نشانک

آئورا

هزار و یک کتاب قبل از مرگ

آئورا اثر کارلوس فوئنتس، نویسنده مکزیکی و یکی از سرشناس‌ترین و پرآوازه‌ترین نویسندگان اسپانیایی زبان است.

آئورا نام دیگر تمنا است، برگرفته از واژه یونانی «آورا» به معنی نسیم، نسیمی که انعکاسی‌ست از انرژی‌های موجود در بدن که شخصیت و طرز زندگی و افکار و احساسات انسانی را منعکس می‌کند.

ما در این داستان به ظاهر با چهار و در اصل با دو شخصیت همراه هستیم. راوی که خواننده خود را در جایگاه او حس می‌کند. کونسئلو پیرزنی با رفتارها و عاداتی عجیب. شوهر مرحوم پیرزن که از طریق خاطراتش در داستان حضور دارد و آئورا، دختری زیبا با جوانی سیال. در آئورا هر چه واقعی‌ست وهم است. گویا داستان نه در خانه‌ای پوسیده و از یاد رفته که در جهانی دیگر در جریان است. جهانی که در آن مفهوم مرگ و زندگی، پیری و جوانی در هم آمیخته شده است. جهانی جدا از دنیای تاریک که همه هستی‌اش در گروی زنده ماندن آئورا ست. جهانی که در آن دغدغه انسان عشق است و نامیرایی آن، مرگی که آئورا منتظر آن است، مرگی که جاودانگی از آن آغاز می‌شود و دوباره متولد شدن.

آئورا یکی از زیباترین و شاعرانه‌ترین و در عین حال شگفت‌انگیزترین رمان‌های سورئالیستی است که خوانده‌ام. نمونه‌ای بی‌بدیل از سبک رئالیسم جادویی. فوئنتس چنان این فضای وهم‌آلود را توصیف کرده که تشخیص مرز خیال و واقعیت در آن سخت است.

پشت جلد کتاب آئورا آمده است:

زنی پیر، مردی جوان و زنی جوان. در خانه‌ای که همه‌چیز در آن بوی گذشته می‌دهد و گویی تنها نیرویی که آن را برپا نگه داشته یادها و نفس‌ها و عطرهای گذشته است. اما در این میان چیزی ناشناختنی، جادویی شگفت در کار است تا از گذشته بگذرد و به اکنون و آینده، به جاودانگی، برسد:
جاودانگی عشق، جاودانگی جوانی.
آئورا نام دیگر تمناست.

[ مطلب مرتبط: کتاب جاناتان مرغ دریایی – نشر نی ]

آئورا

جملاتی از متن کتاب آئورا

نامش را در گوشش زمزمه می‌کنی. صدای گرم او را در گوش خود می‌شنوی:
«همیشه دوستم خواهی داشت ؟»
_ همیشه، آئورا همیشه دوستت خواهم داشت.
_ همیشه؟ قسم می‌خوری؟
_ قسم می‌خورم.
_ حتی اگر پیر بشوم. حتی اگر زیبا نباشم؟ حتی اگر مویم سفید شود؟
_ همیشه، عزیز من، همیشه.
_ حتی اگر بمیرم، فلیپه؟ همیشه دوستم خواهی داشت، حتی اگر بمیرم؟
_همیشه، همیشه. قسم می‌خورم. هیچ چیز نمی‌تواند ما را از هم جدا کند.
_ بیا، فلیپه، بیا.
چون بیدار می‌شوی، دست دراز می‌کنی تا شانه‌ی آئورا را لمس کنی، اما دستت تنها به بالشی می‌ساید که هنوز گرم است و ملافه‌ای سپید که می‌پوشاندت.
نامش را زمزمه می‌کنی.

کمی جابه‌جا می‌شوی، تا نور شمع‌ها چشمت را نزند. دختر همچنان چشمانش را بسته و دست‌هایش به پهلو آویخته است. نخست به تو نمی‌نگرد، آنگاه نرم نرم چشم باز می‌کند، چنان‌ که گویی از نور می‌ترسد. سرانجام می‌توانی ببینی که این چشم‌ها سبز چو دریایند، موج می‌زنند، به کف می‌نشینند، دیگربار آرام می‌شوند و آنگاه باز چون موجی بر می‌‌آشوبند. در آن‌ها می‌نگری و با خود می‌گویی این تصویر درست نیست، چرا که این‌ها چشمان سبز زیبایی هستند همچون همه‌ی چشم‌های سبز زیبایی که تاکنون دیده‌ای. اما نمی‌توانی خود را فریب بدهی، این چشم‌ها موج می‌زنند، دگرگون می‌شوند، چنان‌که گویی چشم‌اندازی فرارویت می‌نهند که تنها تو می‌توانی ببینی و طلب کنی.

«اصالت» بیماری تجددی است که می‌خواهد خود را همچون چیزی تازه ببیند، همواره تازه، تا همواره شاهد زاده شدن خود باشد. در این کوشش، تجدد آن توهم روزپسند است که تنها با مرگ سخن می‌گوید.

مشخصات کتاب

  • عنوان: آئورا
  • نویسنده: کارلوس فوئنتس
  • ترجمه: عبدالله کوثری
  • انتشارات: نی
  • تعداد صفحات: ۹۴
  • قیمت چاپ دهم: ۸۶۰۰ تومان

👤 نویسنده مطلب: سحر محبتیان 

نظر شما در مورد رمان آئورا چیست؟ لطفا اگر این کتاب را خوانده‌اید، حتما نظرات ارزشمند خود را با ما در میان بگذارید.


» معرفی چند کتاب خوب دیگر با سبک رئالیسم جادویی:

  1. رمان صد سال تنهایی
  2. رمان کافکا در کرانه
  3. رمان آخرین انار دنیا
فیسبوک توییتر گوگل + لینکداین تلگرام واتس اپ کلوب

امتیاز شما به مطلب

دوست داشتم: 215
دوست نداشتم: 167
میانگین امتیازات: 1.29

چاپ کتاب

13 دیدگاه در “آئورا

ائوراکاملابه سبک رئالیسم جادویی نوشته شده وخودنویسنداش ازطرفداران این مکتبه تقریبامثل کتاب صدسال تنهای مارکزولی بادیگاهی مبهم‌تر کتاب بدینیست اماقبلا باید بااین سبک نوشتا رورمان اشناباشیم .مطالعه این کتاب رابه همه نمیشه توسعه کرد

این داستان همانطور که گفتید به سبک سورئالیسم نوشته شده که با رئالیسم جادویی تفاوت دارد.

یعنی فیلیپه همون همون شوهرس؟؟پس جوونی ائورا چی بود داستانش؟؟؟اونو که میدیدش
اخه فیلیپه تاریخ دان بود و بعد اومد پیش پیرزن یکی توضیح بده

*اسپویل

اون قسمت توصیف سربریدن بزغاله و سلاخی کردن خیلی بینظیر بود و همچنین قسمت آخر و رختخواب کونسئوله و فلیپه

عالی بود و کم نظیر،قلمی که نوشته شده فضاهایی که توصیف شده عشقی که وجود داره ،اتفاق های جادویی که میوفته، عالی بود. برای کسایی که از یه کتاب فقط انتظار اتفاق های ساده و روان رو دارن تا زیاد مغز رو به چالش نکشه شاید یکم گنگ بیاد.

کتاب خیلی متفاوت و جالبی بود، من دوسش داشتم ولی به کسایی که زیاد کتاب نمیخونن یا فقط سبک خاصی رو میخونن توصیه نمیکنم

من از خریدنش به شدت پشیمونم و کاش پولم رو به جای خرید این کتاب برای کتاب دیگه ای داده بودم.
به هیچ وجه ارزش خوندن نداره.هیچ سر و ته و معنی نداره.

من واقعا چیزی نفهمیدم ازش شاید چون نوزده سالمه

این کتاب رو خریدم و خوندم و به هیچ عنوان توصیه نمى کنم!

فلیپیه همون شوهر کونسلئوعه و ائورا

تو نیم ساعت خونده میشه و از این بابت ارزش یک بار خوندن رو داره

کتاب کم‌حجمی هست و ارزش خوندن رو داره. فضاسازیش فوق‌العاده‌ست و بعد از تموم شدن کتاب در شوک انتهای داستان و در اون فضای سرد و‌ نمور باقی مونده بودم.

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *