نشانک

جای خالی سلوچ

هزار و یک کتاب قبل از مرگ

جای خالی سلوچ رمانی رئالیستی نوشته‌ی محمود دولت‌‌آبادی است که بلافاصله پس از آزادی از زندان ساواک، طی ۷۰ روز خلق کرده است. به گفته‌ی خود دولت‌‌آبادی، او داستان کتاب را هنگامی که دوره سه‌ساله‌ی حبس را می‌گذراند در ذهنش پرورانده بود.

در کتاب جای خالی سلوچ با زندگی یک خانواده و در مقیاس گسترده‌تری با زندگی مردم یک روستا آشنا می‌شویم که در کنار توصیفات قوی و پررنگ نویسنده، با ریز و درشت روزمرگی شخصیت‌های داستان آشنا می‌شویم. این کتاب در حقیقت سعی می‌کند تقدیرِ زندگیِ زنانی همچون «مرگان» را نشان دهد که در جای جایِ ایران حضور دارند و پابه‌پای مردان کارهای دشوار و سختی انجام می‌دهند و در سخت‌کوشی هیچ کم از مردان ندارند؛ زنانی که در تمامِ عمر حتی یک روز هم رنگِ خوشی را نمی‌بینند امّا خم به ابرو نمی‌آورند و با وجودِ همهٔ اتفاقاتی که ممکن است ده‌ها مرد را از پا بیندازد، می‌جنگند.

محمود دولت‌آبادی، نویسنده، نمایش‌نامه‌نویس و فیلم‌نامه‌نویس ایرانی، متولد ۱۳۱۹ در روستای دولت‌آباد سبزوار است. معروف‌ترین اثر وی رمان بلندِ ده‌جلدیِ «کلیدر» است که بیش از ده سال وقت خود را صرف نوشتن آن کرد و تاکنون به چندین زبان مختلف در دنیا ترجمه شده و همین باعث‌ شهرت جهانی وی شده است. اما شاید خوانده شده‌ترین کتاب او همین رمان جای خالی سلوچ باشد. رمانی که به نظر خیلی‌ها بهترین رمان او نیز می‌باشد.

از دیگر آثار ارزشمند و‌ شناخته‌شده‌ی این نویسنده می‌توان به «نون نوشتن»، «بنی‌آدم»، «روزگار سپری‌شده‌ی مردم سالخورده»، «سلوک»، «بیرون در» و «طریق بسمل‌شدن» اشاره کرد.

در قسمتی از متن پشت جلد کتاب، که از کتاب ما نیز مردمی هستیم انتخاب شده، آمده است:

…و هنوز به چشم می‌توانیم ببینیم که زنان ما در جاهای مختلف ایران پابه‌پای مرد کارهای دشوار انجام می‌دهند، در امر دامداری، کشاورزی، نساجی و غیره… و در سهمی که از عذاب زندگی می‌برند و نیرویی که در مقاومت و سختکوشی در برابر این زندگی مصرف می‌کنند هم هیچ کم از مردها ندارند.

[ » معرفی و نقد کتاب: سمفونی مردگان اثر عباس معروفی ]

کتاب جای خالی سلوچ

رمان جای خالی سلوچ همان‌طور که از اسمش مشخص است، از یک فقدان صحبت می‌کند، از یک جای خالی که حاصل رفتن «سلوچ» است و در ادامه بار سنگینی که ایجاد کرده و باعث شده، محمود دولت‌آبادی نشان دهد زنان هم از عذاب زندگی هیچ کم از مردها ندارند.

روایت داستان کتاب جای خالی سلوچ از همین‌جا شروع می‌شود. «سلوچ» یک صبح زمستانی از خواب بیدار شده و خانواده‌اش را رها می‌کند و می‌رود. همسر و دو پسر و دخترش را بی هیچ خبری ترک می‌کند. «سلوچ» هیچ کسب و کار حسابی ندارد و به دنبال کار روانه شهر می‌شود. شروع کتاب نیز لحظه بیدار شدن «مِرگان» همسر «سلوچ» و ناپدید شدن او را به تصویر می‌کشد:

مِرگان که سر از بالین برداشت، سلوچ نبود. بچه‌ها هنوز در خواب بودند: عباس، اَبراو، هاجر. مرگان زلف‌های مقراضی کنار صورتش را زیر چارقد بند کرد، از جا برخاست و پا از گودی دهنۀ در به حیاط کوچک خانه گذاشت و یک‌راست به سر تنور رفت. سلوچ سر تنور هم نبود. (کتاب جای خالی سلوچ اثر محمود دولت‌آبادی – صفحه ۷)

در ادامه کتاب، تمرکز نویسنده بر احساسات و مشکلات زندگی مِرگان، زن سلوچ است که به شکل بی‌نظیری به تصویر کشیده شده است. اعضای خانواده در نبود سلوچ سعی می‌کنند با شرایط کنار بیایند. مرگان، شخصیت اصلی رمان است که بعد از رفتن همسرش، در زمستانی سرد که دستش از هر جایی کوتاه است سعی می‌کند با شرایط سختی که برایش پیش آمده کنار بیاید. سه فرزند سلوچ نیز هر یک گوشه‌ای از داستان را پیش می‌برند.

نویسنده در کتابش از روح سرکش پسران سلوچ صحبت می‌کند و از دردهای هاجر، دختر نوجوان سلوچ گرفتار مشکلات بزرگی همچون ازدواج با مردی که سال‌ها از او بزرگ‌تر است، شده است. سلوچ حضور مستقیمی در داستان ندارد ولی به تدریج با خواندن کتاب شخصیت او در پس ماجراها و ارتباط شخصیت‌ها با یکدیگر آشکار می‌شود.

محمود دولت‌آبادی در قسمت دیگری از صحبت‌هایش – که در کتاب ما نیز مردمی هستیم آمده است – درباره شخصیت مرگان می‌گوید:

بازآفرینی مرگان هم همچون اعتراض من، و همچنین اعتراض مرگان به این زندگی‌ست که به ستم بر او و بر امثال او روا داشته می‌شود؛ و مقاومت و سختکوشی مرگان و تحمل و سماجت او در عین حال نفی این انگ ناتوان بودن است. مثل یک ماده ببر از زندگی‌اش دفاع می‌کند، آن را دگرگون می‌کند و حتی پابه‌پای دیگران وقتی که لازم بشود با فردایی مبهم رودررو می‌شود؛ و به نظر من جز این که این رفتارها زیباتر از رفتارهای یک مرد است در قبال حوادث، هیچ تفاوتی نسبت به هم ندارد.

[ » معرفی و نقد کتاب: رمان سووشون – اثر سیمین دانشور ]

جای خالی سلوچ

درباره کتاب محمود دولت آبادی

جای خالی سلوچ روایت‌گر روستایی است کویری، خشک، بی‌همت و بی‌برکت با مردمانی فقیر، طماع، حریص و نامهربان. داستان خانواده سلوچ در غیاب او بسیار تراژدیک است. بعد از رفتن سلوچ، مرگان می‌ماند و فقر و بدبختی و به دندان کشیدن بچه‌هایش؛ بچه‌هایی که کمتر از دیگران آزارش نمی‌دهند. مرگان در غیاب سلوچ مرارت‌ها می‌کشد، هتک حرمت می‌شود و… .

به طور کلی کتاب فضایی سیاه، ترسناک و غم‌آلودی را به تصویر می‌کشد. بارها فضای داستان آنچنان غم‌آلود بود که از خواندنش برای چند دقیقه دست کشیدم. هر چند کتاب بسیار گیراست ولی فضای عجیبی را به تصویر می‌کشد. مخصوصاً برای کسی که در یک محیط روستایی بزرگ شده باشد و یا این شرایط را از نزدیک دیده و با شرایط زندگی روستایی و کشاورزی آشنا باشد.

بخش‌های مختلف کتاب و زندگی سخت خانواده‌ای که هر لحظه‌اش درد، رنج و فغان است بدون تردید خواننده را تحت تاثیر قرار می‌دهد. مثلا صحنه کتک خوردن مظلومانه «ابراو» یا دست‌های یخ زده‌اش و یا گریه‌ها و جیغ های «هاجر» دوازده ساله که شوهر داده شد و شبانه گریزان با مشت و کتک دوباره با خانه شویش فرستاده شد. هر کدام از این صحنه‌ها بار سنگینی دارد که احساسات شما را درگیر می‌کند.

در ابتدای کتاب با اولین مکالمه‌ها، متفاوت بودن کتاب مشخص می‌شود. بنابراین خواننده با رمانی روبه‌رو است که از درد و مشکلات قشری زجر کشیده صحبت می‌کند. از یک زندگی حقیقی که احتمالا خیلی‌ها آن را تجربه کرده باشند. در این کتاب فضا به شدت مادی است و این شامل تمام افراد داخل داستان می‌شود. این موضوع امری عادی محسوب می‌شود و ما کسانی را می‌بینیم که برای یک قران تمام انسانیتشان را زیر پا می‌گذارند و حاضر هستند زمین و زمان را به هم بدوزند. این واقیعتی است که دولت آبادی بسیار عالی بازتاب می‌دهد. نویسنده همچنین نشان می‌دهد فقر و زندگی سخت چه بلایی سر مردم می‌آورد.

در کتاب جای خالی سلوچ می‌بینیم که یک مادر در چنین جامعه‌ای چه زجرهایی می‌کشد، یک دختر چه زود از همان دوران بچگی زن می‌شود و از همه مهمتر چه بچه‌هایی که بچگی نکرده و از دوازده سالگی باید مردانگی خود را زیر فشار کار پیدا کنند. این کتاب واقعیتی جالب را از یک زندگی سرد و بی‌روح با افکاری محدود که خیلی‌ها را سوزاند و می‌سوزاند در یک برهه زمانی به تصویر می‌کشد.

نکته نهایی اینکه نویسنده نیز فضای داستان را به خوبی می‌شناسد و از آن آگاه هست. دولت‌آبادی با دقت و ظرافت صحنه‌ها و مکالمات کتاب را شکل داده و درست همان چیزی را به ذهن خواننده منتقل می‌کند که واقعی و حقیقت است. پیشنهاد می‌کنیم اگر از محمود دولت‌آبادی کتابی مطالعه نکرده‌اید با این رمان شروع کنید و یا در هر صورت از مطالعه این کتاب غافل نشوید.

[ معرفی کتاب: رمان همنوایی شبانه ارکستر چوبها – اثر  رضا قاسمی ]

جملاتی از متن جای خالی سلوچ

کوچه‌ها هنوز خلوت بود. گویی مردم خیال نداشتند از خانه‌ها پا بیرون بگذارند. باد سرد زبانه می‌زد و در کهنه دامن سوراخ‌سوراخ پیراهن مرگان می‌پیچید. انگشت‌های خشکیده مرگان دست‌گیره پیمانه را چسبیده بودند و آن را برشانه می‌فشردند تا باد از جا برنکندش. سرمای پیچیده در باد، چشم‌های مرگان را آب انداخته بود. اما زن، هنوز به حال خود نبود و بی‌اختیار نگاهش را این‌سوی و آن‌سوی می‌چرخاند تا مگر سلوچ، یا نشانی از او بیابد.

زخمی اگر بر قلب بنشیند، تو نه می‌توانی زخم را از قلبت وا بکنی و نه می‌توانی قلبت را دور بیندازی. زخم تکه‌ای از قلب توست. زخم اگر نباشد، قلبت هم نیست. زخم اگر نخواهی باشد، قلبت را باید بتوانی دور بیندازی. قلبت را چگونه دور می‌اندازی؟ زخم و قلبت یکی هستند.

دنیا را بگذار آب ببرد. وقتی تو در توفان گرفتار می‌آیی، چه خیال که تو دکمه‌ی یقه‌ات را بسته باشی یا که نبسته باشی. چه خیالی که خاک در چشمانت خانه کند یا نکند. چه خیالی؟! تو در توفان گرفتار آمده‌ای، میخواهی که گلویت خشک نشود؟!

خوش‌خلقی او را باید از چاپلوسی جدا می‌کردند. روی گشاده‌ی مرگان در کار، نه برای خوشایند صاحب کار، بلکه برای به زانو درآوردن کار بود. مرگان این را یاد گرفته بود که اگر دلمرده و افسرده به کار نزدیک بشود، به زانو در خواهد آمد و کار بر او سوار خواهد گشت. پس با روی گشاده و دل باز به کار می‌پیچید. طبعا کار چنین است که می‌خواهد تو را زمین بزند، از پا درآورد. این تو هستی که نباید پا بخوری، نباید از پا دربیایی و مرگان نمی‌خواست خود را ذلیل، ذلیل کار ببیند. مرگان کار را درو می‌کرد.

گاه آدم، خود آدم، عشق است. بودنش عشق است. رفتن و نگاه کردنش عشق است. دست و قلبش عشق است. در تو عشق می‌جوشد، بی‌آنکه ردش را بشناسی. بی‌آنکه بدانی از کجا در تو پیدا شده، روییده. شاید نخواهی هم. شاید هم بخواهی و ندانی. نتوانی که بدانی. عشق، گاهی همان یاد کمرنگ سلوچ است و دست‌های به گل آلوده‌ی تو که دیواری را سفید می‌کنند. عشق، خود مرگان است؛ پیدا و ناپیداست، عشق. گاه تو را به شوق می‌جنباند. و گاه به درد در چاهیت فرو می‌کشد.

گاه عشق گم است؛ اما هست، هست، چون نیست. عشق مگر چیست؟ آن چه که پیداست؟ نه، عشق اگر پیدا شد که دیگر عشق نیست. معرفت است. عشق از آن رو هست، که نیست. پیدا نیست و حس می‌شود. می‌شوراند. منقلب می‌کند. به رقص و شلنگ اندازی وا می‌دارد. می‌گریاند. می‌چزاند. می‌کوباند و می‌دواند.

مشخصات کتاب
  • جای خالی سلوچ
  • نویسنده: محمود دولت آبادی
  • انتشارات: چشمه
  • تعداد صفحات: ۴۰۵
  • قیمت چاپ بیست و هشتم – سال ۱۳۹۶: ۳۲۰۰۰ تومان

نظر شما در مورد کتاب جای خالی سلوچ چیست؟ لطفا اگر این کتاب را خوانده‌اید حتما نظرات ارزشمند خود را با ما در میان بگذارید. با نظر دادن درباره کتاب‌ها در انتخاب کتاب به همدیگر کمک می‌کنیم.

[ لینک: کانال تلگرام کافه بوک ]


» معرفی چند کتاب دیگر از نشر چشمه:

  1. کتاب آدم خواران
  2. کتاب هیچ دوستی به جز کوهستان
  3. کتاب شکوفه‌های عناب
فیسبوک توییتر گوگل + لینکداین تلگرام واتس اپ کلوب

امتیاز شما به مطلب

دوست داشتم: 665
دوست نداشتم: 235
میانگین امتیازات: 2.83

چاپ کتاب

70 دیدگاه در “جای خالی سلوچ

در تاثیر قلم استاد دولت آبادی نمی‌توان شک کرد من تمامی کتاب‌های استاد رو بارها خواندم و لذت بردم البته به نظر من ذائقه هر کسی مخصوص خودش هست و نمی‌توان انتظار داشت که همه از آثار یک نویسنده راضی باشند ولی بنده پیشنهاد میکنم حتما کلیدر را دوستان عزیز مطالعه کنند

واقعا داستانو میشد تو صد صد و پنجاه صفحه جمعش کرد چرا اینقدر شاخ و برگ اضافی آخه؟

با سلام
برای کسی که با ادبیات جهان آشناست و بدون تعصب ایرانی بودن کتاب و رمان میخونه این کتاب محتوا و قلم ضعیفی داره. علاوه بر این روحیه آدم هم خراب میکنه. خیلی رمان های قوی تری هست نه لزوما ایرانی که وقت عزیزتون رو به جای این کتاب و کلیدر همچنین میتونید صرف اونها کنید. عمرتون رو پای این اراجیف نزارید

چقدر این روستا شبیه ایران ماست جایی که بزرگای روستا دیگه نیستن و روستا افتاده دست خورده مالکا و اونو به نابودی کشوندن و امثال مرگان بعد کلی دست و پا زدن آخرش مجبور به مهاجرت شدن…

حالا دیگه همه برای خودشون کارشناس ادبی و جامعه شناسی میشن!! اما آنها که ازین نوع کتابها خوششون نمیاد همون متعصبهای سرمایه دارهستندکه خودشون همین بلاهارو سر مردم از آذربایجان گرفته تا روستاهای خراسان و شمال گرفته تاجنوب میاوردند!!! وتوصیه میکنن به دیگران که نخونندوخبردارنشند از آنچه درگذشته به سرپدرومادرها ومادربزرگهاوپدربزرگهامون آوردند والان هم فیلمهای آبکی پراز زرق وبرق و غرق در پول ورفاه وعیاشی میسازند بگند که فقط دراین کشور ازین خبرهاست و خبری از فقر وبیسوادی وبدبختی وجون کندن نیست!!!! این کتابها واقعیتهای ملموس تاریخی ماهستندقبلا نوشته شدندو بعدا هم انشالله نوشته خواهندشد.

جای خالی سلوچ بسیار زیبا بود درد و رنج خانواده های روستایی رو که با فقر دست و پنجه نرم میکنن رو به زیبایی به تصویر کشیده و نکات زیادی را به ما یادآوری می کند از جمله اینکه پدر ستون خانواده است ودر نبودش خانواده متزلزل می شود و رنج مادرانی که در نبود همسر تا چه اندازه برای نگهداری خانواده تلاش میکنن هر چندبیشتر مواقع موفق هم نمی شوند .من بسیار دوست داشتم با شخصیت های داستان گام به گام‌پیش رفتم چند بار واقعا گریستم

هم سلوچ رو خوندم هم کلیدر
خوندنشون برای منی که صدها رمان روسی ، آلمانی ، ایرانی و امریکایی خوندم ، دشوار نبود

اما حقیقتا نمیتونم بگم زیبا بودن
انصافا سرشار از اراجیف ، اضافه گویی و کمی ذوق بودند و نه بیشتر

هرکی ام خوشش اومده به نظرم ده ها سال دیگه رمان بخونه تا به نظر من برسه و در نظر خودش تجدید نظر کنه

با سلام من مثل شما رمان روسی و… خوندم ⁦:⁠-⁠)⁩
و اینکه آدما علایقشون با هم فرق میکنه
نمیدونم از جون و دل خوندین یا واسه پر کردن وقتتون اما اگه کنار وقت گذاشتن یکم با علاقه هم میخوندین و تحقیق میکردید متوجه میشدید که این کتاب در واقع داره از گذشته روایت میکنه و تو گذشته آدما تو ایران خودمون زندگی به شدت سختی داشتن روایت واقعیه و دقیق زندگی همین شکلی بوده اینکه چطوری زندگی میکردن و با وجود این همه نا امیدی و غم و غصه بازهم ادامه میدادن و ادامه میدادن در ضمن اگه کتابی میخواید بخونید بهتره راجبش یکم تحقیق کنید این همه اذیت نشید اگه ناراحتید، گویش ها و کلمات محلی این کتاب فوق العاده زیبا بودن چون سلیقتون نبوده دلیل بر بد بودنش نیست

ببخشید یعنی به سلیقتون نبوده و کسی خوشش اومده ده سال عقبه؟؟
اینارو از کجا در میارید . هرکی سلیقه ای داره. پس خواهشا از لفظ عقب افتاده استفاده نکنید

سلام ببخشید میشه این جمله ایی که میگم که درون کتابی که خوندید برام درستشو بگید
ومن درفقدان من روزگار سپری میکنم ذرات وجودم سکوت وآرامش را میطلبندومن خیلی ناگهانی واتفاقی سکوت میکنم بدنم را گم میکنم مغزم وقلبم وروانم درهم ادغام میشونددلخوشی هابه ضدخود تبدیل میشوندالبته من خودچراغم من ابربارانم عشق خندانم استقامت طوفانم خودشناسی جوشانم طراوات بهارانم مجنون دورانم عطرکوهسارانم آرام آرام مینویسم تجربه گرایانه عمل میکنم آتش عشقم دردل حوادث آوازبی وصله ام من به اکنون رسیده ام هرلحظه نو میشوم من
خواهشا اگراین جمله رو خوندین ودرکتاب روزگارسپری شده هست برام بگید ممنون میشم

واقعا پر از اراجیف حرفه‌ای اضافه وبیخود

کاملآ حق با شماست، تردیدی در نظر شما در مورد این داستان نیست.

به نام خدا
– مهمترین ایراد کتاب عدم ترجمه و معنی لغات و اصطلاحات رایج محلی است که برای خواننده ناآشنا با این لغات، طریقه تلفظ و مفاهیم مشکل است.
– رمان فاقد هرگونه روزنه امید و زندگیست. آدمی از انسان بودن خودش بیزار می شود. برای لقمه ای نان چه مصائبی باید کشید.
– در این داستان کمتر به ملای روستا اشاره شده است. بسیاری از مصایب و یا حداقل تحمل مصایب از ناحیه این گروه است. چرا که غالباً آنها توجیه گر وضع موجودند.

عالی بود
برای هاجر گریه کردم
و از مرگان متنفر شدم

ضمن عرض غایت ادب و اقامه احترام بی کران محضر آقای رمان ایران زمین، جناب استاد محمود دولت آبادی. شاید به عنوان یک نوجوان، نظر بنده غباری در برابر قلم ماندگار استاد دولت آبادی نباشد، ولیکن رمان حاضر حسی را به من مخاطب می بخشید که گویی با مرگان و رنج هایش خو گرفته و زندگی می کنم. صحنه ها به غایت خبرگی طراحی شده بودند. به عنوان مثال، در اواسط رمان که ابراو پی سید شکسته بند رفته بود، نه شخصیت رمان علی گناو و نه مخاطب از نتیجه جستجو آگاه نبودند که قرار گیری شخصیت و مخاطب در یک موقعیت مشابه یکی از شگردهای استاد است که ستودنی است.
به طور کل رمان را به حد کافی مطلوب و بسیار گیرا، ولیکن فضایی آکنده از غم ارزیابی می کنم.
آرزوی کامیابی…

ببخشید شما درکتاب جمله ی ومن درفقدان تن روزگارسپری میکنم ذرات وجودم سکوت وآرامش را میطلبندومن خیلی ناگهانی واتفاقی سکوت میکنم وتاآخر…… آیا این جمله درکتاب هست ممنون میشم درستشو برام بگید

جای خالی سلوچ فقط و فقط از نظر گفتگو نویسی بی نظیر بود
ولیکن طرح و محتوای داستان بسیار ضعیف و بی مایه بود..
ولیکن از لحاظ شخصیت پردازی عکس العمل های مرگان نسبت به حوادث با هم سازگاری نداشت که شاید یکی از دلایلش مرد بودن نویسنده بود که این کاملا در داستان احساس میشد..
و همینطور با اینکه توصیفات بسیار در این اثر استفاده شد اما شتابزدگی قلم نویسنده را در این اثر احساس کردم..
اما وقتی که اثار نویسنده های روسی رو میخونی متوجه میشی که نویسنده هر حرکت کاراکترها را از نظر روانشناسی بررسی کرده است…

کتاب جای خالی سلوچ دولت آبادی رو تمام کردم سرم داره میترکه ازین دردی که همیشه همراه ایران بوده و علاج نشده.
زمینج نماد ایران
خدا زمین اقتصاد ویران ایران
ذبیح الله و کدخدا نوروز و میرزا خان و… نماد مفسدان اقتصادی و آقاها وآقا زاده ها
مرگان نماد مدیر بدون برنامه ریزی و مهره های تربیت شده و کاربلد
عباس نماد شهروند مفت خور و فرصت طلب
ابراو نماد کارگر زحمت کش بدون آگاهی از حق و حق. ق انسانی خود
هاجر نماد دخترانی که هیچوقت نباید در ایران به دنیا بیان و دغدغه نان پدر و نان شوهر دارن.
سلوچ نماد امید و تکیه گاه
قنات نماد رزق و روزی مردم
ارونه شتر سردار نماد قربانی کردن برای دفع و رفع بلا بجای کار و تلاش و برنامه ریزی
مزرعه پسته و تراکتور هم به نظر من نماد راه حل های کوتاه مدت و مقطعی و نصفه نیمه رها شده و حتما چندین و چند نماد دیگه که به دید من نیومده…
مکینه یا موتور چاه هم نماد اختلاس های کلان آقازاده ها
سلوچ رفت مرگان به هر دری زد که خودش و ملک و داراییش رو مدیریت کنه ولی مهره هاش کاربلد نبودند و خودش هم قربانی شد.
اونجا بود که دیگه قانع شد به” مهاجرت” حتی وقتی که سلوچ خونین و مالین و خسته که تونسته بود آب باریکه رزق و روزی رو براشون باز کنه برگشت!!!
مهاجرت و فرار آخرین راه مرگان بود…….

کتاب خوبی بود ولی عالی نبود. من این کتاب بعد از کتاب کلیدر خوندم شاید به همین خاطر جذابیت زیادی نداشت. ولی جذاب ترین قسمت داستان برای من شخصیت مرگان بود. خشمش، لطفاتش و درکل همه وجودش. قرار نبود مرگان شخصیت دوست داشتنی باشه مرگان زنی بود که سعی داشت در اون شرایط سخت بهترینشو انجام بده هر چند نشد ولی تلاشش را کرد و هیچ وقت تسلیم نشد. اینه که شایسته تقدیر و احترامه:)

*اسپووووووویل

کتاب غمگین و رئالی بود ‌….ولی نباید پایان کتاب و باز گذاشت
معلوم‌ نشد و سلوچ تو چاه مرده بود یا برگشته بود ولی از لحاظ مرگان دیگه اهمیتی نداشت

کتابی بسیار جالب وواقعا ارزش چند مرتبه خوندن رو دارد مضامین بسیار دلنشین ظریف وزیبا جامعه اون روز کشور رو به تصویر کشیده که سراسر فقر وتنگ دستی وبدبختی وفلاکت بوده به ویژه در روستاها با اون نظام ارباب ورعیتی وچقدر شخصیتهای داستان رو به زیبایی به تصویر میکشهالبته برای خواندگان غیر خراسانی اصطلاحاتش کمی سخته کلیدر که شاهکار بی نظیر ه

دقت کنید که این کتاب کپی نعل به نعلی از کتاب مادر اثر پرل باک است. بسیاری از جزئیات همان طور وارد شده اند. مثل ازدواج دختر و مرگ او. با توجه به اینکه پرل باک این کتاب را در سال ۱۹۳۳ نوشته است جای تعجب است که دوکتاب در دو فرهنک متفاوت چقدر می توانند از لحاظ طرح داستانی ، شخصیتها، جزئیات داستانی شبیه به هم باشند.

محمود دولت آبادی در این کتاب توانست رنج زنان ایران را حس کند و بوسیله این کتاب آن را منعکس کند.

با سلام
واقعا کتاب جذاب و گیرایی هست اینکه نویسنده اینقدر قشنگ شخصیت ها و صحنه ها رو توصیف می کنه که خواننده احساس میکنه داره با شخصیت های داستان زندگی می کنه . در کل میشه فقر فرهنگی و فقر مادی رو خیلی واضح درک کرد. مرگان یه زن کاری و صبوره ولی در حق خانواده اش اصلا خوب نیست در واقع من مرگان رو باعث و بانی نابودی خانواده و مشکلاتشون می بینم مادری که حتی بلد نیست به بچه هاش محبت کنه و شاید یکی از علت های رفتن سلوچ مرگان بوده باشه.

این رمان فوق العاده بود فوق العاده واقعا ارزش خواندن داره

رمانی که جذابیتش آنقدری هست که بتوانی ازنقاط ضعفش چشم پوشی کنی . درکل میتوانیم اتفاقات این رمان را به تمام ادوار و نقاط ایران تعمیمش دهیم.

جای خالی سلوچ داستانی مقدسی است که زبانم از توصیف ان قاصر است

چه جذاب که آقای دولت آبادی کتاب رو امضا کردن .
امضا شدن کتاب مورد علاقه آدم توسط نویسنده اش فوق العاده است

یکی از بهترین کتاب هایی بود که تا ب حال خوندم.ادم عمیقا درد ها و رنج های خانواده سلوچ رو حس میکرد

جای خالی سلوچ بی نظیر داستانی بودکه خوندم عاشق تک تک شخصیت های قصه شدم و هزارتا ویژگی مثبت که تو کلمه ها نمیاد حتما حاتما حاتما بخونید.

سلوچ خواندنی نبود ، چشیدنی بود … ذره ذره داستان تلخ و دردناک را پا به پای مرگان چشیدیم و نهایتا ، بی عشق و امید ترک وطن کردیم ، بی سلوچ .
جای خالی سلوچ غمناک بود و زیبا …

به دوستانی که از این کتاب خوششان آمده ” چشم براه بانو ” و ” مرگ پلنگ ” سید علی صالحی را پیشنهاد میکنم

با ادای احترام به جناب آقای دولت آبادی که از مشاهیر ادبی کشورمان هستند۰مطالعه داستانهای ایرانی مربوط به دوران گذشته درواقع مطالعه تار یخ کشور است با جذابیتی دوچندان ۰ولی چند نکته را لازم میدانم در مورد داستان جای خالی سلوچ بگویم :بهتر بود انتهای کتاب تلفظ صحیح ومعانی لغات محلی بسیار زیادی که استفاده شده بود اورده میشد۰ثانیا پایان داستان اگر شفافتر بیان میشد بهتر بود۰واما نظرات انتقادی اول اینکه مردی که بی خبر خانواده اش را رها میکند هرچند برای کار وحس مسئولیت شایسته تعریف وتمجبد نیست دوم اینکه مرگان قهرمان داستان هیچ ویژگی شاخصی نداشته نه در تربیت فرزندانش نه در مدیریت زندگی ونه درابراز عواطفش ونه در ایستادگی وقاطعیت دربرابر مردان بیگانه روستا طوریکه در خود داستان امده دایما مورد تحقیروبهره کشی واقع شده ۰

*خطر احتمالی اسپویل

سرانجام سلوچ چیشد؟ سلوچ تو چاه مرده بود؟

با سلام کتابهای دولت آبادی تصویر سازی، آشنایی کامل با فرهنگ مکان داستان و همزاد پنداری و … قوی داره، رمان کلیدرش خیلی جذابه، جای خالی سلوچ را هنوز کامل نخواندم. جهت آشنایی با فرهنگ کشورمان خواندن آثار این نویسنده بزرگ و قوی را توصیه
می کنم.

متنش یکم سخت بود برای من و خوندنش خیلی طول کشید جوری که هر چند صفحه ای که میخوندم از این حجم از بدبختی احتیاج به استراحت داشتم و غذا، چون در طول داستان شاید حدود ۸۰درصدش گرسنگی و تامین یه لقمه نون یکی از عناصر اصلی بود،البته در کل خوندنش برای من لذت بخش نبود ولی دلیلی بر این نیست که این که کتاب رو پیشنهاد ندم چون شخصا فکر نمیکنم لذت بردن از خوندن یک کتاب باشه که ارزشش رو تعیین کنه و اینکه متاسفانه من آخر کتاب رو متوجه نشدم ،اگه کسی حوصله کنه و تو نظرات بنویسه که آخرش چیشد واقعا ممنون میشم

کتاب من رو جذب کرد توصیفات نویسنده خیلی عالی بود خوب خواننده را به دنبال خود می کشید در داستان این برایم جای تعجب بود که چطور مرگان برای پس گرفتن تکه زمینی خشک نهایت تلاشش رو کرد وبا خیلی ها درافتاد هرچند نتیجه ای نداشت ولی چطور راضی شد دخترش هاجر رو با سنی بسیار کم مجبور کنه با مردی زن دار و باتفاوت سن زیاد ازدواج کنه چرا برای نجات دخترش تلاشی نکرد

سلام
به نظرم پایان کتاب بستگی به استنباط خواننده دارد ولی سناریو های پر طرفدار رو براتون می نویسم.
۱سلوچ بر میگردد.شتر را از چاه خارج می کند اما دیگر حضور او برای مرگان اهمیتی ندارد.دیر برگشته.مرگان به فکر کار در معدن است و در مورد آن سوال هایی از سلوچ می پرسد.
۲.سلوچ بر نمی گردد.صفحات پایانی کتاب که دلالت بر دیدن سلوچ دارد،تماما وهم و خیال مرگان است.
۳ سلوچ در چاه افتاده یا خودش را انداخته و خودکشی کرده که به نظر من دلایل روشنی برای رد این سناریو وجود دارد.

کتاب از دیدگاهی سیاسی اجتماعی است. سلوچ نیست پس خانواده به هر سوییست. مرگان میکوشد خانواده را جمع کند ولی دستش کوتاه است. چون سلوچ نیست. مردش نیست مردخانه. ستون. به کشوری می ماند که صاحبش نیست و تکه پاره میشود. شاید درنهایت معجزه ای سلوچ یا صاحب را برگرداند و معجزه ای دیگر خانه را بسامان کند. ولی کی؟ زمانیکه دیگر دیر شده. شاید آندم هم غنیمت. غنیمتی دیر و دور

برای این نویسنده به احترام می ایستم .کلاه از سر برمیدارم و تعظیم میکنم.کلیدر.اوسنه باباسبحان و اینک سلوچ. شاهکارهای ادبیات فارسی معاصر. کتابهای دولت آبادی رئالیسم را به خورد خواننده میدهد. تو کتاب نمیخوانی ،کتاب را زندگی میکنی. با شخصیتها برمی آشوبی و آرام میشوی. تو بار دیگر زندگی میکنی. زندگی در داستانهای دولت آبادی و ممنونم از او که مرا چندین زندگی داد.

کتاب خیلی خوبی بود و مفهوماتی که به خواننده میده خیلی تاثیر گزاره . چیزی که دوست ندتشتم در مورد کتاب این هست که بعضی از قسمت های کتاب توضیحات بی مورد شده . شاید معانی خاصی داشته باشند ولی من حس نکردم و حوصیلم سر میرفت و اون قسمت هارو نمیخوندم. در کل از ۱۰۰نمره شاید ۵۵خوب باشه

سلوچ رو نخوندم ،ولی کلیدر عالیه، اون توضیحات اضافه در اصل باعث میشه من خودم رو داخل داستان و بین شخصیتها ببینم ،توضیح فضا و حال و هوای شخصیتها، کاری میکنه که انگار کتاب نمیخونی، بلکه داری در کنار شخصیتها زندگی میکنی

همه جا نوشتن مرگان به تنهایی زندگی رو اداره کرد….در حالی که هاجر بیچاره رو قربانی کرد….من مرگان رو دوست نداشتم…..کتاب رو هم دوست نداشتم کلی توضیح اضافی داشت….

من هم همینطور نخونید این کتابو بدرد نخوره

اصلا خوشم نیومد و خوندنش را به کسی توصیه نمیکنم

به احترام دولت آبادی کلاه ازسر بر می داریم .باورم شد ما هم نویسنده بزرگ داریم.عالی عالی

این کتاب فوق العاده و جادویی، من که نتونستم زمین بزارمش …

بی نظیر بود. توصیفات بسیار واقعی و بیان عمیق ترین احساسات آدمیزاد به دقیقن ترین حالت ممکن.
دوست دارم که یکبار دیگه از اول بخونمش.

بعضی جاها خیییلی توضیحات الکی داره از کلمات و واژه های پیچیده استفاده شده و اینکه چرا اخرش اینجوری تموم شد یهو و گنگ نمیدونم خیلی چیزاش خوب بود ولی کلا کند پیش میره نظرم از ۱۰۰ مثلا ۷۰ هست

واقاً عالی هست فقط یک آدم عاشق میتونه اینقدر زیبا،بااحساس و عاشقانه بنویسه❤❤❤❤❤

عالی بود من در کمتر از ۲۴ ساعت خوندمش دلم نیومد کنار بذارم بیشتر درد مردم جامعه فقر و کودک همسری رو دیدم که با گذشت اینهمه سال هنوز هم بزرگترین درد جامعه است و باورم نمیشه اون زمان این داستان نوشته شده مطلومیت زن در نبود همسر و سعی در ایجاد پناه برای فرزندان در عین بی پناهی مشکلاتی که هنوز هم شاید بیشتر از قبل شاهد اون هستیم و با این قلم شیوا لحظاتی خودمون در اون موقعیت زندگی میکنیم واقعا بی نظیر بود این کتاب

کتاب جای خالی سلوچ از نظر محتوایی و ادبی بی نظیر است اما در مورد بعضی از اصطلاحات و کلمات درون کتاب معنا و مفهومی به کار برده نشده واین خواننده را در خصوص معنای آن سردر گم می کند اما مهمترین نقدی که به این کتاب وارد است این است که درون آن از بعضی واژه ها و کلمات بدور از شان اجتماعی جامعه به کار رفته شده است.

نمیدونم چقدر از زندگی قدیمیهای روستایی خبر دارید با تمام عشق و علاقه ی ک بشون دارم اما واقعا از این اصطلاحات استفاده میکنن و برای کساییکه دور از روستان و تو شهر بزرگ شدن اینا خ خ خ عجیبه برای خودشون هم چندان خوب نیس اما قطعا کمتر از اونا من خودم بزرگ شده شهرم اما پدربزرگ هام روستایی بودن و میدیم از بعض حرف ها استفاده میکنن یا افراد خ سالخورده روستا که واقعا واسه من عجیب بود

من کلا قلم آقای دولت آبادی دوست دارم بدون استثنا همه اثارشون.
کتاب خیلی قابل تامل خیلی.عمیق و دردناک.محور اصلی کتاب فقرِ.
دولت آبادی به جایگاه مرد در خانواده خیلی اهمیت داده و فقدانش به نوعی مشکل ساز. ازون طرف هم به زن در نقش همسر و مادر توجه داشته ولی تکیه گاه نیست و قدرت معنوی به نسبت پایینی داره.

واااای کلیدرش فوق العاده ست

دولت آبادی از قله‌های ادبیات پارسی_دری می‌باشد و اثر جای خالی سلوچ، یکی از کاری‌های بزرگ و خوب شان می‌باشد. این نویسنده با دیدگاه رئالیستی می‌نویسد و تمام درد‌ و رنج یک خانم را در جامعه‌ی چون، مکان داستان جای خالی سلوچ نمایان می‌کند.
دولت آبادی جان است و خلق ادبی‌اش روح و جان ادبیات پارسی.

عالی برای این کتاب کمه بسیار خوبه بسیار زیاد
من این کتاب و در کمتر ازیک هفته خوندمش اما دلم نیومد بزارمش کنار و دوباره خیلی از قسمتهاش و میخونم
کتاب خیلی قسمتهایی داره که شما رو به فکر میبره
کنار همه این اتفاقات یه چیز مشترک هست اینکه فقر چقدر میتونه آدما رو عوض کنه درمونده کنه برادری که بخاطر لقمه نانی بیشتر به برادرش حمله میکنه پسری که بخاطر پول جلوی مادر می ایسته اتفاقات تلخی تو کتاب می افته و قلب خواننده رو به درد میاره اما شما نمیتونی یک نفر و مقصر بدونی چون سرگذشت هر کدوم و اون چیزی که بهش گذشته رو خوندی و باهاشون همدردی کردی و وقتی کار بدی میکنه تو میدونی پشت این عمل زشت یه آدمی هست که دردهای بزرگی کشیده
خوندنش رو به همه مخصوصا خانومها توصیه میکنم

کتاب بسیار بسیار زیبایی بود،اولین کتابیه ک از استاد دولت آبادی خوندم و حالا بسیار مشتاق تر از قبلم که آثار دیگش مثل کلیدر و طریق بسمل شدن رو بخونم، این کتاب رو به کتابخوان های حرفه ای بشدت پیشنهاد میکنم، اونقدری قلمش جذاب و گیراست و به نحوی موضوع و طبعیت کتاب رو به تصویر میکشه که انگار خودت هم داری باهاشون زندگی میکنی و چی از این زیباتر برای یک کتاب، بنظر من ارزش بارها خوندن رو داره…
موفق باشید.

واقعا احساس کردم همه شخصیت ها واقعی هستن و وجود دارن در طول خوندن رمان باهاشون زندگی کردم

من یه بار تا ۴٠ صفحه خوندم نتونست جذبم کنه و به کندی پسش رفت
اما الان بعد حدود یک سال دوباره دارم میخونمش و نمیتونم زمین بزارمش

جای خالی سلوچ رمانی اجتماعی و بسیار جذاب است..تعطیلات عید من به مطالعه این کتاب گذشت.. احساس خیلی خوبی داشتم وقتی این کتاب رو میخوندم..بنظرم نویسنده به خوبی تونسته بود فضای روستایی و سختی زندگی در اینگونه جامعه ایی رو به تصویر بکشه..و البته سختی هایی که یک زن در نبود همسر باید تحمل کند… من حتما پیشنهاد میکنم این کتاب رو مطالعه کنید و از خوندنش بهره ببرید.

سلام. تصویر ارائه شده از مرگان در این داستان نشان دهنده ی رنجی است که زنان ایرانی در نبود همسر برای حفظ تداوم خانواده متحمل میشوند. مرگان در این داستان هم زن هم مرد،هم مادر است هم پدر. شخصیتی تحسین برانگیز و قابل احترام. به نظر من او نمادی از بخشی از زنان جامعه ی ماست. بخشی که ما از آنها غافلیم.

سلام وقتتون بخیر
علیرغم این که ” جای خالی سلوچ ” رو خیلی دوست داشتم اما نثر داستان به سختی پیش می ره ، نثر ” جای خالی سلوچ ” با ته لهجه ای که نویسنده به خاطر مکان اتفاق داستان در ان استفاده می کنه کمی سرعت و روند خواندن داستان رو کند کرده ، اما داستان با روایتی بسیار قوی لحظه های دردناکی رو به تصویر می کشه ،
برخوردها و روابط افراد روستا با همدیگر، تاثیر این رفتار در خانواده ی مرگان خصوصا پسرهای مرگان و مهتر از همه چموشی پسر بزرگ مرگان و تاثیر این روابط بر بی رحمی پسر مرگان ، دردناکترین روابط انسانی را در هر قبیله و طایفه ، به رخ مخاطب می کشد تا حدی که باعث برانگیختن حس ترحم آدمها می شود .

رمانی که ادمو به وجد میاره . جای خالی سلوچ محشره

از بهترین کتابهایی که خوندم. شاید بهتر ترین!

من این کتاب را سال ها پیش خواندم اصلا گیرایی برام نداشت در حقیقت نتونست منو سمت خودش جذب کنه در کل خوشم نیومد

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *