نشانک

میرا با ترجمه لیلی گلستان

کتاب میرا

هزار و یک کتاب قبل از مرگ

کتاب میرا یک ضد آرمان‌شهر را به تصویر میکشد که ارزش‌ها در آن تبدیل به ضد ارزش می شوند.

مثلا زندگی فردی معنا ندارد و اجتماع مهم‌تر از فرد می باشد، دیوارهای خونه‌ها هم از شیشه است که بقیه افراد بتوانند داخل خانه را ببیند!!!

یا مثلا همه باید به هم بخندند و با هم رقابت نکنند و برای دیگران داستان‌های بامزه و خنده‌دار تعریف کنند، در غیر این صورت آنها را به عنوان بیمار، عمل میکنند هم از نظر ذهنی و هم از نظر جسمی (نقابی با طرح خنده به صورتشان می‌چسبانند)، که به آن ها اصلاح شده می گویند.

البته برخی از افراد رمان کوشش میکنند تا زندگی خودشان و قوانین خودشان را داشته باشند و…

کتاب میرا - خلاصه کتاب میرا - معرفی کتاب میرا

درباره کتاب میرا

این کتاب منو یاد رمان هزار و نهصد و هشت و چهار جورج اورول مینداخت.

میخوام بگم فضای رمان به همون شکله. با این تفاوت که رمان جورج. اورول خیلی مسائل رو دقیق تر و کامل تر بیان می کرد. گرچه من هر دوتا رو دوست داشتم.

کتاب میرا فضای کمونیستی رو نشون میده که به اجبار همه باید باهم برابر باشن، جامعه ای تشکیل شده از هزاران انسان یک شکل.

جامعه ای که توش واژه های “فردیت” و “هویت” و حتی “مالکیت” معنای خودشون رو از دست دادن. عقاید و افکار همه یکسانه. کسی ویژگی و عقاید منحصر به فرد خودش رو نباید داشته باشه. انسان ها به صورت گروهی توی کابین های شیشه ای زندگی میکنن، جایی که کوچیکترین و شخصی ترین کارهاشون هم بر کسی پوشیده نیست. همه چیز باید بر همه روشن باشه و انسان ها مجبور به گروهی حرکت کردنند، چرا که طبق عقیده ی دولت؛ “بدی در تاریکی و تنهایی خفته است.

جایی که تنهایی و فردیت عملا حذف میشه. اگه کسی بخواد از این شکل جامعه بیرون بیاد و تنهایی رو انتخاب کنه، یا به نوعی متفاوت باشه، با “اصلاح” مواجه میشه. مکانی که مغزشون رو اونطور که اونا میخوان، تغییر میدن، و با عمل جراحی روی صورتشون ماسکی رو با لبخند خشک مصنوعی قرار می دن که دیگه قادر به کندنش نیستن.

واقعا وقتی که مهم ترین دارایی آدم، “فردیت” رو ازش بگیرن، دیگه چی ازش باقی می مونه؟ دیگه چه چیزی موجودیتش رو اثبات می کنه؟ این ماسکی که توی داستان میرا روی صورت همه کشیدن برای همه اینجور باقی نمیمونه، توی زندگی واقعی هم همینه، بلاخره ترک برمیداره و از لای درزهاش هویت آدم میزنه بیرون.

ترجمه ی لیلی جان گلستان مثل همیشه عالیه…

ولی نمیدونم چرا این کتاب این قدر غلط های تایپی داشت. با توجه به اینکه چاپ ششم هست خیلی تعجب کردم. یعنی طی شش مرتبه ای که تجدید چاپ شده، هیچ ویرایشی صورت نگرفته؟!!

کریستوفر فرانک - میرا - خلاصه کتاب میرا

قسمت هایی از کتاب میرا

لابد دارند از اولین ملاقات‌شان حرف می‌زنند، ویا از اولین شبشان. بدون شک دارند از یک اولین حرف می‌زنند، چون دارد به آخرینش نزدیک می‌شود.

دوست داشتنِ خوبی‌های دیگری دلیل عشق نیست، بلکه دوست داشتنِ عیب‌های دیگری بزرگ‌ترین دلیل عشق است.

نمیدانم چه قدر وقت لازم است تا دیگران دردی را که در زیر نقاب خندان من وجود دارد کشف کنند.

هنوز در چشم هایش پرتوی از بدبختی دارد که جرئیاتش را فراموش کرده ولی سنگینی بارش را حفظ کرده است… چون دیگر آینده یی ندارد، از گذشته حرف می زند. وقتی خیلی دویده باشیم و نفسمان بند آمده باشد، برمی گردیم و راهی را که دویده ایم انداره می گیریم…

به تو یاد خواهند داد که هر وقت تنها شدی از ترس فریاد بکشی، یاد خواهند داد که مثل بدبخت‌ها به دیوار بچسبی، یاد خواهند داد که به پای رفقایت بیافتی و کمی گرمای بشری گدایی کنی. یادت خواهند داد که بخواهی دوستت بدارند، بخواهی قبولت داشته باشند، بخواهی شریکت باشند. مجبورت خواهند کرد که با دخترها بخوابی، با چاق‌ها، با لاغرها، با جوان‌ها، با پیرها. همه چیز را در سرت به هم می‌ریزند، برای اینکه مشمئز شوی، مخصوصاً برای اینکه از امیال شخصی‌ات بترسی، برای این‌که از چیزهای مورد علاقه‌ات استفراغت بگیرد. و بعد با زن‌های زشت خواهی رفت و از ترحم آن‌ها بهره‌مند خواهی شد و همچنین از لذت آن‌ها، برای آنها کار خواهی کرد و در میان‌شان خودت را قوی حس خواهی کرد، و گله‌وار به دشت خواهی دوید، با دوستانت، با دوستان بیشمارت، و وقتی مردی را ببینید که تنها راه می‌رود ، کینه‌یی بس بزرگ در دل گروهی‌تان به وجود خواهد آمد و با پای گروهی‌تان آنقدر به صورت او خواهید زد که چیزی از صورتش باقی نماند و دیگر خنده‌اش را نبینید، چون او می‌خندیده است…

همه با او حرف می‌زنند به جر من. او با همه حرف می‌زند به جز من…

من شما را دوست دارم. من باید شما را دوست بدارم؛ پس شما را دوست دارم. شما انسان هستید پس من شما را دوست دارم. من همه انسان‌ها را – هرطور که باشند – دوست دارم. من هرگز انتخاب نمی‌کنم. دانشمند و عمله هردو برای من یکسان اند. چون هردو نفس می‌کشند، پس با هم برابرند. چون آدمها نفس می‌کشند، پس به هم شبیه‌اند و چون شبیه‌اند پس ارزش دارند. انسان ارزش ندارد مگر با عشق به دیگران. انسان بدون عشق وجود ندارد. من باید به شما کمک کنم؛ پس می‌خوام کمکتان کنم…

ندیدن برایشان ناراحت کننده نیست بلکه دیده نشدن برایشانن تحمل ناپذیر است.

کریستوفر فرانک - میرا - لیلی گلستان

اطلاعات کتاب

  • کتاب میرا
  • نویسنده: کریستوفر فرانک
  • ترجمه: لیلی گلستان
  • انتشارات: بازتاب نگار
  • تعداد صفحات: ۹۶
  • قیمت: ۷۰۰۰ تومان

این مطلب با همکاری نگار نوشادی نوشته شده است.

فیسبوک توییتر گوگل + لینکداین تلگرام واتس اپ کلوب

امتیاز شما به مطلب

دوست داشتم: 206
دوست نداشتم: 118
میانگین امتیازات: 1.75

چاپ کتاب

14 دیدگاه در “کتاب میرا

منم این کتاب رو با ترجمه لیلی گلستان خوندم یکی اینکه نیاز به ویراستاری داشت و غلط املایی افتادگی جمله کلمه زیاد بود و کتاب جذابی نبود برام

سلام و ممنون از توضیحاتتون. کتاب جالبی بود اما جا داشت که بهترم باشه اما منو جذب کرد

سلام
پارسال این کتاب کوچیک رو خریدم
هربار که خواستم بخونمش مرگ رو برام تداعی کرد و پشیمون شدم!
امروز ظهر کتاب رو دستم گرفتم و نیم ساعتی میشه تموم شده.
ذهنم درگیرشه هنوز
دارم فکر میکنم به دنیایی که کریستوفر فرانک ترسیم کرده.
غلط‌های نگارشی و ویرایشی رو کنار میذارم اما ترجمه لیلی گلستان مثه خیلی دیگه از کتابایی که با ترجمه ایشون خوندم زیبا بود. گاهی سانسور صحنه های زشت کار خوبیه!
گنگ و نامفهوم بودن فضای کتاب به خاطر ترجمه نیست به نظرم به خاطر اصلِ تفکر حاکم بر کتاب و سلیقه‌ی نویسنده‌است.
برام جذاب بود چون از نمادهایی استفاده کرده بود که شاید هر روز کنارمون می بینیمشون اما درکشون نکردیم.
برای نوجوونا کتاب رو توصیه نمیکنم
اما برای رمان‌بازهای بزرگسال پیشنهاد میکنم بخونن کتاب رو و به تفاوتی که نمایان میکنه توجه کنن.

کتاب‌خوان باشین.

کتاب ایده ی خوبی داشت و میتونست بهتر هم باشه…. اما واقعا در این کتاب ویراستاری بد و سانسور محتوا آدم رو اذیت میکنه

ایده بسیار خوب اما پرداختی به اون صورت نشده بود. بهرحال تصمیم نویسنده به خلاصه گویی بوده و اینکه لازم ندونسته داستان بیشتری تعریف کنه. بیشتر تو حالت گنگی و گیجی حاصل از مخدر و یا همون خفقان فضای داستان پیش میره. همونجوری که راوی از برملا شدن نوشته هاش میترسیده خیلی کم اطلاعات رو برای خواننده لو داده. بهرحال غلط های متن کتاب و از اون بدتر سانسور محتوا خیلی بد بود. داستان قابل قبول ولی خب دوست نداشتم.

کتابی بسیار خوب و با ترجمه ای بسیار بد از لیلی گلستان، حتی زحمت ویراستاری کتاب رو هم به خودش نداده. امیدوارم مترجم متعهد دیگری کتاب رو به شکلی که شایسته هست ترجمه کنه.

من این کتاب رو از یه انتشارات متفارت خوندم اما خب اصلا نظرم رو جلب نکرد پورنوگرافی و مبتذل بود و خب اصلا بعد از یک فصل رهاش کردم.

ی نکته ی جالب وکاربردی از این کتاب که یا کسی دیگری رو دوست نداره و قبولش هم نداره که تکلیف روشنه

و یا دوستش نداره اما قبولش داره که قبولش داشتن به خاطر این هست که باور دارد با اینکه خودش دوستش نداره اما آن تا برای همیشه دوستش داره وبهش وفادار هست که این حالت نوعی خودخواهیه
واما حالت دیگه که هم دوستش داره وهم قبول وباورش داره ،این حالت فصل شکوفایی عشق رو در خودش داره

سلام . ٣٢ صفحه خوندم اصلا نظرمو جلب نکرد دیگه نخوندم. نظرم اینه با اینکه دنیای جالبی رو به تصویر میکشه و معانی مهمی رو توصیف میکنه مثل فردیت و جامعه و .. اما یک کتاب باید گیرا باشه جذاب باشه از همون شروعش نوید یک داستان یا موضوع خوب رو به خواننده بده توصیفات نباید خیلی مبهم و دور از ذهن باشه . کتاب جورج‌اورول نمونه جذاب و صحیح این نوع داستانه. بنظرم بین این کتاب و ١٩٨۴ جورج‌اورول بی کران تفاوت وجود داره . من به شخصه وقتمو برای کتابای دیگه میزارم. ممنون از سایت عالیتون.❤

خیلی خوشم اومد.. اینکه هر بار عشق بهش میگفت تو مرا پیدا خواهی کرد و با تمام موانع باز پیدا میشد خیلی زیبا بود

سلام یه سوال داشتم
می‌خواستم بدونم اون ورقهای خالی آخر کتاب همون ورقهای ناتمام شخصیت اصلی داستان است؟
اگر کسی جواب سؤالم رو می‌دونه لطفاً به آیدی تلگرام من پیام بده
@max_blade47xc

این کتاب یه کتاب متفاوت بود. ذهن باز نویسنده رو نشون میداد که یه دنیای دیگه رو متصور شد.
خیلی چیزارو میخواست بگه و اینکه ذات هرچی باشه و اگر عشق واقعی باشه تهش برمیگردی به همون حتی با تغییر شکل و ذهن!
من خیلی خوشم اومد.

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *