نشانک

الیزابت گم شده است

هزار و یک کتاب قبل از مرگ

الیزابت گم شده است اولین کتاب اما هیلی است که در سال ۲۰۱۴ چاپ و همان سال برنده جایزه کاستا شده است. علاوه بر اینکه این کتاب در لیست پرفروش‌ترین‌های ساندی تایمز و نیویورک تایمز و آمازون قرار دارد و نویسنده‌اش برنده جایزه نویسنده نوپا شده است، در موارد زیر هم نامزد شده است:

  • نامزد نهایی نشنال بوک برای کتاب داستانی محبوب سال ۲۰۱۴
  • نامزد نهایی جایزه دزموند الیوت در سال ۲۰۱۵

در قسمتی از پشت جلد کتاب الیزابت گم شده است آمده:

ماود، فراموشکار است. فنجانی چای درست می‌کند و یادش نمیماند آن را بنوشد. به فروشگاه می‌رود و فراموش میکند برای چه رفته است. گاهی خانه‌اش ناآشنا، یا دخترش هلن برایش کاملا غریبه می‌شود. ماود فقط از یک چیز مطمئن است: دوستش الیزابت گم شده است. یادداشت توی جیبش به او این را می‌گوید. مهم نیست به او بگویند آنقدر دربارهاش حرف نزند، قضیه را ول کند، ساکت شود؛ ماود ته و تویش را در خواهد آورد چون جایی در ذهن آسیب دیده‌ی ماود پاسخ یک معمای حل ناشده‌ی هفتاد ساله است. معمایی که همه فراموشش کرده اند؛ همه، غیر از ماود…

نظرات مختلف در مورد کتاب الیزابت گم شده است:

  • ساندی تایمز:

غم‌انگیز، تاثیرگذار و فوق‌العاده به‌یادمادنی بی‌شباهت به رمان‌های جنایی مرسوم، اثری گیرا که ژانرهای ادبی را تلفیق میکند.

  • جاناتان کو:

یکی از آن هیولاهای اسطوره‌ای، کتابی که نمی‌توانید زمین بگذارید.

  • ایونینگ استاندارد:

لطیف، جذاب، گیرا، مسحور کننده.

[ لینک: کتاب من پیش از تو ]

الیزابت گم شده است

داستان کتاب الیزابت گم شده است

داستان این کتاب که به گفته نویسنده‌اش با الهام از زندگی دو مادربزرگش نوشته شده است. درباره پیرزنی آلزایمری است که نامش ماود و تنهاست. پرستاری از او مراقبت می کند. دارای یک دختر و نوه است و تصوراتی خلاف واقع دارد از جمله اینکه دوستش گم شده است؛ دوستی که تلاش می کند او را پیدا کند.

در حین این تلاش ماود به یاد گذشته و اتفاق تلخ دوران جوانی‌اش و تأثیری که این اتفاق در زندگی فعلی‌اش داشت، می‌افتد. با تشدید شدن بیماری، ماود پرده از معمای گذشته‌اش بر می‌دارد.

با اینکه کتاب روایتی غم انگیز و متاثر کننده در مورد پیرزنی آلزایمری است که در زمان حال و گذشته بیان می‌شود و نویسنده به خوبی احوالات و مشکلات فراوان مبتلایان به آلزایمر و نیاز آنها به رسیدگی و محبت را نشان می دهد، در عین حال دارای زبانی جذاب و دلنشین و با چاشنی طنز و معما نیز است.

روی جلد کتاب الیزابت گم شده است نیز این جمله آمده است:

چطور می‌شود معمایی را حل کنید، وقتی سرنخ‌ها را به خاطر نمی‌آورید؟

این کتاب دارای حق انحصاری انتشار اثر در ایران است.

[ لینک: دختری که رهایش کردی ]

کتاب الیزابت گم شده است

درباره کتاب الیزابت گم شده است

الیزابت گم شده است کتابی است که خواننده را تا حدی با مسائلی که مبتلایان به آلزایمر با آنها درگیر هستند، آشنا می‌کند. گرچه به این خاطر مطالعه کتاب گاهی اوقات برایم دردناک می‌شد، اما جرات و نگاه نویسنده را به خاطر پرداختن به موضوعی خلاق و متفاوت دوست داشتم و خواندنش را به همه توصیه می‌کنم.

اگر می‌خواهید با یک راوی کهنسال آلزایمری همراه و وارد فضا و تصورات ذهنی او بشوید که با چاشنی طنز سعی در حل معماهای زندگی‌اش دارد و مدام در زمان حال و گذشته در رفت و آمد است. این کتاب را بخوانید.

این کتاب از سوی نشر آموت وارد بازار کتاب شده است. معرفی چند کتاب دیگر از نشر آموت:

خلاصه کتاب الیزابت گم شده است

قسمت‌هایی از متن کتاب الیزابت گم شده است

این بیرون هوا تاریک است، اما جایی پایین آسمان سوسویی از روشنایی خاکستری دارد؛ خیلی زود روز می شود و باید این کار را تمام کنم. نم نم باران روی موهایم، روی بازوها و ران هایم می نشیند. سبب می شود از سرما به خودم بلرزم اما خوشبختانه خاک را بر هم نمی زند. همان طوری به شکل کپه دور تا دور می ماند. حالا باید کامل دولا شوم داخل تا بتوانم زمین را بکنم. نفسی عمیق و طولانی توی ریه هایم می کشم، طعم خیس و سرد زمین درهم کوفته را در وجودم به جا می گذارد.

وقتی بچه بودم شهر چنان درخشان بود که تقریبا چشم را میزد. آبی شرف آسمان را به یاد میآورم و سبز تیره ی کاج ها که آن را می شکافت، قرمز روشن خانه های آجری محله و فرش نارنجی برگهای سوزنی کاج زیر پایمان. این روزها – گرچه مطمئنم آسمان هنوز گاه و بیگاه آبی است و بیشتر خانه ها هنوز سرجایشان هستند، و برگهای سوزنی درختان هنوز می ریزد – این روزها انگار رنگ باخته اند، گویی توی عکسی قدیمی زندگی میکنم.

چشم هایم را همچنان به چمدان دوخته بودم، از خودم می پرسیدم از وقتی سوکی به چیزهای داخلش دست زده بود چند وقت می گذرد. این تمام چیزی بود که از او برای مان باقی مانده بود. دلم می خواست توی چمدان چمباتمه بزنم و درش را ببندم، هیچ چیز را بیرون نیاوریم و آن چه را از او مانده نشوییم و پاک نکنیم.

گاهی وقتی مرتب کاری یا تمیز کاری می کنم، عکس هایی از جوانی ام پیدا می کنم، و یکه می خورم. همه چیز سیاه و سفید است. به گمانم نوه ام فکر می کند ما خاکستری پوست بودیم.

یادم می آید زمانی که در مسیر رفت و آمد به خانه تقریباً می دویدم، خانه ها مثل فرفره از کنارم رد می شدند. بعد ماما از من می پرسید چه دیده ام، آیا فلان همسایه ها بیرون بودند، درباره ی دیوار تازه ی حیاط فلانی چه نظری دارم. هرگز توجه نمی کردم؛ همه اش مثل برق و باد گذشت و رفت. حالا کلی وقت دارم تا به همه چیز نگاه کنم و هیچکس را ندارم تا برایش تعریف کنم چه دیده ام.

به تلفن در آن سوی اتاق نگاه می کنم، اما انگار کیلومترها فاصله دارد، دور، آن قدر برایم دور است که هیچ وقت نمی توانم به آن برسم. به نظر می رسد این احساس بیشتر و بیشتر سراغم می آید. گمان کنم بخاطر سنم است؛ همیشه فکر می کردم پیر شدن این طوری باشد.

می گفت می خواهد او را آنطوری به یاد بیاورد که من به یاد می آورم، می خواست سعی کند او را توی ذهنش داشته باشد تا هرگز از دستش ندهد.

مشخصات کتاب

  • الیزابت گم شده است
  • نویسنده: اما هیلی
  • ترجمه: شبنم سعادت
  • انتشارات: آموت
  • تعداد صفحات: ۳۷۶
  • قیمت: ۲۵۰۰۰ تومان

این مطلب با همکاری حورا رستمی نوشته شده است.

نظر شما در مورد رمان الیزابت گم شده است چیست؟

[ لینک: اینستاگرام کافه‌بوک ]


معرفی چند رمان خارجی دیگر: