نشانک

بوف کور

هزار و یک کتاب قبل از مرگ

ایده بوک

بوف کور مشهورترین اثر صادق هدایت، نویسنده، مترجم و روشنفکر ایرانی است. او بوف کور را در سال ۱۳۱۵ هنگامی که به هندوستان سفر کرد، نوشت و ۵۰ نسخه از آن را برای دوستان خود فرستاد. بوف کور به زبان‌های انگلیسی و فرانسوی نیز ترجمه شده است.

بوف کور یکی از بزرگ‌ترین رمان‌های ایرانی نیز می‌باشد که شما با خواندن آن با حجم عظیمی از نمادها و جریانات فکری آشنا می‌شوید. صادق هدایت سال ۱۲۸۱ در تهران به دنیا آمد و سال ۱۳۳۰ در پاریس خودکشی کرد. هدایت در شرح حال خودش (+) می‌گوید:

شرح حال من هیچ نکتهٔ برجسته‌ای در برندارد نه پیش آمد قابل توجهی در آن رخ داده نه عنوانی داشته‌ام نه دیپلم مهمی در دست دارم و نه در مدرسه شاگرد درخشانی بوده‌ام بلکه بر عکس همیشه با عدم موفقیت روبه‌رو شده‌ام. در اداراتی که کار کرده‌ام همیشه عضو مبهم و گمنامی بوده‌ام و رؤسایم از من دل خونی داشته‌اند به‌طوری‌که هر وقت استعفا داده‌ام با شادی هذیان‌آوری پذیرفته شده‌است. روی‌هم‌رفته موجود وازدهٔ بی‌مصرف قضاوت محیط دربارهٔ من می‌باشد و شاید هم حقیقت در همین باشد.

کتاب بوف کور با جملاتی آغاز می‌شود که در همان ابتدا به خواننده می‌فهماند که با یک کتاب عادی روبه‌رو نیست. جملات ابتدایی این رمان یکی از شناخته‌ شده‌ترین و معروف‌ترین شروع‌هایی است که تقریبا هرکسی می‌داند از کتاب بوف کور است:

در زندگی زخمهایی هست که مثل خوره روح را آهسته در انزوا میخورد و میتراشد.
این دردها را نمیشود بکسی اظهار کرد، چون عموما عادت دارند که این دردهای باورنکردنی را جزو اتفاقات و پیش‌آمدهای نادر و عجیب بشمارند و اگر کسی بگوید یا بنویسد، مردم بر سبیل عقاید جاری و عقاید خودشان سعی می‌کنند آنرا با لبخند شکاک و تمسخرآمیز تلقی بکنند – زیرا بشر هنوز چاره و دوائی برایش پیدا نکرده و تنها داروی آن فراموشی بتوسط شراب و خواب مصنوعی بوسیله افیون و مواد مخدره است – ولی افسوس که تاثیر اینگونه داروها موقت است و بجای تسکین پس از مدتی بر شدت درد میافزاید.
آیا روزی به اسرار این اتفاقات ماوراء طبیعی، این انعکاس سایه روح که در حالت اغماء و برزخ بین خواب و بیداری جلوه میکند کسی پی خواهد برد؟

[ لینک: رمان سمفونی مردگان ]

داستان کتاب بوف کور

ماجرای رمان بوف کور در دو قسمت روایت می‌شود.

در بخش اول، شخصیت اصلی بوف کور – که ساکن خانه‌‌ای در بیرون خندق در شهر ری است – به شرح یکی از این دردهای خوره‌‌وار می‌پردازد که برای خودش اتفاق افتاده است. وی که حرفهٔ نقاشی روی قلمدان را اختیار کرده‌ است به طرز مرموزی همیشه نقشی یکسان بر روی قلمدان می‌‌کشد که عبارت است از: دختری در لباس سیاه که شاخه‌‌ای گل نیلوفر آبی به پیرمردی که به حالت جوکیان هند چمباتمه زده و زیر درخت سروی نشسته‌ است هدیه می‌‌دهد. میان دختر و پیرمرد جوی آبی وجود دارد و…

داستان کتاب اما، از اینجا آغاز می‌‌شود که روزی راوی از سوراخ رف پستوی خانه‌اش – که گویا اصلاً چنین سوراخی وجود نداشته‌ است – منظره‌ای را که همواره نقاشی می‌کرده‌ است می‌بیند و مفتون نگاه دختر (اثیری) می‌شود و زندگی‌اش به طرز وحشتناکی دگرگون می‌گردد تا اینکه مغرب‌ هنگامی دختر را نشسته در کنار در خانه‌اش می‌یابد و…

در ادامه راوی بر اثر استعمال تریاک به حالت خلسه می‌رود و در عالم رؤیا به گذشته باز می‌گردد و خود را در محیطی جدید می‌یابد که علی‌ رغم جدید بودن برایش کاملاً آشناست.

کتاب بوف کور

بخش دوم رمان بوف کور ماجرای راوی در این دنیای تازه، در گذشته است.

از اینجا به بعد راوی مشغول نوشتن و شرح ماجرا برای سایه‌اش می‌شود که شکل جغد است و با ولع هرچه تمام تر هرآنچه را راوی می‌نویسد می‌بلعد. راوی در اینجا شخص جوان ولی بیمار و رنجوری است. او در تمام طول بخش دوم رمان به تقابل خود و رجّاله‌ها اشاره می‌کند و از ایشان ابراز تنفر می‌کند. وی معتقد است که دنیای بیرونی دنیای رجاله‌هاست.

پرستار راوی، دایهٔ پیر اوست که دایهٔ «لکاته» هم بوده‌ است و به طرز احمقانهٔ خویش (از دید راوی) به تسکین آلام راوی می‌پردازد و برایش حکیم می‌آورد و فال گوش می‌ایستد و معجون‌های گوناگون به وی می‌خوراند و…

درباره بوف کور

درباره بوف کور چندین و چند کتاب و مقاله به شکل تخصصی نوشته شده که شماری از آن‌ها عبارتند از:

  • داستان یک روح – شرح و متن کامل بوف کور صادق هدایت نوشته سیروس شمیسا
  • صادق هدایت و هراس از مرگ، ساخت‌ شکنی روان‌ تحلیلگرانهٔ بوف کور نوشته محمد صنعتی
  • دربارهٔ بوف کور هدایت نوشته محمد علی همایون کاتوزیان
  • این است بوف کور  – تفسیری بر بوف‌کور-  نوشته م. ی. قطبی

در مورد اینکه کتاب بوف کور یک رمان عمیق و مفهومی است که سرتاسر آن نمادهای مختلف به کار گرفته شده است هیچ شکی وجود ندارد. اما واکنش‌های عموم مردم در مورد این رمان متفاوت است.

درون‌ مایهٔ اغلب داستان‌ها و نوشته‌های صادق هدایت، مرگ‌ اندیشی، انتقاد از جامعهٔ تحت استبداد و نفی خرافه‌‌پرستی است. در بوف کور هم صادق هدایت کم از موضوع مرگ صحبت نمی‌کند و همین فضای تاریک باعث شده که عده‌ای نتوانند با این رمان ارتباط برقرار کنند. اما در مقابل افرادی هم هستند که از نوشته‌های صادق هدایت در بوف کور لذت می‌برند و آن را بارها و بارها می‌خوانند.

به عقیده من، یک فرد کتابخوان که دنبال به دست آوردن تجربه‌های مختلف است و دوست دارد دنیا را از زاویه دید نویسنده‌های مختلف ببیند، حتما باید سراغ صادق هدایت و بوف کور برود. احساسی که پس از خواندن بوف کور به دست می‌آورید یک احساس ناب و درجه یک است که کمتر کتابی، مخصوصا در بین رمان‌های ایرانی، می‌تواند آن را به شما بدهد. جهان‌بینی صادق هدایت در بوف کور بسیار خاص است و هر فرد علاقه‌مندی را شگفت‌زده می‌کند.

نوشتن درباره کتاب بوف کور بسیار سخت و هر کسی نمی‌تواند به راحتی ادعا کند که این کتاب را فهمیده است. پیشنهاد ما فقط این است که این رمان را بخوانید!

[ لینک: رمان همسایه‌ها ]

بوف کور اثر هدایت

جملاتی از متن کتاب بوف کور

در این دنیای پست پر از فقر و مسکنت، برای نخستین بار گمان کردم که در زندگی من یک شعاع آفتاب درخشید – اما افسوس، این شعاع آفتاب نبود، بلکه فقط یک پرتو گذرنده، یک ستاره پرنده بود که بصورت یک زن یا فرشته بمن تجلی کرد و در روشنایی آن یک لحظه، فقط یک ثانیه همه بدبختیهای زندگی خودم را دیدم و بعظمت و شکوه آن پی بردم و بعد این پرتو در گرداب تاریکی که باید ناپدید بشود دوباره ناپدید شد – نه، نتوانستم این پرتو گذرنده را برای خودم نگهدارم.

دختر درست در مقابل من واقع شده بود، ولی بنظر می آمد که هیچ متوجه اطراف خودش نمیشد. نگاه می کرد، بی آنکه نگاه کرده باشد؛ لبخند مدهوشانه و بی اراده ای کنار لبش خشک شده بود، مثل اینکه بفکر شخص غایبی بوده باشد – از آنجا بود که چشمهای مهیب افسونگر، چشمهائی که مثل این بود که بانسان سرزنش تلخی می زند، چشمهای مضطرب، متعجب، تهدیدکننده و وعده دهنده او را دیدم و پرتو زندگی من روی این گویهای براق پرمعنی ممزوج و در ته آن جذب شد – این آینه جذاب همه هستی مرا تا آنجائیکه فکر بشر عاجز است بخودش کشید – چشمهای مورب ترکمنی که یک فروغ ماوراء طبیعی و مست کننده داشت، در عین حال میترسانید و جذب می‌کرد، مثل اینکه با چشمهایش مناظر ترسناک و ماوراء طبیعی دیده بود که هرکسی نمی‌توانست ببیند؛ گونه‌های برجسته، پیشانی بلند، ابروهای باریک به‌هم پیوسته، لبهای گوشتالوی نیمه‌باز، لبهائیکه مثل این بود تازه از یک بوسه گرم طولانی جدا شده ولی هنوز سیر نشده بود. موهای ژولیده سیاه و نامرتب دور صورت مهتابی او را گرفته بود و یک رشته از آن روی شقیقه‌اش چسبیده بود – لطافت اعضا و بی‌اعتنائی اثیری حرکاتش از سستی و موقتی بودن او حکایت می‌کرد، فقط یک دختر رقاص بتکده هند ممکن بود حرکات موزون او را داشته باشد.

در چشمهای سیاهش شب ابدی و تاریکی متراکمی را که جستجو میکردم پیدا کردم و در سیاهی مهیب افسونگر آن غوطه ور شدم، مثل این بود که قوه ای را از درون وجودم بیرون می کشند، زمین زیرپایم میلرزید و اگر زمین خورده بودم یک کیف ناگفتنی کرده بودم.

من همیشه گمان میکردم که خاموشی بهترین چیزها است، گمان میکردم که بهتر است آدم مثل بوتیمار کنار دریا بال و پر خود را بگستراند و تنها بنشیند.

آیا سرتاسر زندگی یک قصه مضحک، یک متل باور نکردنی و احمقانه نیست؟

من با خودم فکر کردم: «اگر راست است که هر کسی یک ستاره روی آسمان دارد، ستاره من باید دور، تاریک و بی معنی باشد. شاید من اصلا ستاره نداشته‌ام!»

دوباره سکوت و تاریکی همه‌جا را فرا گرفت – من پیه‌سوز اطاقم را روشن نکردم، خوشم آمد که در تاریکی بنشینم – تاریکی، این ماده غلیظ سیال که در همه‌جا و در همه چیز تراوش میکند. من بآن خو گرفته بودم – در تاریکی بود که افکار گم شده‌ام، ترسهای فراموش شده، افکار مهیب باور نکردنی که نمی‌دانستم در کدام گوشه مغزم پنهان شده بود، همه از سر نو جان میگرفت، راه میافتاد و بمن دهن کجی میکرد – کنج اطاق، پشت پرده، کنار در، پر از این افکار و هیکلهای بی‌شکل و تهدید کننده بود.

از دور ریختن عقایدی که بمن تلقین شده بود آرامش مخصوصی در خودم حس میکردم – تنها چیزی که از من دلجویی میکرد امید نیستی پس از مرگ بود – فکر زندگی دوباره مرا میترسانید و خسته میکرد – من هنوز باین دنیایی که در آن زندگی میکردم، انس نگرفته بودم، دنیای دیگر بچه دردمن میخورد؟ حس میکردم که این دنیا برای من نبود، برای یکدسته آدمهای بی‌حیا، پررو، گدامنش، معلومات‌فروش چاروادار و چشم و دل گرسته بود – برای کسانی که بفراخور دنیا آفریده شده بودند و از زورمندان زمین و آسمان مثل سگ گرسنه جلو دکان قصابی که برای یک تکه لثه دم می‌جنبانید گدائی میکردند و تملق می‌گفتند – فکر زندگی دوباره مرا میترسانید و خسته می‌کرد.

حضور مرگ همه موهامات را نیست و نابود میکند. ما بچه مرگ هستیم و مرگ است که ما را از فریب‌های زندگی نجات میدهد، و در ته زندگی اوست که ما را صدا میزند و بسوی خودش میخواند – در سن‌هائی که ما هنوز زبان مردم را نمیفهمیم اگر گاهی درمیان بازی مکث می‌کنیم، برای این است که صدای مرگ را بشنویم.

سایه من خیلی پررنگ‌تر و دقیق‌تر از جسم حقیقی من بدیوار افتاده بود، سایه‌ام حقیقی‌تر از وجودم شده بود. گویا پیرمرد خنزر پنزری، مرد قصاب، ننجون و زن لکاته‌ام همه سایه‌های من بوده‌اند، سایه‌هائیکه من میان آن‌ها محبوس بوده‌ام. در اینوقت شبیه یک جغد شده بودم، ولی ناله‌های من در گلویم گیر کرده بود و بشکل لکه‌های خون آن‌ها را تف می‌کردم. شاید جغد هم مرضی دارد که مثل من فکر میکند. سایه‌ام بدیوار درست شبیه جغد شده بود و با حالت خمیده نوشته‌های مرا بدقت میخواند. حتما او خوب می‌فهمید، فقط او میتوانست بفهمد. از گوشه چشمم که بسایه خودم نگاه میکردم می‌ترسیدم.

مشخصات کتاب

  • عنوان: بوف کور
  • نویسنده: صادق هدایت
  • انتشارات: جاویدان
  • تعداد صفحات: ۸۷
  • افست

نظر شما در مورد کتاب بوف کور چیست؟ لطفا اگر این کتاب را خوانده‌اید، حتما نظرات ارزشمند خود را با ما در میان بگذارید. در مورد آثار صادق هدایت چه فکری می‌کنید؟


» معرفی چند رمان ایرانی دیگر:

  1. رمان سال بلوا
  2. رمان ملکوت
  3. رمان داستان جاوید
فیسبوک توییتر گوگل + لینکداین تلگرام واتس اپ کلوب

امتیاز شما به مطلب

دوست داشتم: 1049
دوست نداشتم: 512
میانگین امتیازات: 2.05

چاپ کتاب

138 دیدگاه در “بوف کور

درود. کتاب ناسوخ نوشته ی دکتر محمد رسولی را بخوانید. گویی صادق هدایتی دوباره کتابی نوشته!

بنظرم ایمان ونورحقیقت جویی دروجود صادق هدایت خیلی کم رنگ بود .وهمین امراوروبسوی پوچ گرایی پیش برده باکلمات بازی کردن .بدون علم .عشق واخلاص وجودی ، نور حقیقت رو در روان انسان از بین برده ودرنهایت به مرگ بیهوده می کشاند که همه این اعمال باعث میشه از جذابیت آثار این نویسنده مشهور کاسته ودرمواقع منجربه تنفر در افکار نسبت به نویسنده بوجود بیاید.

کتاب خوب را خوب بخوانیم .باتشکر

اولین بار ، وقتی افسردگی داشتم ، این کتابو خوندم و حس تاریکی و سیاهی تمام وجودمو گرفت . البته قبل تر هم بود اما بیشتر شد و یه جورایی دوباره به یادم اومد چون تلاش میکردم ازش فرار کنم.حدود دو سال میگذره از اون موقع و من که حالا خوب شدم دوباره خوندمش. اینبار هیچ حس تاریک و بدی بهم دست نداد. فقط تو فکر رفتم. من با تمام وجود با مرگ روبرو شدم دوران افسردگیم و حالا که خوب شدم هر چی از مرگ بگن برام تاثیر بدی روم نداره. کسی این کتابو میخونه و حس خودکشی میگیره که تو عمرش فکر نکرده درباره مرگ و پوچی و اینکه شاید دنیای دیگه ای وجود نداره . بعد میاد این کتابو میخونه که مرگ از اول تا اخر تو کتاب هست و براش سنگینه چون با واقعیت روبرو میشه. فرار کردن از این موضوعات راه حلش نیست ، انکار راه حلش نیست. فرار کردن یه ترس دائمی رو در ادم به وجود میاره و ادم شکننده و آسیب پذیر میشه نسبت به اون موضوع. ولی وقتی بری تو دلش ترسات کمتر میشن.

واقعا خوندنش حس عجیبی داشت
عالی بود

خواندن کتاب بسیار لذت بخش و پر از نکته هستش.
به نظرم بخش اول داستان یک حالت توهمی از بخش دوم است که راوی در آن قرار گرفته و این دو بخش از هم مجزا نیستن.

دوس داشتم صادق هدایتو از نزدیک میدیدم. یه کم باهام حرف میزد. به نظرم خیلی هیجان انگیز میبود. البته که من در برابرش به حدی نادونم که فک کنم اب میشدم از خجالت

بهترین رمانی است که تاحالاخوندم ولی حیف که ارزشش را در جایی دیگر می دانند

هرگز باخوندن این کتاب کسی چیزی نمیفهمه تازمانی که شرحشو نخونید هرگز متوجه نمیشید و شرح شمیسا عالی درموردش گفته هدایت درعص خودش نویسنده های بززگی بود مثل غلامحسین مودت و غیر یک پی دی افی از دکترعبدالحسین زرین کوب درمورد بوف کورهست بی نظیر اما پیدا نمیشه اونوباید خوند تا پی ب عظمت این کتاب ببری

مشتی اباطیل بود. چیزی مشخص نیست.فقط آشفتگی فکری مغشوش بدون ابتدا و انتها و نتیجه

بهترین رمانی است که تاحالاخوندم ولی حیف که ارزشش را در جایی دیگر می دانند

در این کتاب اهمیت هنر به معنی بسیار آبرومند کلمه در نظر من بسیار صریح جلوه می کند .رنه لانو

این کتاب بی نظیر بود.

بوف کور جغدی است که بروی خرابه های ایران کهن نشسته و لی قادر به دیدن حقیقت نیست صادق هدایت می داند در زمانه اش نمی تواند دغدغه و دردش را به صورت عیان و آشکار بیان کند پس همانگونه که می گوید برای آنکه سایه اش را گیج کند به نقاشی روی قلمدان روی می آورد یعنی به صراحت نمی نویسد و مقصودش را در کهن الگوها پنهان می کند تا رازش را همه نفهمند و می گوید اسم او را هرگز نخواهم برد .آری منظور تمدن در خشان ایران کهن ، سرزمینی بکر و با مردمانی نیکو و دین زرتشت است که به شکل دختری دست نیافتنی تجسم می شود گل نیلوفر که نماد پادشاهی باستان است به یک جوکی هندی داده می شود که به معنی گذر دین زرتشت به سرزمین هندوستان پس از حمله اعراب به ایران می باشد و آن رودخانه مرز است مهر گیاه گیاهی است که شبیه دو انسان نر و ماده در هم گره خورده است او را از جفتش یعنی سرزمین ایران جدا کردند جدایی فرهنگ و تمدن باستانی از سرزمین کهن در پی حمله اعراب و اشغال ایران و تغییر دین و فرهنگ و سیاه پوشیده چون از این جدایی داغ دار است صادق هدایت میگوید ((او بود که در او حس پرستش را ایجاد کرد )) ایرانیان باستان اولین یکتا پرستان تاریخ بودند او می گوید کبریت زده بودم که جای کلید را پیدا کنم که او را یافتم زمانی که زبان پهلوی را آموخت و متن ها ی ا یران باستان را رمز گشایی و ترجمه می کند پی به تمدن کهن ایران و عظمت دین زرتشت برد
زمانی که سعی کرد او را از مرگ نجات دهد و به زندگی باز گرداند نتوانست این به این معنی است که صادق هدایت هر چه تلاش کرد مردمان معاصرش را با فرهنگ و تمدن کهن آشنا کند و فرهنگ باستان را احیا نماید ناتوان بود چشمان سیاه دختر اثیری تاریخ است و او چشمها را کشید منظور ترجمه چند اثر از دوران پهلوی باستان توسط اوست دو زنبور طلایی کنایه از رضا شاه و شاه است که سعی در زنده کردن دوران باستان داشتند پیدا کردن کوزه در مقابل به خاک سپردن ایران کنایه از به خاک سپردن فرهنگ و در ازایش به دست آوردن آثار باستانی در ازای آن تمدن کهن است محل دفن جنازه هم گورستان تاریخی ری است بیش از این در این مجال نمیگنجد خود بیابید باقی نمایه ها را

کتاب در سال ۱۳۱۵ چاپ شده شاه سال ۱۳۲۰جای رضا شاه نشسته چطور منظور از زنبور رضا شاه.و شاه بوده؟

چقدر زیبا بیان کردید و چقد استادانه توصیف

چقدر کامل توضیح دادین متشکرم.🌱👌🏼

بعضی کتابها یک داستان یکی بود یکی نبود که از یه جایی شروع بشه و اتفاقاتی بیفته و به آخر داستان برسه و یک نتیجه گیری داشته باشه نیست؛ بعضی کتابها را باید فقط خواند و در لحظه حس کرد و بهش فکر کرد و بین شخصیت ها و صحنه های داستان ارتباط پیدا کرد و لذت برد.

من نه از روند داستانی بهره ای بردم نه نتیجه خاصی گرفتم… فقط از تک تک توصیفاش لذت میبردم

به عنوان یک جوان تا کنون اجازه ی خواندن این کتاب را نداشتم زیرا با توجه به سبک نویسندگی و افکارم دیگران باور داشتن شبیه به هدایتم پس از اینکه من کتابهایش را بخوانم واهمه داشتند اما اکنون که بوف کور را میخوانم میفهمم که چقدر حقایق دنیا و زندگی را بهتر از ما درک کرده و حقیقتا هرچه بیشتر درک کنی زجری که خواهی کشید نیز افزوده خواهد شد
همواره نباید به دنبال شادی و روشنی بود، افکار مثبت گاهی رویاگونه آدم را در ورطه ی خیال می کشند
گاهی باید حقیقت تلخ بودن دنیا را پذیرفت
و البته نظرات دوستان را خواندم…هیچکدام از ما در جایگاهی نیستیم که چنین نویسنده ی بزرگی را قضاوت کنیم ، هروقت سطح کسی به او نزدیک شد حق نقد او را دارد که تاکنون هرکس به این جایگاه رسیده او را ستوده

کتاب با من روراست است. با من خواننده. مثل مرگ که هرگز دروغ نمی گوید. همه ی ما یک راوی بوف کور در درون خودمان داریم. بی پرده، صریح، روراست و به دور از نقاب. یک راوی که گاهی زندگی آنقدر بر آن تنگ می گیرد و آنقدر هیچ کس او را به همان اندازه که باید، درک نمی کند که خسته می شود…حتی از خود خود زندگی.
تکنیک داستان در خلق شخصیت های به ظاهر متناقض و در باطن یکی و روایت جذاب رفت و برگشت میان این آدم ها و دنیا ها بی نظیر است. مانند توصیف لب های نیمه باز زن اثیری که از یک بوسه ی گرم و طولانی کنده شده باشد…
گاهی باید دید، شنید، فهمید و گذر کرد. این زیباترین حقیقت این دنیا و شاید تلخ ترین آن است مثل بغلی شراب کهنه ی روی رف…

کتابرا چند بار خوندم واقعیتش زیاد مفهوم آنرا درک نکردم فقط از طرز نگارش آن می‌توان بحالات افسردگی نویسنده در اثر فهم زیاد وسر خوردگی از پوچی زندگی وشاید اعتیاد . پی برد بهر حال از نظر نگارش وتخیلات نویسنده دارای قدرت بالایی است.

باسلام کتاب بوف کور را اولین بار درسن ۱۳ سالگی درسال ۶۳ خواندم اعتراف میکنم مفهوم واقعی رانفهمیدم اما آنچه برایم جذاب بود سبک نوشتن وقدرت خلاقیت نویسنده بود. بعضی صفحات رادارها وبارها خواندم وگویی به نوعی آرامش ویک احساس خوبی برایم ایجاد میکرد

این کتاب واسه کسایی خوبه بخونن که درک ادبی بالایی دارن

من نمی دانم چرا می خوام این مطلبو اینجا بگم ولی شاید به این دلیل باشد که شگفت زده ام… من بعد از مطالعات فراوان واقعا فراوان (از ۱۲ سالگی تا الان راجب روان شناسی و امثال صادق هدایت) به شخصیت صادق هدایت همان راوی بوف کور که نوشته هایش واقعا نظیری ندارد ولی می تواند در آینده داشته باشد پی بردم و در این باره یقین دارم ولی هرگز به بیان ان نخواهم پرداخت چرا که مردم و ناشران شخصیت نویسنده پاک می دانند از هر نوع ناپاکی(چیزی که عموم جامعه ان را ناپاک می دانند) مثلا وقتی مقدمه ی یک کتاب را می خوانید ناشر می گوید نویسنده به فلان دلیل درگذشته است ولی گمان هایی درباره ی خودکشی ان هم وجود دارد که منتقدین ادبی ان را رد می کنند و اگر کتاب همان شخصی که ناشر از ان صحبت می کند را بخوانی متوجه می شوی چیزی جز خودکشی نمی تواند(البته این گمان هست) سبب مرگ ان شود حالا درمورد صادق هدایت که قطعا خودکشی کرده است ولی راجب روان او خیلی جا ها مقاومت به خرج می دهند برای همین فعلا مطرح نمی کنم ولی دلیل شگفت زده بودن من این است که حداقل شخصیتی با روان صادق هدایت را بعد از گذشت ۷۰ سال پیدا کردم شاید این چنین ادم هایی بوده اند اما ناشناخته مانده اند ولی این را بدانید اگر شما در سال ۱۳۲۰ مشکلی داشتید که عادی خوانده نمی شد و از گفتن ان خودداری می کردیید الان(۱۴۰۰) اگر باز از گفتن ان خودداری کنید ولی هزاران منابع هستند که می دانید تنها نیستید و این مشکل برای عده ای دیگر نیز صادق است و این برای شما مثل مسکن می ماند ولی صادق هدایت نه برای تسکین خود به نوشتن پناه می برد، هدایت مشکل خود را به طور غیر مستقیم و مرموزی از ان صحبت می کند و کسی می داند او چه می گوید که خود ان را به وضوح لمس کرده باشد… همین قدر کافی است باید ترجیح داد مثل هدایت ان را مرموز گذاشت که رجاله ها در جامعه زیاد اند و گذشت زمان (پیشرفت علم و…) خود ان را اشکار می سازد.

کاملا مشخصه سطر سطر کتاب تنفر از حواست !!! صراحتا یه جا اعلام می کنه :: آیا یک جانور دیگر یا یک مار را به من ترجیح. نمی داد؟!

از نظر ادبی تامل برنگیز بود ولی این رو متوجه میشویم که صادق هدایت بیمار روانی بوده و مشکل روانی داشته( فحش نیست) و درگیری شدیدی با این بیماری داشته است و طبیعتا مطالبی هم که از ذهن یک بیمار بیرون میاد برای افراد عادی قیر طبیعی هست و فکر میکنن چیز خاصی درش وجود داره

مرد خنزرپنزری در واقع همون روای داستانه تو بخش دوم راوی فک میکنه مرد خنزرپنزری با زنش رابطه داره و میگه حتی جای دندون هاش رو تو بدن زنش دیده ولی اخر داستان وقتی تو اینه نگاه میکنه میفهمه تبدیل به مرد خنزرپنزری شده از حرف هایی که زنش میزنه هم مشخصه با شوهرش رابطه داشته یه نکته دیگه تو بخش دوم روای تعریف میکنه عمو و پدرش که دوقلو بودن به عشق یه زن به یه غار رفتن و یکیشون بیرون اومد که نمیدونستن پدر راویه یا عموش اول داستان هم عموی راوی به خونش میاد که راوی میگه تا حالا ندیده بودمش اما کاملا شبیه به پدرم بود که به همون داستان اشاره داره

من سالها پیش خوندمش
سبک ادبی کتاب برام جالب بود، خیلی خوب و واقعی فضا رو توصیف می کرد طوریکه آدم از بعضی صحنه ها به شدت دچار وحشت می شد.در مجموع رمان سرگرم کننده ای بود اما مفهوم خاصی جز پوچی زندگی از کتاب نفهمیدم و خب چون من زندگی رو جهت دار و هدف دار می بینم از نظر مفهومی به دلم ننشست و مجموعا جز مشتی توهمات و بافته های ناشی از خماری و نشئگی چیزی حاصلم نشد.

تشکر از شما بابت به اشتراک گذاری کتاب ها

سلام من بعد از چند بار خوندن فهمیدم که کلا این داستان دو تا شخصیت داره
یک راوی:::که همون پیرمرد خنزر پنزری،،، شوهر عمه،،، نعش کش ،،،عموی راوی،،، پدر راوی،،، پیرمرد قوزی
میدونید چرا؟ چون همشون یک ویژگی دارن و لباساشون یکیه و همچنین شخصیت رفتاریشون مثل قوز نشستن عبای زرد و شالمه و …
لکاته::::که همون دختر اثیری،،، مادر لکاته،،، دختر عمه ،،، عمه یا همون دایه،،،و بوگام داسی
اینا هم همینجور همشون شخصیتی مشابه داشتن از جمله انگشت سبابه دست چپ به دهن بودن ،،،، زیبا بودن همشون که راوی عاشقشون بوده،،، و فقط یک رقاص بتکده هندی میتونست حرکات لکاته را داشته باشه
پیروز باشید هر سوالی دارید جواب میدم

مهمترین موضوعی که در داستان تخیلی و اوهامی به چشم می خورد عبارت است از ” زندگی دیگر ” . خود نویسنده با بی میلی تمام آنرا در اثر خود درج نموده است بدون اینکه بطور مفصل منظورش را از بیان این موضوع در طول داستان شرح داده باشد و بعد از مدافعان و منتقدین این اثر هم گویا توجهی به این موضوع عطف ننموده اند. در این باره در یک جمله کوتاه چنین گفته است : این زندگی که برای من چیز دیگری غیر از یاس و نومیدی و پریشانی خاطر و شکست و تاریکی به ارمغان نیاورد، زندگی دیگر به چه دردم میخورد؟ یک نویسنده روشن فکر بطور حتم با زنجیره تولد و مرگ انسان در فرهنگ و تمدن هندوان و بوداییان باستان ، با آرزوی زرتشت در جهت برخوردار شدن از زندگی جاودانه از طریق مکرر نوسازی جهان توسط اهورا مزدا ، با باورهای ادیان ابراهیمی بخصوص مسیحیت و دین اسلام در بر پایی روز قیامت و دادگاه مسیح و یا عدل الاهی و با مفهوم رنسانس یا تولد مجدد اروپا ، آشنائی کامل داشته است والا چنین موضوعی را در داستان طرح نمی کرد و آنهم با بی میلی کامل. او که در فرانسه زندگی میکرد میتوانست حد اقل نگاهی گذرا به تیتر روزنامه های آن عصر بیندازد و متوجه این حقیقت شود که یک علمی به نام نجوم و کیهان شناسی در عمل توسط مشاهدات تلسکوپی انبساط جهان را کشف کرده است که ممکن است حقیقت برتری در پشت آن اکتشاف نهفته باشد که معارف دینی در مورد خلقت و آفرینش طبیعت توسط خداوند را به چالش بکشد. البته نه اینکه آن باور ها رد نماید بلکه نواقص و ابهامات آنها را رفع نماید و تصویر برتری از طرح مطلق آفرینش را به انسان ارائه دهد.
موضوع مهم تری که هدایت بطور غیر مستقیم به آن اشاره کرده است، مساله باستانی حلول روح می باشد. یک نقاش در عصر های پیشین یک عکس را روی یک کوزه یا گلدان سفالی کشیده است که مطابق عکسی که یک نقاش در عصری دیگر همان را روی یک قلمدان به تصویر کشیده است. معنی این بخش از داستان این است که روح یا روان آن نقاش قدیمی پس از مرگ طبق باور هندوان و بوداییان از تن و جسم او جدا شده و پس از سرگردانی فراوان در عصر دیگری در حین بسته شدن نطفه در رحم مادر سراغ او آمده بوده باشد و در وجود او حلول کرده باشد که بعد ها به یک جوان سرخورده و منزوی و تنها و بریده از اجتماع انسانها تبدیل شده و عمل و شغل نقاشی را در یک آلونک دور افتاده شهر و آبادی ادامه میدهد. هدایت به احتمال زیاد در دوران کودکی با عکس یا نقاشی های مادر بزرگان و عمه ها و خاله بزرگ ها آشنا بوده است که در عصر تاریک سلسله قاجاریه زندگی میکردند و زیر پوشش مقنعه و چادر و چاقور سیاه و تاریک رنج میبردند و فقط از سوراخ های مقنعه بیرون را نگاه میکردند. یک دختر سیاه پوش با یک شاخه گل نیلوفر آبی انعکاس همان زنان سیاه پوش که در دوران کودکی عکس آنها را دیده است. عاشق شدن نشانه کمبود و یا سرکوفت امیال جنسی در دوران کودکی و نوجوانی و اوایل دوران جوانی است. اگر هدایت در دوران کودکی با دختران به مهد کودک و مدرسه میرفت و با دختران بازی میکرد و به همراه پدر و مادر به استخر های مختلط میرفت و دختر و پسر در همان دوران کودکی بدن های لخت همدیگر را می دیدند، مطمعنا دوران جوانی از سنگینی بار جنسی زجر می‌کشیدند و نویسنده بجای اینکه از راه دور ( دریچه ای خیالی در رف یا طاق آلونک خیالی ) مثل مجنون عاشق یک دختر سیاه پوش اثیری شود در شهر و روستای خویش با یک لیلی واقعی آشنا میشد و با او زندگی میکرد و در منجلاب ظلمانی و تاریک افق رویداد یک آلونک سیاه چاله ای غرق نمیشد و با دراکولا کالسکه ران و یا عزرائیل فرشته مرگ در قالب یک پیرمرد قوز دار با خنده های وحشتناک در برزخ های بین خواب و بیداری آشنا نمیشد.
هدایت گویا با مرتبه وجودی خود در روئیا آشنا گردیده باشد و بویی از آن به مشامش رسیده باشد، اما به علت پایین بودن سطح آگاهی علمی عصر خویش و دانش فردی نتوانسته است آن مرتبه وجودی را بطور روشن ببیند و آنرا به تصویر بکشد و در قالب داستان تخیلی با محتوایی غنی تر از بوف کور بیان دارد. اگر به روشنی رسیده بود حتما کوری چشمان پرنده زیبائی مثل بوف را شفا می بخشید و عنوان رمان خودرا ” بوف دانا و بینا ”
انتخاب میکرد.
هر فرد انسانی دارای هفت مرتبه وجودی ، پنج سرنوشت جنسی و عشقی و هفت زندگانی می باشد. هرکدام از این مرتبه های وجودی در یک نظم و سامان طبیعی و کیهانی خاص و ویژه خود پدیدار خواهند گشت، به ظهور خواهند رسید و تجربه خواهند شد. این نظم و سامان های هفتگانه با ترتیب و نظم خارق العاده ای در چهار چوب طرح مطلق خلقت و آفرینش از طریق نوسانات متوالی ابساط و انقباض کیهانی پشت سر هم ایجاد خواهند شد و انسان هر بار از نو پا به عرصه وجود خواهد گذاشت. انسان در سیر و سلوک خود به سوی کمال مطلق همیشه همراه کیهان خواهد بود و جدایی از طبیعت و کیهان مطلقا محال و غیر ممکن می باشد. لذا برپایی روز قیامت دینی هم یک خیال و اوهام دور از واقعیت بیش نیست. در مورد مرتبه دوم وجودی بطور اختصار : همه مردان این زندگی و این عالم در زندگی و عالم دوم در قالب مرد پا به عرصه وجود خواهند گذاشت و همه زنان در قالب مرد. برای اینکه بحث به درازا نکشد، از شرح عوالم دیگر در اینجا خودداری میکنم . صادق هدایت مثل همه مردان این عالم در عالم بعدی مرتبه دوم وجودی خودرا تجربه خواهد کرد و در قالب یک زن پا به عرصه وجود خواهد گذاشت. اما چون زندگی های بعدی هرکدام در سطح برتری از سطوح پیشین به ظهور خواهند رسید، عنوان این رمان در زندگی بعدی هدایت به احتمال قریب به یقین ” بوف بینا و دانا ” خواهد بود و با محتوایی غنی تر و بر واقعیت منطبق تر از دیدگاه یک زن جوان و زیبا و روشن فکر ایرانی که به بلژیک و فرانسه و هند سفر خواهد کرد.

چند باری کتابو خوندم.هر بار خواستم بفهمم در مورد چیه.هیچی دستگیرم نشد

کتاب یه جور زیبایی شیطانی داشت زیبایی که هم خواننده رو می ترسوند و باعث سرگیجه می شد و هم جذب می کرد و به سمت خودش سوق می داد.

شاید شاهکار باشه ولی اصلا آموزنده نیس، کتاب خیلی تاریکیه
بیشتر از ۲٠ صفحشو نخوندم و ادامشو دلم نمیخواد بخونم شاید یه روز دیگ…
من خودم طرفدار کتابهای مثبت بار و انگیزشیم مثلا کتابای جول اوستین و ریچل…این کتابا باعث میشه به خدا نزدیک تر باشی ن اون کتابای تاریک که حس مخلوطی از ترس، تردید، بدبختیو… رو بهت میده

من وقتی این کتابو میخوندم به معنای واقعی کلمه زجرو احساس میکردم ولی این به این معنا نیست که حال خودکشی بهم دست داده
در کتاب درباره ی معنی زندگی ویل دورانت میخونیم:برای هر چیزی دوست داری خودکشی کن ولی برای فلسفه نه. این جمله خیلی رومن تاثیر گذاشت و اینکه ویل دورانت تاکید میکنه چرا فکر میکنین شما فلاسفه یا روشن فکرا بیشتر از مادری که بچش تو بغلشه معنای زندگی رو درک کردید؟
این کتاب یه شاهکار برا ادبیات ایرانی محسوب میشه و نماد هایی که میتونیم از کتاب برداشت کنیم بی شمارن درد و رنج و بیگانگی که نویسنده با دنیا و حتی شخص خودش حس میکنه و تعبیر مردم عادی به نام رجاله نشون میده که یه روشنفکر چقدر میتونه از دنیای معمولی ها فاصله بگیره و عذاب مرگ،تنهایی و پوچی هیچ وقت رهاش نکنه که البته تاثیر پذیری هدایت از روشنفکرای غربی رو اصن نمیتونیم انکار کنیم
ولی ترس از شبیه معمولی شدن هم بعد از روشنفکر شدن برای راوی بوجود میاد که سرنوشت راوی تو سرنوشت هدایت خلاصه میشه
از همه ی این تعبیرات فلسفی بگذریم و محتوای کتاب
قلم این نویسنده انقدر قوی بود که با وجود غم و رنج و حتی وحشتی که. به انسان منتقل میکرد نمیشد کتابو زمین گذاشت جمله های گیرا و تعبیرات به جا و سورئال موجود در کتاب و تخیل نویسنده شایسته ی عناوین دهن پرکنی که بهش میدن قطعا میتونه باشه
ولی تفکر موجود در کتاب به هیچ عنوان نو نیست و بسیار تاثیر پذیرفته از اندیشه ی غرب راجع به وجود،پوچی،جامعه و…

اکثرا کامنتها به یک اثر خوب و ارزشمند اشاره داره اما نظر بنده کاملا متفاوت بود . چون دقیقا قبل از این کتاب ، کتاب چنین گفت زرتشت رو خوندم . دو کتابی دقیقا در جهت ضد هم . صادق هدایت به انکار زندگی ، به سیاهی به مرگ اشاره می کنه در اثر کامنتها ببینید طرف میگه من خوندم و احساس غم و اندوه و احساس خودکشی داشتم. بهتر نیست کتابی بخونیم که احساس خوب زندگی رو بهمون بده مثل کتاب چنین گفت زرتشت و در آخر : نیچه میگه : گر پای بفشارید و از جای جنب نخورید و از شادمانه دویدن سر باز زنید، راهی جز رفتن از پهنه هستی ندارید. درمان ناپذیران را دوایی نیست پس باید که از زندگی بکوچند.زندگی چشمه سار شادمانی ست. اما کسی گوش که به اندرون آشفته خویش می سپارد در نگاهش چشمه ها ، سراسر ، زهر آگینند .بشکنید. بشکنید آن الواحی را که آموزهایش را مردان همیشه ناشادمان نوشته اند.

پس چند بار خوندن کتاب فهمیدم پیرمرد هنرآموزان خودش بوده و قسمت دوم کتاب قبل از قسمت اول اتفاق افتاده.بسیار زیبا بود.

من هنوز موفق نشدم کتاب بوف کور رو بخونم ،
ولی کتاب روی دیگر سکه رو که خوندم اصلا احساس بدی نداشتم.. ولی تا مدتها آدم رو به فکر فرو میبره..
کتابی خوبه که انسان رو به فکر فرو ببره👌❤️

مونولوگى طولانى ، با درونمایه مرگ ونیستى ، دورى ونفرت از ابتذال ، انتقاد از روابط پیش فرضى ِ پیرامونى ، با سرشارترین احساس تنهایى
وقتى مى خوانى ، باور نمیکنى که متعلق به هشتادسال پیش باشد ، انگار همین دیشب ، این رنجنامه نوشته شده است
دوستش داشتم ، بعضى پاراگراف هایش ارزش ده بار خواندن راهم دارد

کتاب بوف کور واقعا کتاب زیبایی هست ‌وبه خاطر این زیباست که دنیا رو از دریچه ی ذهن انسان هایی نشون میده که توی این دنیا دیده نمی شن و همیشه ماسکی بر چهره دارن صادق هدایت یک انسان بین هزاران هزار آدم بود

برای درک بهتر کتاب بوف کور شادروان صادق هدایت ، خوب است کتاب “بوفی کور” محمد رسولی را خواند. وقتی کتاب رسولی را بخوانی و متوجه ش نمی شوی، آنگاه می فهمی که چرا پیام بوف کور هدایت را نمی گرفتی !

سلام من علیرغم جثه قوی و قدرتمندم همیشه در انزوا بوده وهستم وهمیشه همه نسبت بمن گاردمیگیرن،من دلم خیلی نازکه مثل یه بچه ولی صورتم اینو نشون نمیده دردهایی هم دارم که کمتر کسی همشونو باهم داره.ولی بااین وجود ارتباط باخدا وامید رو ازدست نداده ونمیدم بنظرم صادق هدایت چون همیشه یاد مرگ بوده سمت امور دنیوی نرفته یجور شخصیت وارستست منتهی بجای چاشنی عرفان وعبادت چاشنی تخیل رو به کار برده واین برگرفته ازمحیط زندگیش بوده و اسطوره های اطرافش.فقط یک سوال دارم ازصادق هدایت؟خودکشی چرا؟درسته یجور شجاعته ولی قتل نفس هم هست و برای شخصیتی بزرگ نقطه ی ضعفی خواهد بود.وشاید یک بدعت…

همیشه همینطور بوده، از زمانی که یادم میاد…
انسان هایی که بیشتر میفهمن، بیشتر زجر میکشن

کتاب خیلی عالی هستش امیدوارم خوانده باشید

سلام من فکر میکنم پاسخ سوال خودکشی چرا،این است که چرا نه..چون هدایت آینده ای برای خودش نمی دید منظور از نظر نیازهای مادی زندگی است.و این پاسخ بخش مهمی از سوال راجع به مرگ خود خواسته اوست.هدایت کسی نبود که حتی بتواند تصور کند که در سن پیری شاید نیاز به کسی پیدا کند.و این ارزش زیستن ندارد.

من این کتابو خوندم خیلی لذت بردم تولد ومرگ که به اراده خودمون نیس تازه این وسط هم خیلی از چیزا فراتر از اراده ماست نمیگم کتابو فهمیدم ولی تاثیر خودشو داره

زن اول داستان ک راوی دوستش داشت همون لکاته است. مگ ن؟! راوی چون توهمی بوده فکر میکرده زنش با مردای دیگس و وقتی کشتش خودشو شکل پیرمرد خنزرپنزری دید

سلام/ نیاز نیست که داستان کتابو بازگو کنی دوست عزیز / خیلیا هنوز این کتابو نخوندن، مثل من/ و اینکه سایت نباید این دیدگاه و مثل اینو منتشر کنه..

نه لکاته نمیتونه باشه چون دو روایت مختلق رو شاهد هستیم
البته ب قول بهرام نورایی دنیا جای بهتری میشه اگه هرکی برداشته خودشو داشته باشه.

خود صادق میگه
اگر زمین خورده بودم یک جور کیف ناگفتنی بود.
من هم فکر میکنم خواندن این کتاب یک جور کیف ناگفتنی است
یعنی با این که کتاب همه ش در مورد بدبختی و سیاهی و درماندگیه ادم دوست داره بخونه، انگار نیاز داره بهش
من فکر ممیکنم بعضی از ما هستیم که به درد کشیدن و رنج و غم ، محتاجیم، حتی لذت میبریم.
مثل کسی که میگن بذار گریه کنه خالیشه ، انگار تمام عمر اینطوره.

من وقتی کتاب بوف کور رو خوندم تا یک مدت احساس منزویت, تنهایی, افسردگی و حتی خودکشی داشتم دلیلش هم اینه که کتاب بوف کور یه کتاب بی سانسور هست که مستقیما حرفاش رو مستقیما به رخ ادم میکشه . این کتاب ادم رو یاد تلخ ترین یا شاد ترین روز های عمر میندازه که همون روز های شادی که گذشتند برای ادم دلتنگی میاره چون این کتاب با جملاتش ادم رو غرق در خودش میکنه و شما دقیقا خودت رو اونجا احساس میکنی . بی شک کتاب بوف کور جزو برترین کتاب های دو قرن اخیر است . زنده باد صادق هدایت

من کتاب رو خوندم تا یه مدت احساس منزوی بودن, تنها بودن, افسردگی و حتی خیال خود کشی داشتم چون این کتاب به صورت بدون سانسور درد و شکلات رو به رخ ادم می کشه و خواننده رو به یاد سخت ترین مشکلاتش می اندازه . بی شک یکی از بهترین و با مفهوم ترین کتاب های قرن مینونه باشه

ضمن بزرگداشت یاد این استاد
نه تنها کتاب از جذابیت خاص برخوردار است بلکه نکاتی ریز را میتوانم از آن برگرفت.
برای مثال آرزوی هر کس درمحدوده مورثی خود اوست.
رجاله هایی که اخلاق و رفتار مشابه دارند و خود واقعی انسان متفاوت تر و باارزش تر از مشابه شدن به افراد پست بیمار وهرجایی است.
و نکته ظریف دیگر له شدن ونادیده گرفتن شخصیت او توسط زن ناپاکی که خودش را به زور وارد زندگی او کرده و کششی که برای او ایجاد کرده
و نکته آخر درمان افیون و واقعیت در دام قرار گرفتن افیون و توهمات و بی غیرتی و فاحشگی زن به دنبال آن
به نظر می رسد استاد مشکلات حل نشده ای در دوران کودکی داشته که سایه اش در دوران جوانی او را محکوم به انزوا کرده و او را به بیمار روانی شبیه کرده.
این کتاب در شب تاسوعای حسینی سال ۹۸مطالعه شد.
پایدار باشید.

منم این کتاب خوندم..خیلی درگیرش شدم..چهاربار خوندمش..و خیلی خوشم اومد…خیلی مرموزانه بود..
نوشتن همچنین کتابی فقط از هدایت برمیاد…

هزاران بار خوندم حفظ شدم – بوف کور را بشر نمیتواند تا ابد بفهمد -بقول خودش : درک بشر از آن عاجز است

من کتاب را خوندم و تازه تمام کردم باتوجه به مشهور بودن تو سایت را نگاه کردم من که چیزی نفهمیدم و از نظر شخصی مزخرف بود بعضی های دیگه هم نوشتن مطلب ش خیلی مبهم هست خوب چیزی که فهمیده نشه به چه درد میخوره و اصلا فکر می کنن چون نفهمیدن ش پس کتاب مهمی است من توصیه می کنم وقت خودتون را صرف خودم ش نکنید

خیلی کتاب مبهمی بود و بنظرم ارزش اینقدر تعریف رو نداشت

شما نفهمیدی تقصیر نویسندس اونوقت؟؟؟؟

من این کتابو همین الان تمومش کردم حال و هوای داستان منو برگردوند به بدترین دوران زندگیم ینی نوجوانی که به شدت منزوی و جامعه گریز و حتی جامعه ستیز بودم. برای من تاثیرش طوری بود که الان با خودم فک میکنم نکنه الان که دیگه مث قبل افسرده و منزوی نیستم دارم اشتباه میکنم و حقیقت زندگی به همین تلخی و سیاهی بوده که قبلا فکر میکردم و الان دارم خودمو گول میزنم و انگار خود واقعیم همون افسرده جامعه گریز بوده!

نسخه اصلی شو از کجا میتونم تهیه کنم؟

خیر
برداشتتون اشتباهه
این کتاب قبل از یک اثر هنری یک اعتراضه
ولی امثال شما(البته قصد توهین ندارم) این اعتراض رو نمیفهمید
مثلا اگه کتاب گفت و گو در تهران اثر مهدی موسوی رو شما بخونید که در کتاب اعتراض هست ولی نه به گُنگی بوف کور، باز هم خرده میگیرد که چرا داسنان خای قاطی است! یا چرا از فلان شخص انتقاد به عمل اومده!
شما درکتون از کتاب اشتباه بود

من میگم حس تازه ای میبخشه من عاشق این کتاب شدم

من کتاب های صادق هدایت وحتی شخصیتش(که معلوم نیس دروغ قاتیش کردن یانه!!)رو از دید
روشنفکریش نگاه میکنم اینطوری کتاباش یه مفهوم خاص واسم پیدا میکنن بنظرم صادق هدایت
بی نظیر بوده وهست

اینکه این کتاب مربوط چند دهه پیش هستش تناقض فرهنگی یا تفاوت عقیدتی با دوران امروز ما نداره ؟؟؟

بدبختی همینه که تکنولوژی پیشرفت کرده اما فکر توی بعضی از کشور ها نه و باید بگم نه زیاد نداره فقط کمی تفاوت هست که اونم چیز خاصی نیست

کتاب خواندن هنوز هم خوب است. با وجود پیدایش فضای مجازی هنوز کتاب خوب ترین هاست.

من خیلی درک نکردم این کتاب رو.باید دوباره بخونم

دوستان سلام.اینا همش شایعس میگن هرکی بخونه خودکشی میکنه.والا هیشکی اندازه من احساساتی نیس.از خوندنش خیلی لذت بردم.جملات واقعا زیبایی بکار رفته اصلا حیرت میکنی.هیچ دو جمله ای مثه هم نیس.خیلب زیباس.

سلام. زنده یاد صادق هدایت مرد بزرگو فاضل و دانشمند میهن پرستی بوده است. خودش و اثر مهمش “بوف کور” مظلوم و ناشناس مانده است.اخیرا یکی از شاهنامه پزوهان و از دانندگان تاریخ ایران کهن و باستان یعنی آقای دکتر محمد رسولی کتابی به همان سبک و سیاق ، اما مستقل و سوای از کتاب هدایت نوشته بنام “بوفی کور” . کتاب بوفی کور آقای رسولی همان پیام را دارد ، اما با زبانی امروزی تر.
پیشنهاد میکنم مظالعه ی این کتاب را از دست ندهید.
بوفی کور نوشته ی محمد رسولی . نشر سبزان سال ۱۳۹۸

سلام کتاب مهم ” بوفی کور” نوشته ی استاد محمد رسولی روشنگر خیلی چیزهاست. از جمله کمک میکنه بفهمیم صادق هدایت چه دردهایی از این جامعه و تاریخ این کشور داشته است.
پیشنهاد دارم کتب خوانان مطالعه این کتاب مهم را از دست ندهند.

درود

کتاب “بوفی کور” نوشته ی محمد رسولی را هم بخوانید.!
رسولی همان صادق هدایت است که در این زمان است.
برای درک درست بوف کور خیلی ویزگی ها باید داشت. یکی آن تسلط به تاریخ اساطیری و کهن و باستان ایران است . دانستن زبان پهلوی است. همان چیزایی که صادق داشته است. حالا اقای رسولی دارد با همان شیوه ی نگرش و نگارش. بوفی کور چاپ شده در نشر سبزان سال ۱۳۹۸

کتاب بوف کور درباره جوانی هست که زندگی بسیار تلخی داشته مادرش وقتی اون نوزاد بوده رهاش کرده پدرش هم مرده، ازدواج ناخواسته و ناموفقی داشته و از یک بیماری سختی رنج میبرده،درباره عقاید، خرافات،افراد، زندگی،مرگ، وحسرت هاش دائم صحبت میکنه،درواقع بخش اول کتاب چکیده ای کلی از زندگی اون شخص هست که در قالب رویا و توهم دراومده.کتاب رو ک کامل و خوب بخونید متوجه میشید که هرقسمت از اون توهم کدوم بخش از زندگیشو معنا میکنه.

تنها رمان شاهکار ایران.این همه جمله قشنگ از کجا آورده.واقعا شاهکاره شاهکار.هزاربار بخونم خسته نمیشم.هیچکی در جهان چنین شاهکاری ننوشته‌اگه نویسنده ش یه خارجی بود الان کلی درجهان معروف بودو جایزه گرفته بود. حیف حیف که صادق ایرانیه

وقتی کتابهایی هست که نگاه آدم رو به دنیا و زندگی زیبا میکنه چرا باید رفت سراغ بوف کور؟!

چون بوف کور باعث شد بفهمم برا چی دارم زندگی میکنم

من۴ سال پیش وقتی ۱۶ سالم بود خوندمش و کلی بهم حس افسردگی داد ولی با این وجود خیلی زندگیم پر معنی تر از الانی بود ک ب اصطلاح خوشم . میشه برداشتت از کتاب رو بگی لطفا؟

بوف کور کتابیه که برای فهمیدنش باید اونو چند بار خوند . این کتاب یک شاهکاره . من سالها پیش این کتاب رو خوندم . و برای درکش مجبور شدم چهار با باز خونی کنم .

سلام و درود. هرکس که ترس از مرگ دارد و گمان می کند که پس از خواندن این کتاب خودکشی می کند، پس نخواند. آدم بی دل و جرئتی که یک کتاب رمان ژرف را عامل مرگ خود می‌بیند و تصورش چنین مضحک است همان بهتر که سراغ این کتاب نرود.

ارامش باور مواجهه ادامه انتهای معلوم ومجهول

بوف کور مثل زندگی جوان‌های امروز یه سردرگم و ناامید

سلام من این رمان رو ۱۴سالگی خوندم کمی گیج کننده بود ولی اصا ب فکر خودکشی نیفتادم اینا چیزی جز خرافات و شایعه نیست

سلام
من شناختی از صادق هدایت ندارم و فکر میکنم این کتابش شروع مناسبی برای شناخت این فرد نباشه.
لطفا راهنمایی کنید که چجوری و یا با چه کتابی شروع کنم.
مرسی

منم یک نوجوانم واین کتاب رو تازه خوندم یکم گیج کننده بود ولی این که میگن هر کی خونده خود کشی کرده یا دیوونه شده خیلی خیلی برام عجیب دوست دارم بدونم چه حسی شدن وقتی کتاب رو خوندن .

واقعن درک نمی کنم افرادی رو که زیر ۱۸ سال داشته اند و این کتاب رو خوندند و اعصاب و روانشون بهم ریخته… برام عجیب ه
از نظر من این کتاب، تنها داستان ایرانی مدرنی هست که قابل خوندن، فکر کردن و معرفی هست، باقی بیشتر خاله بازی هستن
خوندن مقاله ی براهنی (بازنویسی بوف کور) برای این کتاب رو هم پیشنهاد می کنم

داستان بوف کور یک داستان غم انگیز است

بیا تا رویم و می خوریم شراب ملک ری خوریم حالا نخوریم کی خوریم

این شایعات که یه عده میگن آدم‌با خوندن این کتاب خودکشی میکنه نشات گرفته از حرف های حکومت و یع عده آدم خرافاتی جامعه است که سال ها مردم رو به بهونه ی خودکشی از خوندن آثار هدایت ترسوندن تا اینطوری با ترویج خرافات بیشتر بتونن به مردم حکومت کنن

من ١٨ سالگیم بوف کور و خوندم و چند روز بعدش خودکشی شدیدی داشتم که متأسفانه چند روز کما رفتم و دوباره برگشتم ، ولی الان همون پیر مرد خنزر پنزر شدم …

من میترسم بخونم چون استادادبیاتم میگفت هر که خونده دیوونه شده خوش هم دکترای ادبیات داشت

من میشه گفت بیشتر اثر های صادق هدایت رو خوندم…بوف کور،سگ ولگرد،سه قطره خون،زنده بگور…
نمیگم تحریک کننده به خودکشی نیست،هست ولی اگر عقلانی بخونیدش میفهمید فقط یه داستانه یه داستان مبهم. نهایتش اینه که ذهنتون درگیر شه…نه در حد خودکشی مگر اینکه خیلی تو احساساتتون غرق شید که بخواید دست به چنین کاری بزنید

راست میگه خیلی تاثیرگذاره حرفاش مخصوصا اگه جوون باشی و جهان بینیت محکم نباشه

سلام من این رمان رو در۱۵ سالگی خوندم رمان جالبیه،و من با یک بار خوندن به راحتی کتاب رو درک کردم ولی اگر شما با یه بار خوندن گیج شدید پیشنهد میکنم تا وقتی که به درکی متفاوت از کتاب برسید چدین بار اون رو بخونید بعد از خوندن این کتاب تا مدتی علاقه شدیدی به اثار هدایت پیدا کردم و بسیاری از اثار هدایت رو خوندم و یک حس فوق العاده نسبت به اثارش پیدا کردم ولی حالا که کتب بیشتری از نویسندگان بیشتری خوندم فیمیدم درسته که صادق هدایت دیدگاه تازه ای داره(حداقل در ایران)فهمیدم اوقدر ها هم خاص و خوب نبوده

سلام
من در سن ۱۴ سالگی این کتاب و خوندم
کاش متوجه میشدم که هر کتابی سن خواصی و میپذیره
و عقاید من دچار لغزش و ناپایدار شدن پیش رفت
توصیه میکنم نوجوانان از این کتاب به هیچ عنوان استفاده نکنن
ولی در کل کتاب پر از شگفتی های بی نظیر هست

به راستی که صادق هدایت زندگی ادمو میسازه،اما هیچگاه با دید احساسی به گفته های صادق هدایت نکنید،درکش سال ها طول میکشه من بوف کور رو از ۱۵ سالگی تا الان دارم میخونم هر دفعه یه برداشت و نکته ی جدیدی یاد میگیرم..این چشه میگه نظر شما تکراری بوده😑😑😑😑😑

سلام. با دیدن این دیدگاه ها آدم به فکر فرو میره که چقدر راحت در مورد یک نویسنده قضاوت میکنیم. بنظر من کتاب سه قطره خون و ترانه های خیام از صادق هدایت را بخونید. ویاد بگیریم دید گاهمونو بیان کنیم نه زندگی نویستده روکورکورنه قضاوت کنیم

آقای شوهر هم خونده ولی متاسفانه هنوز زنده است،البت یه بار نفهمیده

سلام
هرکی معنی نقاشی رو بفهمه کتابو درک میکنه…نقاشی روی قلمدون ممکنه متفاوت تفسیر شه و در نتیجه ی داستان متفاوت ازش در میاد واسه همین خاطره ک میگن هرکی ی برداشتی ازش داره…ب نظر من این کتاب میخواد بگه ک انسان امروزی(پیرمرد زیر سرو)اصالتشو از دست داده و اون دختره(نماد انسان اصیل ایرانی) ب خاطر از دست رفتن این هویت لباس مشکی تنشه و سوگواره و میخواد گل نیلوفر کبودو(نشانه هویت ایرانی)ب انسان امروزی بده ک جوی اب(فاصله انسان امروزی از اصالتش)این اجازه رو بهش نمیده…
در ادامه خود راوی اصالت دخترو با ریختن شراب تو دهنش از بین میبره و در نهایتم خودش تبدیل میشه ب پیرمرد خنزر پنزری چون نتونسته اصالتو نگه داره و خودشم بی اصالت شده ینی هویتشو از دست داده
ی نکته ی دیگه هم هست:ی عده ب صادق هدایت توهین میکنن و میگن روانپریش بوده و خرافاتی و مردم گریزو …فقط ب این خاطر که شخصیت راوی تو بوف کور ب این شکله…باید بدونین ک راوی تو بوف کور خود صادق هدایت نیست فقط شخصیت ساخته شده تو ذهنشه…دلیلش:اولن اگه کتاباشو خونده باشین متوجه میشین ک ضد خرافات بوده دوما راوی تو متن بوف کور تجربه ی ازدواج ناموفقو داشته ک ما اینو تو زندگی صادق هدایت نمیبینیم
ی عده دیگه هم میگن صادق هدایت شخصیت نابهنجاری داشته چون خودکشی کرده و مردمو ب خودکشی تشویق میکنه جواب من ب این افراد اینه ک صادق هدایت خودشو ب خاط نسل ما و نسلهای بعدی ما فدا کرد فقط بدخاطر اینکه مردم کشیده بشن سمت کتاباش و اونارو بخونن چون خودش روشنفکر بوده از جهل مردم رنج میبرده…اثبات:انچه که زندگی بوده است از دست دادم،گذاشتم و خواستم ازدست برود(بوف کور)

شاید بد ترین درد این باشه که کسی تورو نفهمه … ادراک تو ،حرفهای تو و حتی نوشته های تورو … غمی سرتاسر کتاب موج میزنه .و زندگی برای ادمی که بیشتر از اطرافیانش میفهمه خیلی سخته.بوف کور برای من کتاب غمگین و سوال برانگیزی بود و کافکا در کرانه بسیار هیجان برانگیز.

لعنت به صادق هدایت لعنت به این کتاب که یکی از عزیزامو ازم گرفت

خانم سارا میشه بیشتر توضیح بدید؟

منم همینطور. دوستان اگر بشدت عاطفی و احساساتی هستند خواهشمندم بسراغ این کتاب نرن. من فقط تا قطعه قطعه شدن اون دختر کتاب رو خوندم تا علت مرگ عزیزم رو کشف کنم و بدونم کتاب چی داشته که عزیزم اونکارو کرد. و دیدم این کتاب سراسر یاس و نا امیدیه و اگر تو شرایط تلخ روحی بخونیدش ممکنه یه کاتالیزور باشه برای خودکشی. البته هرکسی خودش میتونه تشخیص همه چیز رو بده اما امید هست که به روحمان خوراک مثبت بدیم با خوندن کتابهای مفید.

دیدگاههای صادق هدایت که اوجش بوف کور است برگرفته از تفکرات ثوررالیستی ونیهیلیستی است که همه چیز را در وهم وپوچی میبیند.

سلام این کتاب به صورت رایگان تو اپلیکشن طاقچه قرار داره میتونید بخونید.

*خطر اسپویل

من اصلا حس بیهودگی پیدا نکردم ولی احساس کردم که یاس وحشتناک و خشک و زننده ای که با خنده تلخ بیان کرده زندگیش رو احاطه کرده بود و در کل هدایت شخص آوانگاردی بوده ولی در کل یه داستان جدید بعد از خوندن این کتاب تو ذهنم نقش بست نمیدونم چرا هر کدوم از کتاب هاش رو که میخونم یه داستان جدید از توش در میارم مث اینایی که طنز انتقادی درست میکنند برا من این شکلی بود که اون دختر فصل اول داستان همین زن خودشه و آرزوش و مرگ زنش در واقع اون مرگ و قطعه قطعه کردنیه که در فصل دوم برا زنش اتفاق افتاده

shet. mnm dqiqn nzrm hmine

همیشه که نمیشه دیدی مثبت به همه چیز داشت حالا یکی اومده که با زبان خودش سخره گرفته من می‌پسندم.

این کتاب به نظرم بهترین کتابیه که تا حالا خوندم و احتمالا اونو باز هم بخونم
پیشنهادم به کسایی که از این کتاب خوششون اومد اینه که کتاب “کافکا در کرانه” اثر نویسنده ی ژاپنی “هاروکی موراکی” رو هم بخونن

به نظر من بوف کور یکی از ده رمان برتر دنیا هستش درسبک سورئالیسم…. این طبیعیه که هرکسی درکشو نداره که با این کتاب ارتباط برقرار کنه
انکه برای احمق ها مینویسد همواره از وسعت مخاطبین خود اطمینان دارد…
بوف کور یک شاهکاره و باعث افتخار ایران و ایرانی

من سالها قبل این کتاب خوندم بنا به برداشت مطالعه اون موقع ام معتقدم داستان جذاب و پرکششی نداره ولی هدف داره و به دنبال بیان پوچی و بیهودگی ست و به نوعی نفی خرافه و کلا چیزهایی که فکر نویسنده اذیت میکنه.یک نوع شکایت و به دنبال آن نه امید ناامیدی و هیچ. انگار یه حالت مالیخولیایی غالب بر نویسنده ست و این از طریق داستان مشهود.
بهر حال در زمان خودش سبک نوشتنش به نوعی شاید سنت شکن باشه باید خونده و تحلیل بشه ولی نه اینکه بخوان بزرگ و بی عیبش کنن.
ادبیات غنی به همه سبکی احتیاج داره و بوف کور شاید عامه پسند نباشه ولی جایگاه و مخاطب خودشو داره. آثار کافکا و..که هدایت ازشون تاثیر گرفته همین جوری ان هر چند اونا جهانی ان.
چون قلم خوبی داشته می‌تونسته از نظرم بهتر و تاثیر گذارتر بنویسه البته باید به این هم واقف باشیم نوع تفکر نویسنده هم در نوشتنش بی تاثیر نیست.

من این کتاب و تا نیمه هاش خوندم ولی واقعا نه ارتباطی با کتاب گرفتم نه ازش چیزی فهمیدم و نه اشتیاقی برای ادامه دادنش داشتم تا نیمه خوندم ورهاش کردم اونایی که خوندن و ازش چیزی فهمیدن به نظرم ادمای واقعا کتاب خوان هستن

سلام ببخشید این کتابو از کجا می تونم تهیه کنم؟شهرمون کوچیکه این کتاب رو پیدا نکردم.حتی لینک دانلودشم نیس؟

سلام – معمولا این کتاب رو میشه از طریق دست‌فروش‌ها تهیه کرد اما ممکن است برخی کتاب فروشی ها بتوانند برای شما تهیه کنند. در شهرهای کوچک سخت می توان کتاب های هدایت را پیدا کرد.

توی اپلیکیشن هایی مثله فیدیبو و کتابراه وجود داره ولی اینها شانسور شده است. توی اینترنت میشه بدون سانسورش رو پیدا کرد فقط بنویسید بوف کور بدون سانسور

در این که حس ویژه ای با خوندن این کتاب به شما دست میده شکی نیست!
ولی این حس برای من چیزی نیست مگر احساس پوچی و بیهودگی زندگی … حالا اینکه عده ای هستند که بار ها میخوننش جای سوال داره!
در مورد این جمله هم که نویسنده محترم این بخش گفتن اگر کتابخون هستین باید این کتاب رو بخونین بله موافقم باید بخونیم همه تا بدونیم یک زمانی به چه جور آدم هایی روشنفکر گفته میشده و چه اعتقاد و عقیده ای در جامعه بوده که واقعا تاسف آوره…
در بین تمام دوستداران صادق هدایت که بار ها این کتاب رو میخونن عده ای هم هستن که دیگه حتی حاضر نیستن سمتش برن و یکی از اون ها منم!

من الان کتابو خوندم . یه حس عجیبی دارم . کی بغض توی گلوم گیر کرده . خیلی جالب بود

من همین الآن این کتابو جا خوندم . خدای من بی نظیره . تاحالا همچون کتابی رو نخونده بودم . چه حس عجیبی دارم . کمی بغض توی گلوم گیر کرده . چقدر انسان غم گین و تنهایی بوده و از زمان خودش چقدر جلو بوده . ولی کمی هم گیج هستم نفهمیدم آیا بخش دوم در واقع گذشته بخش اوله یا هر کدوم یک داستان کاملا مجزاست

برای فهم بوف کور کتاب داستان یک روح دکتر شمیسا را بخوانید. هر بخش رو تفسیر کردن

من کتاب رو خوندم.شاید خیلی خوب درکش نکردم.اما چقدر نزدیک بود حسش به من.خیلی عجیب بود.حس غریبی دارم بعد از خوندن کتاب

به نظر بنده که کتاب را خواندم بسیار بسیار کتاب بدی است . کلا هدایت میخواد خودشو شبیه کافکا نشون بده آخرش هم خودکشی میکنه اگر باور ندارید زندگی هدایت و کافکا رو با هم مقایسه کنید . این که بعضیا میگن کتاب خوبیه فکر کنم میخان کلاس بذارن که مثلا ما بیشتر میفهمیم

آقای محمد رضا سرشار هم کتابی در نقد بوف کور داره. خوندنش بد نیست.

این که همه میگویند هر کس بوف کور بخواند خودکشی میکند از کجا آمده و آیا حقیقت دارد؟

من خوندم و هنوز زندم، اشخاص دیگه ای هم میشناسم که خوندن و هنوز زندن
اتفاقا انقدر کتاب خوبیه که اگه بخونی دلت میخواد بارها و بارها دیگه هم بخونی
اهمیت ندین به این شایعات، همش بخاطر خودکشی خود صادق هدایتِ.

من پنج بار خوندمش و اگه فرصت کنم بازم میخونم.
لذت میبرم.

ببخشید این کتاب با این انتشارات تو بازار موجوده؟ چون من هر چی میگردم چه این چه انتشارات دیگه اصلا پیدا نمیشه

این کتاب به شکل قانونی چاپ نمی شود و احتمال اینکه در بازار هم موجود نباشد وجود دارد.

از سایت کتابناک میتونین نسخه PDFش رو بصورت رایگان بگیرین

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *