انتشارات متخصصان

راهنمای مردن با گیاهان دارویی

هزار و یک کتاب قبل از مرگ

کتاب خوب راهنمای مردن با گیاهان دارویی روایتى است از یک دختر جوان که چشمانش نمى بینند و در خانه اى همراه مادرش در کارِ خشک کردن، ترکیب و آماده سازى گیاهان دارویى براى فروش در بازار است.

جاى بسى خرسندى‌ست که اولین رمان خانم عطارزاده تا این حد پخته، جامع و دوست‌داشتنى است. رمانى سراسر معنى در قالب چارچوبهاى تکنیکىِ ادبیات سورئال با ظاهرى منزوى و طرد شده که روایت زندگى مادر و دخترى در خانه‌ى دروازه دولت است.

در قسمتی از پشت جلد کتاب راهنمای مردن با گیاهان دارویی آمده است:

اولین رمان عطیه عطارزاده، یک کار تجربی و نو است.

در قسمتی از آغاز داستان هم آمده است:

کف سینی را کاغذ جاذب رطوبت پهن کن و سرگل‌ها را به‌ دقت بر آن بچین. ایرادی ندارد گل‌ها با یکدیگر در تماس باشند. سینی را جایی گرم بگذار. مناسب‌ترین جا قفسه‌ای است که هوا به‌خوبی در آن جریان داشته باشد.

رمان راهنمای مردن با گیاهان دارویی اثر عطیه عطارزادهداستان کتاب راهنمای مردن با گیاهان دارویی

داستان از زبان دخترى روایت مى شود که دنیاى بى نورش را با ادارکاتِ ماوراء الطبیعه در هم مى آمیزد و جایى میان وهم و خیال، خواب و بیدارى از دنیاى تاریکش مى گوید تا خواننده در همان چند سطرِ اول به تجربه اى نو دست پیدا کند.


کتاب راهنمای مردن با گیاهان دارویی داستان زندگى دخترى است که در پنج سالگى، بر اثر فرو رفتن گل عاقرقرحا در چشمانش، بینایى اش را از دست مى دهد. او که حالا هفده سال است رنگ دنیا را ندیده، از تجربه هایش، از ادراکِ خاصِ نابینایان، از بوها و صداها براى ترسیم دنیاى پیرامونش بهره مى جوید.


دختر، که در کار بسته بندى و ترکیب گیاهان دارویى به مادرش کمک مى کند، دنیایى به شدت منزوى دارد، نه تنها از آن رو که چشمانش راه را براى ارتباط او با دنیا بسته اند، بلکه زندگى اش محدود به خانه است و همین ارتباطش با انسان ها را محدود مى کند.


تجربه هایش در برخورد با دیگران محدود مى شود به شخصیت هاى کتاب ها و بالاخص دو شخصیت آرمانى دنیاى او که در جاى جاى کتاب مى توان رد پایى از آنها یافت:

  • سردار حسین، که گویا بزرگمردى انقلابى است در زمان حکومت ناصر الدین شاه
  • ابوعلى سینا، حکیم بزرگ.

درباره رمان راهنمای مردن با گیاهان دارویی

ساختار وهم گونه‌ى داستان راهنمای مردن با گیاهان دارویی و عدم وجود هر نوع دیالوگ مستقیم بین شخصیت ها و همچنین اتفاقاتى که راوى از آنها همچون خاطره اى محو در پس ذهنش یاد مى کند، سبب شده دنیاى سورئال شخصیت ها بر پایه هایى قوى استوار شود.

دخترک نابیناست و در گوشه اى اشاره مى کند که از وقتى بینایى اش را از دست داده نمى داند کى بیدار است و کى خواب؟ و همین نشان مى دهد که این رمان ودیعه دار بزرگترین خصلت رمان سورئال است.

بیدار شدن عجیب ترین کار جهان است. تا مدت ها بعد از نابینا شدنم، متوجه زمان درست بیدار شدن نمى شوم. مدت ها طول مى کشد تا بفهمم آدم وقتى بیدار مى شود چه فرقى با خوابیدنش مى کند. یا این که آدم از کجا بیدار مى شود و چه کسى مى داند مرز بیدارى و خواب کجاست؟

در دو سوم ابتدایى کتاب، نویسنده با جملات :مادر مى گوید، شیخ چنان مى گوید، یا چنین اظهار نظرهایى داستان را پیش مى برد. و این به پیش از آشنایى دختر با جهان بیرون از خانه برمى گردد، کمى بعد او مى خواهد دنیایش را به شخصه، خودش کشف کند، او طالب کشف و شهود است پس حالا از حالت مفعولى به فاعل تغییر ماهیت مى دهد.


جنونِ گاه به گاه شخصیت اصلى، از آن روست که تمامى منافذ روحش بسته شده و هر کنش او راه به درونِ خودش دارد. مادر مانع خروج او از خانه مى شود و همان تجربه هاى اندکش، چنان جذاب و دلچسب بوده که نمى تواند جهان بیرون از خانه را از یاد ببرد. او نمى خواهد جهانش را بین صفحات کتاب یا گل هاى بابونه جاى دهد، امید دارد ناجى اش از راه برسد، پدر بیاید و او را از دنیاى امن اما کوچک خود به جهانِ تجربه هاى نو ببرد.


این جنون و عصیان، که در انتهاى داستان به شکل پررنگى تمام جهانِ شخصیت را از آن خود مى کند، به بهترین پایان بندى براى داستان مبدل مى شود. دختر مادر را که بر اثر سل، رنجور و بر اثر داروهاى تجویزى دختر، ناتوان شده، مومیایى میکند، از آن رو که نمى خواهد تا آن حد ناسپاس باشد که آموزگارش را نادیده بگیرد و نمى تواند تا ان حد تسلیم رضاى او شود که او را در مقام نگهبانش بپذیرد.


در جایى خواندم، شخصیت اصلى خواهان رجعت به گذشته است، شاید از منظرى این مطلب صحت داشته باشد، اما از سمتى دیگر زمان براى دخترک مفهومى ندارد، همانطور که خودش در جایى بیان مى کند، حال، گذشته و آینده برایش یکى است و دنیاى او جایى خارج از خط سیر حوادث و زمان قرار دارد.


اولین اثرِ عطیه عطارزاده براى من جداىِ از حسِ بدیع خواندنِ یک اثر نابِ ایرانى، یک شگفتى بود. امید است در آثار بعدى ایشان چنین روندى ادامه پیدا کند و ادبیات ما شاهد یک نویسنده‌ى صاحب سبک با توانایى هاى بالاى ادبى باشد.

معرفی رمان راهنمای مردن با گیاهان داروییقسمت هایی از متن کتاب

آن قدر به دیدن چیزها با دو چشم عادت کرده اند که توانایى حقیقى دیدن را از دست داده اند. در کتابى شنیده ام حس دیدن مانند حس جهت یابى به مرور زمان در نوع آدمیزاد از بین رفته است. قدیم ها که نه نقشه اى در کار بود و نه جاده و خیابانى، آدم ها مانند پرندگان چشم هاى شان را مى بستند و مسیرشان را حدس مى زدند. اما حالا ناچارند نام خیابان ها و کوچه ها را حفظ کنند و مدام توى نقشه ها بگردند تا خودشان را پیدا کنند. دیدن هم همین طور است، اگر از آن استفاده نکنى، ذره ذره از دستش مى دهى.

در خون آدم ها، چیزهایى هست که هیچ جوره نمى شود ازشان گذشت. این حقیقت محض است که آدم ها تمام نمى شوند و با خون شان ادامه مى یابند. این را مى شود از رمان ها هم فهمید، مثلا برادران کارامازوف که مادر مى گوید بهترین نمونه و رمان وراثتى است، یعنى رمانى که حول محور روابط خونى شکل مى گیرد. اگر این حرف درست باشد، حالا که م این جا نشسته ام و به خرت خرت صندلى و صداى افتادن زالوها بر زمین گوش مى دهم، مادر در تن من ادامه دارد.

هروقت گرفتار افکار دردناکى مى شوم که مثلا چرا بورخس نیستم و تا کى باید عمرم را صرف جدا کردن برگ رازقى از ساقه و کوبیدن گل زر هاون کنم، یاد این حرف مادر مى افتم که اگر یاد بگیرم معناى همین کارهاى کوچک را بفهمم، زندگى حقیقى یا همان چیزى که روحِ سارى در جهان مى نامدش، درونم به راه مى افتد. دیگر مهم نیست بورخس باشم یا نباشم. حتا اگر ساعت ها بى حرکت گوشه اى بنشینم، در بودنم روى زمین و حتا کوبیدنِ رازقى در هاون، در روحى شریکم که بورخس هم بخشى از آن است و آن وقت، من بورخسم.

زمان براى مرده ها و کسانى که نمى بینند، بى معناست. مرده ها و آن هایى که نمى بینند، مى توانند مدتى طولانى جایى بنشینند، بى آن که کارى کنند و هیچ وقت نفهمند چه قدر آن جا نشسته اند. زمان براى آن ها حجمى بى رنگ است که هیچ جوره نمى شود درکش کرد. چیزى شبیه هوا براى زندگان و کسانى که مى بینند.

مادر مى گوید ترس کارى با آدم مى کند که یا فراموشکار شود یا نتواند چیزى را از یاد ببرد.

ایستادن زیر دوش بهترین روش است براى اطمینان از بودن روى زمین. حتى از نیشگون گرفتن هم بهتر. در این حالت مى توانم کل بدنم را یک جا حس کنم. آب قطره قطره و بعد به یکسره بر سر و شانه مى ریزد. مو سنگین مى شود. آب روى تن راه مى افتد و با گذشتن از تک تک اعضا و جوارح قابل درک شان مى کند. زیر دوش تنها جایى است که نمى شود گم شد یا به جایى دیگر رفت.

در جهان ما همه چیز حافظه دارد، نه این که فقط ما آدم ها این طور باشیم، نه. مادر مى گوید حتى گیاهى که کنده این و خردش کرده این هم خاطره ى دشت ها و صحراها را با خودش دارد، خاطره ى کسانى را که به دستش گرفته اند و این طرف و آن طرف برده اندش. این طور است که مى گذارم حافظه ى دستانم به کار بیفتد و کارى مى کنم که از هیچ کس بر نمى آید. بله، من مى توانم با چشمان بسته ، تنها با لمس یک گیاه، نامش را بگویم.

رمان راهنمای مردن با گیاهان دارویی

مشخصات کتاب

  • رمان راهنمای مردن با گیاهان دارویی
  • نویسنده: عطیه عطارزاده
  • انتشارات: نشر چشمه
  • تعداد صفحات: ۱۱۷
  • قیمت: ۱۲۰۰۰ تومان

نویسنده مطلب: مهشید موسوی


نظر شما در مورد کتاب راهنمای مردن با گیاهان دارویی چیست؟

از جمله رمان های خوب ایرانی:

فیسبوک توییتر گوگل + لینکداین تلگرام واتس اپ کلوب

امتیاز شما به مطلب

دوست داشتم: 226
دوست نداشتم: 157
میانگین امتیازات: 1.44

چاپ کتاب

15 دیدگاه در “راهنمای مردن با گیاهان دارویی

یکی از خوش خوان ترین کتاب هایی بود که این اواخر خوندم. توصیفات نویسنده معرکه بود. شیوه ی خاصِ بیان احساساتش رو خیلی خیلی دوست داشتم. عاشق این بودم که داستان هیچ دیالوگی نداشت. مثل جریان آرام آب تو رو با خودش می بُرد و غرق می کرد. غرق داستان شدم. داستان پر از زندگی بود و پر از مرگ. پر از حس های خوب و پر از حس های بد. شیفته ی این تضاد و رفت و برگشت های داستان شدم. تبریک می گم به عطیه عطارزاده عزیز. بی صبرانه منتظرم کتاب های دیگه ای هم ازش بخونم.

واقعا عالی بود ادم مرزبین خیال و واقعیت و نمیتونست تشخیص بده . دخترک بیماری روحی و روانی داشت و این کاملا واضح بود وقتی که خط به خط این کتاب و میخونی میتونی بو های خاص گیاهان و با تموم وجودت حس کنی انگار جادو شده بودم نمیتونستم این کتاب و زمین بذارم در یک کلام اگه میخواید خودتون و لابلای ورق ها و کلمات و دنیای این دخترک گم کنید و برای چند ساعت به خلسه برید حتما این کتاب و بخونید .

فکر میکنم کتاب همه پسندی نیست
اما من غرق شدم تو کتاب
کتاب بین وهم و واقعیت بود!
پایان کتاب هم میشه گفت شاید چیزی بین این ۲ باشه!
مرز بین عشق و نفررت بسیار باریک بود، بنظر میرسید شاید دخترک داستان تا حدی مشکل روحی داشته باشه و جذابتر اینکه وقتی این دخترک با دنیای بیرون اشنا شد، دیگه نتونست دنیای خودش رو تحمل کنه و طغیان کرد تا اینکه با حرف مادرش اروم گرفت و اینجا بود که بنظرم تخیلاتش قوی تر شد!
خلاصه بسی لذت بردیم

اصلا خوشم نیامد انقدر فضای داستان سیاه و تاریک و پر از یاس بود که به نظرم اگه یه ادم کمی افسرده بخونه حتما خودکشی می کنه

به نظر من کتاب خوبی بود اما انتظار چنین پایانی را ازش نداشتم،ایرادات خیلی جزئی داشت که میشه از اونها چشم پوشی کرد ولی در کل کتاب عالی نبود کتاب خوب و خوش خوانیه و توصیفهای نویسنده رو دوست داشتم

پایانش چی شد؟ پدر و مه لقا خیال بودن درسته؟

واقعا زیباست این کتاب … آدمو جادو می کنه، نمی تونی کتابو زمین بزاری …..

من رو که اصلا جذب نکرد…البته سلیقه ایه…اخرش هم نفهمیدم چی شد

حس می کردم جادو شدم. کتاب رو نتونستم زمین بزارم تا تموم شد !

در حین خوندن کتاب ناخوداگاه پرت می شدم به صحنه هایی از فیلم room , اما در انتها از این همه خشم و عصیان توام با عشق ترسیدم و البته مطمئنم مادر تنها کسی است که می شه در نهایت خشم عاشقش بود.

من این کتاب به خاطر تعریف هایی که شنیده بودم ازش خوندم.
اینکه به آدم میگه میشه جهان یه طور دیگه با بوها حس کرد خوبه اما در کل فضای داستان برای من اصلا دلچسب نبود.
حتی میتونم بگم به قول خود نویسنده بوی خون و ادرار و آب میداد.

فوق العاده قشنگ. توصیفات نویسنده حس عالی‌ای رو منتقل میکنه.

تجربه ای ناب از احساسات خالص بدوی وجادوی کلمات عالی بود

این کتاب فوق العاده است و درک جدیدی از دنیارو نشون میده حس و حال خاص و خوبی داره
باتشکر از کافه بوک

من اخر صفحه ١٠۴ کتابم نوشتم دیگه واقعا احتیاج به روان کاوی داری (دخترک داستان)
شروع داستان، فضاسازی با گیاهان دارویی، توصیف حس و حال دخترک تو موقعیت های مختلف …خیلی خوب بود ولی بخش های پایانی کتاب رو به شخصه نپسندیدم، فضا به شدت غمگین و تاریک بود و اصلا انتظار این پایان شوم و وحشت آور و خونین رو نداشتم… هر چند به قول یکی از دوستان نقدش رو میخوندم اشاره کرده بود به قوه ی تخیل دخترک… اما در مجموع مورد پسندم نبود… حس بدی بهم منتقل شد خیلی تاریک…

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *