نشانک

کتاب دفترچه ممنوع

هزار و یک کتاب قبل از مرگ

شهرت آلبا دسس‌پدس (Alba de Céspedes) به واسطه اولین رمانش به نام «هیچ‌یک از آنها باز نمی‌گردد»، آغاز شد و با انتشار رمان «از طرف او» به اوج رسید. کتاب دفترچه ممنوع اثر دیگری از این رمان‌نویس ایتالیایی – کوبایی است.

موضوع مشترک آثار این نویسنده «زن ایتالیایی» است که عمدتاً به سال‌های جنگ جهانی و پس از آن پرداخته است. کشمکش زنان با فضای عاطفی ناهمگونی که ایجاد شده و میزان بردباری آنان را به چالش کشیده است.

خلاصه کتاب دفترچه ممنوع

دفترچه‌ی ممنوع داستان زندگی زنی به نام والریا است که پس از سال‌ها زندگی با همسرش «میشل» و دختر و پسرش «میرلا» و «ریکاردو» از زبان خودش و در قالب یادداشت‌های روزانه در یک دفترچه نقل شده است. دفترچه‌ای که با نگرانی از اینکه روزی اعضای خانواده‌اش از وجود آن مطلع شوند، در اتاقش پنهان می‌کند و به دنبال فرصتی می‌گردد تا با آن خلوت کند و رازهای مگوی خود را در آن بنویسد.

و اما چرا از این دفترچه می‌ترسد؟ در برهه‌ای از زندگی به همراه خانواده‌اش جنگ جهانی دوم را تجربه کرده و اکنون ناچار است برای گذراندن زندگی، علاوه بر نگهداری از فرزندان و رسیدگی به امور خانه، سر کار هم برود. او در یک خانواده‌ی کاملاً سنتی بزرگ شده و با این تصور و با انتظاراتی که از فرزندانش دارد، گاهی با آنها دچار تضاد فکری شده و مسیر زندگی‌شان از هم جدا می‌شود. با خود فکر می‌کند که هر یک از آنها مسائل شخصی و پنهانی زیادی دارند و بنابراین او هم تصمیم می‌گیرد هرآنچه می‌خواهد در این دفترچه بنویسد. دفترچه‌ای ممنوع که کسی سر از اسرارش در نیاورد.

[ مطلب مرتبط: رمان در غرب خبری نیست – نشر علمی و فرهنگی ]

درباره کتاب دفترچه ممنوع

والریا زنی‌ست که سختی کشیده است، مادری که خود را وقف فرزندان و همسرش کرده و همه‌جا از عشقش به خانواده می‌گوید، اما گاهی انگار خودش را گول می‌زند! والریا به مرور‌ برای میشل تبدیل به زنی معمولی می‌شود، حتی مانند بچه‌هایش او را «ماما» صدا می‌زند، زنی که گاهی دستور هم می‌دهد و حتی بهانه‌گیری هم می‌کند. گاهی والریا فکر می‌کند همسرش هر روز از او دورتر می‌شود و فرزندانش نیز قدر او را نمی‌دانند.

او ابتدا دفترچه را می‌خرد که خوشی‌هایش را به روی کاغذ بیاورد، اما به‌مرور تبدیل می‌شود به دفترچه‌ای برای نوشتن درونیاتش و افکار منفی و تنش‌های ناشی از زندگی.

والریای داستان در شهر رم زندگی می‌کند، اما حکایت زندگی او، حکایت زندگی مادران ایرانی است، مادرانی که ترس از ابراز عشق خود به همسرشان را دارند، و با ورود فرزندان به زندگی، در این زمینه محتاطانه‌تر عمل می‌کنند و خود را از لذت‌های ساده‌ی زندگی منع می‌کنند.

او خودش را رابط میان دو دنیای متفاوت مادرش و دخترش می‌داند و معتقد است دو دنیای متفاوت در او به هم می‌رسند و یکی می‌شوند. شاید برای همین است که گاهی آنها را درک نمی‌کند. والریا دوست دارد حس کند که هنوز جوان است، چون برای او هیچ‌چیز دردناک‌تر از این نیست که ببیند جوانی‌اش تمام شده و به دنبال نوع دیگری از زندگی باشد.

در کتاب دفترچه ممنوع اعضای خانواده دستخوش حوادثی می‌شوند که ناخواسته والریا را درگیر می‌کند. او تلاش می‌کند که مشکلات را حل کند اما درنهایت ناتوان است. زمانی که دلش می‌گیرد به سراغ دفترچه می‌رود، اما هم آن را دوست دارد و هم از آن می‌ترسد، چون بر این باور است که «حادثه وقتی به صورت کلمه در می‌آید، از واقعیت خود خیلی زشت‌تر می‌نماید.»

خانواده در این رمان به عنوان قدرتی عظیم و‌ شکست‌ناپذیر توصیف شده و ارزشمند جلوه داده شده است. اما تحمل سختی‌ها کار آسانی نیست و مادر داستان بار این سختی را تماماً به دوش می‌کشد و با هر سختی، انگار از خودِ حقیقی‌اش فاصله می‌گیرد.

اعضای این خانواده غیر از آن چیزی هستند که نشان می‌دهند، والریا این را می‌داند و او هم سعی دارد نقش یک مادر فداکار را خوب بازی کند، دوست دارد به اعضای خانواده نشان دهد که همه‌ی وقت خود را صرف خانواده کرده است.

این کتاب ترجمه‌ی خوبی دارد و داستان بسیار ساده‌ای را دنبال می‌کند، اما جملاتی پُرمفهموم و قابل تأمل دارد، شاید به این دلیل باشد که برای مادران ایرانی بسیار ملموس است: سختی‌های دوران جنگ و پس از آن، تفاوت میان نسل‌ها و وظایف بسیاری که بر دوش یک مادر است، وجه مشترک میان زندگی این مادر ایتالیایی و مادر ایرانی است.

[ مطلب مرتبط: رمان خاطرات خانه مردگان – نشر علمی و فرهنگی ]

کتاب دفترچه ممنوع

جملاتی از متن کتاب دفترچه ممنوع

اغلب از کار زیاد خانه و از اینکه اسیر خانه و خانواده‌ام، از اینکه هرگز وقت ندارم مثلاً کتاب بخونم، شکایت می‌کنم. همهٔ اینها درست است ولی از طرفی هم همین اسارت به من نیرو می‌بخشد، این افتخار به مناسبت عذابی که می‌کشم به من داده می‌شود، از این‌رو وقتی گهگاه اتفاق می‌‌افتد، قبل از اینکه میشل و بچه‌ها برای شام به خانه بیایند، نیم‌ساعتی چرت بزنم یا در راه اداره تا خانه ویترین مغازه‌ها را تماشا کنم، هرگز چیزی به آنها نمی‌گویم، می‌ترسم اگر بگویم کمی استراحت و گردش کرده‌ام، آن‌وقت دیگر آن شهرت را که من همهٔ وقتم را صرف خانواده می‌کنم، از دست بدهم. چون اگر بگویم استراحت کرده‌ام، اطرافیانم دیگر ساعات بی‌انتهایی را که صرف کار اداره یا آشپزخانه، خرید منزل و ‌دوخت‌ودوز می‌کنم، فراموش کرده و فقط چند لحظه‌ای را که برای کتاب‌خواندن یا گردش‌کردن به خودم تخصیص داد‌ه‌ام، به خاطر می‌سپارند. (کتاب دفترچه ممنوع – صفحه ۲۸)

از وقتی که از روی اتفاق، نوشتن دفتریادداشت را شروع کرده‌ام، کشف کرده‌ام که گاهی هر لغت، هر اشارهٔ کوچک، چقدر ممکن است پُرمعنی باشد، همان لغت‌ها و اشاره‌ها که در گذشته هیچ به آنها اهمیتی نمی‌دادم. شاید درک واقعی زندگی، همان فهم و ادراک بی‌اهمیت‌ترین وقایع روزانه باشد. (کتاب دفترچه ممنوع – صفحه ۴۴)

گاهی فکر می‌کنم نوشتن رویدادها اشتباه است. وقتی حادثه به صورت کلمه در می‌آید، از واقعیت خود خیلی زشت‌تر می‌نماید. (کتاب دفترچه ممنوع – صفحه ۶۲)

چند وقت است به‌سختی می‌توانم بپذیرم که پیر شده‌ام و باید از همه‌چیز چشم‌پوشی کنم. تا آنجا که می‌توانم از قبول آن خودداری می‌کنم، ولی جرئت ندارم این نظر خودم را به خودم اعتراف کنم. چون هیچ‌چیز برای یک‌ زن دردناک‌تر از این نیست که ببیند جوانی‌اش تمام شده و باید یاد بگیرد که نوع دیگری زندگی کرده و سرگرمی‌های جدیدی برای خودش درست کند. (کتاب دفترچه ممنوع – صفحه ۷۶)

شاید هیچ‌یک از ما نمی‌خواهیم قبول کنیم آنچه به‌راستی فرزندان ما را در مقابل ما به قیام وا می‌دارد، برای خود ما هم پیش آمده است. (کتاب دفترچه ممنوع – صفحه ۱۲۰)

تنها چیزی که باعث اطمینان هر مردی به زندگی می‌شود، عشق یک زن است، میل به اینکه به‌خاطر او و برای به‌دست‌آوردنِ او قوی باشد. (کتاب دفترچه ممنوع – صفحه ۲۱۴)

هر کس باید زندگی خود را انتخاب کرده و آن را قبول کند و به دیگران هم بقبولاند. و بعد هر کار و پیشامدی را که بر ضد آن است، ندیده بگیرد. مادرم همیشه می‌گوید «هر کس حافظه‌اش خراب است، خیلی خوشبخت است.» (کتاب دفترچه ممنوع – صفحه ۳۵۰)

زن‌ها هر یک سیاه‌نامه‌ای دارند، دفترچه‌ای ممنوع که همه باید آن را از میان ببرند. از خود می‌پرسم: در کجای این دفترچه راست گفته‌ام؟ از کارهایی که کرده‌ام و در این صفحات منعکس شده است، کدام‌یک از من تصویر زیبایی باقی خواهد گذاشت؟ نمی‌دانم، هیچ‌کس هم هرگز نخواهد دانست. (کتاب دفترچه ممنوع – صفحه ۳۸۸)

مشخصات کتاب

  • کتاب دفترچه ممنوع
  • نویسنده: آلبا دسس‌پدس
  • ترجمه: بهمن فرزانه
  • انتشارات: علمی و فرهنگی
  • تعداد صفحات: ۳۸۸
  • قیمت – سال ۱۳۹۶: ۱۰۰۰۰ تومان

👤 نویسنده مطلب: آزاده رمضانی

نظر شما در مورد کتاب دفترچه ممنوع چیست؟ لطفا اگر این کتاب را خوانده‌اید، حتما نظرات ارزشمند خود را با ما در میان بگذارید.


» معرفی دو کتاب مرتبط دیگر:

  1. رمان یادداشتهای شیطان – نشر علمی و فرهنگی
  2. رمان صد سال تنهایی – ترجمه بهمن فرزانه
فیسبوک توییتر گوگل + لینکداین تلگرام واتس اپ کلوب

امتیاز شما به مطلب

دوست داشتم: 143
دوست نداشتم: 107
میانگین امتیازات: 1.34

چاپ کتاب

10 دیدگاه در “کتاب دفترچه ممنوع

چقدر از خوندن این کتاب لذت بردم و چقدر خیلی جاها همذات پنداری کردم به آلبا تبریک میگم بابت قلم زیباش فقط خیلی جاها والریا سن و سالشو پیر دونسته که بنظرم اصلا چهل سال به پیری نمیخوره و میتونست بگه یه زن میانسال تا اینکه چندین بار پیری و به زبون بیاری در کل خوندن این کتاب برای هر زنی لازمه .

به عنوان یک مذکر ، این کتاب را دوست داشتم و پسندیدم. نیازی نیست که هم‌جنس یک بانوی نویسنده باشی تا ترس‌ها، امیدها، و باورهای او تو را مسحور خود کند.
لازم است هر دوست‌دار ادبیات و کتاب‌خوانی این کتاب را بخواند و لذت ببرد.

نمیدونم چرا با خوندن این کتاب هرازگاهی با والریا همزاد پنداری میکنم

از خواندن و مطالعه این کتاب که بسیار سلیس و روان و صادقانه بود، لذت بردم ،
بنظرم بحران های روحی والریا بیشتر از ابراز نگرانی هایش در مورد همسر و خانواده و فرزندانش بود،
خصوصا دلبستگی به رئیسش و شروع یک رابطه عاشقانه و خیانت او به همسرش بمراتب نگران کننده تر از دیگر اعضای خانواده هست،،

خیلی عمیق و خیلی غمگین مخصوصا وقتی که داره لباس های همسرش و با لباس رئیس مقایسه میکنه یک دوگانگی عجیب آزارت میده …خیلی دردآور بود و من ساعت ها ناراحت بودم …و به صورت کلی کتابی که شروع کنید دوروزه میخوانید چون کشش داره …

با دل ارام موافقم دوروزه تموم میشه به خاطر کششش

تازگیا این کتاب رو خریدم و دارم میخونم. عجیب ترین بخش این داستان اینه حس می کنم تمام ما ی والریا برای بقیه هستیم !

کتاب خوبی ست
نثر سلیس و روانی داره
بشدت می شود با والریای داستان حس همذات پنداری کرد
ازرویداد های ساده زندگی جوری حرف می زند که برگردی بهش نگاه کنی وآهی بکشی و بگویی چقدر شبیه من ….انگار والریا خود تو هستی …خواهرت هست درون همه ی ما یک والریا هست وللاریایی که وقتش رسیده تغییر کند

ممنون از سایت خوبتون

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *