نشانک

ساندویچ ژامبون اثر بوکفسکی

کتاب ساندویچ ژامبون

هزار و یک کتاب قبل از مرگ

ایده بوک

کتاب ساندویچ ژامبون از زبان یک کودک روایت می‌شود و به نوعی اتوبیوگرافی خود بوکوفسکی (بوکفسکی) نیز تلقی می‌شود.

کتاب های دیگر بوکوفسکی که در کافه بوک بررسی شده اند:

  1. کتاب عامه پسند
  2. کتاب هالیوود

چارلز بوکوفسکی کتاب ساندویچ ژامبون را به همه پدرها تقدیم کرده است. (بعد از مطالعه دلیل اینکه بوکوفسکی کتاب را به همه پدرها تقدیم کرده است به خوبی متوجه خواهید شد.)

کتاب ساندویچ ژامبون اثر چارلز بوکوفسکی

کتاب ساندویچ ژامبون

در این اثر شاهد سرنوشت پسر بچه ای می باشیم که داخل محله های فقیر نشین و تهی دست شهر دوران بحران های اقتصادی و جنگ با سختی ها درگیر خواهد بود.

پدر و مادرش دلشان می خواهد که او به جایی برسد، پدرش می خواهد او مهندس شود ولی هیچ زمان رفتار خوبی با او نداشته اند.

پدرش به طور مرتب و پشت سر هم کتکش می زند.

این پسر که هنری چیناسکی نام دارد (نامی که بوکوفسکی برای خودش در کتاب ها برگزیده است. در کتاب هالیوود هم نقش اول چیناسکی نام دارد.) تلاش می نماید بزرگ و خشن شود و اعتبار کسب کند. داخل مدرسه به سبب قیافه زشت و جوش های ناجورش شانس بسیاری نداشته و درس نمی خواند.

درباره نام کتاب موضوعات مختلفی وجود داشته است. به طور مثال آنکه پسر بچه، همانند ژامبون میان ساندویچ بین پدر مادرش گیر کرده یا یادآور صبحانه بچه ها داخل زمان کودکی بوکوفسکی است و…

کتاب ساندویچ ژامبون - خلاصه کتاب ساندویچ ژامبون

درباره کتاب

در این کتاب ما روز به روز شاهد سرکوب و تهی شدن وجود هِنری از قریحه و احساسات، و پر شدنش از خشمی تمام نشدنی هستیم. انزجار او از انسان های جامعه، بیگانگی و انزوا طلبی اش روز به روز رشد می کند. هِنری از زندگی و این جامعه ی مضحک و دور از انسانیت بیزار است و در این باتلاق، مشروب و نوشتن را تنها پناهِ خودش میابد.


همیشه لحن بوکوفسکی را دوست داشته ام، کاملا رک است و با مخاطب اندک تعارفی ندارد!


کتاب ساندویچ ژامبون هم مانند دیگر کتاب هایش سرشار از طنز است، اما طنزی که همیشه غمی عمیق و تلخ را پشت لبخندت جا می گذارد.

همیشه برای سر درآوردن از زندگی نویسندگان مشهور کنجکاوی عجیبی داشته ام. برای همین، دونستن این موضوع که “ساندویچ ژامبون” یک جورایی، زندگی نامه ی نویسنده ی مورد علاقه ی من هم هست، لذت خواندن این کتاب چهارصد صفحه ای را برایم دوچندان کرد. دلم می خواست روز به روز کتاب را بردارم و پا به پای او تمام راه های رفته اش را بروم و دردهایی که در این راه کشیده است را بکشم… دلم می خواست پابه پای او رشد کنم.

کتاب ساندویچ ژامبون - کتاب های بوکوفسکی

نقد دیگری بر کتاب

بوکوفسکی، طنز فوق العاده عالی داره، اما در کتاب ساندویچ ژامبون این طنز کمتر دیده می شود، شاید به خاطر نحوه کتاب باشد که از زبان یک پسربچه روایت می شود.

با نوشته های بوکوفسکی احساس راحتی می کنم، انگار که با دوستی صحبت می کنید، ساده، صمیمی، بی پروا و بسیار خودمانی.



اگر می خواهید از کتاب های بوکوفسکی نهایت لذت را ببرید پیشنهاد می کنم اول کتاب ساندویچ ژامبون را بخوانید. با خواندن این کتاب با فضایی که بوکوفسکی در آن بزرگ شده است آشنا می شوید و نوشته های بعدی او را بهتر درک می کنید. بعد از این کتاب پیشنهاد می کنم که کتاب هالیوود را بخوانید. با خواندن هالیوود بازهم بهتر بوکوفسکی را خواهید شناخت، و بعد، از خواندن کتاب عامه پسند لذت بی نهایت می برید.



اما در مورد ترجمه این کتاب.

ترجمه این کتاب توسط علی امیرریاحی صورت گرفته است. ترجمه نسبتا خوب بود، اما نمیشه اون رو یک ترجمه عالی تلقی کرد. وقتی کتاب را می خواندم در قسمت های مختلف کتاب با خودم فکر می کردم که کاش مترجم از لغات بهتری استفاده می کرد.

بوکوفسکی لحن خاص خود را دارد و من این لحن را با ترجمه پیمان خاکسار درک کردم. پیمان خاکسار دو کتاب هالیوود و عامه پسند بوکوفسکی را ترجمه کرده است.

سنگ قبر چارلز بوکوفسکی - قبر بوکوفسکی

در عکس بالا سنگ قبر چارلز بوکوفسکی را می بینید، بوکوفسکی علاقه زیادی به بوکس داشت و در این کتاب هم این موضوع به خوبی دیده می شود.

قسمت هایی از کتاب ساندویچ ژامبون

اغلب از پدرم بابت بیرون رفتن با فرنک کمی کتک می خوردم، اما فهمیدم که من به هر حال سهمیه کتکم را خواهم داشت پس بهتر است کارهایی که دوست دارم انجام بدهم.

هرکسی می توانست خوب باشد، اینکه جرئت نمی خواست!

خیلی خب خدا، فرض می کنیم تو واقعا مرا در این شرایط قرار داده ای تا امتحانم کنی. تو مرا با مشکل ترین امتحان ها یعنی پدر و مادر و جوش هایم به آزمون کشیدی. فکر کنم امتحانت را قبول شدم… کشیش به ما گفت که هیچ وقت شک نکنید. به چی شک نکنیم؟ همیشه بیش از حد به من سخت گرفته ای، پس من ازت می خواهم که بیایی پایین و شک مرا برطرف کنی!

نمی شد به آدم ها اعتماد کرد. هر طور حساب می کردی باز آدم ها ارزش اعتماد کردن نداشتند.

در کتابخانه راه می رفتم و کتاب ها را نگاه می کردم. یکی یکی از قفسه در می آوردم. همه شان احمقانه و بی روح بودند. صفحه ها پر از کلمات بودند ولی چیزی برای گفتن وجود نداشت. اگر هم حرفی داشتند، آنقدر کش می دادند که وقتی به آن حرف می رسیدی دیگر حسابی از حوصله افتاده بودی.

مشکل اینجاست که همیشه انتخاب تو از بین دو تا بد است. مهم هم نیست که کدام را انتخاب کنی، هر کدام شان ذره ای از تو را می خورند تا آنجا که دیگر چیزی باقی نماند. بیشتر آدم ها در بیست و پنج سالگی تمام می شوند. و بعد تبدیل می شوند به ملتی بی شعور که رانندگی می کنند، غذا می خورند، بچه دار می شوند، و هر کاری را به بدترین شکل اش انجام می دهند. مانند رای دادن به کاندیدای ریاست جمهوری ای که آن ها را یاد خودشان می اندازد.

ثروت یعنی پیروزی و پیروزی تنها واقعیت موجود بود.

دیگر قسمت هایی از کتاب

در این جهان زندگی کردن کار خسته کننده ای است.

اگر بخواین یه اسب باربر و یه اسب مسابقه رو جفت کنین، کره شون نه قدرت داره و نه سرعت. یه نسل برتر از تولید مثل هدفمند به وجود می آد.

چیزی به اسم جنگ خوب و بد وجود نداره. تنها چیز بد توی جنگ شکسته. تو همه جنگ ها هر دو طرف به خاطر انگیزه های خوب جنگیدن. اما توی تاریخ فقط انگیزه طرف پیروز انگیزه اصیل و شریف عنوان شده است. اهمیتی نداره که کی حقه و کی باطل، فقط مهم اینه که کدوم طرف ژنرال ها و ارتش بهتری داشته!

بعد از مدتی رفتم سمت سالن ورزش. داشتم می رفتم کمدم را خالی کنم. در مورد من دیگر خبری از ورزش و تمرین نبود. مردم همیشه در مورد بوی تمیز و خوب عرق تازه حرف می زنند. کلی هم مجبورند برایش ورزش کنند. اما هیچ وقت در مورد بوی تمیز و خوب گه تازه حرف نمی زنند. واقعا هیچ چیز باشکوه تر از ریدن بعد یک مالشعیر خوب نیست، منظورم وقتی است که شب قبلش بیست، بیست پنج تا خورده باشی. بوی ریدن بعد از چنان خوردنی همه جا پخش می شود و دست کم یک ساعت و نیم هم باقی می ماند. این باعث می شود واقعا بفهمی هنوز زنده ای.

من همیشه همنشین خوبی برای خودم بوده ام.

اطلاعات کتاب 

  • کتاب ساندویچ ژامبون
  • نویسنده: چارلز بوکوفسکی
  • ترجمه: علی امیرریاحی
  • انتشارات: نگاه
  • تعداد صفحات: ۴۰۰
  • قیمت چاپ پنجم: ۳۰۰۰۰ تومان

این مطلب با همکاری نگار نوشادی نوشته شده است.

 

کانال تلگرام کافه بوک 

فیسبوک توییتر گوگل + لینکداین تلگرام واتس اپ کلوب

امتیاز شما به مطلب

دوست داشتم: 270
دوست نداشتم: 104
میانگین امتیازات: 2.6

چاپ کتاب

13 دیدگاه در “کتاب ساندویچ ژامبون

یه قسمتی از کتاب هنری ساندویچش رو میده به سگ ولی سگ پس میزنه و نمیخوره و این خیلی غم انگیز بود و در ادامه میگه من هیچوقت تغدیه خوبی نداشتم نمیدونم چرا فکر میکنم اسم کتاب به این قسمت داستان ربط داره ساندویچ ژامبون هنری رو سگم نخورد اوج فقر و حقارت

این کتاب دقیقا چیزی رو نوشته بود که من میخواستم بخونم، داستان جوری نبود که یهو یه آدم خوبی بمیره و تو بزنی زیر گریه، غم رو با هر جمله اش به وجودت تزریق میکنه و تو به خودت میای میبینی با قلم بوکوفسکی داری با خودت حرف میزنی.

خیلی بده که اثری به این خوبی رو سانسور کنید

به نظر من بوکفسکی دوتا رمان شاهکار داره ،یکی ساندویچ ژامبون ،یکی هم پالپ یا همونی که اقای خاکسار تحت عنوان عامه پسند به بازار معرفی کردن ،ساندویچ ژامبون رمانی بشدت تاثیر گذار که به زیبایی محیط زندگی بوکفسکی رو و همچنین جامعه ای که توی اون زندگی میکرده رو نشون میده ،انقدر صداقت و شجاعت در بیان افکار و احساسات این نویسنده وجود داره که شما رو یاد سفر به انتهای شب سلین میندازه ،البته خودش هم گفته تحت تاثیر اثار سلین و جان فانته بوده ،فضای کتاب بی شباهت به فضای ناطور دشت نیست ولی به مراتب داستانی قوی تر وملموس تر و جسورانه تر داره ،درمورد ترجمه اثار بوکفسکی هم این نکته ضروری که ترجمه کتاب عامه پسند توسط پیمان خاکسار بشدت مشکل داره من با ترجمه آرش یگانه این کتابو خوندم ودیدم چقدر بهتر ترجمه شده و البته بدون سانسور ،ساندویچ ژامبون هم تنها ترجمه موجود برای آقای امیر ریاحی هستش که با سانسور و حذفیات همراه هست،در ضمن پیشنهاد میکنم ساندویچ ژامبون و با صدای اقای آرمان سلطان زاده گوش بدید گیرایی کتاب دوچندان میشه چرا که ایشون به زیبای احساساته نویسنده رو بیان کردن.

رمان را دیروز تمام کردم. در خصوصش در جاهای مختلف خواندم. رمان یک طنزِ غمگین است. شما میخندید، اما احتمالا اشک هم در چشمتان باشد. بیشتر به حالتِ طنزِ بدبختی است که میخندید. پشت جلد نوشته رمان در خصوص ورشکستی و بیکاری های اوایل قرن ۲۰ و تاثیرش بر زندگی مردم است( که البته بطور خاص اینطور است) اما من فکر میکنم، رمان در خصوص زندگی قشر فقیر و شکست خورده است. ممکن است وقتی تمام میکنید بپرسید خب مضمون چه بود؟ نخست من پیشنهادم این است پس از پایان رمان دو فصل اول و آخر را دوباره به خوبی بخوانید. اما آنچه خودم فهمیدم، البته به کمک چیزهایی که این ور و آن ور خواندم؛ چیانسکی، شخصیت اصلی، از یک گوشت ژامبون نرم و ناپخته(مهربان و پر از امید و انگیزه) به یک ژامبون پخته و سفت (عصبی، قلدر، بی انگیزه و بدبین به همه) تبدیل میشود. البته بدلیل حساسیت یا بدرفتاری بیش از حد اجتماع، یک ژامبون پخته نمیماند و تبدیل به یک ژامبون سوخته میشود که هیچکی دیگر از او خوشش نمی آید!
بنظرم این بخش از کتاب حجت را بر خواننده تمام میکند که چیانسکی تبدیل به چه آدمی شده:
“هیچ چیز جالب نبود، هیچ چیز! مردم ترسو و محتاط بودند. با خودم گفتم باید باقی عمرم را با این مردم نکبت سر کنم. وای خدا، همه شان مزخرف میگفتند و در حد گه اسب ابله بودند! باز دخترها از دور خوب بودند، اما بلند شو و برو نزدیکتر و به افکاری که مدام از دهانشان بیرون می آید گوش کن! احساس میکنی زیر تپه ای را تراشیدند و مسلسل جاساز کرده اند. قطعا من هرگز نمیتوانستم شاد باشم، ازدواج کنم، هیچوقت نمیتوانستم بچه دار شوم.” ساندویچ ژامبون ۳۴۲

به نظرم قوى ترین آدمى که میخوام بشناسمش بوکوفسکى هستش پیش به سوى بوکوفسکى
میخوام کتاباشو بخونم خمیر بشه خخخ

به معنای واقعی کلمه لذت بردم :)‌ خیلی قلم بی‌پرده و جذابی داره بوکفسکی.

کتاب خیلی غم انگیزی بود، اگه واقعا دوران کودکی آقای بوفوسکی اینطور گذشته واقعاااااااا چه قد سخت بوده چه پدر مادر بیرحم و بی عاطفه ای داشته
نوشته های این نویسنده پس کاملا طبیعیه اینقد حالت افسرده گی داره، تو نوشته هاش غم و درد هایی که کشیده رو میشه حس کرد….
یعنی وقتی پدرش با تسمه این بچه رو میزد واقعا بغضم میگرفت.

این کتاب واقعا فوق‌العاده‌س. نوشته‌های بوکفسکی در عین سادگی بسیار عمیق هستن. طنز بوکفسکی هم بی‌نظیره.

نگاه بوکوفسکی به دنیا، حرکت در مسیر زندگی رو یاد آدم میده

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *