نشانک

معرفی کتاب پشت سرت را نگاه کن در کافه بوک

کتاب پشت سرت را نگاه کن

هزار و یک کتاب قبل از مرگ

کتاب پشت سرت را نگاه کن کتابی به نویسندگی سی‌‌ بل هاگ و ترجمه‌ آرتمیس مسعودی است.

این کتاب رمانی در ژانر وحشت با سه بخش بانام‌های ربوده‌شده، رازهای شرم‌آور و پشت سرت را نگاه کن و سی‌ و هشت فصل است. این کتاب تاکنون توانسته عنوان‌های متعددی ازجمله پرفروش‌ترین رمان با موضوع زنان، دومین رمان پرفروش آمازون، پرفروش‌ترین رمان روانشناسی و پرفروش‌ترین رمان ژانر وحشت را از آن خود کند.

کتاب پشت سرت را نگاه کن - معرفی کتاب پشت سرت را نگاه کن در کافه بوک

داستان کتاب پشت سرت را نگاه کن

کلو از خواب بیدار میشه و متوجه میشه که دزدیده شده و توی یک دخمه زیر زمینی تاریک زندانیش کردن که به اندازه یک قبر هستش.

قسمت از حافظه اش پاک شده و اصلا نمی تونه به یاد بیاره که چطور سر از اونجا در آورده و خیلی گیجه. از اون دخمه فرار میکنه و برای همه تعریف میکنه که چه اتفاقی افتاده ولی کسی داستانشو باور نمیکنه برای همین مجبور میشه خودش از خودش محافظت کنه!

به همسرش لیام، مظنون میشه و بدنبال حقیقت میره. ردپای خودشو دنبال میکنه ولی یک نفر همش اون رو تعقیب میکنه و همین طور حقایق مختلف و ترسناکی رو کشف می کنه.

کتاب پشت سرت را نگاه کن - معرفی کتاب پشت سرت را نگاه کن در کافه بوک

مورد این کتاب

رمانی زیبا و جذاب در ژانر روانشانسی و وحشت است.

شاید داستان کتاب به نظرتان تکراری یا مشابه اتفاقاتی باشد که امروزه زیاد می افتد اما نویسنده آنقدر کتاب را جذاب نوشته که تو را مجبور می کند صفحات کتاب را تا آخر ورق بزنی.
از دیگر امتیازهای مثبت کتاب توصیف های زیبا و به جای آن است. مخصوصا در فصل اول که ما با کلو و فضای اطراف آن آشنا می شویم.
در اصل شخصیت کلو خود ما هستیم که از خوابی عمیق بیدار شده و خود را در زندانی تاریک و تنگ می یابیم. همراه با کلو سنگ سرد زمین را لمس می کنیم و طنابی خشن پوست مچمان را آزار می دهد.
با هر سرنخی همراه با کلو کنجکاو می شویم و در تلاش پیدا کردن تکه های گمشده ی این پازلیم.
هر چند برای عده ای از کتاب بازهای قهار حدس زدن پایان این داستان آسان باشد اما فکر کنم بیشتر آنها نیز نمی توانند این کتاب را زمین بگذارند.

اگر به دنبال یک رمان زیبا و قابل فهم در سبکی متفاوت هستید این کتاب به شدت به شما پیشنهاد میشه…

خلاصه کتاب پشت سرت را نگاه کن را در کافه بوک بخوانید - کتاب پشت سرت را نگاه کن

قسمت هایی از کتاب پشت سرت را نگاه کن

به آسمان خیره می شوم و به تمام چیزهای کوچکی فکر می کنم که خرد خرد اضافه می شوند و تا خبردار شوی گرفتارت می کنند و تو را به دام می اندازند، آن وقت اعتماد به نفس و عزت نفست تباه می شود اما همان کسی که می خواهی از دستش خلاص شوی، کسی است که بیش تر از همه به او متکی هستی. نمی دانی چه وقت این اتفاق می افتد. نمی توانی دقیقا یک روز، هفته یا ماه را مشخص کنی زیرا یک روند تدریجی و نامحسوس است. آرام آرام در وجودت رخنه می کند. آن قدر آرام که متوجه نمی شوی داری خم می شوی، می شکنی و آدم دیگری می شوی، زنی که شاد نیست و طوری زندگی می کند که همسرش می خواهد، نه آن طور که خودش می خواهد.

با قاطع ترین لحن ممکن می گویم: تریزا من نمی خواستم خودم رو بکشم. احساس می کنم نامرئی شده ام. دارم حرف می زنم اما در حقیقت، کسی گوش نمی کند چه می گویم. لیام اشتباه می کنه، پلیس اشتباه می کنه، شما هم همین طور. بلند می شوم. نمی توانم بیشتر از این، خشمم را کنترل کنم. اگر این جا بمانم، احتمالا حرفی می زنم یا کاری می کنم که بعدا پشیمان می شوم.

چرا کسی در رابطه ای که دو طرف می دانند، نادرست است، تا این حد پیش می رود؟ تا وقتی برای کسی این اتفاق نیفتد، متوجه نخواهد شد. آدم می تواند به راحتی خودش را گول بزند. ما در چنین مواردی همه چیز را در جایی که آزارمان ندهد، انباشته می کنیم، خودمان را متقاعد می کنیم و عذر و بهانه می آوریم.
مرز بین جنون و عشق بسیار ظریف است.

وقت، چیزی است که من بعد از این زیاد خواهم داشت. وقت فکر کردن و مرور دوباره و دوباره وقایع در ذهنم، وقت برای پرسیدن این سوال که می توانستم طور دیگری عمل کنم یا نه، وقت برای کابوس دیدن در تاریکی شب. اما وقت برای التیام یافتن هم خواهم داشت و بالاخره، وقت برای دوباره عاشق شدن، وقت برای… من زنده هستم و این یک آغاز است.

کتاب پشت سرت را نگاه کن - داستان ترسناک کتاب پشت سرت را نگاه کن

نظر شما در مورد این کتاب چیست؟

این مطلب توسط  آهستان  نوشته شده است.