ارسطو که پدرش پزشک دربار بود در حدود ۳۸۴ پیش از میلاد در قلمروی یونانی مقدونیه به دنیا آمد. او یکی از مهمترین فیلسوفان غربی به شمار میآید. در ۱۸ سالگی به آکادمی افلاطون راه یافت و به مدت بیست سال در مکتب افلاطون کسب دانش کرد، ارسطو چنان پیشرفتی در علوم نظری داشت که افلاطون به وی لقب علم داد. او احتمالا تاثیرگذارترین فیلسوف جهان است که القاب فروتنانه مختلفی مانند استاد، فیلسوف و معلم اول از آن اوست.
اولین شغل مهم ارسطو معلمی اسکندر بود که بعد از آن اسکندر دنیای شناختهشده آن زمان را فتح کرد. ارسطو نیز به آتن رفت و مدتی شاگرد افلاطون بود، با او کار کرد و بعد مدرسه کوچکی به نام لیسون دایر کرد. به دبیرستانهای فرانسوی به افتخار ارسطو «لیسه» میگویند. ارسطو دوست داشت موقع تدریس و بحث قدم بزند و پیروانش به رهروان معروف هستند. خیلی از کتابهای ارسطو یادداشتهای سر کلاس هستند.
از جمله کتابهای ترجمه شده از ارسطو میتوان به این کتابها اشاره کرد: کتاب اخلاق نیکوماخوسی ترجمه محمد حسن لطفی از نشر طرح نو – کتاب متافیزیک ترجمه محمد حسن لطفی از نشر طرح نو – کتاب سیاست ترجمه حمید عنایت از نشر امیرکبیر – کتاب اصول حکومت آتن ترجمه باستانی پاریزی از نشر علم – کتاب فن شعر ترجمه عبدالحسین زرینکوب از نشر بنگاه ترجمه و نشر کتاب.
ارسطو عاشق طرز کار چیزهای مختلف بود. مثلا میخواست بداند جوجه در تخم چطور رشد میکند یا مثلا ماهی مرکب چطور تولید مثل میکند. چرا گیاه یک جا خوب رشد میکند و گیاه جای دیگر خوب رشد نمیکند. از همه مهمتر چه چیزی باعث میشود زندگی انسان و جامعه به طور کلی خوب پیش برود. برای ارسطو فلسفه خرد کاربردی بود.
در ادامه چهار پرسش اساسی که ارسطو به آنها پاسخ داد را بررسی میکنیم.
- سوال اول: چه چیزی مردم را شاد میکند؟
در کتاب اخلاق نیکوماخوسی که اسم آن از پسرش ارسطو، ویراستار کتاب میآید، ارسطو تشخص عواملی که منجر به یک زندگی خوب میشود را در دستور کار قرار میدهد. در این کتاب نوشت که آدمهای خوب و پیروز همگی ارزشها و فضایل ویژهای دارند. نوشت که باید این موارد را شناسایی کنیم تا بتوانیم این فضایل را در خودمان پرورش دهیم و در دیگران نیز ستایش کنیم.
ارسطو یازده فضیلت را شناسایی کرد. شجاعت – اعتدال – سخاوت – بزرگی – بزرگواری – عزت نفس – صبر – صداقت – خوش ذوقی – رفاقت و فروتنی. و مشاهده کرد که هر نیکی انگار در میانه دو بدی قرار گرفته است. در واقع جایگاهی دارد که به آن گفت اعتدال طلایی. تعادلی بین افراط و تفریط.
مثلا در دفتر چهارم کتاب اخلاق در زیر عنوان فضایل گفتاری، خوشصحبتی بین لودگی و زمختی قرار میگیرد. نگاهی دارد به خوبی و بدی آدمها در گفت و گو. یکی از عناصر زندگی خوب از نظر ارسطو توان خوب برای اداره یک گفت و گو مکالمه است. بعضیها حس طنز ندارد و کلامشان زخمت و خشن است. نمیشود با آنها ارتباط برقرار کرد و به هیچ وجه نمیتوان با آنها کنار آمد و همهچیز به آنها برمیخورد. در مقابل بعضیها هم زیادهروی میکنند و به اصطلاح لودگی میکنند. این آدمها احساس میکنند که باید هر چیزی را بیان کنند. اگر بتواند کسی را از خنده بینصیب نمیگذارد و چیزهایی را میگوید که آدم با ذوق هرگز به زبان نمیآورد.
اما آدم حسابی راه اعتدال را میرود. خوشصحبت است ولی موقعیت را در نظر دارد و باملاحظه است. در یک جا ارسطو جدول مفصلی از افراط و تفریط و حد میانه یا همان ارزشها ارائه میکند. نمیشود در هیچ کدام از مواردی که ارسطو به آن اشاره میکند در چشم به هم زدنی تغییر رفتار ایجاد کنیم ولی در نهایت تغییر، امکان پذیر است. نیکی اخلاقی از دید ارسطو حاصل عادت است و نیاز به زمان و صبر و جرات دارد. پس ارسطو میگوید آدمهای بیفضیلت را باید بیشتر بداقبال بدانیم تا شرور. این آدمها بیشتر به معلم خوب نیاز دارند تا به خطا و عطا و داغ و درفش.
- سوال دوم: رسالت هنر چیست؟
هنر پرطرفدار آن زمان تراژدی بود. مردم آتن نمایشهای خونین را در جشنها و در هوای آزاد تماشا میکردند. آیسخولوس، اوریپید و سوفوکل نویسندههای آشنایی بودند.
ارسطو یک راهنمای نگارش به نام فن شعر نوشت که پر از نکتههای درخشان بود. مثلا در کتاب از peripeteia صحبت میکند که یعنی از فراز به نشیب افتادن قهرمان. یا فن anagnoresis که به معنی رازگشایی نمایشی استT لحظهای که قهرمان میفهمد زندگیاش فاجعه بوده است.
ولی تراژدی به چه دردی میخورد، فایده آن چیست که دور هم جمع شویم و اتفاقات وحشتناکی که برای قهرمان رخ میدهد را تماشا کنیم. مثلا ادیپ در نمایشی اثر سوفوکل تصادفا پدرش را میکشد و با مادرش ازدواج میکند بعد متوجه میشود چه کاری انجام داده و از پشیمانی چشمانش را درمیآورد. ارسطو میگوید فایده آن katharsis یا پالایش روح و تخلیه روانی است. یک نوع پاکسازی از سموم و بدیها. اینجا یعنی پاکسازی عواطف، مخصوصا رفع سردرگمی درباره حسهایی مثل ترس و ترحم که ما در مورد آنها مشکل داریم.
ما بیرحم شدیم و ترحم نمیکنیم و از طرفی یا زیادی میترسیم و یا به طور نامعقول نترس هستیم. تراژدی یادآوری میکند که اتفاقات بد برای آدمهای خوب هم میافتد. مثلا خود ما. یک لغزش میتواند کل رشتهها را پنبه کند. پس باید به آنهایی که اعمالشان به فاجعه ختم شده به چشم همدردی نگاه کرد. باید درباره این حقایق مرتب مورد بازآموزی قرار بگیریم. رسالت هنر از دید ارسطو این است که حقایق ژرفتر از زندگی را برای ما جا بیندازد.
[ مطلب مفید: معرفی کتابهای فلسفی ]
- درس سوم: دوستی به چه درد میخورد؟
در دفتر هشتم و نهم کتاب اخلاق، ارسطو سه نوع دوستی تعریف میکند. یک نوع آن وقتی است که آدم دوست دارد خوش باشد و یا به اصطلاح خوشگذرانی کند. هدف اصلی لذت خود فرد است و دم را غنیمت شمردن. ما دیگران را لازم داریم تا خوش بگذرانیم. یک نوع دیگر از دوستی، دوستی استراتژیک است. فقط از مصاحبت هم به دنبال منفعت و فرصت هستیم نه چیز دیگری.
و نوع سوم دوستی واقعی است. دوستی با کسی که نه دقیقا شبیه شماست بلکه کسی که مثل شما نیست ولی به اندازه خودتان به او اهمیت میدهید، غصههای او غصه شماست و خوشهایش خوشی شماست. اگر بلایی سر دوستتان بیاید شما هم آسیب میبینید. ولی نیروبخش است چون شما را از تنهایی و دلواپسی رها میکند. شما را تا زندگی یکی دیگر گسترش میدهد و با هم وسیعتر، باهوشتر، منصفتر و انعطافپذیرتر میشوید. در خوبیهای هم سهیم میشوید و بدیهای هم را خنثی میکنید.
دوستی به ما یاد میدهد که باید چه کسی باشیم و بهترین بخش زندگی است.
- سوال چهارم: چطور ایدهها میتوانند در آشفته بازار دنیا تاثیرگذار باشند؟
مانند خیلیها ارسطو هم در شگفت بود که چرا مثلا بهترین استدلال هم همیشه نمیتواند برنده باشد. میخواست بداند چرا این طوری میشود چه کار میشود کرد. خوشبختانه ارسطو فرصت مشاهده زیادی داشت.
در آتن خیلی تصمیمات در جلسات عمومی گرفته میشد و اغلب در آگورا، بازار شهر، این اتفاقا میافتاد جایی که سخنوران در جلب نظر مردم رقابت میکردند. ارسطو راههایی را که مردم و مخاطبین بدون توجه به حقایق و منطق تحت تاثیر قرار میگیرند را بررسی کرد.
دیوانه کننده است و حال آدمهای جدی مانند افلاطون را به هم میزند. این آدمهای از بحثهای بازاری فراریاند. اما ارسطو بلندپروازتر بود. هنری ابداع که تا امروز به آن میگویم فن بیان. هنر موافق و همراه کردن مردم.
میخواست آدمهای خردورز و جدی و خوش نیت یاد بگیرند چطور مجابکننده باشند و مخالفین را همراه کنند. نکاتی گفت که مرگ ندارد. ارسطو گفت باید ترسهای مردم را بشناسید و بپذیرید. آرامش بدهید و بعد وجه عاطفی موضوع را ببینید. شاید مسئله غرور در میان است و حس تحقیر دارند که باید رفع شود. یا باید بامزه تعریف کنید چون توجه مردم محدود است. شاید رسم شکل و مثال لازم باشد تا افکار زنده به نظر برسند.
همه ما باید شاگرد ارسطو باشیم. این روزها فلسفه زیاد کاربردی به نظر نمیرسد و شاید دلیل این موضوع این باشد که به تازگی به حرفهای ارسطو گوش نکردیم.
👤بخش اصلی این مطلب، متن یک ویدیو به نام «ارسطو» است که توسط وبسایت مدرسه زندگی – The School of Life در یوتیوب منتشر شده است. این محتوا توسط ایمان فانی ترجمه و در کانال مدرسه زندگی فارسی نیز قرار داده شده است.
نظر شما در مورد ارسطو و فلسفه او چیست؟ لطفا نظرات خود را پیرامون فلسفه ارسطو با ما در میان بگذارید.
» معرفی چند مطلب مرتبط دیگر: