از سرد و گرم روزگار اولین بخش از خاطرات احمد زیدآبادی، روزنامه نگار و تحلیلگر سیاسی است که با همکاری نشر نی منتشر شده است. زیدآبادی فارغالتحصیل رشته علوم سیاسی از دانشگاه تهران و دارای مدرک دکترای علوم سیاسی از دانشگاه حقوق دانشگاه تهران است. وی فعالیت روزنامهنگاری خود را از سال ۱۳۶۸ در روزنامه اطلاعات آغاز و سپس با روزنامهٔ همشهری همکاری کرد. او سابقهٔ سردبیری روزنامهٔ آزاد و همکاری با هفتهنامهٔ شهروند امروز را نیز در کارنامه روزنامهنگاری خود دارد. بنیاد بینالمللی مطبوعات در سال ۲۰۱۶ جایزهٔ قهرمان آزادیِ مطبوعات جهان را به او اعطا کرد. او پیشتر در سال ۲۰۱۱ جایزهٔ آزادی مطبوعات جهانیِ سازمان یونسکو موسوم به گیلرموکانو را نیز دریافت کرده بود.
پشت جلد کتاب آمده است:
[ معرفی کتاب: کتاب یوزپلنگانی که با من دویدند – نشر نی ]
کتاب از سرد و گرم روزگار
زبان زیدآبادی در شرح وقایع تولد تا هجدهسالگیاش ساده و روان است. او با بیانی صمیمی از خانواده، کودکی و روستایی که در آن بزرگ شده میگوید و شرح میدهد چگونه با وجود فقر که جزء جدانشدنیِ زندگی تکتک کودکان و نوجوانان روستایش بوده است، پا گرفته و خط فکری خود را یافته است.
ادبیات زیدآبادی در سرتاسر کتاب آمیخته با طنز است، در واقع او در بیان تلخترین حوادث زندگیاش که مصادف با وقایع دههٔ چهل و پنجاه شمسی است، نگاه کودکانهٔ یک پسربچهٔ روستاییِ برآمده از خانوادهای فقیر را رها نمیکند. او همواره رنج را با امید میآمیزد و میکوشد خواننده را با تلخیِ خاطرات کودکی خود تنها نگذارد. زیدآبادی با تصویر کردن جزئیات فضای روستاییِ پیرامونش، با مهارتی خاص، خواننده را با تکتک سطور کتاب همراه میکند.
در ابتدای کتاب آمده است:
آب قنات در قلعهٔ مظفرخان بهآرامی جریان داشت. تابستان بود و توتهای درست و رسیده یکی پس از دیگری از بلندای درختان کهنسال به روی آب فرومیافتادند و بر سطح آن شناور میشدند. پسرکی سهساله روی کُتپِله – جایی که آب از جویِ روباز به تونلی سربسته از نای وارد میشود – دراز کشیده بود و با فروبردنِ سرش به عمقِ جوی، در انتظار رسیدنِ دانههای شیرین توت به قصد شکار آنها بود. در آن لحظه هیچکس در قلعه نبود. مادرش برای جمعآوری هیزم به باغِ پستهٔ امیرآقا رفته بود و خواهرانش هم در پستوهای نمور و تاریک به قالیبافی مشغول بودند. پسرک با نخستین تقلاّ برای شکار دانههای توت، با سر به عمقِ آب فرورفت. جریان آب او را به داخل کتپله کشاند و از چشم هر ناظر احتمالی پنهان کرد. آن روز نوبت آبیاری علی نِذرعلی در باغهای اطراف بود. علی نذرعلی درست در همان لحظهای که بچه به داخل جوی آب سرازیر میشد، از پیچ کوچه وارد قلعه شد و سایه مانندی از دو پای طفلی را که طعمهٔ آب شده بود در هوا معلق دید. او به سرعت خود را به کتپله رساند، بیلش را جلوی آب گرفت و کودک را از داخل آب بیرون کشید. آن کودک سه سالهای که معجزهآسا نجات یافت من بودم و ماجرا هنوز به صورتی مبهم در ذهنم سوسو میزند.
فقر، کار در سنین پایین بهمنظور کمک به خانواده، عدم وجود مدرسه و معلم در روستاها و شهرهای کوچک، معلمین سختگیر و فضای ناخوشایند مدرسه هر کدام میتواند دلیلی باشد برای بازماندن یک کودک از تحصیل، ولی زیدآبادی برخلاف اکثر همسالان و همبازیهایش علاقهای خاص به آموختن و مدرسه داشته است. او در اکثر دروس نمرهای خوب کسب میکرده و همواره با یکی دو نفر از هم کلاسیهایش بر سرِ شاگرداولی رقابت داشته است.
زیدآبادی کتاب را به مادرش تقدیم میکند و مینویسد: تقدیم به روان مادرم، و همهٔ آنان که شرافتشان را از راه «خون» و «طلا» به دست نیاوردهاند. در واقع این تک جمله بهترین تصویر از حضور مادری مهربان و رنجکشیده در از سرد و گرم روزگار است. در بسیاری از صفحات و خاطرات این کتاب مادر زیدآبادی ربابه حضوری پررنگ دارد. زیدآبادی شرح میدهد که مادرش او را در آستانهٔ چهلسالگی به دنیا میآورد، درحالیکه پیش از آن هشت شکم زاییده بود و پنجتای آنها از جمله دو پسر در کودکی مرده بودند و تنها سه دختر برای مادرش باقی مانده بودند. مادرش همواره بر این باور بوده است که تولد احمد به نوعی پاسخ قدیسین به سوزنالهها و تضرعهای شبانهٔ اوست.
انگیزههای متفاوتی زیدآبادی را به نگارش خاطراتش ترغیب کرده است. او ذکر میکند که قصد داشته برخلاف بیشتر اهالی سیاست که در کهنسالی، زمانی که نه تمرکز کافی برای انجام این کار را دارند و نه خاطرات را با جزئیات به خاطر میآوردند، این کار را در میانسالی انجام دهد.
زیدآبادی جایی نوشته بود: «زندگی را باید ساخت نه اینکه مانند گِل کوزهگری سرنوشت خود را به دست عوامل و شرایط بیرونی سپرد تا به دلخواه خود، شکلی به آن دهند.» این جمله درواقع تمامِ آن چیزیست که در تکتک خاطرات و صفحاتِ از سرد و گرم روزگار در جریان است. زیدآبادی در مقام یکی از تأثیرگذارترین و مهمترین چهرههای دو قرن روزنامهنگاری ایران برای ما شرح میدهد که چگونه تسلیم تیغ سرنوشت نمیشود و زندگی خود را در سرد و گرم روزگار میسازد.
[ معرفی کتاب: رمان چاه به چاه اثر رضا براهنی ]
جملاتی از کتاب از سرد و گرم روزگار
بههرحال، فرنگیس فرصتی برای استفاده از کتابهای من در کلاس دوم پیدا نکرد و مجبور به ترک تحصیل شد. من اما در کلاس اول خوش درخشیدم و علاقهٔ وصفناپذیری به مدرسه پیدا کردم. در حالیکه سایر بچههای روستا بهاکراه و زور راهی مدرسه میشدند، من در میان شگفتی دیگران، طاقتِ دوری از مدرسه را نداشتم. بسیاری از روزها، پس از تعطیلیِ ظهر، حتی منتظر آمادهشدن اِو گرمویی که مادرم بار گذاشته بود نمیماندم و با برداشتن تکهای نان و دو پیاز که آنها را هنگام راه رفتن میخوردم، بهسرعت به مدرسه برمیگشتم. با این میزان دلبستگی به مدرسه، هرگاه با شروین و شهین درمیافتادم آنها تهدیدم میکردند که مانع رفتنم به مدرسه خواهند شد.
ربابه اما به خلاف انتظار، آرام و بیصدا وارد زردو میشود، به خانهٔ خود میرود و زبان بُرندهاش را در کام میگیرد؛ به گونهای که حتی یک واژه از سرِ اعتراض نمیگوید. البته این رفتار مطلقاً نشانهٔ بیتفاوتی او به «زن همشو» – هوو – آوردن همسرش نبوده است، بلکه او نهایت قدرت خود را به کار میگیرد تا در برابر این فاجعهٔ عاطفی از خود خویشتنداری نشان دهد. گویا ربابه بعدها توان تحمل این اندازه خویشتنداری را از دست میدهد؛ بهگونهای که پس از مدتی پایش را در یک کفش میکند تا طلاق بگیرد، اما با دخالت قاطعانهٔ مادرش مشتی ماتی، از اصرارش دست برمیدارد. بااینهمه، او از اینکه زنِ دیگری جایگاه او را در مقام زن یک ایلخانی گرفته، سخت مغموم و تلخکام است و برای نابودی همهٔ آنچه به دسترنج خود تهیه کرده است، دست به دعا برمیدارد. به تصورِ مادرم، مرگ و میر تمام گوسفندان آمندلی طی یک سال و نابودی تمام هست و نیست او، نتیجهٔ اجابت دعای او بوده است.
زندگی به اندازهای زیباست که همهچیز را میتوان قربانی آن کرد مگر شرافت را که عزیزتر و زیباتر از زندگی است.
یکی از بچههای همراه به نام خواجویی که قد بلند و نیم دانگ صدایی داشت، در وسط صف قرار گرفت تا نوحه بخواند. او نوحهای را که ظاهرا ساخته خودش بود، به سبک آهنگران آغاز کرد: «ای صدام! ای صدام! میراژهای فرانسه مانند میگ ۲۳ اثر ندارد! اثر ندارد!» ما هم ضمن سینه زدن، دم گرفتیم: «اثر ندارد! اثر ندارد!» و بعضا اشک هم میریختیم. رند مردی که با دوچرخه از کنارمان میگذشت، لحظهای به نوحه گوش فرا داد و ظاهرا از شدت سینه زدن و اشک ریختن ما به رقت آمد و گفت: «خب اثر ندارد که نداشته باشد، شما چرا خودتان را اینطور اذیت میکنید؟» من و مهدی ابناجون از این شبه متلک به خنده افتادیم و دیگر دسته را همراهی نکردیم.
مشخصات کتاب
- عنوان: از سرد و گرم روزگار
- نویسنده: احمد زیدآبادی
- انتشارات: نی
- تعداد صفحات: ۲۸۶
- قیمت پاپ سیزدهم: ۲۴۰۰۰ تومان
👤 نویسنده مطلب: محمد احسان فروزیده
نظر شما در مورد کتاب از سرد و گرم روزگار چیست؟ لطفا اگر این کتاب را خواندهاید، حتما نظرات ارزشمند خود را با ما در میان بگذارید.
» معرفی چند کتاب دیگر: