حمیدرضا صدر که زیباترین بازیهای فوتبال جهان و بزرگترین اسطوره ای دنیای فوتبال را در ذهن ایرانیان ماندگار کرده، این بار و برای آخرین بار قلم جادویی خود را برای نوشتن روایتش از سرطان به کار گرفته تا در کتاب از قیطریه تا اورنج کانتی بالا و پایینهای درمان، در ایران و آمریکا را به تصویر کشیده بکشد.
حمیدرضا صدر در این آخرین اثرش که وصیت کرده بود بعد از مرگش منتشر شود، خوب میداند کجا ایستاده است. خوب میداند مخاطب چه زمانی دارد کتاباش را میخواند. همان روزهایی که فهمید سرطان ریه چند سالی بیشتر مهلت نفس کشیدن به او نخواهد داد، مصمم به نوشتن این کتاب ماندگار شد. کتابی که بسیار دردناک است و بیشتر از هرکسی شاید دختر او را تحت تاثیر قرار دهد.
در تقدیمنامه کتاب از قیطریه تا اورنج کانتی آمده است:
برای دخترم، غزاله خانوم، که میدانم بسیاری از صفحات این کتاب را پاره خواهد کرد.
این اثر با قلم پخته نویسندهاش کاری میکند که خواننده حضور نویسنده را در تکتکصفحات احساس کند؛ درست مانند آن امضای برجسته در اولین صفحه کتاب یا رنگِ سبزِ پر رنگی که مدام به چشم میخورَد و خبر از سرزندگی میدهد و گویی طعنه به سیاهیِ روزگار ما میزند. انگار نه انگار که ما زندهایم و او مرده! این کتاب تا مدتها شما را رها نخواهد کرد؛ چون نویسندهاش توپ را درست جایی فرستاده که تصورش را نمیکنید. کتاب روزی روزگاری فوتبال اثر دیگری از حمیدرضا صدر است.
پشت جلد کتاب آمده است:
[ » معرفی کتاب: کتاب گزارش به خاک یونان – زندگینامه خودنوشت ]
از قیطریه تا اورنج کانتی
کتاب حاضر قصهی پر غصهی حمیدرضا صدر به قلم خودش است؛ داستان پر فراز و نشیب بیماریاش از زمان تشخیص در ۶ شهریور ۹۷ و سیر درمان و پیشرفت بیماری تا لحظه دردناک پر کشیدنش در ۲۵ تیر ۱۴۰۰ و سپس عمل به وصیت او و انتشار کتاب در شهریور همان سال.
کتاب شرح دقیقی از تشخیص بیماری او در ایران، نوع درمان و عوارض و پیشرفت بیماری او در آمریکا از زبان خود نویسنده است. بیان احساسها و اندیشههای او در هر مرحله که بیماری چهره دیگری از خود نشان میدهد، رنجی مضاعف بر خواننده وارد میکند. احساس او وقتی به زیر دستگاه اسکن میرود، وقتی شبها خوابش نمیبرد، وقتی به مادرش و دوران دانشجویی فکر میکند، وقتی در خیابانهای تهران قدم میزند و وقتی از کشور خارج میشود و این احساس ناخوشایند که میداند دیگر تهران را نخواهد دید، قلب انسان را به درد میآورد. چنان دردی در قفسه سینهات میپیچد که گویی بیماری بر تو حملهور شده است.
به طور کلی کتاب دو بخش دارد: بخش اول با سرعت میخکوبکنندهای در ایران میگذرد و او با تک تک لذتهایش در ایران یک وداع قهرمانگونه دارد، در بخش دوم که صدر به آمریکا رفته است تلخی بیش از حد شما را دیوانه خواهد کرد، لمس ثانیههای درد کشیدن و آیندهپژوهی ذهن او به شدت بیرحمانه و واقعگرایانه است.
در قسمتی از مقدمه کتاب آمده است:
تا آنسو خواهی رفت تا چشم در چشم هیولا بدوزی. از قیطریهی تهران تا اورنج کانتی کالیفرنیا. از خانه تا غربت. از امروز تا فردا. جان خواهی کند رویاهایت را بهخاطر بسپری و حفظشان کنی. روز به روز. شب به شب.
حمیدرضا صدر از همان مقدمه کتاب شروع میکند به نوشتن از سفر، اما افسوس که این سفر با همه سفرهای دیگر متفاوت است و بازگشتی در کار نیست: «چه سفری پیش رو داری پسر جان…» این سفر تا ۵۰ صفحه آخر کتاب ادامه دارد و هنگامی که نویسنده دیگر نیست، روزهای پایانی از زبان دختر او و به درخواست خود صدر توسط دخترش روایت میشود. غزاله در این صفحات بیشتر به روزهایی پرداخته که پدر در وضعیت هوشیاری نبوده و انواع روشهای درمانی روی او امتحان میشود. روایت آسمانی شدن پدر، نجوا و دعای مادر در گوش فرزند و بالاخره همه راضی میشوند پدر برود و آرامش بگیرد و با او وداع میکنند.
صدر در کتاب از قیطریه تا اورنج کانتی که بسیار دردناک است انگیزه خود را حفظ کرده و از تمام جزئیات درد و رنج میگوید و گزارش کاملی از چکاپها، عکسها، اسکنها،نام بیمارستانها، پزشکها، پرستارها، عمل جراحیها، داروهای مصرفی و رشد و هجوم سلولهای سرطانی در هر نقطه از بدن را دقیق و مو به مو تشریح و ثبت میکند. طی سه سال جنگ با بیماری و تلاش سخت برای بهبودی، حتما روزهای خوب هم بوده؛ حضور مهرزاد بانو، غزاله نازنین، خواهرها، برادرها، مادر، اقوام و آشنایان و دوستان و هواداران، اتفاقات خوشایند و دلگرم کننده که خواندن دارد. اما ای دریغ که پایان سفر نیز برای خواننده معلوم است.
خواننده بعد از شروع کتاب به سرعت با آن درگیر میشود و میخواهد هرچه زودتر پیش بروید تا بفهمید چه اتفاقاتی میافتد، هرچند که همه میدانیم پایان این سفر چیست! و این هنر نویسنده است که با پایانی معلوم شما را درگیر مسیری نامعلوم و جذاب میکند. برای اینکه بدانید یک ذهن غنی چطور دنیا را میبیند، چطور به مرگ میخندد و چطور زندگی میکند این کتاب را تجربه کنید، لمس کنید و از آن لذت ببرید، بدون شک یکی از بهترین کتابهایی است که میتوانید بدون وقفه بخوانید و خسته نشوید.
کتاب که تمام میشود، این مسئله مطرح میگردد که ما در زندگی خود چه چیزهایی داریم که ارزشمند است ولی سنگدلانه با پاشیدن گرد معمولی بودن بر آنها لذت داشتنشان را برای خودمان از بین بردهایم، و این حمیدرضا صدر دوست داشتنی است که با نشان دادن تک تک چیزهای ارزشمند که در زندگی همه ما هست، سعی بر تکاندن این گرد و خاک دارد تا به ما یاد آوری کند چگونه میتوانیم تا فرصت داریم، دوباره از داشتههای ارزشمندمان که دیگر قادر به درک زیبایی و ارزششان نیستیم لذت ببریم.
[ » معرفی کتاب: کتاب گاه ناچیزی مرگ – زندگینامه ]
جملاتی از متن کتاب
همه چیز از سرفههای حین خواب شروع شد، مگر نه اینکه بسیاری از چیزهای مهم حین خواب شروع شدهاند؟ مگر نه اینکه رخدادهای بزرگ معمولاً از دل کوچکترین وقایع برآمدهاند؟ مگر نه اینکه پیشامدهای بد بیخبر در خانه را کوبیدهاند؟
به دریا نگاه میکنی. به سایههای روی آب که سایه نیستند و شبیه خاطره و رؤیایند. چیزهایی برای دل سپردن به چنگ امواج. به اینکه باید رفت و به شکل رؤیا و خاطره درآمد. این آب درخشان و درعینحال محزون. این آسمان بیکران و البته دلگیر. آمیزهای از قدرت طبیعت و سوگواری مهارناپذیر که حالا برایت از بیهودگی مبارزه میگویند. وجدآورند و البته بیاهمیت، دلپذیرند و بیمعنی. چه بد. تو اینچنین نبودهای اما حالا شدهای. بهزحمت سوی مثبت لحظهها را میبینی. تا همین پارسال برایت یک فنجان چای داغ همهچیز بود. یک خط شعر. یک نگاه. حالا اما این دریای بیانتها به نظرت حوض کوچکی است.
سقوط از پرتگاه با حرکت تند بهمراتب تحملپذیرتر از سقوط با حرکت آهسته است. حرکت آهسته یعنی طولانیتر شدن دوران درد کشیدن، و درد بهراستی نفرتانگیز است.
میرسی و بیقرارانه پشت کامپیوتر میپری. میپری و صفحه گوگل را باز میکنی. باز میکنی و واژه «آدنوکارسینوما» را تایپ میکنی. جملهها پشت هم ردیف میشوند: سرطان، تومور بدخیم در بافت غدد که چهل درصد مبتلایان سرطان ریه دچارش هستند. بلافاصله تو و آن واژه به هم گره میخورید، همان توده، همانی که تا آخرین لحظه زندگیات یار غارت خواهد بود، دشمنت، جلادت: کارسینوما. میخوانی. دوباره و دوباره. بیشتر و بیشتر. اکثر مبتلایان به این نوع سرطان ریه سیگاری هستند و تو سیگاری نیستی. پدرومادرت سیگاریهایی حرفهای بودهاند، ولی تو هیچوقت سیگاری نبودهای. آنقدر بیدستوپا بودهای که حتی بلد نیستی سیگار روشن کنی، بلد نیستی به سیگار پُک بزنی، بلد نیستی با دودش چه کنی، بلد نیستی و حالا مبتلا به سرطان سیگاریها شدهای و همدم کارسینوما. لحظهای فکر میکنی که ای کاش حداقل چندباری سیگار دود کرده بودی تا درمییافتی از ته دل سیگار دود کردن چه حالوهوایی دارد.
وقتی آدم به چنین نقطهای میرسد که زیر پایش چنین خالی میشود، هر لبخند مهربانانهای را نیشی از سر تکبر میپندارد و هر موسیقی دلنشینی برایش میشود نغمه عزا. همهچیز از سیاهی تا سفیدی برایش نشانی از بیماری و مرگ پیدا میکند، بیتعارف، همهچیز.
در این لحظات هیچچیزِ رمانتیک و دراماتیکی از جنس آنچه در فیلمها دیدهای و در کتابها خواندهای وجود ندارد. کلیشهها و قصهها مسخرهاند. همهچیز سرد است و سنگی. سنگ… سنگ… سنگ… هم فضا، هم میز و هم صندلی. هم پزشکان. هم سایر بیماران. هم خودت. احساس میکنی ماهیت انسانیات محو شده. چون نمیدانی به کدام سو میروی و تعریف روشنی هم از نبودن نداری. انگار از عالموآدم کنده شدهای و تک افتادهای، متعلق به هیچ کجا. بله، همان ناکجاآباد.
درخواهی یافت که جدایی ناگهانی چهقدر سخت است و هر چه زندگی را ساده دنبال کنی باز هم نمیتوانی جلوِ سختیاش را بگیری. ای کاش اینچنین نبود، ولی مثل همیشه حرف آخر را او زده: مرگ. دژخیمی که پوزخندزنان دندانهایش را در تن طعمه فشار میدهد. اینبار آرامآرام. ذرهذره. سلولبهسلول. گوشتبهگوشت. اینبار تو طعمهاش بودهای. مثل خیلی از نزدیکانت. مثل پدرت.
تنها گذاشتن بیمار در روزهای پایانی درستتر است یا دوره کردنش و دلداری دادنش؟ این پرسشی است بیپاسخ قطعی و هر بیماری جواب خودش را دارد. تو تنهایی را ترجیح میدهی تا دل سوزاندن و تأسف خوردن برایت را، سر تکان دادن، حیف حیف کردن و تکرار جملهٔ «حتما خوب میشی». دلسوزی در اکثر اوقات بدل به القای ضعف شخصیت میشود و نیشی میزند جانسوز.
چرا آن خاطرات خوب به کارت نمیآیند؟ زندگی پر سر و صدا و گاه شاعرانهات چه برایت به ارمغان گذاشته که حالا از آن سلاحی بسازی و بروی به جنگ دنیا؟ چرا همه رفتهاند؟ چرا سر در منجلابی فرو بردهای که چیزی نمیتواند تلخیهایش را کنار بزند؟ بقیه کجایند؟
مشخصات کتاب
- عنوان: کتاب از قیطریه تا اورنج کانتی
- نویسنده: حمیدرضا صدر
- انتشارات: چشمه
- تعداد صفحات: ۳۱۸
- قیمت چاپ بیست و ششم – سال ۱۴۰۲: ۲۹۰۰۰۰ تومان
شما در مورد کتاب کتاب از قیطریه تا اورنج کانتی چه فکری میکنید؟ لطفا اگر این کتاب را خواندهاید، حتما نظرات ارزشمند خود را با کافهبوک در میان بگذارید. با نظر دادن در مورد کتابها در انتخاب کتاب به همدیگر کمک میکنیم.
[ همراه ما باشید در: کانال تلگرام کافه بوک ]
» معرفی چند کتاب دیگر از نشر چشمه: