کتاب بدن هرگز دروغ نمیگوید با عنوان انگلیسی The Body Never Lies و نیز با عنوان فرعی اثرات پایدار تربیت خشن اثری از آلیس میلر نویسنده سوئیسی است که در آن به بررسی رنجهای ما در کودکی و طبیعتاً اثرات آن به هنگام بزرگ شدن میپردازد. ممکن است در مواجهه با این کتاب احساسات متفاوتی داشته باشیم اما در هر صورت مباحث مطرح شده توسط میلر شایسته توجه هستند.
آلیس میلر، روانکاو و نویسنده سوئیسی متولد لهستان، کتابهای زیادی درباره علل و نتایج کودکآزاری و خشونت علیه کودکان نوشته است. او با نظریههای سنتی روانکاوی مخالف است و اعتقاد دارد تنبیه بدنی و دیگر روشهای تحقیرآمیز تربیت کودک، آسیب جدی به مغز کودک وارد میکند. میلر چند اثر هم درباره خشونتها و دوران کودکی دیکاتورهای بیرحم نوشته است.
پشت جلد کتاب بدن هرگز دروغ نمیگوید چنین آمده است:
[ » معرفی کتاب: رمان همه میمیرند | رمانی بزرگ اثر سیمون دوبوار ]
کتاب بدن هرگز دروغ نمیگوید
آلیس میلر خود میگوید موضوع اصلی همه کتابهایش بررسی اثراتی است که در نتیجه انکار رنجهای دوران کودکی در ما باقی میماند. و در هر کدام از کتابهایش به جنبه خاصی از این تاثیرات اشاره میکند. در این کتاب نیز به بررسی تاثیراتی میپردازد که انکار هیجانات قوی و واقعی روی بدن ما میگذارد. میلر در این مورد در پیشگفتار کتابش مینویسد:
طبق دانش و تجربه شخصی من از رواندرمانی، و نیز روایتهایی که از افراد زیادی شنیدهام، افرادی که در کودکی آزار دیدهاند تنها زمانی میتوانند فرمان چهارم از ده فرمان* را انجام دهند که از احساسات واقعی خود فاصله بگیرند و آنها را بهشدت سرکوب کنند. این افراد نمیتوانند پدر و مادر خود را دوست داشته باشند و به آنها احترام بگذارند، زیرا هنوز ناخودآگاه از آنها میترسند؛ آنها هر قدر هم تلاش کنند نمیتوانند رابطهای راحت و مطمئن با والدین خود برقرار کنند.
*ده فرمان منظور دستورهای مذهبی است که از جانب خدا بر موسی وحی شد. فرمان چهارم میگوید: «پدر و مادر را احترام بگذار.»
شخصاً نسبت به کتاب بدن هرگز دروغ نمیگوید هزاران احساس متناقض را تجربه کردم. در اینجا تلاش میکنم با نوشتن در مورد آن حس خودم نسبت به کتاب را پدیدار کنم. بنابراین مطالبی که در اینجا میخوانید صرفاً واکاوی خواندهها و نتیجهگیریهای شخصی من از این کتاب است.
از آموزههای سرخپوستها (که کتابهای زیادی در این رابطه معرفی کردهام مانند: کتاب جبین بر خاک نه – کتاب فاجعه سرخپوستان آمریکا – کتاب متولد شده با یک دندان و…) میتوان آموخت که توجه به ندای بدن و اعضا و جوارحمون ما را با ابعاد جدیدی از روحمان آشنا میکند. عضو آسیب دیده همیشه حرفهای بسیاری برای گفتن دارد که توجه به آن میتواند ما را به زخمهای خونچکانی در کودکی رهنمون کند. و متعاقب آن توجه، درد ناپدید میشود. از سویی مثل هر درد جسمانی، توسل به مسکنها میتواند ما را فرسنگها از هدف دور کند.
بخش اعظمی از کتاب بدن هرگز دروغ نمیگوید یا شاید بتوان گفت تمام آن حول همین موضوع میگردد که «شما مجبور نیستید والدین بیرحمی که در کودکی با شما بدرفتاری میکردن را دوست داشته باشید!» بنابراین بیاید با خودمان صادق باشید. صرف اینکه خدا و جامعه میگویند یا چون آنها پدر و مادرتون هستند و شما با بخشش قلب خودتان را صاف میکنید، نباید تلاش کنید حس واقعیای که دارید نادیده بگیرید. اگر نسبت به آنها احساس خشم و نفرت میکنید خودتان را ندامت نکنید. احساسات خود را بپذیرید تا دردهای ناشناختهای که به واسطهی این انکار به بدنتان تحمیل کردید بهبود پیدا کنند. البته که لازم نیست تجربیات دلخراش کودکیتان را به دیدهی اغماض بنگرید و بعد تلاش کنید حسی که در شما نیست را به فرزندانتان منتقل کنید. اگر شما در کودکی عشقی از والدین خود دریافت نکرده باشید در بزرگسالی مدام به دنبال جبرانی برای آن میگردید و قادر نخواهید بود عشقی هم به دیگران ارزانی کنید.
تا به اینجای کار به نظر گفتههای نویسنده بسیار مهم و قابل قبول است اما حالا موضوعاتی که باعث سردرگمی میشود. به عقیده من چینش مطالب اصلا روی روال نبود. به این خاطر که در بخشهایی از کتاب نویسنده اشاره میکند خانمی در جلساتش شرکت میکرد که مدعی بوده هیچ آزاری از سوی پدرومادرش ندیده اما وقتی اعترافات دیگران را میشنود پی میبرد که او هم تجربیاتی مشابه داشته. من به درستی نتوانستم تشخیص بدهم تعریف خانم میلر از آزار یا تربیت خشن دقیقا چیست؟ آیا یک عتاب و خطاب ساده یا مثلا بیتوجهی مفرط هم میتواند در زیرمجموعه این تعریف ذکر شود یا فقط کتک زدن و آزار جسمی و جنسی شامل این قضیه میشود.
البته درجایی از کتاب بدن هرگز دروغ نمیگوید میخوانیم که نویسنده میگوید فقدان این موارد میتواند باعث بیاشتهایی عصبی فرد در بزرگسالی شود:
در ادامه همین موضوع در سخن پایانی کتاب که ده صفحهی آخر آن میشود میلر نهایتاً میگوید تعریف من از خشونت این است: «منظور من از بدرفتاری بیشتر تعرض به انسجام روانی و ذهنی کودک برمیگردد.» یعنی عملاً ما در آخر کتاب است که با این روشنگری روبهرو میشویم که به اعتقاد من از مشکلات اساسی کتاب است.
و اینکه این تابوشکنی به طرز بارزی در تمام کتاب به شکل یک حکم قطعی است تا اینکه در اواخر کتاب ذکر میشود اگر حس خوبی به پدر و مادر خود دارید به همین روال ادامه بدهید!
البته افرادی که هرگز در کودکی کتک نخوردهاند و آزار جنسی ندیدهاند، نیازی ندارند این کار (ابراز احساس واقعی نسبت به والدین – مثلا خشم و نفرت) را انجام دهند. آنها میتوانند از حس خوشایندی که با پدر و مادرشان دارند لذت ببرند و به درستی اسم آن را عشق بگذارند. (کتاب بدن هرگز دروغ نمیگوید اثر آلیس میلر – صفحه ۱۵۶)
به نظر من این نکته باید در چند جا لابهلای حرفهای خانم میلر ذکر و تاکید روی اون بیشتر میبود. از طرف دیگر لحن نویسنده برای من چندان دلچسب نبود. خانم میلر دشمن سرسخت آموزههای فروید است و خود را خطشکنی میدانند که تابوها رو میشکند و همین باعث میشود لحن نوشتههایش مقداری شبیه «شاخوشونهای» به نظر برسد. البته شاید این فقط برداشت من باشد و دیگران چنین احساسی نداشته باشند.
بدون تردید نمیتوان اثرات تربیت خشن و تاثیرات آن را نادیده گرفت و به طور کلی هم من خوندن کتاب بدن هرگز دروغ نمیگوید را توصیه میکنم، مخصوصاً به پدر و مادرهای امروزی که فشار زیادی را تحمل میکنند ممکن است خواسته یا ناخواسته این فشار را به کودکان منتقل کنند؛ اما در حین خواندن کتاب دیدگاههای انتقادی خود را کنار نگذارید و هرآنچه که گفته میشود را مانند یک اصل صد در صدی نپذیرید.
[ » معرفی کتاب: کتاب درباره خوب بودن | اثری از آلن دوباتن ]
نویسنده در کتاب بدن هرگز دروغ نمیگوید به بررسی زندگی نویسندههای بزرگ هم میپردازد و در فصلهای متعددی از بیماری و مرگ زودهنگام آنها سخن به میان میآورد. طبیعتاً علت این اتفاقات را نیز به دوران کودکی آنها ربط میدهد. به طور کلی علاوه بر مقدمه و سخن پایانی این کتاب در ۱۶ فصل به این شرح نگاشته شده است:
هراس از پدر و مادر و تاثیرات مصیبتبار آن – داستایفسکی، چخوف، کافکا، نیچه / مبارزه برای رهایی در داستانها و فریادهای ناشنیده بدن فریدریش فون شیلر / خیانت حافظه ویرجینیا وولف / نفرت از خود و عشق ارضانشده آرتور رمبو / کودک زندانی و ضرورت انکار درد یوکیو میشیما / عشق خفهکننده مادر مارسل پروست / استاد ماهر در تفکیک احساسات جیمز جویس / آشنایی کودکان با خشونت / چرخ و فلک احساسات / بدن، نگهبان واقعیت / میتوانم بگویم؟ / واقعیت را احساس نکن، آن را بکُش / مواد مخدر و فریفتن بدن / حق آگاهی / فریب عشق را میکشد / خاطرات ساختگی آنیتا فینک.
[ » معرفی کتاب: کتاب در باب اعتماد به نفس | اثر آلن دوباتن ]
جملاتی از کتاب بدن هرگز دروغ نمیگوید
بیماریهای جسمی در بیشتر موارد در واقع واکنش بدن است به بیتوجهی دائمی به کارکردهای اصلی بدن. یکی از حیاتیترین کارکردهای بدنی ما توانایی گوش سپردن به داستان واقعی زندگی خودمان است. بنابراین، موضوع اصلی این کتاب بررسی تناقضی است بین چیزهایی که احساس میکنیم – چیزهایی که بدن ما ثبت میکند – و چیزهایی که ما فکر میکنیم باید احساس کنیم تا با هنجارها و استانداردهای رایج هماهنگ باشد. عقیده راسخ من، بنابر بررسیهای متعدد، این است که پیروی از یک هنجارِ رفتاریِ خاصِ دیرینه – فرمان چهارم – اغلب ما را از قبول احساسات واقعیمان باز میدارد و در نتیجه، بهای اجرای این فرمان را با ابتلا به بیماریهای مختلف جسمی میپردازیم.
بدن نمیتواند این نوع اصول اخلاقی را درک کند. بدن هیچ کاری با فرمان چهارم ندارد و مثل ذهن با کلمات فریب نمیخورد. بدن نگهبان واقعیت است، واقعیت ما، چون تمام تجربههای زندگی ما را در خود دارد و میخواهد اطمینان حاصل کند که ما میتوانیم با واقعیت ارگانیسم خود زندنگی کنیم. بدن با کمک علایم جسمی، ما را مجبور به تعامل آگاهانه با این واقعیت میکند، تا به طور هماهنگ با کودک درونمان ارتباط برقرار کنیم.
یوکیو میشیما، نویسنده مشهور ژاپنی، که سال ۱۹۷۰ در چهلوپنج سالگی به روش هاراکیری خودکشی کرد، مانند رمبو اغلب از خود به عنوان هیولا یاد میکرد، زیرا همیشه در درون خود کششی به مسائل بیمارگونه و ناخوشایند احساس میکرد. خیالپردازیهای او حول موضوعاتی مانند مرگ، تاریکیهای جهان و خشونت جنسی میچرخید. از طرف دیگر، شعرهای او بازتاب حساسیتی نامعمول، ناشی از تحمل رنجی عظیم بود؛ رنجی که در تجربیات غمانگیز دوران کودکی او ریشه داشت.
همه دیکتاتورها، آزار و اذیت دوران کودکی و میل افراطیشان را به انجام کارهای بزرگ برای فراموش کردن آن آزارها انکار میکنند. اما از آنجا که ضمیر ناخودآگاه فرد، سرگذشت او را به تمامی در سلولهای بدن او ثبت کرده، سرانجام از فرد میخواهد با واقعیت روبهرو شود.
به راستی چه خوب میشد اگر میتوانستیم صادقانه با پدر و مادرمان صحبت کنیم. آنچه آنها نهایتاً از گفتههای ما برداشت میکنند، در دست ما نیست. اما صحبت کردن صادقانه میتواند فرصتی باشد برای ما و فرزندانمان و مخصوصاً برای بدنمان که مسیر رسیدن به واقعیت را به ما نشان میدهد.
مواد مخدر همیشه نمیتواند افراد را از وابستگی به مادر و سلطه او رها کند. گاهی، افراد برای پر کردن خلاهایی که مادر در وجود آنها به جا گذاشته، از مواد مجاز (مثل الکل، نیکوتین و داروهای نسخهای) استفاده میکنند. کودک به لحاظ احساسی به قدر کافی تغذیه نمیشود و در بزرگسالی هم، جایگزینی برای آن پیدا نمیکند. این خلا، بدون مواد مخدر، خود را مانند حس گرسنگی فیزیکی نشان میدهد که به شکم چنگ میزند و آن را منقبض میکند.
اگر پیامهای بدنمان را، آنگونه که در احساساتی همچون خشم هویدا میشوند، نادیده بگیریم، دیگر نمیتوانیم خود را دوست بداریم، به خود احترام بگذاریم یا خود را درک کنیم.
کتک زدن بچههای کوچک، شکلی از آزار است که یقیناً عواقب شدید و در برخی مواقع اثرات مادامالعمر بهجا میگذارد. خشونت علیه کودکان، در بدن آنها ذخیره میشود و بعدها در بزرگسالی بر سر دیگران، یا حتی ملتهای دیگر، تلافی میگردد. از سوی دیگر، کودک آزاردیده این خشونت را به خودش برمیگرداند که به افسردگی، اعتیاد به مواد، بیماریهای جدی، خودکشی یا مرگ زودهنگام منجر میشود.
مشخصات کتاب
- کتاب بدن هرگز دروغ نمیگوید
- نویسنده: آلیس میلر
- ترجمه: امید سهرابینیک
- انتشارات: نو
- تعداد صفحات: ۲۳۰
- قیمت چاپ اول: ۳۳۰۰۰ تومان
👤 نویسنده مطلب: مهشید موسوی
نظر شما در مورد کتاب بدن هرگز دروغ نمیگوید چیست؟ لطفا اگر این کتاب را خواندهاید حتما نظرات ارزشمند خود را با ما در میان بگذارید. با نظر دادن درباره کتابها در انتخاب کتاب به همدیگر کمک میکنیم.
[ لینک: کانال تلگرام کافه بوک ]
» معرفی چند کتاب دیگر: