نینا سنکویچ در رمان تولستوی و مبل بنفش از روزهاى سختِ از دست دادن مىنویسد، از درد جانکاهِ فراق، از روزهایى که امید و یاس به هم گره خوردهاند و زندگى بوى برگهاى خشکیده را مىدهد.
در پشت جلد رمان تولستوی و مبل بنفش آمده است:
کتاب تولستوی و مبل بنفش در سال ۲۰۱۱ از طرف سایت گودریدز جزء ۲۰ کتاب برتر در زمینه خاطرات و اتوبیوگرافى شد. از دیگر ترجمههای لیلا کرد میتوان به دو کتاب زیر اشاره کرد:
کتاب تولستوی و مبل بنفش
بخش اول کتاب به سختى قابل تحمل است، نه از آن رو که بد نوشته شده و یا ثقیل و سنگین است؛ تنها به آن جهت که حامل تجربیاتِ سختى است که ذهن همهى ما از پذیرش شان گریزان است. غمِ از دست دادن عزیزى مىتواند زندگى را به کاممان چنان تلخ کند که تصور آیندهى بى او برایمان ناممکن باشد. خاطراتِ نینا از روزهاى آخرِ زندگى خواهرش، آن مارى، گره خورده است به بوى بیمارستان و درد و رنج و بیمارى. از همین روست که چند صفحهى اول براى کسى که چنین تجربهاى را از سرگذرانده، ممکن است بیش از حد دردناک باشد.
عبارات معناشناسانهاى که نویسنده در لابهلاى تجربیاتش بیان مىکند، ذهنِ خواننده را هشیار نگه میدارد تا بداند قرار است خوراکى اگزیستانسیال را نوش جان کند:
اما طولى نمیکشد که نینا پادزهر را مىیابد. گرچه نمىتواند خواهرش و روزهاى خوش با هم بودنشان را بازگرداند، اما تلاش مىکند با کمک عشقِ جادوییش به کتابها، تسکینى براى قلبِ رنجیدهاش بیابد. سرانجام عزمش را جزم میکند تا خود را از منجلابِ یاس و ناامیدى بیرون بکشد:
و مسابقهى او گره خورده بود با ماراتنى نفس گیر میانِ صفحاتِ کتابها:
او حالا به دنبال این است که نه تنها به جاى خودش، بلکه به جاى خواهرش هم زندگى کند. علاقهى مشترک نینا و خواهرِ از دست رفتهاش او را بر آن میدارد تا عهدى با خود ببندد و آن این است که “به مدتِ یکسال، هر روز کتاب” بخواند و پس از آن نقدى بر کتاب بنویسد و آن را در وب سایتِ “هر روز کتاب بخوان” منتشر کند. تصورِ این کار ممکن است براى هر کسى سخت باشد چرا که جداى زندگىِ روزمره، درگیرىهایى اجتنابناپذیر ممکن است روالِ کتابخوانىِ هر روزه را مختل کند. اما نینا بر آن است تا به عهدش وفا کند. او سعى مىکند با این مسئله اینگونه کنار بیاید:
در ادامه نینا هر آنچه را که از کتابهاى مختلف آموخته در اختیارِ خواننده مىگذارد، یک ضمادِ قوى، یک مُسکن بىنقص که فرد را آرام آرام در طى مراحل پذیرش همراهى مىکند و سعى مىکند به او بفهماند زندگى ادامه دارد، و تنها گنجینهى ارزشمندِ به جا مانده، خاطراتِ روزهاى سپرى شده است.
و این خوانندهى کتاب است که همگام با نویسنده راه را مىپیماید و از پیمایش آن راه توشهاى براى التیامِ زخمهاى زندگى بر میگیرد. خواندن کتاب تولستوی و مبل بنفش را به هر آن کس که داغى بر سینه دارد و هر آن کس که پیوندى با کتابها بسته، توصیه مىکنم.
[ لینک: رمان آنا کارنینا ]
جملاتی از متن کتاب تولستوی و مبل بنفش
سالهاى سال کتابها برایم مانند دریچهاى بودند که از آن به چگونگى رویارویى آدمهاى دیگر با زندگى نگاه مىکردم؛ به غمها و شادىهایشان و به ملال و سرخوردگىهایشان. حالا بار دیگر براى دریافت همدلى، راهنمایى، رفاقت و کسب تجربه از آن دریچه نگاه خواهم کرد. کتابها اینها را و حتى بیشتر از اینها را به من خواهند بخشید.
هر لحظهاى که در زندگى تجربه مىشود مىتواند آینده را رقم بزند. زمان حال از گذشته نشئت مىگیرد. اتفاقات خوبى که در گذشته رخ دادهاند، دوباره نیز روى خواهند داد. لحظههاى زیبایى، نور و شادى همیشه زندهاند.
مردم اغلب از اهمیت زندگى در لحظهى اکنون حرف مىزنند و غبطه مىخورند به اینکه کودکان بى اینکه به گذشته فکر کنند یا نگران آینده باشند از لحظات شاد اکنونشان لذت مىبرند. باشد! موافقم. اما این تجربه -تحربهى زندگىِ سپرى شده – است که به ما امکان مىدهد لحظات شاد را به خاطر بیاوریم و دوباره احساس شادى کنیم. این از توانایىهاى ماست که لحظهاى را که به ما قدرت و توان مىدهد دوباره زندگى کنیم. بقاى ما به توانایى به خاطر آوردن بستگى دارد (کدام نوع توت را نخوریم، از حیوانات بزرگ درنده دور بمانیم، نزدیک آتش چمباتمه بزنیم ولى به آن دست نزنیم.) اما نجات ما از خود درونىمان به خاطرهها بستگى دارد.
این نعمتى است که ما انسانها از آن برخورداریم؛ یک عمر چسبیدن به زیبایىهایى که در یک لحظه حس کردهایم. ناگهان زیبایى نزد ما فرا مىرسد و ما با سپاسگزارى آن را مىپذیریم. ممکن است مکان و زمان آن را نتوانیم به خاطر بیاوریم، اما خاطرهها قادرند با یک جرقه، بدون هیچ هشدارى یا از روى عمد به ذهنمان هجوم بیاورند.
همیشه راه حلى براى ناامیدى هست و آن، وعدهى زیبایىهایىست که در آینده در انتظار است.
عادى بودن وجود کسى یک نعمت است؛ داشتن او بدون فکر کردن به از دست دادن یا دوباره هرگز ندیدن او، این یک نعمت است.
کل دنیا باید براى هر مرگى به لرزه دربیاید، اما اگر این طور مىشد، ما دیگر هرگز نمىتوانستیم رنگ آرامش را ببینیم. در حقیقت جهان با مرگ و اندوه به لرزه در مىآمد.
کلمات شاهدى بر زندگىاند؛ آنها آنچه اتفاق افتاده را ثبت مىکنند و به همهى آن، رنگ واقعیت مىبخشند. کلمات داستانهایى را خلق مىکنند که تبدیل به تاریخ و ماندگار مىشوند. حتى داستانها هم تصویرگر حقیقت اند: داستان خوب حقیقت است. داستانهایى دربارهى زندگىهاى به یاد مانده، که گذشته را به یاد ما مىآورند؛ در عین حال کمک مىکنند تا به جلو حرکت کنیم.
بخشیدن شکل والایى از پذیرش است؛ پذیرش اینکه زندگى عادلانه نیست.
کتاب دوستانى هم هستند که از ترسِ اینکه گنجینهى کتابشان را براى همیشه از دست بدهند، هرگز کتاب امانت نمىدهند. (یک ضرب المثل قدیمى عربى اندرز مىدهد که «کسى که کتاب امانت مىدهد، یک احمق است؛ اما کسى که کتاب را پس مىدهد، احمقتر است.») من به پیروى از توصیهى هنرى میلر همیشه اهل امانت دادن کتاب بودهام: «کتابها هم مثل پول دائما باید در گردش باشند. تا جایى که بشود، قرض بدهید و قرض بگیرید؛ هم کتاب را و هم پول را! مخصوصا کتاب را؛ کتابها به مراتب بیشتر از پول، چیزى براى عرضه کردن دارند. کتاب فقط یک دوست نیست، بلکه مىتواند دوستان بسیارى برایتان به ارمغان بیاورد. زمانى که با ذهن و روحتان صاحب کتابى هستید، ثروتمندید. اما وقتى آن را به شخص دیگرى بدهید، سه برابر ثروتمندید.»
آیا تابه حال قلبت به خاطر تمام شدن کتابى به درد آمده است؟ آیا شده تا مدتها بعد از تمام کردن کتابى نویسندهاش همچنان در گوشَت نجوا کند؟
شاید عشق همین باشد؛ رام کردن هوس و تبدیل آن به چیزى سخت و دائمى.
ما جایگزین شدنى نیستیم. ما براساس اینکه چطور دوست داشته م شویم منحصر به فردیم.
ابراز عشق است که ما را گرم نگه میدارد؛ حتى در روزهاى پایانى زمستان.
جایى که خاطره هست، خلا معنى ندارد. وقتى که من بمیرم، کسى مرا به یاد خواهد آورد و مرا باز خواهد گرداند.
یک کتاب مشترک مثل فرار با یک همراه است.
مشخصات کتاب
- عنوان: تولستوی و مبل بنفش
- نویسنده: نینا سنکویچ
- ترجمه: لیلا کرد
- انتشارات: کتاب کوله پشتی
- تعداد صفحات: ۲۷۰
- قیمت چاپ اول: ۲۳۰۰۰ تومان
👤 نویسنده مطلب: مهشید موسوی
نظر شما در مورد کتاب تولستوی و مبل بنفش چیست؟ آیا از کتابهایی که موضوع آنها نیز کتاب و کتابخواندن است استقبال میکنید؟ لطفا نظرات خود را با در میان بگذارید.
معرفی چند کتاب خوب دیگر از نشر کتاب کوله پشتی: