کتاب جمشیدخان عمویم که باد همیشه او را با خود میبرد اثر نویسنده کُرد بختیار علی است که پرکارترین و پرتیراژترین نویسنده کرد لقب گرفته است. بختیار علی در سلیمانیه به دنیا آمد و بیش از پانزده سال به خاطر سانسور شدید، هیچ کدام از نوشتههایش چاپ نشدند.
او سال ۱۹۹۵ کردستان را ترک کرد و بعد از ۹ ماه زندگی در سوریه، به آلمان رفت. بیش از بیست و پنج سال است که در آلمان زندگی میکند. ده رمان و پنج مجموعه شعر و پانزده کتاب در زمینه نقد سیاسی، اجتماعی، فلسفی و ادبی دارد. بختیار علی اکنون جهانیترین چهره ادبی کُرد است که آثارش به زبانهای متعددی از جمله آلمانی، فرانسوی، انگلیسی، عربی، ترکی و فارسی ترجمه شده و جوایز مختلفی را کسب کردهاند.
رمان جمشیدخان عمویم که باد همیشه او را با خود میبرد اثر دیگری از بختیار علی است که توانسته جوایز زیر را کسب کند:
- جایزهی موسسه فرهنگی هنری اندیشه
- جایزهی زین احمد هردی
- جایزهی وزارت فرهنگ کردستان
- جایزهی شیرکو بیکس
شیرکو بیکس، شاعر بزرگ کُرد درباره بختیار علی گفته است:
صدسال یکبار کسی چون او به دنیا میآید. بختیار علی دنیای تازهای وارد ادبیات کردی کرد. او به تنهایی کار چندین نویسنده را انجام میدهد.
پشت جلد کتاب جمشیدخان عمویم قسمت جالب توجهی از متن کتاب آمده است:
[ مطلب مرتبط: رمان آخرین انار دنیا اثر بختیار علی ]
خلاصه کتاب جمشیدخان عمویم
عنوان کتاب داستان رمان را به خوبی مشخص میکند. در این رمان سالارخان داستان زندگی عمویش یعنی جمشیدخان را روایت میکند. سالارخان کسی بود که در بیشتر مراحل زندگی جمشیدخان همراه او بود و به خوبی از سختیها و خوشیهای زندگی او آگاه بود.
جمشیدخان اما، در ۱۷ سالگی به دلیل داشتن افکار کمونیستی توسط بعثیها دستگیر و راهی زندان میشود. در زندان او را بسیار شکنجه و آزار میدهد اما جمشیدخان هیچ چیزی را فاش نمیکند. بنابراین بعثیها شکنجه را ادامه میدهند و در نتیجه آن توانایی جسمی جمشیدخان از بین میرود و او آنقدر وزن از دست میدهد که باد میتواند او را مانند یک تکه کاه جابهجا کند. هر بار هم که باد جمشیدخان را با خود میبرد یک تحول و دگرگونی در جمشیدخان ایجاد میشود و او قسمتی از حافظهاش را از دست میدهد.
در ادامه، عفو عمومی برای زندانیان صادر میشود و زمانی که میخواهند جمشیدخان را نیز عفو کنند جنگ ایران و عراق شروع میشود و بعثیها که به توانایی جمشیدخان پی برده بودند، تصمیم میگیرند از او به عنوان پهباد جاسوسی استفاده کنند. در این میان هم سالارخان و اسماعیل وظیفه نگهبانی از جمشیدخان را به عهده گرفتهاند. کار آنها این بود که در روزهایی که باد شدت میگرفت، جمشید را با ریسمان به خود ببندند تا مبادا باد او را با خودش ببرد. اگر هم جمشید قصد پرواز داشت، باید با طناب او را از زمین کنترل میکردند.
هر فصل از کتاب جمشیدخان عمویم ماجرای قسمتی از زندگی جمشید است. سرفصلهای این رمان عبارتند از: سرآغاز جمشیدخان / با جمشیدخان در میدانهای جنگ / مخفیگاههای بارانوک / بازگشت به شهر / جمشیدخان و خدا / سفرهای جمشیدخان / خبرگزاری جمشیدخان / فرجام جمشیدخان
[ لینک: رمان بیا گم شویم – نشر نیماژ ]
درباره کتاب جمشیدخان عمویم
این رمان نیز مانند رمان آخرین انار دنیا به سبک رئالیسم جادویی نوشته شده است. قبل از خواندن کتاب و صرفا با روبهرو شدن با عنوان کتاب، افکار مختلفی به سمت مخاطب سرازیر میشود. اما با خواندن کتاب متوجه میشوید که اعتراضات و مواردی که نویسنده در کتاب از آنها شکایت میکند به خوبی با داستان مردی که باد او را با خود میبرد سازگار است.
این رمان به ما میگوید که اگر سنگین نباشید، خط فکری نداشته باشید، عقاید درستی نداشته باشید باد شما را با خود میبرد و شما هم به ناچار باید با جریان تاریخ همراه باشید. شما هم به ناچار باید به سمتی بروید که دیگران شما را به آن سمت میبرند.
در این کتاب جمشیدخان گاه در جنگ جاسوسی میکند، گاه در کوه زندگی میکند، گاه مرد خدا میشود، گاه قاچاقچی میشود، عاشق میشود و… به نظر من جمشیدخان نماد اکثریت آدمهای سرگردان دوران خود ما است. آدمهایی که خط فکری ثابتی ندارند و هربار مسیر خود را تغییر میدهند. باد از هر سمتی که بیاید، مسیر این افراد موافق باد خواهد بود. در واقع جمشیدخان حافظه تاریخی ندارد و بازهم بسیار شبیه ما است که حافظه تاریخی نداریم. نمیتوانیم در تصمیمهای جدید، گذشته را مرور کنیم و از حافظه تاریخی خود استفاده کنیم. جمشیدخان نماد بیهویت است، نماد افرادی جامعهای است که فقط تاریخ را تجربه میکنند، هرچه که باشد و حتی کوچکترین قدرتی در انتخاب مسیر تاریخی ندارند. نماد انسانهای بیفکر که هرگز سوالی نمیپرسند و به چیزی اعتراض نمیکنند.
کتاب جمشیدخان عمویم که باد همیشه او را با خود میبرد، دومین رمانی است که از بختیار علی، نویسنده کُرد میخوانم و پیشنهاد میکنم اگر به ادبیات کُرد علاقه دارید حتما این رمان را مطالعه کنید.
[ لینک: رمان قهوه سرد اقای نویسنده – نشر نیماژ ]
جملاتی از متن کتاب جمشیدخان عمویم
او همیشه بهانهای داشت تا از روی غرور و تکبر به ما بنگرد… البته او نگاه دیگری به زندگی داشت. از سن پانزدهسالگی که به خیل کمونیستها پیوسته بود، با چشم حقارت به پدر و برادر و همهی بستگان خانزاده و نجیبزادهاش مینگریست و آنها را خونخوار و ستمکار مینامید و نمیگذاشت کسی او را با نام جمشیدخان بخواند، بلکه باید او را رفیقجمشید مینامیدند. اتاقش را نیز با عکسهای بزرگی از مارکس و انگلس تزیین کرده بود. (رمان جمشیدخان عمویم – صفحه ۱۲)
او بیآنکه بگذارد افسران عرب اشکهایش را ببینند، گفت: «از این به بعد به خاطر من، آدمای زیادی کشته میشن… به خاطر من بچههای بسیاری یتیم میشن و مادرای زیادی که من نمیشناسمشون، داغدار میشن… من هیچوقت دوست نداشتهم توی جنگ شرکت کنم.» (رمان جمشیدخان عمویم – صفحه ۳۰)
عشق کاری میکند که انسان همهی استعدادهای پنهانیاش را به کار بیندازد و تمام توانش را برای مبهوت کردن معشوقهاش به کار ببندد. (رمان جمشیدخان عمویم – صفحه ۶۰)
پس از بازگشت به شهر، جمشیدخان ریش گذاشت و سجادهی بزرگی خرید و به نماز و عبادت مشغول شد. بازگشت جمشید به نزد خدا، در میان خاندان ما با استقبال مواجه شد. عموادیب و پدرم که آدمهایی مذهبی بودند، با صدای بلند به تعریف و تمجید از جمشیدخان و ستودن استعدادهای او برای ارتباط با آسمان پرداختند. (رمان جمشیدخان عمویم – صفحه ۷۶)
آدم وقتی از بالا به این مملکت نگاه میکنه، ناخودآگاه یه مشت تصویر توی روحش تلنبار میشه که در اون لحظه همچی معنی خاصی نداره… اما بعدها همین تصویرا آدمو به سمتی میکشونه که خودش هم انتظارش رو نداشته. (رمان جمشیدخان عمویم – صفحه ۸۵)
تا زمانی که توی مرزای این خاک هستیم، نمیتونیم فکر کنیم. هوای اینجا با عقل و اندیشه سازگار نیست. (رمان جمشیدخان عمویم – صفحه ۸۷)
هر آدمی یه روزی توی زندگیش هوس نوشتن یه کتاب به سرش میزنه. (رمان جمشیدخان عمویم – صفحه ۱۰۶)
یه قاشق از نویسندهی بد رو با یه قاشق از سیاستمدار بد قاطی کن و خوب به هم بزن… بعد چند قاشق از محلولِ بیسوادی بهش اضافه کن… مقدار کمی هم آب رو این معجون بریز و بذار رو آتیش تا خوب بجوشه… چیزی که درمیاد، روزنامهنگار تمامعیار مملکت ماست. (رمان جمشیدخان عمویم – صفحه ۱۰۷)
[ لینک: رمان حقارت – نشر نیماژ ]
مشخصات کتاب
- عنوان: جمشیدخان عمویم که باد همیشه او را با خود میبرد
- نویسنده: بختیار علی
- ترجمه: مریوان حلبچهای
- انتشارات: نیماژ
- تعداد صفحات: ۱۳۶
- قیمت چاپ دوم: ۱۱۰۰۰ تومان
نظر شما در مورد رمان جمشیدخان عمویم که باد همیشه او را با خود میبرد چیست؟ لطفا اگر این کتاب را خواندهاید، حتما نظرات ارزشمند خود را با ما در میان بگذارید.
[ لینک: اینستاگرام کافهبوک ]
» معرفی دو کتاب دیگر با سبک رئالیسم جادویی: