رمان خانهروان – بازگشت به خانه – با عنوان اصلی Homegoing اثر یا جسی، نویسنده غنایی – آمریکایی است که در سال ۲۰۱۶ منتشر شد. این کتاب علاوه بر اینکه از پرفروشترین رمانهای نیویورک تایمز بود، توانسته است دو جایزه پنهمینگوی و جایزه کتاب آمریکا را از آن خود کند.
خانهروان داستانی شگفتانگیز از تاریخ استعمار و بردهداری در آمریکا و غناست. داستانی با شخصیتپردازی قوی و حیرتانگیز که شما را به راحتی جذب خود میکند.
در ابتدای کتاب، قبل از شروع داستان اصلی، یک ضربالمثل آکانی آمده است که میگوید:
یک نکته درباره عنوان کتاب:
«خانهروان Homegoing آیین سوگواری ویژهای در میان سیاهپوستان آمریکاست که باور دارند پس از مرگ، روح آزاد میشود تا به سوی زندگی بهتر برود. به باور بردههای اولیه که بنیانگذاران این رسم بودند، روح پس از مرگ به خانهی واقعیاش یعنی آفریقا بازمیگردد.»
روی جلد کتاب، زیر عنوان اصلی، بازگشت به خانه هم نوشته شده است. مترجم کتاب – محمد حکمت – علت این کار را جلوگیری از اشتباه مخاطب عنوان کرده است، چرا که این رمان با عنوان بازگشت به خانه نیز ترجمه شده است.
[ مطلب مرتبط: رمان نفرتی که تو میکاری – نشر نون ]
خلاصه کتاب خانهروان
خانهروان داستان دو خواهر ناتنی سیاهپوست، افیا و اسی است که از وجود هم خبر ندارند، یا جسی در این کتاب ما را با این دو خواهر و شش نسل پس از آنها همراه میکند، ماجرای سه قرن و هفت نسل و چهارده نفر و دو قاره در این کتاب روایت میشود.
هر فصل از کتاب از دید یک شخصیت روایت میشود. ابتدا از دید افیا و اسی و سپس شش فرزند آنها. یعنی در مجموع داستان ۱۴ نفر در طول سه قرن.
در طی داستان این دو خواهر و نسلهای بعد از آنها از وجود هم خبردار نمیشوند و زندگی هر کدام به مسیرهای متفاوتی میرود، یعنی به جز طرح کلی داستان، این ۱۴ بخش وابستگی به هم ندارند و میتوان کتاب را هم به صورت یک رمان خوند و هم بصورت ۱۴ داستان کوتاه، که هرکدام حرفی برای گفتن دارند.
خانهروان خیلی کتاب خاصی بود، با شخصیتپردازی قوی و شیوهی روایی متفاوت و جذاب، نویسنده قدرت عجیبی در انتقال احساسات، احساساتی مثل درد و رنج و امید و عشق و پایداری دارد که حتما باید کتاب را بخوانید تا متوجه آن شوید. بعد از خواندن این کتاب، احساس میکنید چیزهای جدیدی یاد گرفتهاید و کاری میکند که به چیزهایی که از قبل با آنها آشنا بودید با دید جدیدی نگاه کنید.
پشت جلد کتاب خانهروان نیز، در مورد داستان کتاب و دیگر جنبههای کتاب چنین آمده است:
[ مطلب مرتبط: کتاب دختر پنهانم – نشر نون ]
جملاتی از متن کتاب خانهروان
به این ترتیب چرخه آغاز شد: بآبا افیا را میزد و کوبی بآبا را. وقتی افیا به ده سالگی رسید، میتوانست تاریخچهی تمام جای زخمهای روی تنش را بگوید: تابستان سال ۱۷۶۴ که بآبا سیبزمینیهای شیرین را روی پشت افیا خرد کرد، بهار سال ۱۷۶۷ که با سنگی روی پای چپ افیا کوبید و انگشت شستش را شکست طوری که از آن به بعد همیشه به جهت مخالف دیگر انگشتانش اشاره میکرد. به ازای هر جای زخمی روی بدن افیا، یکی هم روی تن بآبا وجود داشت، ولی این نه مانع مادر میشد که دختر را بزند و نه مانع پدر که دست روی مادر دراز کند.
خود او هرگز نتوانسته بود حتا یک تخته چوب را روی سرش ببرد، ولی دیده بود مادرش نارگیلی کاملا گرد را بدون اینکه بلغزد، انگار که به قرص و محکمی سر دومی باشد، با خود حمل میکند. آنموقع اسی از مامه پرسیده بود: «اینو کجا یاد گرفتی؟» و زن پاسخ داده بود: «مجبور که باشی، هرچیزی رو میتونی یاد بگیری. میتونی یاد بگیری چطور پرواز کنی، اگه معناش این باشه که یه روز بیشتر زندگی کنی.»
دلت میخواد بدونی ضعیف بودن چیه؟ ضعیف بودن اینه که با دیگران طوری رفتار کنی انگار مال تواَن. قوی بودن اینه که بدونی هرکسی مال خودشه.
اسی به مادرش خیره شد و چنین بود که انگار برای اولین بار او را میدید. مامه زن کاملی نبود. تکههای بزرگی از روحش گم شده بود و فارغ از اینکه چقدر اسی را دوست داشت و فارغ از اینکه اسی چقدر او را دوست داشت، در آن لحظه هردو میدانستند که عشق هرگز نمیتوانست آنچه مامه از دست داده، بازگرداند. و اسی هم میدانست مادرش ترجیح میدهد بمیرد تا اینکه بخواهد دوباره به جنگل فرار کند، بمیرد پیش از اینکه اسیر شود، بمیرد حتا اگر به این معنا باشد که با مردنش اسی آن حس توصیفنشدنی فقدان را به ارث ببرد و بفهمد معنای ناکامل بودن چیست.
وقتی نس را در سال ۱۷۹۶ فروختند، لبهای اسی به همان حالت خط نازک باقی مانده بودند. نس به یاد میآورد که دستش را به سوی مادرش دراز میکرد، بازوانش را به هرسو تکان میداد و لگد میزد و با بدن مردی که آمده بود تا او را ببرد، میجنگید. و با این حال لبهای اسی تکان نخورده و دستانش دراز نشده بود. او همانجا ایستاد، محکم و قوی، همانگونه که نس همیشه او را دیده بود. و هرچند نس در کشتزارهای دیگر به بردههای خونگرمی برخورده بود که لبخند میزدند، بغل میکردند و داستانهای قشنگ میگفتند، اما همیشه دلتنگ قلب مادرش بود، آن قلب همچون سنگی خاکستری. و حالا نس دیگر همیشه عشق واقعی را با یک جور سنگدلی روح مرتبط میدانست.
مشکل تاریخ همینه. چیزی رو که خودمون اونجا نبودیم تا ببینیم و بشنویم و تجربه کنیم، نمیتونیم بدونیم. باید به حرفای دیگرون اعتماد کنیم. اونایی که قدیما اونجا بودن، اونا داستانهایی رو به بچهها گفتهان تا بچهها بدونن، تا بچهها بتونن اون داستانها رو به بچههاشون بگن و همینطور و همینطور. ولی حالا به مشکل داستانهای متناقض برمیخوریم.
از بدی، بدی به وجود میاد و بزرگ میشه و تغییر ماهیت میده. برای همین گاهی نمیتونی ببینی که بدی توی دنیا از بدی تو خونهی خودت شروع شده.
این احساس هرازگاهی به سراغش میآمد. مادربزرگش اسمش را میگذاشت دلشوره. بدن چیزی را ثبت میکرد که دنیا هنوز متوجهش نشده بود. مارجری گاهی پیش از گرفتن نمره بدی در امتحان آن را حس میکرد. یک بار آن را پیش از یک تصادف رانندگی داشت. بار دیگر آن را فقط چند لحظه پیش از اینکه بفهمد حلقهای را که پدرش به او داده بود، گم کرده است. پدرش میگفت چه او آن دلشوره را از پیش حس میکرد چه نمیکرد، این چیزها به هرحال اتفاق میافتاد و شاید درست میگفت. تنها چیزی که مارجری میدانست این بود که این حس به او میگفت که خود را آماده کند.
مشخصات کتاب
- عنوان: خانهروان – بازگشت به خانه
- نویسنده: یا جسی
- ترجمه: محمد حکمت
- انتشارات: نون
- تعداد صفحات: ۳۹۲
- قیمت چاپ اول: ۳۰۰۰۰ تومان
👤 نویسنده مطلب: زهرا محبوبی
نظر شما در مورد کتاب خانهروان چیست؟ لطفا اگر این کتاب را خواندهاید حتما نظرات ارزشمند خود را با ما در میان بگذارید.
[ مطلب مرتبط: رمان مردی به نام اوه – نشر نون ]