خیابان کاتالین اثر دیگری از نویسنده مجارستانی، ماگدا سابو است که میتوان گفت با «رمان در» به محبوبیت رسید. کتاب حاضر برنده جایزه سهوِن – بهترین رمان اروپایی در سال ۲۰۰۷ – شد و برای درک بهتر داستان آن، نیاز است خواننده پیشزمینهای از تاریخ مجارستان در قرن بیستم داشته باشد. خوشبخناته مترجم کتاب در مقدمه خود این کار مهم را انجام داده است.
ماگدا سابو، شاعر و نویسنده مجارستانی، در سال ۱۹۴۷ نخستین آثار خود را در قالب شعر منتشر کرد. دو دفتر شعر او در سال ۱۹۴۹ جایزه باومگارتن را برای او به ارمغان آورد. سابو در دوران حاکمیت رژیم کمونیستی به مدت هفت سال ممنوعالکار شد، اما دست از نوشتن نکشید. تاکنون ترجمه سه رمان از این نویسنده توسط نشر بیدگل منتشر شده است.
مترجم کتاب، در قسمتی از مقدمه خود مینویسد: خیابان کاتالین تصویری بدیع از روابط خانوادگی در دورانی دلهرهآور و تیرهوتار برایمان ترسیم میکند و در خواننده درکی تازه از ارتباط زمان و مکان و حافظه پدید میآورد. بهقول استاد دانشگاه آمریکایی، اندرو مارتینو: «نثر سابو در این رمان قویاً به ما یادآوری میکند که زبان و حافظه چه ربط عمیقی بههم دارند، خصوصاً آنجا که این نثر درگیر شبکه خانوادهها و جوامعی میشود که زیر سایه شوم فاشیسم زندگی میکنند.»
نیویورک تایمز درباره این رمان مینویسد: ماگدا سابو در خیابان کاتالین روابط انسانی را برخلاف رمان «در» در تصویری بزرگتر روایت میکند و سرنوشت سه خانواده را، که زمانی در خیابان کاتالین در شهر بوداپست همسایههای دیواربهدیوار هم بودند، در طول سه دهه متلاطم تاریخی به تصویر میکشد.
پشت جلد کتاب قسمتی خواندنی از متن رمان آمده است:
[ » معرفی و نقد کتاب: کتاب جزیره – نشر بیدگل ]
کتاب خیابان کاتالین
خیابان کاتالین، داستان زندگی سه خانواده را روایت میکند که در همسایگی هم، در بوداپست قبل از جنگ جهانی دوم زندگی میکنند و روابط نزدیک و صمیمانهای با هم دارند. بعد از شروع جنگ، زندگی این سه خانواده از هم فرو میپاشد، مجارستان توسط نازیها اشغال و تمام اعضای یکی از این سه خانواده که یهودی هستند، کشته میشوند.
پس از جنگ هم رژیم کمونیستی، آنها را مجبور به ترک خانههایشان در خیابان کاتالین و زندگی در یک آپارتمان کوچک و محقر میکند. از همین رو خیابان کاتالین تبدیل به بهشت گمشده شخصیتها و نمادی از کودکی و زندگی از دسترفته آنها میشود. دیگر هیچچیز درباره زندگی آنها مثل گذشته نیست، و تضاد بین زندگیای که باید وجود میداشت با زندگیای که وجود دارد، غیرقابل است.
شروع کتاب خیابان کاتالین چنین است:
فرایند پیرشدن آدمها به چیزی که رمانها یا کتابهای پزشکی دربارهٔ پیرشدن میگویند ربط چندانی ندارد. نه هیچ اثر ادبی نه هیچ دکتری آن نور روشناییبخش را به ساکنان سابق خیابان کاتالین نبخشیده بود که بنا بود در سنین پیری بر گذشتهشان بتابد، نوری که دهلیز تار و محوی را که در دهههای گذشتهٔ زندگیشان از آن گذر کرده بودند روشن میکرد، نوری که به خاطرهها و ترسهایشان شکلی تازه میبخشید و به این ترتیب داوریهای اخلاقی و نظام ارزشیشان را زیر و رو میساخت.
روایت رمان خطی نیست و اتفاقات از زوایای دید متعدد نشان داده میشود، بنابراین ممکن است در اوایل کتاب سردرگم شویم و حتی متوجه اینکه دقیقا چه چیزی در جریان است نشویم ولی با ادامه دادن کتاب همهچیز سر جای خودش قرار میگیرد و میفهمیم که اتفاقا چه شروع و روایت قدرتمندی داشته است و نویسنده چقدر خوب از عهده نوشتن کتاب برآمده است.
شخصاً کتابهای زیادی در مورد جنگ جهانی دوم خواندهام، اما هیچکدام به اندازه این کتاب مبهوتم نکرده بود. در این کتاب حرفی از خود جنگ، اردوگاهها، جبههها و وحشت نیست، بلکه تمرکز روی شخصیتهاست، روی تبعات جنگ، روی پرداخت ظریف و دقیقی از ضرباتی که به روح تکتک شخصیتهای داستان وارد میشود و ما به عنوان خواننده به جملات ابتدایی رمان و به فرآیند پیرشدن آدمها مدام فکر میکنیم.
ماگدا سابو میخواهد به خواننده نشان دهد که، وقتی دنیای ما از هم فرو میپاشد، مردگان برای ما زندهتر از خود زندگی میشوند، که آثار بعضی ضربهها، هرگز بهطور کامل از بین نمیرود. او میخواهد به ما روابط خانوادگی ر، شکنندگی عشق را و ماهیت خیانت را نشان دهد. و شاید هم فقط میخواهد یک آیینه مقابل زندگیمان قرار دهد تا ببینیم چقدر از اتفاقات این زندگی، تحت کنترل ماست.
احساسی که هنگام تمام کردن این رمان داشتم شبیه زمانی بود که رمان در را تمام کردم: آمیزهای از بهت و حیرت و تحسین. رمان خیابان کاتالین خاص و متفاوت و البته تأثیرگذار بود. بهشدت رمان را پسندیدم و خواندنش را توصیه میکنم.
[ » معرفی و نقد کتاب: رمان عصیان – نشر بیدگل ]
جملاتی از متن کتاب خیابان کاتالین
آنها البته میدانستند که از دگرگونیهای بیولوژیک گریزی نیست: که بدن با همان دقت و ظرافتی که به یاریاش از لحظه لقاح خود را برای سفر پیشرو آماده میکند روند تباهیاش نیز آغاز میشود. آنها پذیرفته بودند که، به جز تغییر ذائقه، عادتها و نیازهایشان، ظاهرشان نیز تغییر خواهد کرد و حواسشان تحلیل خواهد رفت؛ اینکه شاید پا به سن که بگذارند پُرخور شوند یا اشتهایشان را بهکل از دست بدهند، اینکه ترس وجودشان را فرا بگیرد یا زودرنج و بدعنق شوند. آنها با مشکلات گوارشی بیشتر یا بیخوابی کنار آمده بودند، مشکلاتی که، مثل خود زندگی، وقتی جوان بودند برایشان محلی از اعراب نداشت. اما هیچکس به آنها نگفته بود که وحشتناکترین چیز در مورد از دست رفتن جوانی آن چیزهایی نیست که آدم از دست میدهد، بلکه آن چیزی است که به او داده میشود. نه خردمندی؛ و نه آسودگی. نه قوه تمیز بیعیبونقص نه آرامش. بلکه فقط آگاهی از فروپاشی همگانی.
جبرِ دور بودن از خانه جبری ظالمانه بود.
دریافته بودند که تفاوت میان زندهها و مردهها صرفا تفاوتی کیفی است، تفاوتی که چندان به حساب نمیآید؛ و پی برده بودند که در زندگی هرکس تنها یک نفر هست که آدم نامش را در لحظهی مرگ فریاد میزند.
میخواستم بدانم که چطور آن دو آدمِ بهغایت متفاوت به هم رسیدهاند و از پیوندشان دوتا بچه هم عمل آوردهاند. وقتی مثل اعضای گروه کُر همزمان با هم جواب دادند «چون عاشق هم بودیم»، خیلی جا خوردم. عشق، این نیروی جنونآمیز و دور از عقل که آدمها را به آغوش هم فرامیخواند و زندگیشان را درهم گره میزند، هیچموقع توی کتابها بهاندازهی زندگی زناشویی آن دو، بهاندازهی آن وفاداری سفت و سختشان به همدیگر، باورکردنی و واقعی نبود و وقتی بعدها آن خدای کوچولو و رند دوران باستان را شناختم که پیکانی به قلب انسانهایی پرتاب میکند که ربط و شباهتی بههم ندارند و خندهکنان پر میگشاید و دور و دورتر میشود، او به نظرم واقعی واقعی آمد. من با این زوج زندگی کرده بودم و آنها را زیرنظر گرفته بودم. تفاوتهایشان را از صدایشان تشخیص میدادم؛ وراجی تمامنشدنی مادرم، خندههای نخودیاش و جیغهای بلندش و حرف زدن آرام و سنجیده پدرم با جملهبندیهای زیبایش. اما هیچیک از این تفاوتها، هرقدر هم آشکار و مشخص، ذرهای اهمیت نداشت. زجری هم که، آگاهانه یا ناآگاهانه، به هم میدادند ذرهای اهمیت نداشت. این زوجِ غمگین عاشق هم بودند.
در آخر کار، میفهمیدند که از میان همۀ چیزهایی که تا حالا به زندگیشان شکل داده است تنها یکیدو جا و چند لحظه واقعاً اهمیت دارد. باقی چیزها صرفاً مثل پوشال وجود شکنندهشان را در میان میگرفت، پوشالی که توی چمدان چپانده میشد تا از محتویات چمدان در برابر سفری دور و دراز که در راه است محافظت کند.
پدرم معلمی بینظیر بود. در کل دورانی که در مدرسه گذراندم، چه بهعنوان شاگرد چه بهعنوان عضو گروه آموزش، هرگز معلمی به اندازهی او پرشور و حرارت ندیدهام. اگر این حرفه قهرمانی داشته باشد، قهرمانش خود اوست. او صد برابر من مقتدر بود و خیلی خیلی شریفتر از من. من سختکوش و بیعیب و تعلیمدیده و دقیق بودم، اما من در هر حرفه و موقعیت دیگری هم که میبودم اوضاع به همین منوال پیش میرفت. مدرسه برای پدرم نه محل کار بلکه پرستشگاه بود، نه منبع معاش بلکه سرچشمهی شور و نشاط زندگی بود. هرموقع واقعیتهای پیشپاافتاده مغایر بود با حقایق سترگی که او آنجور با شور و حرارت بر آنها پای میفشرد یا واقعیات زندگی موجب میشد که بدیهیات ساده و بیآلایش او غلط از آب درآید -چون نه خرگوش ذاتاً کمروست نه روباه لزوماً مکار- کاردش میزدی خونش درنمیآمد. و بعدها، یعنی آنموقع که خودم معلم شدم، فهمیدم صبر و حوصلهاش در زندگی زناشویی از کجا میآید. آموزگار درونش همیشه گوشبهزنگ بود. این آموزگار لذت میبرد که بتواند چیزی مهم و اساسی را توی مغز فندقی مادرم فرو کند: مثلاً با تشویق کردن او، درست همانطور که آدم بچه مدرسهایهای پایه ابتدایی را تشویق میکند، که موهایش را فقط گوجهای بالای سرش نبندد و گهگاهی هم بشویدشان یا با کفشی که واکس نخورده از خانه بیرون نرود.
آنموقع این را نمیدانستم که بعضیها خیلی قبل از مرگ واقعیشان میمیرند. حتی چنین تصوری هم نداشتم که آخرین بار که آنها را دیدهای ممکن است آخرین باری بوده باشد که بهراستی زنده بودهاند.
مشخصات کتاب
- عنوان: خیابان کاتالین
- نویسنده: ماگدا سابو
- ترجمه: نصراله مرادیانی
- انتشارات: بیدگل
- تعداد صفحات: ۳۶۸
- قیمت چاپ اول: ۴۲۰۰۰ تومان
👤 نویسنده مطلب: زهرا محبوبی
نظر شما در مورد کتاب خیابان کاتالین اثر ماگدا سابو چیست؟ اگر این کتاب را خواندهاید، آیا آن را به دوستان خود پیشنهاد میکنید؟ لطفا نظرات خود را با ما در میان بگذارید.
[ لینک: کانال تلگرام کافه بوک ]
» معرفی چند کتاب دیگر پیرامون جنگ جهانی: