جورج برنارد شاو نویسنده کتاب دون ژوان در جهنم متولد ۱۸۵۶، نمایشنامهنویس، منتقد ادبی و سوسیالیست ایرلندی بود. او را بهعنوان زبردستترین نمایشنامهنویسِ بریتانیایی پس از شکسپیر میشناسند. علاوه بر این، برنارد شاو از برترین نقادان موسیقی و تئاترِ زمان خود محسوب میشده است. او در نوشتن رمان نتوانست موفقی کسب کند. به همین دلیل رو به نمایشنامهنویسی آورد و آثار متعددی از خود به جای گذاشت که مهمترین آنها «انسان و ابرانسان»، «ژاندارک»، «بازگشت به ماتوسلا»، «کاندیدا» و «سلاحها و انسانها» است.
وی در سال ۱۹۲۵ موفق به دریافت جایزهٔ نوبل برای نمایشنامهٔ «ژاندارک» شد. ابتدا از دریافت بخش نقدی جایزه خودداری کرد و سپس به اصرار همسرش آن را به این شرط پذیرفت که تماما به ترجمه نمایشنامههای دوستش «آوگوست استریندبری» از زبان سوئدی به انگلیسی اختصاص داده بود.
برنارد شاو هنگام دریافت جایزه نوبل ادبیات، جملهای به زبان میآورد که بعدها به یکی از نقل قولهای معروفش تبدیل میشود: «من آلفرد نوبل را برای اختراع دینامیت میبخشم، اما فقط یک اهریمن در قالب انسان میتوانست جایزه نوبل را اختراع کند.»
برنارد شاو فعالیتش را با روزنامهنگاری آغاز کرد و بهتدریج شروع به نوشتن نمایشنامه کرد. سبک او کُمیک بود و اغلب طنزی انتقادی را به دنبال داشت. این ویژگیها باعث میشد که تماشاگر به وجد بیاید. او با صراحت به مسائل و معضلات اجتماعی و سیاسیِ عصر خویش نظیر مذهب، حکومتهای سرمایهداری، سانسور و غیره میپرداخت. عنصر اصلیِ داستانهای برنارد شاو «نیروی زندگی» بود؛ مفهوم واقعیِ زندگی و در مقابل آن ترس از مرگ.
[ معرفی کتاب: نمایشنامه اتللو اثر شکسپیر ]
نمایشنامه دون ژوان در جهنم
«دون ژوان در جهنم» یک بخش از نمایشنامهٔ «انسان و ابرانسان»، برگرفته از عنوان و نام قهرمان اپرای موتسارت است که در ۱۷۷۸ ساخته شد. بهواسطه این نمایشنامه، افسانهٔ قدیمیِ مولیر به نام «مهمان سنگی» دوباره زنده میشود. شخصیت اصلیِ داستانِ مولیر شخصی به نام «دون ژوان» است که بیشباهت به دون ژوانِ برنارد شاو نیست. با این تفاوت که برنارد شاو دنبالهٔ نمایشنامهٔ مولیر را در جهنم بر روی صحنه میبرَد.
محوریت اصلی داستان مفهوم حقیقیِ زندگی و مرگ است. این نمایشنامه گفتوگوی میان چهار پرسوناژ است: آنا، دون ژوان، مجسمه و شیطان. اما همانطور که ابراهیم گلستان در مقدمهٔ کتاب اشاره دارد، این بخش صرفاً یک داستان یا نمایش نیست، یک درگیریِ دربارهٔ مسائل فکری است با موضوعی فلسفی.
آنا معشوقهٔ دون ژوان است که دامان عفتش لکهدار شده و پدرش از روی عصبانیت دون ژوان را به نبردی تنبهتن دعوت میکند. در این نبرد دون ژوان پیروز و پدر کشته میشود. دون ژوان به جهنم میرود، چون دستش به خون پدر آنا آغشته شده و از طرفی آدمی بیبندوبار بوده که مدام زنان را فریب میداده است. اکنون سالهاست که دون ژوان در جهنم است و آنا که پنجاه سال بعد از دنیا میرود، در جهنم دون ژوان را ملاقات میکند، اما پیر شده و دون ژوان ابتدا او را نمیشناسد. آنا خود را زنی پاکدامن میداند که در زمان حیاتش مدام در حال توبه کردن به درگاه خداوند بود، بنابراین از دیدن خودش در جهنم متعجب میشود و پیوسته درصدد است که به بهشت برود.
اما پدر آنا در بهشت است و گاهی به جهنم سر میزند. پدر به شکل یک مجسمه در تمام داستان نقشآفرینی میکند و شیطان نیز در لباس رسمی مدام به شکلی مرموز و سیاستمدارانه در مباحث شرکت میکند و عقایدش را بروز میدهد. آنها دربارهٔ همهچیز حرف میزنند؛ دربارهٔ امید، زندگی، مرگ، آدمی، زن، قدرت، اعتبار، مذهب، و حتی بحثهای فلسفی.
در صفحهٔ ۳۶ کتاب، دون ژوان، جهنم را اینگونه توصیف میکند:
اینجا نه مسائل سیاسی است نه مذهبی، و از همه مهمتر، شاید، نه جای مسائل مربوط به بهداشت و نظافت. اینجا ظاهرت را زیبایی میخوانی، عاطفهات را عشق میخوانی، حست را دلیری، و توقعت را فضیلت، درست همانطور که روی زمین میکردی. اما اینجا واقعیتِ سفت و سختی که ادعایت را تکذیب بکند نیست، هیچ اختلاف و فاصلهای میان حاجتهایت یا ادعاهایت نیست، هیچ مضحکهای انسانی نیست، هیچچیز جز قصهٔ مداوم عشق، جز سرگرمی کلی نیست. آنوقت تو میخواهی چنین بهشتی را ول کنی.
[ معرفی نمایشنامه: دوزخ – اثر ژان پل سارتر ]
همهچیز در این نمایشنامه در تقابل با یکدیگر است: بهشت در برابر جهنم، خوبی در برابر بدی، عدالت در برابر بیعدالتی، اعتقاد در برابر بیاعتقادی، رفتار درست در برابر رفتار نادرست، پاکدامنی در برابر بیعفتی و از همه مهمتر زندگی در برابر مرگ.
مجادلهٔ میان دون ژوان و شیطان و تعابیرشان از زندگی و مرگ در این کتابْ منحصربهفرد و خواندنیست. دون ژوان معتقد است آدمها شیفتهٔ مرگاند، دلشان میخواهد خودشان را خشن و بد بدانند و هر چقدر مرگشان وحشتناکتر باشد، بیشتر از آن لذت میبرند. او معتقد است نیروی حاکم بر زمین نیروی مرگ است نه زندگی. برای همین است که مردم حاضرند خون یکدیگر را بریزند و برای هر جنایتی هم که میکنند هزار جور دلیل و بهانه میتراشند. اما واقعیت این است که آنها ترسو هستند و این تنها دلیلیست که انسانها را روی زمین از همهٔ ویرانگرها ویرانکنندهتر کرده و دون ژوان معتقد است تمدنْ ناشی از همین نیروی ترس است. در بخشی از کتاب در این باره آمده است:
آدم عاشق این است که خودش را خشن و بد بداند. اما آدم نه خشن است و نه بد. کمدل است. به او بگو ظالم، جانی، دزد، قالتاق، تا برایت غش کند و دوستت بدارد و فخر بفروشد به اینکه در رگهایش خون گردنکلفتها و چپاولچیهای تاریخ روان است. به او بگو دروغگو، دزد، حداکثر از دستت بهعنوان توهین به دادگاه شکایت میکند. اما به او بگو ترسو، و آن وقت از خشم دیوانه می شود و برای اینکه این حقیقت گزنده را بپوشاند حتی به مرگ حاضر میشود. (نمایشنامه دون ژوان در جهنم – صفحه ۴۳)
از دیگر مباحث در خورِ توجه کتاب، مکالمات میان شیطان و دون ژوان دربارهٔ «زن» است. برای شیطان زن جالبترین موضوع است. دون ژوان هم وقتی زنده بود، زنها را دوست داشت و از آنها برای لذتهای جنسی و زودگذر استفاده میکرد. او سالها پیش، به هرکسی پناه میبرده دست رد به سینهاش میزده: پزشکان او را بیمار خطاب میکردند، سیاستمداران او را غیرمتعهد مینامیدند و روحانیها او را لامذهب میدانستند. در این میان با هنرمندی آشنا میشود که عاشق آواز و نقاشی و شعر است. آنقدر غرق در هنر میشود که سرانجام او را به پرستش زن میکشانَد. او در صدای زن موسیقیِ آوازها و در چهرهاش زیباییِ نقاشیها و در روحش حس شعر را میفهمد و میبیند. و از آن پس به مردی هوسباز تبدیل میشود.
اما دون ژوان نماد یک شخصیت متفکر است، نماد انسانی که نیروی زندگی را باور دارد. نمیخواهد در جهنم بماند، چراکه جهنم جایی برای انسانهای خردمند ندارد. در صفحهٔ ۴۹ دون ژوان زندگی را با مرگ مقایسه میکند:
نیروی زندگی احمق است اما بهاندازهٔ نیروهای مرگ و فساد احمق نیست. به همین جهت زندگی است که میبرد، بههرصورت. برای بقای هرجور تمدنی لازم میشود که آن تمدن تفنگ بهتر و تفنگچی سیرتری را به وجود بیاورد.
دون ژوان بر این باور است که آدمها برای دیگران کارهایی میکنند که نامش را کارِ خدا مینامند و به عاقبت کار و نتیجهٔ آن برای خودشان فکر نمیکنند.
و اما مجسمه. او روی زمین فرمانده نظامی بود و درحال حاضر مجسمهای بیش نیست. اما در پاسخ دخترش جملهای کوتاه و قابل تأملی به زبان میآورَد: «عزیزم به مجسمهٔ مرمر من خیلی بیشتر حرمت میگذارند تا به خودم وقتی که زنده بودم.»
این جمله کنایه از حکومتهای بورژوازی آن زمان و تفکرات کسانی است که همهچیز را مادیات تلقی میکردهاند. در ابتدای نمایشنامه یکی از زیباترین و درعین حال شگفتانگیزترین جملات از زبان مجسمه در فضا میپیچد: «ای که وارد میشوی؛ همهٔ امیدهایت را پشت سر بگذار.» امید از نظر او مسئولیتی اخلاقی بیش نیست و در جهنم به کار نمیآید. از نظر او وقتی امید نیست، وظیفهای هم نیست، کاری هم نیست. اینجاست که به متعصبان و خشکاندیشان مذهبی طعنه میزند و میگوید: «اینجا چیزی از دعا به دست نمیآید، چیزی هم از کردنِ کاری که دوست داری از دستت نمیرود.»
نمایشنامهٔ دون ژوان در جهنم پیش از انقلاب به کارگردانی ابراهیم گلستان و با بازی پرویز صیاد به روی صحنه رفت و اگرچه در ۱۳۳۵ توسط ابراهیم گلستان ترجمه شد، همچنان ترجمه و قلم دلنشینش برای خواننده تازگی دارد. هرچند در مجموع برنارد شاو میتوانست پایان بهتری برای این نمایشنامه رقم بزند.
[ معرفی نمایشنامه: حکومت نظامی – اثر آلبر کامو ]
جملاتی از نمایشنامه دون ژوان در جهنم
آنا: من میخواهم الآن بروم به بهشت.
مجسمه: بچهجان، اول یک کلمه نصیحت از من بشنو. بگذار این مثالی را که دوست من ابلیس زد برایت کامل کنم. در هر کدام از این کنسرتها در انگلستان تو ردیفپشتِردیف آدم میبینی که آنجا نشستهاند نه چون که واقعاً موسیقی کلاسیک را دوست دارند، بلکه چون فکر میکنند رسم است که دوست بدارند. در بهشت هم همین وضع است. یک عده آنجا در جبروت نشستهاند نه چون که خوشاند، بلکه چون فکر میکنند موقعیت و مقام آنها جوری است که باید در بهشت باشند. خلاصه دختر جان، اگر بیآنکه طبیعت تو باب بهشت باشد به بهشت بروی، آنجا بهت خوش نمیگذرد. (نمایشنامه دون ژوان در جهنم – صفحه ۳۳)
تو فکر میکنی بهشت و آسمان هم مثل زمین است که توش مردم به خودشان میقبولانند که هر کارِ کرده را با توبه میشود نکرده کرد؟ که هر چیزِ گفتهشده را با پس گرفتن حرف میشود نگفته گرفت؟ که هر چیز راست را با توافق عمومی میشود دروغ شمرد؟ نه. بهشت جای اربابان راستی و واقعیت است. برای همین است که من میخواهم بروم آنجا. (نمایشنامه دون ژوان در جهنم – صفحه ۳۵)
آدم عالیترین معجزهی بغرنجی است که زندگی تاکنون به آن رسیده، پرشورترین چیز زندهای است که وجود دارد؛ باشعورترینِ همهی موجودات است-و با اینهمه مغزش چقدر بیچاره است. آدم حماقتی است که از شناختن واقعیات زحمت و فقر، شوم و شقی شده است، خیالبافی است که گرسنگی کشیدن برایشان آسانتر است تا روبهرو شدن به این واقعیات، و اوهام را روی اوهام میریزد تا واقعیات را بپوشاند، و آنوقت اسم خود را ذکاوت و نبوغ میگذارد و هرکدام از این دو جنبهاش دیگری را متهم به عیبی میکند که خودش دارد. حماقتش به تصورش لقب دیوانگی میدهد و تصورش بر حماقتش اسم نادانی میگذارد. درحالیکه، افسوس، همهی معلومات پیش حماقت جمع شده است و همهی هوش و ذکاوتها پیش قوهی تصور. (نمایشنامه دون ژوان در جهنم – صفحه ۳۸)
یک بدن خوب میارزد به مغزهای صد فیلسوف تُرشکردهی بادآلود. (نمایشنامه دون ژوان در جهنم – صفحه ۳۹)
تحمل برای خر و قاطر هم حدی دارد اما آدمی چنان به پستی تن میدهد که پست بودنش دیگر برای آنهایی که پدرش را درمیآورند نفرتانگیز میشود بهحدیکه آنها، خودشان، مجبور به عوض کردن آن میشوند. (نمایشنامه دون ژوان در جهنم – صفحه ۴۴)
در این کاخ دروغها یکی دو حرف راست نباید تو را برنجاند. دوستان تو گندترین کُرهبزهایی هستند که من میشناسم. دوستان تو زیبا نیستند، زینت به خود زدهاند. پاک نیستند، صورتتراشیده و آهارخوردهاند. آراسته نیستند، لباس به رسم روزگار پوشیدهاند. دانش نیاموختهاند، گواهینامهی دانشگاه دارند. مؤمن نیستند، مسجد برو هستند. دنبال اخلاق نیستند، پیرو آداباند. پرهیزگار نیستند، بزدلاند. هنری نیستند، شهوانیاند. منعم نیستند، پولدارند. دلبستگی ندارند، بندهوار مطیعاند. پایبند وظیفه نیستند، مانند گوسفند تسلیماند. مردمخواه نیستند، میهنپرستند. شجاع نیستند، شربهپاکنند. مصمم نیستند، لجوجاند. موقر نیستند، مقمپزند. برای خود احترام ندارند، فقط افاده دارند. مهربان نیستند، نازک دلاند. اجتماعی نیستند، هر گلیاند. سبکسنگین نمیکنند، رودربایستی میکنند. اندیشمند نیستند، عقیده به عاریت گرفتهاند. ترقیطلب نیستند، طبلهای مطنطناند. قوهی خیال ندارند، خرافات دارند. عدالت نمیکنند، تلافی میکنند. دستباز نیستند، گشادهبازند. انضباط ندارند، افسار بر گردن دارند. اصلاً صادق نیستند، دروغگویند، فرد فردشان تا آن آخرین ریشهی روحشان. (نمایشنامه دون ژوان در جهنم – صفحه ۷۲)
مشخصات کتاب
- عنوان: دون ژوان در جهنم
- موضوع: نمایشنامهٔ انگلیسی
- نویسنده: جورج برنارد شاو
- ترجمه: ابراهیم گلستان
- انتشارات: نشر بازتاب نگار
- تعداد صفحات: ۸۳
- قیمت: ۶۵۰۰ (زمستان ۹۵)
👤 نویسنده مطلب: آزاده رمضانی
نظر شما در مورد نمایشنامه دون ژوان در جهنم چیست؟ لطفا اگر این کتاب را خواندهاید، حتما نظرات ارزشمند خود را با ما در میان بگذارید.
» معرفی چند کتاب دیگر: