دیدن از سیزده منظر مجموعه یک رمان و سه داستان کوتاه از نویسنده ى صاحب سبک ایرلندى تبار، کالم مک کان است.
✔️ کتاب دیدن از سیزده منظر با خرید حق انتشار در ایران روانه بازار شده و مک کان با مقدمه اى که اختصاصا براى ترجمه ى فارسى کتاب نگاشته، نوعى صمیمیت را بى واسطه در همان صفحات اول به خواننده منتقل مى کند.
پشت جلد کتاب آمده است:
دیدن از سیزده منظر آخرین اثر داستانی کالم مک کان ایرلندی است. وی در دانشگاه هانتر نیویورک به تدریس نویسندگی می پردازد. نُه اثر داستانی وی افتخارات فراوانی برای او به ارمغان آورده است که می توان به جایزه ملی کتاب آمریکا در سال ۲۰۰۹ و جایزه ادبی دوبلین ۲۰۱۱ اشاره کرد.
کتاب دیدن از سیزده منظر
دیدن از سیزده منظر شعرِ بلندِ عدم قطعیتِ لحظه است. عدم آگاهى از قطعى بودنِ رخدادها و ناپایدارى زمانِ حال. دیدن از سیزده منظر نبردى با زمان است، زمانى که با پیشروى به فرسودگى مى گراید. فرسودگى اى که نمود بارز آن را در سالخوردگى میتوان شاهد بود، آنگاه که به قول نویسنده:
این مشکلى است که در سنین بالا پیش مى آید؛ اینطور نیست؟ احساس را به خاطر مى آورید، اما تاریخ را نه. اگر تاریخ را پیدا کنید، احساس را از دست خواهید داد.
همه چیز ناپایدار است، نمى توان به درستى به یاد آورد چنان اتفاقى با چه کیفیتى و با چه انگیزه اى رخ داده، آنچه از رخدادها در ذهن ما میماند به سان لکه ى چایى است که بر روى رومیزى جا خوش کرده، که در آن نه اثرى از گرماى چاى است و نه طعم آن.
حال با وجود این ناآگاهى، نویسنده خرقه اى بر تنِ انسان مى کند، خرقه ى قضاوت و شما در نخستین منظر مى نگرید کسى که تمام عمر به شکیل ترین شکل ممکن انسان را مورد قضاوت قرار میداده حال با حالتى بى اختیار، چنان محدود شده است که در بقایاى انسانى خود دست و پا مى زند.
[ از همین انتشارات: رمان تاوان ]
آیا انسانى که تا این حد ناتوان و ناآگاه هست مى تواند همنوعش را مورد قضاوت قرار دهد؟ آیا انسان توانایى بر دوش کشیدنِ این بار امانت را دارد؟ و ما با تصویر مردى روبرو مى شویم که تمامِ افتخاراتش مربوط به گذشته است. گذشته اى که برایش باحال یکسان است:
زمانِ حال چیز خنده دارى است؛ اصولا نمى تواند وجود داشته باشد. به مجرد اینکه از آن آگاه مى شویم، سپرى مى شود و دیگر حال نیست. این طورى ما مدام در گذشته زندگى به سر مى بریم، حتى هنگامى که در حال رویاپردازى درباره ى آینده هستیم.
گذشته ى پر امیدى که نشان هاى افتخارى بر سینه ى قاضى مى نشاند، اما همه خاک خورده و فرسوده. حال آنچه در چنته دارد پسرى به غایت ضداخلاق و غم از دست دادن همسر و ناتوانى شدید جسمى است. آنچه مانده همین هاست، با آن خرقه ى قضاوت پسر را ملامت مى کند، با حافظه ى ناپایدارش یاد همسر را زنده نگه مى دارد و درد فرسودگى را به جان مى خرد، چرا که زمان بى رحمانه بى رحم است.
تغییر گاه به گاهِ زبانِ روایى داستان از اول شخص به سوم شخص که همراه با تغییر هوشمندانه ى تمام ویژگى هایى زبانى است، نه تنها موجب نا راحتى مخاطب یا سردرگمى اش نمى شود، بلکه همگام با موضوع، مخاطب مى تواند از دو دوربینِ متفاوت، حافظه و خیالاتِ مِندلسون و واقعیات و رخدادها، موضع را بنگرد. در اولى لحن امیخته با عواطف و طنز بعدِ انسانىِ وجود مندلسون را به تصویر مى کشد. لحن داناى کل اما تا حدودى خشک و مکانیکى است، انگار قصد دارد از زبان یک دوربین سخن بگوید، دوربینى که وقایع را ثبت مى کند.
و اما، در ابتدا اشاره کردم که سیزده منظر شعر است، زیرا آنچه به وفور در آن مى بینیم عنصر خیال است و لطافت شعرگونه. گرچه مسایل تلخ و قابل تاملى را پیش مى کشد اما نمیگذارد تلخى آن کام خواننده را آزرده کند. طنز ظریف و دل نشینِ کلامى و گاها فلسفى توانستى از تلخى آن بکاهد. در هم گره خوردن شعر با آن وجه خیال انگیزش و قتل با آن چهره ى عبوس واقعى، شاید به نوعى تداخل خیال و واقعیت، هستى و نیستى، درد و لذت باشد. آنچه در زندگى همیشه شاهدش بوده و خواهیم بود.
اولین داستان کوتاه کتاب دیدن از سیزده منظر
» الان ساعت چند است؟ تو کجایى؟
به این تصویر بنگرید:
تصویر سربازى در گوشه اى دورافتاده؛ یک جوان آمریکایى در شب سال نو و در سربازخانه اى در دوردست ها…
تصویرى که احساساتِ بسیارى را به مخاطب منتقل مى کند. مک کان با تغییر موضعِ راوى به یک سطح پیشتر از شکل گیرى داستان، فرم بدیعى به روایت داده است. او این توانایى را دارد که حتى در یک داستانِ کوتاهِ چند صفحه اى خواننده را با خود همراه کند:
ما هم مثل سَندى چیزى براى دیده شدن یا فهمیدن داریم، یا حداقل در رویایمان آن را به خیال پرورش داده ایم؛ جایى دور، حتى دورتر از کنج خیال مان، ما هم امیدى محال در سر داریم تا سندى واژه اى را به ماهواره ها بسپارد تا به خانه برسد.
این داستانک بیش از هرچیز مى تواند نحوه ى شکل گیرى طرح، شخصیت پردازى و شروع نگارش داستان را به نویسندگان جوان به بهترین شکل نشان دهد.
دومین داستان کوتاه کتاب دیدن از سیزده منظر
» شُخول
ویژگى دیگر آثار مک کان که در این داستانک بسیار بارز است، پیشینه ى قوى شخصیت هاست.
با اینکه شاید در یک داستان کوتاه چندان نتوان به گذشته کاراکتر پرداخت، اما مک کان شخصیتى را به خواننده معرفى مى کند که مخاطب در چندسطر اول به خوبى از گذشته اش اشنا شده است. همچنین ریزنگرى او در بیانِ افکار ِ کاراکتر این حسِ آشنایى را در خواننده مضاعف مى کند:
چگونه ترس همسایه ى نفرت مى شود؟
سومین داستان کوتاه کتاب دیدن از سیزده منظر
» توافق نامه
مک مان سعى نمیکند سوالات واضحى که در وراى ذهن شخصیت داستان شکل گرفته، در خلال اتفاقات و گفتگوها بیان کند، او صراحتا ذهن مخاطب را به چالش مى کشد. آیا زنى که شش ماه مورد تعرض قرار گرفته، حالا بعد از سى و اندى سال، باید انتقام بگیرد یا ببخشد؟ چه نوع رفتارى متناسب با شخصیت و منش یک راهبه است؟ آیا اگر تو بودى مى بخشیدى یا انتقام میگرفتى؟ و بدینگونه چنان همذات پندارى اى در ذهن خواننده شکل میگیرد که نمى تواند از پاسخ دادن به آن طفره برود.
یادداشت مترجم (اختصاصی کافهبوک)
اولین رویارویی من با عالیجناب کالم مککان به پاییز ۸۹ برمیگردد. در دوران دانشجویی بودم و بیشتر ازینکه مترجم باشم، طرفدار پروپاقرص دنیای جهانی کتاب بودم. آن روزها کتاب Let the Great world spins ایشان تمام جوایز معمول آمریکا را از آن خود کرد. کتاب را به هر زحمتی تهیه کردم و خواندم. کالم مککان چنان شگفتزدهام کرد که او را بدون ذرهای تردید در لیست بهترینهایم قرار دادم و همان دوران بود که عهد کردم کاری از او ترجمه کنم.
سالها بعد در تابستان ۹۵ همزمان با تولد دیدن از سیزده منظر آن را خواندم و در انتخابی که بر مبنای محتوا و حجم کتاب بود (ناگفته نماند که انتخاب بین این دو اثر بسیار مشکل بود) نهایتا دیدن از سیزده منظر نمایندهی آثار این نویسندهی زرینقلم شد تا به ایرانیان معرفی شود. خلق تجربهای سینمایی با کمک اعجاز واژهها، سیری فلسفی در دنیای شخصیتهای پرداخته، روایتی مدرن در پردههایی سنجیده که با کمک تکنیک بینامتنیت روحی چنان واحد را پدید آورده که خواننده را از اولین صفحهها به شکلی همراه کتاب میکند که خواننده آرزو میکند هیچگاه این کتاب به پایان نرسد.
ترجمهی این اثر هم مانند خودش کاری نفسگیر بود که حقیر تمام تلاش خود را به کار بستم تا برگردانی مقبول از نثر کمنظیر جناب مککان ارایه کنم. نویسنده مقدمهای تاثیرگذار بر ترجمهی فارسی این اثر نوشته است که در نوع خود نظیر ندارد. احترام به حقوق نویسنده از یک سو و درنظر گرفتن مخاطب ایرانی برای نویسندگان مطرح جهانی از سوی دیگر شاید پررنگترین تاثیرات کنونی رعایت قانون کپیرایت برای اهالی کشوری است که بهطور قانونی عضو کنوانسیون جهانی کپیرایت نیست.
قسمت هایی از متن کتاب دیدن از سیزده منظر
این مشکلى است که در سنین بالا پیش مى آید ؛ اینطور نیست؟ احساس را به خاطر مى آورید، اما تاریخ را نه. اگر تاریخ را پیدا کنید، احساس را از دست خواهید داد.
زمانِ حال چیز خنده دارى است؛ اصولا نمى تواند وجود داشته باشد. به مجرد اینکه از آن آگاه مى شویم، سپرى مى شود و دیگر حال نیست. این طورى ما مدام در گذشته زندگى به سر مى بریم، حتى هنگامى که در حال رویاپردازى درباره ى آینده هستیم.
شاعران ، مانند کارآگاهان ، مى دانند که حقیقت مشقت بار است :حقیقت ، تصادفى اتفاق نمى افتد ، بلکه تراش مى خورد و به عمل مى آید تا وارد هستى مى شود؛ محصولى است از زمان ، فاصله و پیوند. شاعر باید این احتمال را در نظر داشته باشد که پیش از بروز یک واژه ، یا انعقاد یک جمله ، یا گشایش یک قافیه راه درازى را باید طى کند ، و حتى با وجود همه ى اینها هم هیچ چیز تضمین شده نیست ، حتى واژه هایى که معناى اولیه ى خود را به مخاطره انداخته اند. شعر ، گاهى در غیر منتظره ترین لحظه رخ مى نماید وشاعر، باید به این معما ورود کرده و از آنجا شروع به بازسازى شعر کند.
و زمان چه ظالمانه مى تازد ؛ وقتى در طلب آن هستى مضایقه مى کند و آن گاه که به آن نیاز ندارى فراوان مى شود.
اگر به زندگى مهلت کافى بدهى همه ى مشکلاتت را حل خواهد کرد ، حتى مشکل زنده بودن را.
در حقیقت بدبختى همه جا را فراگرفته است. چرا نگوییم کل جهان یک دیوانه خانه است ، و بعد همینجورى آن را به حال خود رها کنیم؟
شاعران مانند کارآگاهان مى دانند که حقیقت مشقت بار است : حقیقت تصادفى اتفاق نمى افتد ، بلکه تراش مى خورد و به عمل مى آید تا وارد هستى مى شود ؛ محصولى است از زمان و فاصله و پیوند.
یک لحظه به تنهایى _مانند یک کلمه_ هیچ معنایى ندارد ؛ انباشتِ لحظه هاست که به آنها اهمیت مى دهد.
خونى که به ارث مى بریم چیز عجیبى است. درون ما حرکت مى کند و از ما چیزى مى سازد که هستیم. چشم اندازى که نقشى در افکار و اندیشه ى ما دارد.
کتاب زندگى آدم ها چندین جلد دارد و همین طور بازگوهاى زیادى از آن شنیده مى شود. این زندگى حجم زیادى دارد.
چقدر شگفت انگیز خواهد بود که آدم براى مدتى به صورت یک مغز زندگى کند. درون یک شیشه قرار بگیرى و همه چیز را از آنجا نظاره کنى. بدون سختى هاى این عمارت مشنگ. یک زندگى پاک و خالص ، در یک قفسه ، در ردیفى از قفسه ها.
درک ما از زندگى دیگران در واقع همان درکى است که از زندگى خودمان داریم و این حقیقتى است که با مرگ اطرافیان مان برجسته مى شود.
حقیقت این است که ما چیزها را زیباتر از آنچه که به واقع بودند به یاد مى آوریم.
هرچه نسبت به زمان آگاه تر مى شویم ، کمتر از آن بهره مى بریم. هرچه بیشتر در مضیقه ى زمان قرار مى گیریم ، وقت بیشترى طلب مى کنیم.
مشخصات کتاب
- کتاب دیدن از سیزده منظر
- نویسنده: کالم مک کان
- ترجمه: ابراهیم فتوت
- انتشارات: کوله پشتی
- تعداد صفحات: ۲۵۵
- قیمت: ۲۰۰۰۰ هزار تومان
این مطلب توسط مهشید موسوی نوشته شده است.
نظر شما در مورد کتاب دیدن از سیزده منظر چیست؟ آیا این کتاب را خوانده اید؟
لطفا نظرات خود را با ما به اشتراک بگذارید.