رمانی با یک طوطی که کتابی درباره قدرت نگرش سرمایهداری بر دانش و فرهنگ است اثری از آندرى ولوس است. عنوان اصلی کتاب «از زندگی یک تکسر» نام دارد که طعنهای به عقاب دوسر، از نمادهای حکومتی فدراسیون روسیه است اما مترجم کتاب، آبتین گلکار، با موافقت نویسنده از عنوان فرعی کتاب استفاده میکند چرا که عنوان اصلی کتاب برای خواننده ایرانی دور از ذهن مینماید. رمان آندرس ولوس که اصالتا تاجیک است از سوی نشر ماهی، با اجازه نویسنده و خرید حق کپیرایت آن منتشر کرده است.
آندرس ولوس درباره زندگی خود در اواخر دهه ۱۹۹۰ مینویسد: همهی آنچه میتوانم دربارهی خودم بگویم در چند سطر میگنجد. در دوشنبه به دنیا آدم. آنجا مدرسه را تمام کردم. در پژوهشکدهی نفت درس خواندم. متخصص ژئوفیزیک شدم. حتی مدتی در همین رشته کار کردم. در جوانی شعر میسرودم. گاهی چاپشان میکردند. مدتها به ترجمهی شعر از تاجیکی مشغول بودم. اولین داستانم حدود… حتی یادم نمیآید حدود چند سال پیش منتشر شد. ده؟ دوازده؟ بعد نوبت به کتاب نثرم رسید… خلاصه، زندگی پیش میرود. و تمامش هم وقف ادبیات نشده است. لابد به همین دلیل است که دوستانم دربارهی من میگویند: همانی است که نویسندگی هم میکند.»
این نویسنده پیش از این کتاب، رمانهای زیادی به بازار عرضه کرد و توانست جایزههایی مانند جایزه بوکر روسی، جایزه آنتی بوکر، جایزه دولتی فدراسیون روسیه و تعدادی دیگر را به ارمغان آورده است.
متنی که پشت جلد کتاب رمانی با یک طوطی آمده، بهخوبی محتوای کتاب را منعکس میکند:
[ معرفی کتاب: رمان دوازده صندلی اثر ایلف و پتروف – ترجمه آبتین گلکار، نشر ماهی ]
کتاب رمانی با یک طوطی
این رمان به سبکی طنزگونه از زبان یک طوطی به اسم سلیمان باگدانویچ روایت میشود. پرندهای که وقتی در رمان از اسم عجیب و حتی احمقانه او صحبت میشود به خشم میآید و میگوید: «به اسمم افتخار میکنم. ضمن اینکه اسم بنده از زیر بته درنیامده است، بلکه مثل بقیهی چیزهای دنیا تاریخچهای دارد.» و سپس تاریخچه اسم خود را بیان میکند. البته سلیمان باگدانویچ ارتباطی با دیگر شخصیتهای رمان برقرار نمیکند و فقط گاهی همه میترسند که نکند تککلمهای احمقانه بگوید و یا کار دیگری انجام دهد.
داستان رمان حول کتابخانهای در مسکو و کارکنان آن جریان دارد، مدیر کتابخانه فردی به نام کالاباروف است که ادیبی فرهیخته و مدبریست که تا به حال کتابخانه را با چنگ و دندان مدیریت کرده و مسائل کتابخانه را به خوبی به جلو برده است. شب شعر برگزار میکند و از دانش خود بقیه را هم بیبهره نمیگذارد. اما از مقامات بالا به ویژه از طرف ماخروشکینا، مدیر کل وزارت کتابخانهها، زیر فشار است تا استعفا دهد و دست از مدیریت این کتابخانه بردارد.
عاقبت کالاباروف زیر این فشارها تاب نمیآورد و بر اثر حمله قلبی جان به جان آفرین تسلیم میکند. بعد از مرگ کالاباروف مدیریت کتابخانه به دست افسری اطلاعتی و بازنشسته به نام میلاسادوف میافتد که در گذشته در بخش کارگزینی ارتش خدمت میکرده و هیچ سر رشتهای از ادبیات ندارد. او که برای کتابخانه خوابهایی دیده است تمام رشتههایی که کالاباروف در این چند سال ریسیده بود پنبه میکند. به عنوان مثال شب شعرهایی که به بهترین شکل ممکن برگزار میشد را به گند میکشد.
در این میان ساختمان کتابخانه که کمی پیش از شروع جنگ جهانی اول ساخته شده است و حتی نامش در بعضی از فهرستهای میراث فرهنگی به چشم میخورد وضعیت وخیمی دارد و به شدت نیازمند تعمیرات است. این قدمت مایه افتخار است اما باید مانع از خراب شدن خود به خودی و پوسیدگی آن شد.
پاشنهی کفشها گاهی حسابی در پارکت ترکخورده و نشستکرده گیر میکرد. یکبار هم چیزی نمانده بود شخص ماخروشکینا با کله برود توی قفسهی کتابها. سیمکشیهای برق هزار بار سوخته و مثل مار روی سقفهای رنگریخته چنبره زده بودند. پر کشیدن به توالت که اصلا کار وحشتناکی بود: یکهو میدیدی سیفون زنگزده از آن بالا درست میافتد وسط ملاجت. (کتاب رمانی با یک طوطی اثر آندری ولوس – صفحه ۷۷)
کتاب جنبههای مختلف دیگری هم دارد اما مسئله مهم سرنوشت کتابخانه است که باید رمان را بخوانید تا ببینید چه اتفاقی خواهد افتاد. در میان شخصیت طوطی هم جالب توجه است که خواندن کتاب را لذتبخشتر میکند.
[ معرفی کتاب: کتاب اگر این نیز انسان است – همراه با اینفوگرافیک کتاب، نشر ماهی ]
درباره کتاب آندری ولوس
در قسمت دیگری از پشت جلد کتاب آمده است «آندری ولوس در این کتاب با نثری ساده و روشن به مسئلهی غلبهی نگرش تجاری و سرمایهداری بر دانش و فرهنگ میپردازد، مشکلی که ظاهرا ابعادی فراگیر و جهانی به خود گرفته است.» اما به نظر من این نکته تنها بخش محدود و کوچکی از رمان است. رمان بیشک یک رمان طنزِ سیاسی است. نویسنده به وضوح از سیستم سیاسی روسیه انتقاد میکند و در جایی میگوید: «هر کس در روسیه چیزی میفهمد حداقل دوبار سر و کارش به زندان افتاده.» بنابراین این کتاب نقدی کاملا واضح به سیستم نظامی روسیه و قدرتش در عرصههای اجتماعی است. حتی جایی که چشمهای از این قدرت باعث تخفیف ۵٠ درصدی از رستوران میشود.
این کتاب علاوه بر این موضوع در فضایی فرهنگی شکل میگیرد و انتقاد جالبی از قشر فرهنگی میکند. علاوه بر آن نقدی جالب در برخورد اجتماعی روسها با تاجیکها به نمایش میگذارد که نمونه مشابه آن را میتوان رفتار ایرانیها با افغانها دانست.
اگر بخواهم از متن کتاب انتقادهایی که به موارد مختلف اشاره میکند نقل کنم باید حجم زیادی از کتاب را در اینجا بنویسم اما فقط به یک مورد که به مهمترین موضوع کتاب یعنی همان قدرت نگرش سرمایهداری اشاره دارد بسنده میکنم. در قسمتی از کتاب مدیر جدید کتابخانه اشاره میکند که مدیریت کتابخانه برای او واقعا یک پست موقت است و او کاری به کتابها و مراجعین و شبشعرها و دیگر برنامهها ندارد، کار او مهمتر از این حرفهاست و این کار مهم طبیعتا چیزی است مرتبط با پول و ثروت: «حرفم را گوش کنین. شما خیلی جوونین. هنوز نمیدونین توی تمام دنیا فقط پوله که همهچی رو میچرخونه.» در ادامه این قسمت از متن در کتاب آمده است: «فقر! هشت گرو نه! چه دلخوشیای دارین؟ روزای عید یه تیکه کرهی اضافی میندازین تو غذا؟ ولی من میتونم تمام خوشیای عالم رو به پاتون بریزم.»
من در این رمان آینهای دیدم که فضایی کاملا مشابه در کشور خودم را تداعی میکرد. چیزهایی که اتفاق افتادنشان خیلی دور از ذهن نیست. از این رمان چه از نظر داستانی و چه از نظر محتوایی لذت بردم و از آبتین گلکار و انتشارات ماهی بابت ترجمه این کتاب تشکر میکنم.
[ معرفی کتاب: رمان ظلمت در نیمروز – نشر ماهی ]
جملاتی از کتاب رمانی با یک طوطی
قبلا گفتم که کتابخانهی ما معمولا خلوت است. خدا میداند چند سال یکبار ممکن است شانهبهسری به سراغ ما بیاید که یکدفعه به کتاب آموزش مکرمهبافی نیاز مبرم پیدا کرده است و بدون آن نمیتواند زندگی کند. یا پیرزنی از راه برسد که باید به او کتاب راهنمای باغبانی داد: شتههای چغندر به باغچهی خارج شهرش هجوم آوردهاند و او سر پیری شبها با رویای ریشهکنشدن نسل آنها به خواب میرود. (کتاب رمانی با یک طوطی – صفحه ۲۸)
تمام زندگی من در اینجا سپری شده است، در کتابخانه، وسط کتابها. هر چیزی که میدانم کتابها به من دادهاند، کتابهایی اینقدر متنوع و اینقدر زنده… در هر کدامشان قلب فناناپذیر خالقی میتپد؛ گیریم گاهی این قلب ابله است، گیریم گاهی حتی سیاه و بدذات است، اما دقیقا همینها هستند که شخصیت مرا شکل دادهاند. (کتاب رمانی با یک طوطی – صفحه ۳۷)
طرف اسهال قلم داره، مگه نه؟ (کتاب رمانی با یک طوطی – صفحه ۱۰۳)
میگوید چیزهایی هست که بهتر است دربارهشان حرف نزنیم و قضاوتی نکنیم، زیرا هنوز تازه باید تجربهشان کرد. (کتاب رمانی با یک طوطی – صفحه ۱۴۰)
بحث بر سر اسطورهی اورفئوس و ائورودیکه بود. میگفتند در این اسطوره، بحث نه بر سر عشق است و نه بر سر مرگی که آنها را از هم جدا میکند، بلکه بر سر آن است که اگر هنرمند میخواهد زیبایی را بیابد، باید پا به جهنم بگذارد، به قعر دنیای زیرین که آکنده از رنج و عذاب است. باید روح خود را در آنجا غوطهور سازد و با دست خود آن را به بلایای جهنمی محکوم کند. وحشتآور است آن کرانههای مرده، هولناک است آن زمین خشکیده و تفتیده، که گاه شعله میکشد و گاه با ابرهای تیره و بیفروغ و مهی زهرآگین پوشیده میشود. ولی فقط آنجاست که هنرمند، فرسوده از اندیشهای که قلب او را تلختر از آتش کینهتوز میسوزاند، میتواند امید داشته باشد که زمانی او را خواهد، ائورودیکهی خود را… (کتاب رمانی با یک طوطی – صفحه ۱۴۰)
کاری از دست من ساخته نیست. انحصارطلبی همهی منافذ رو بسته، همهی شریانها رو فشرده، تموم چیزهای زنده رو خفه کرده! (کتاب رمانی با یک طوطی – صفحه ۱۶۵)
مشخصات کتاب
- کتاب رمانی با یک طوطی
- نویسنده: آندرى ولوس
- ترجمه: آبتین گلکار
- انتشارات: ماهی
- تعداد صفحات: ۱۶۸
- قیمت چاپ اول: ۱۵۰۰۰ تومان
👤 نویسنده مطلب: حامد رحیمی
نظر شما در مورد کتاب رمانی با یک طوطی چیست؟ اگر این کتاب را خواندهاید، آیا آن را به دوستان خود پیشنهاد میکنید؟ لطفا نظرات خود را با ما در میان بگذارید.
[ لینک: اینستاگرام کافهبوک ]
» معرفی چند رمان دیگر از نشر ماهی: