رمان بیوهها اثر آریل دورفمن است که در سال ۱۹۴۲ در آرژانتین به دنیا آمد. پدربزرگ و مادربزرگش از یهودیهای روسیه بودند که اوایل قرن بیستم به آرژانتین مهاجرت کرده بودند. پدرش اقتصاددانی چپگرا بود که در دههی چهل و با قدرت گرفتن نظامیان راستگرا تصمیم گرفت به آمریکا مهاجرت کنند.
در سال ۱۹۷۰ و با پیروزی سالوادور آلنده در انتخابات ریاست جمهوری شیلی، دوران جدیدی در زندگی بسیاری از شیلیاییها و از جمله آریل دورفمن آغاز شد. او در آن سه سال از مشاوران فرهنگی آلنده بود و در نتیجه بعد از کودتا مجبور شد زندگی مخفی در پیش بگیرد. رمان بیوهها یکی از کتابهایی است که او در همین دوران تبعید نوشت.
در پشت جلد کتاب قسمتی از متن رمان آمده است:
دورانی که ما در آن زندگی میکنیم عادی نیست، قربان. نکند به نظر شما عادی است که هیچ مردی در خانهی من نمانده، که دو پسرم کشته شدهاند، که دخترانم خواستگاری ندارند تا به خانهی بخت بروند، که شوهرم دو سال پیش دنبال از تئودور ساراکیس به پایتخت رفته و دستگیر شده و حالا بعد از دو سال جنازهاش را شناور در رودخانه پیدا میکنم؟
معرفی رمان بیوهها
نویسنده در مقدمه کتاب آورده است که به دلیل ترس از سانسور یا معدوم شدن کتاب، قصد داشته کتاب را به زبان دیگری ترجمه و چاپ کند اما به دلیل سختیهایی که وجود داشته از انجام آن صرف نظر کرده است. اما در نهایت برای احتیاط بیشتر مکان داستان را یونان قرار داده و دوره زمانی مشخصی هم برایش تعیین نکرده است. با این وجود رمان بیوهها داستانی است که در هر کشوری و هر زمانی قابل درک و تصور است.
داستان در روستایی جریان دارد که مردانش شبانه ربوده میشوند و دیگر اثری از آنها در جایی یافت نمیشود، مگر جسدی که هر چندوقت یکبار به رودخانه میافتد و توسط همسران و زنان روستا یافت میشود.
پلیس در واقع پاسخگو و یا حتی در جستجوی این مردان مفقود شده نیست و تمام سعیاش در انکار رابطه بین این اجساد و دولت و نیروهای امنیتی است. اما این مسئله که حتی اجازه شناسایی و دفن این اجساد را هم به زنان روستا نمیدهد منجر به طغیان زنی میانسال به نام سوفیا میشود که پدر، همسر و پسرانش مفقود شدهاند.
کتاب در واقع داستان تلخی دارد و شمایی از زنانی سیاهپوش که هر روز بر لب رودخانه در انتظار جسدی هستند که شاید به روی آب برگردد. زنانی که ناامید از زنده بودن و نجات مردانشان، فقط به دنبال دفنی آبرومندانه و مسیحی هستند که همین هم از آنها دریغ شده است. گویی نباید هیچ ردی از به ظاهر خائنین باقی بماند حتی اگر سنگی باشد بر گورشان و اثبات مرگ و نبودشان.
قوت کتاب بیشتر در استفاده از توصیفات و فضاسازی است تا خود دیالوگها، میشود گفت داستان به طور کلی دیالوگ محور نیست. نمیتوان مانند اکثر کتابها جملههایی از دلش بیرون کشید که ناقل اصل حرف نویسنده باشند چون توانایی نویسنده در نشان دادن فضایی بسته و تاریک و انسانهای گیر کرده در آن شرایط با استفاده از توصیفات است.
راویها به ناگهان جا عوض میکنند و از این بابت کتاب سختخوانی است. حتی نوه سوفیا که راوی بخشی از کتاب است همزمان به صورت اول شخص و سوم شخص به بیان میپردازد و این موضوع میتواند برای خواننده غیرجدی کمی گیج کننده باشد. اما همین انتخاب لحن و تغییر راوی هم میتوان گفت که در راستای فضاسازی کتاب و در خدمت به آن به کار برده شده است. زنانی که به قدری از نبود مردانشان کلافه و گیجاند که نمیدانند حتی از خودشان چطور صحبت کنند.
زمانی که یکی از پسران سوفیا بلاخره آزاد میشود و به خانه برمیگردد یکی از نقاط عطف کتاب است. لحظه که همسرش برای برگشت او آماده میشود و باقی زنان که به او مینگرند… نحوه برخورد پسر و مادر… سردرگمی که پسر (سرگئی) حتی نمیداند به طرف کدام یک از خواهران یا برادرزادههایش برود و این غمی که همه آنها را یکی کرده است.
مقابله احساسات همزمانی که سرباز مرد و معشوقه اش کنار رودخانه تجربه میکنند. سرباز که لب رودخانه احساس آرامش و راحتی میکند و معشوقهاش که دچار تشویش و نگرانی است و حتی با دیدن تکه پارچهای سیاه بر روی آب وحشتزده به دنبالش میرود که شاید جسد جدید و یکی دیگر از مردان مفقود شده روستا باشد. این که مفهوم دنیای اطرافمان چطور میتواند تغییر کند و احتمالا ساکنین این روستا هیچوقت کنار این رودخانه رنگ آرامش و خوشی را نمیبینند.
[ مطلب مرتبط: کتاب پدرو پارامو – نشر ماهی ]
کتاب ترجمه خوب و روانی دارد و داستانی مناسب برای علاقمندان به تلخیهای سیاست و زندگی در خفقان، که به دنبال کتابی تا حدودی پیچیده اما مختصرند است.
بعد از خواندن این کتاب تصویر این زنان سیاهپوش که لب رودخانه نشستهاند و از دیدن ترسناکترین کابوس ما ابایی ندارند، تا چندین روز بر ذهن شما حک خواهد شد. زنانی که از فرط قدرت ساکت و عجیبشان به «هیولای مادینهی غولآسا و پاره پارهای با پانزده یا بیست سر» تشبیه شدهاند.
جملاتی از متن رمان بیوهها
پیرزن با سرعتی عجیب و باورنکردنی دست زیر لباس سیاهش کرد و قابی را بیرون آورد. داخلش عکسی بود محو. متعلق به اویل قرن. عکس را گذاشت روی میز. مواظب بود زنجیر قاب از دستش خارج نشود. آن را چنان در دست میفشرد که انگار ماشه است. گفت: «این پدرم است.» انگار همین یک جمله برای توضیح هر چیزی کفایت میکرد. (رمان بیوهها – صفحه ۳۵)
اما من به شما گفتم که ادعایتان مضحک است. از شما پرسیدم اگر آن مرد، همان مردی که اصرار به دفنش دارید، به خانه برگردد، چه دارید به او بگویید؟ تصور کنید برمیگردد و میبیند مرده است، آنهم نه به دست ما – گرچه دلایل موجهی برای کشتنش داشتیم – بلکه به دست عزیزان خودش که او را تشییع کردهاند و سر قبرش صلیب گذاشتهاند. (رمان بیوهها – صفحه ۱۱۱)
همگی ایستاده بودیم. سرگئی لحظهای تردید کرد. نمیدانست باید به سمت چه کسی برود. ما همه مثل هم بودیم، جسمی رنج کشیده و امتداد یافته. (رمان بیوهها – صفحه ۱۳۱)
امانوئل، بدون خانواده کار ما زار است. ما همه چیزمان را مدیون پدر و مادرمان هستیم، به دنیا آمدنمان، درس خواندنمان و قدرشناسیمان را. اما ریشهی همهی نزاعها در همین جاست. فرض کن مثلا ناگهان درگیریای پیش بیاید. حالا لزوما درگیری هم نه. اصلا سوتفاهمی بین ارباب تو و ارتش. کسی چه میداند، مثلا یک جور اختلاف نظر… ممکن است دیگر، نه؟ (رمان بیوهها – صفحه ۱۵۰)
یک راز. گوش کن، احمق کوچولو، یک جور راز دیگر. خیلی ساده. آدمها هیچوقت تنها نیستند. در بدترین لحظهها هم کافی است به درون خودت رجوع کنی و آن جا او، تو، هرکس، چیزی را میبیند که… خب، واقعیت این است که هر آدمی گوشهای از دلش را خانهی کسانی میکند که دوستشان دارد. و کل قضیه همین است. اگر عشقی وجود داشته باشد، آن آدمها درون تو هستند. این نظامیها فکر میکنن ما بیدفاع و درماندهایم. اما دل آدم بیشتر برای خود آنها میسوزد، چون انقدر کورند که ارتباطشان با درون خودشان قطع شده است. (رمان بیوهها – صفحه ۱۹۳)
آن بوی تحملناپذیر برآمده از مردانی دیگر، لابههایی که پیش از تو این پارچه را به دندان گرفتهاند، چشمهایی که کوشیدهاند چهرهای مثل چهرهی مادربزرگ را ثبت کنند، یا شاید حتی بخت این را هم نداشتهاند، تصویر چیزی، کسی، هرچیز، واپسین نوری که بتوان تشخیص داد، لبخندی محو نشدنی. آنها این را بر سر تک تک مردان میکشند، یک به یک، دقیقه به دقیقه، مردی و سپس مردی دیگر. (رمان بیوهها – صفحه ۱۹۹)
مشخصات کتاب
- رمان بیوهها
- نویسنده: آریل دورفمن
- ترجمه: بهمن دارالشفایی
- انتشارات: ماهی
- تعداد صفحات: ۲۰۸
- قیمت چاپ اول: ۱۶۰۰۰ تومان
- جیبی
👤 نویسنده مطلب: نگار نظری
نظر شما در مورد رمان بیوهها چیست؟ لطفا اگر این کتاب را خواندهاید، حتما نظرات ارزشمند خود را با ما در میان بگذارید.
» معرفی چند کتاب دیگر از نشر ماهی: