رمان قربانی اثر جویس کرول اوتس است، نویسنده ای است که کتاب هایش بارها در فهرست پرفروش ترین های نیویورک تایمز قرار گرفته اند.
داستان رمان قربانی
“دخترى سیاه پوست دزدیده شده و توسط پلیس هاى سفید پوست مورد ضرب و شتم و تجاوز قرار گرفته است. او در کارخانه اى متروک در پسکین نیوجرسی رها شده است تا بمیرد. کسى دستگیر نشده و رسانه ها در سکوت کامل اند. داستان توسط رسانه هاى سفید پوست و قدرت حاکم و سیاستمداران سانسور شده است. “
داستان با ورود مادرى نگران آغاز مى شود. او در حالیکه عکسى از دختر چهارده ساله اش در دست دارد، در محله ى ردراک میگردد تا نشانى از او بیابد. روز بعد دخترک توسط معلمش، در بدترین وضعیت ممکن در زیرزمینِ کارخانه اى متروک پیدا مى شود. چیزى نمیگذرد که گروههاى حمایت از سیاه پوستان سعى میکنند او را سمت خود بکشند تا از وضعیتِ پیش آمده نهایت استفاده را ببرند. این در حالى است که هیچکس مطمئن نیست اتفاقاتى که سیبلا مدعى آنهاست واقعا اتفاق افتاده باشد. مدارک و شواهد ناکافى است، اما اتهاماتِ بى اساس دامنگیر اداره پلیس مى شود.
درباره رمان قربانی
نژادپرستى، متاسفانه، همیشه موضوع پرمخاطبى بوده، چه از آن رو که موافقان بسیار دارد و چه از سوى دیگر که بسیارى فریاد به مخالفت با آن سر داده اند. اما گاهى همین دادخواهى ها به نام مظلوم، آب و نانى مى شود براى سودجویانى چون کشیشِ داستان که سعى میکند دخترک را “سمبل هتک حرمت به سیاه پوستان، سمبل تحقیر و اهانت و تجاوز” جلوه دهد. “دخترک نمونه ى نابِ یه قربانى سیاه پوسته.”
نویسنده مدام در خلال داستان، کنار نام و هویت هر کاراکتر جدیدى که وارد داستان مى شود، رنگین پوست بودن یا سفید پوست بودنش را مشخص میکند. بعد در میانه هاى جریان، شخصیتى را وارد میکند که یک افسر پلیس رنگین پوست است و گذشته ى مشترکى با سیبلا دارد. او هم در کودکى و نوجوانى مورد آزار ى اذیت قرار گرفته و حالا سعى دارد به هم نژادهایش کمک کند، اما از آن رو که لباس پلیس بر تن کرده، کسى به او روى خوش نشان نمیدهد. آنها همه ى پلیس ها را به یک چوب مى رانند.
حتى در اواخر داستان، کاراکترى وارد مى شود که او هم در نوجوانى طعم تلخ آزار نژادپرستانه را چشیده است. کاراکتر هاى مذکر هم از این جریان مستثنى نیستند، همه گذشته اى تلخ و ناخوشایند دارند. برادرى که بى دلیل به دست پلیس گشته شده، پسرکى که پشت فرمان اتومبیلش به رگبار بسته شده و از این قبیل خشونت ها که غرب وحشى را خشن و خونین نشان مى دهد، درست مثل هزاران نسخه فیلمى که ضدنژادپرستى ساخته شده، تلخ و دل ریش کن!
طبیعتا مى بایست قسمت هایى که به عنوان گفت و گو در داستان آمده، به علت نوع و سبک نگارش، براى فهم بهترِ خواننده، با فونت برجسته یا جداگانه اى تایپ مى شد. اما مى توان این ضعف را به کوچکى و سبکى کتاب بخشید.
قسمت هایی از متن رمان قربانی
هیچکس تنهاتر از مادر مایوسى نیست که دنبال بچه ى گم شده اش مى گردد.
وقتى از مدرسه برمى گشتم، توى کوچه پشت کارواش کامدن، یه چیز پارچه اى مثل کلاه کشیدن روى سرم و من رو از پشت گرفتن. من جیغ مى کشیدم، اما نفسم بالا نمیومد و فکر کردم الانه که بمیرم. جیغ میکشیدم و صدا مى زدم مامان… مامان… تا اینکه یه تیکه پارچه چپوندن توى دهنم که نزدیک بود خفه شم.
بدترین قسمتش این بود که وقتى اتفاقى برایت مى افتاد، همه خبردار مى شدند. حتى اگر هیچ اتفاقى برایت نیفتاده بود یا دقیقا به همان صورت نیفتاده بود، باز هم مردم مى گفتند آن اتفاق افتاده و این از همه بدتر بود.
زندگى اش از دوران بلوغ تاکنون، تلاشى بود براى غلبه کردن بر فضاهاى بى رحم و خشن هویتى. رنگ پوستش، ریشه هاى نژادى و جنسیتى. من خیلى بیشتر و مهمتر از چیزى که مى بینین هستم، پس فقط بهم یه فرصت بدین.
در طول زندگى اش بارها فرار کرده بود. بارها و بارها در خواب هایش فرار کرده بود. شلیک گلوله پشتش را شکافته بود. رگبار گلوله سینه اش را دریده بود و صورتش را از هم پاشیده بود. نوع خاصى از گلوله، به اسم دامدام، وحود داشت که وقتى وارد بدن مى شد، تمام اعضاى داخلى و دل و روده را از هم مى پاشید. یک گلوله از پشت گردن قادر بود بعد از ورود به بدن، همه چیز را داغان کند و از آن طرف با خودش بیرون بیاورد.
مشخصات کتاب
- رمان قربانی
- نویسنده: جویس کرول اوتس
- ترجمه: علی قانع
- انتشارات: چترنگ
- تعداد صفحات: ۴۱۱
- قیمت: ۳۱۰۰۰ تومان
این مطلب توسط مهشید موسوی نوشته شده است.
[ کتاب مرتبط: جاهای تاریک ]