کتاب زندگی و زمانه مایکل ک رمانی از جان ماکسول کوتسیا، نویسنده برنده جایزه نوبل ادبیات است که موضوع اصلی آن درباره رسیدن به جایگاه واقعی «انسانیت» است. کوتسیا جوایز متعدد دیگری را هم دریافت کرده است. این نویسنده دوبار موفق به دریافت جایزه بوکر شده است، یکی در سال ۱۹۸۳ برای همین کتاب و دیگری در سال ۱۹۹۹ برای کتاب رسوایی.
جان ماکسول کوتسی در سال ۱۹۴۰ در آفریقای جنوبی به دنیا آمد. پدر و مادرش هلندیتبار بودند. او دوران کودکی و نوجوانی را در کیپتاون گذراند و سپس به انگلستان رفت و در آنجا استخدام شد. تحصیلات دانشگاهیاش را در دانشگاه تگزاس ایالات متحده گذراند و مدرک دکترای ادبیاتش را در سال ۱۹۶۹ از همین دانشگاه گرفت. کوتسی هماکنون در استرالیا زندگی میکند.
در قسمتی از متن پشت جلد کتاب زندگی و زمانه مایکل ک آمده است:
کتابهای کوتسیا حجیم نیستند و اغلب به ۳۰۰ صفحه نمیرسند اما در عوض پرمایهاند. در رمانهای زندگی و زمانه مایکل ک و در انتظار وحشیها از مردان و زنانی مینویسد که با تاریخ دست و پنجه نرم میکنند. او میگوید: تاریخ ما به گونهای است که بناگاه مردم عادی باید تصمیمات حاد بگیرند. اما آنها به چنین موقعیتهایی عادت ندارند. من تصور میکنم در ۴۰ سال گذشته آفریقای جنوبی کشوری بوده که مردمش با دیوان اخلاقی عظیمی روبهرو بودهاند.
[ » مطلب مرتبط: کتاب استاد پترزبورگ – اثر جی ام کوتسی ]
کتاب زندگی و زمانه مایکل ک
یکی از درونمایههای اصلی رمانهای جی ام کوتسیا ارزشها و رفتارهای حاصل از سیستم حکومتی آپارتهاید در آفریقاست که عقیده دارد در هر کجای جهان میتواند به وقوع پیوندد. در رمان حاضر نیز نویسنده به طریقی خاص به این موضوع پرداخته میشود.
مایکل ک، پسریست لبشکری، کمهوش، زادهی مادری فقیر و بیچاره و پسری است که وقتی بچه بود توسط مادرش به کانونی سپرده میشود که مخصوص بچههایی مثل خودش بود؛ بچههایی که هر کدام یک نقص و بدبختی داشتند. مایکل پانزده ساله که میشود از این کانون خارج و بهعنوان باغبان مشغول به کار میشود اما تلاش اصلی مایکل ک، بازگرداندن مادر بیمارش به زادگاهش است. بنابراین او شغلش را رها میکند و به فکر انجام این ماموریت مهم میافتد.
داستان در آفریقای جنوبی در جریان است، در سالهایی که دستخوش جنگ داخلی بود و در این بین است داستان مایکل روایت میشود، روایتی یکنواخت با ضربآهنگی کند از دنیای درونی مایکل، از غریزهی زندگی و البته بیعدالتی دنیا. کوتسیا در این کتاب علاوه بر اعتراض به تبعیض نژادی حاکم بر کشورش، کوشیده است تا شرایط سیاسی – اجتماعی گروههای مختلف جامعه را فارغ از هر طبقه و نژادی که هستند، به تصویر بکشد.
مایکل هرجا که پا میگذارد، جنگ به دنبالش است و نهایتا به اتهام شورش زندانی میشود. اما حتی نمیداند که جنگی در جریان است. مایکل میتواند بدون کمک دیگران، بدون پول و غذا و زن زندگی کند، میتواند غذای خودش را از طریق باغبانی و خاک به دست آورد و در طبیعت با کمترین امکانات زندگی کند و علیرغم کمهوشی، درک عمیقی از آب، زمین، آزادی و مساوات دارد. یا همونطور که در پیشگفتار مترجم آمده؛ مایکل یک انسان بکر است که جهان را از دید خاص خودش میبیند. او، درنهایت سادگی، هیچچیز نمیخواهد: نه جنگ و نه انقلاب، نه قدرت و نه پول. مایکل ک فقط کرامت انسانی را میخواهد.
در قسمتی از مقدمه مترجم درباره اسم این شخصیت و کتاب آمده است:
لحن و فضای داستان، بهخصوص در نیمه اول کتاب بسیار یکنواخت و کند است، در این قسمت خواننده لازم است که صبور باشد تا به قسمتهای جدیتر رمان برسد. سپس از یک جایی به بعد، اشتیاق مایکل به آزادی، وابستگیاش به طبیعت و سرگذشتش شما را به دنبال خودش میکشد. مایکل به طریقی خاص و متفاوت به مفهوم جنگ میپردازد و آدم را به فکر فرو میبرد.
[ » مطلب مرتبط: کتاب محاکمه – اثر فرانتس کافکا ]
جملاتی از متن کتاب جی. ام. کوتسیا
بچه که بود، مثل بقیه بچههای کانون هائیس نورنیوس، گرسنه بود. گرسنگی از آنها حیواناتی ساخته بود که از جلوی یکدیگر غذا میربودند و از دیوار حیاط آشپزخانه بالا میرفتند تا سطلهای آشغال را در جستجوی استخوان و پوست میوه زیر و رو کنند. بعد که بزرگتر شد، دیگر از خواستن دست کشید. جانوری که در درونش فریاد میکشید، هر ماهیتی هم که داشت، بر اثر گرسنگی کشیدن آرام گرفت.
نمیتوانست مجسم کند عمرش را صرفِ فرو کردن دیرک در زمین و کشیدن حصار و تقسیم کردن زمین کند. خود را نه جسم سنگینی که ردی بر جا بگذارد، بلکه فقط لکهای میپنداشت بر زمینی غرقه در خوابی عمیق که نه خراش پای مورچه را حس میکرد و نه سایش آروارههای پروانه را، نه درغلتیدن غبار را.
هنوز یه ماه نگذشته بود که همه ناخوش شدن. اسهال، بعدش سرخک، بعدش آنفلوانزا، همینطور پشت سر هم. همهش از این بود که مث حیوون تو قفس زندونی بودن. سرپرستار حوزه که اومد، میدونی چیکار کرد؟ اینجا از هرکی بپرسی واسهت میگه. وایساد وسط اردوگاه که همه میدیدنش، زد زیر گریه. به بچهها نیگا میکرد که استخوناشون زده بود بیرون، نمیدونس چیکار کنه، همونجا وایساد و گریه کرد. یه زن گنده و قوی. یه سرپرستار حوزه.
حیف که برای زندگی کردن تو این دوره و زمونه باید قبول کرد که مث حیوون زندگی کنیم. آدمی که بخواد زنده بمونه نمیتونه توی خونهای زندگی کنه که پنجرههاش روشنن. باید بره تو یه سوراخی تموم روز قایم بشه. باید جوری زندگی کنه که ردی از زندگیش معلوم نشه. زندگی اینجوری شده.
واژهای که سروان پلیس بهکار برده بود انگل بود: اردوگاه یاکالزدریف کندوی انگلهایی بود که به آن شهر پاکیزه و آفتابی آویخته بود، شیره آن را میمکید اما در عوض غذایی پس نمیداد. با این حال برای ک که با سر فارغ در بسترش دراز کشیده بود و بدون شور و حرارت فکر میکرد، دیگر روشن نبود که کدام میزبان و کدام انگل است، اردوگاه یا شهر؟ اگر کرم میتوانست گوسفند را نابود کند چرا گوسفند کرم را میخورد؟ اگر میلیونها نفر باشند، میلیونها بیشتر از آنچه عقل کسی قد بدهد -اگر میلیونها نفر باشند که در اردوگاهها زندگی کنند، که از صدقه و خیرات زندگی کنند، که هرچه را گیرشان میآید بخورند، که از طریق نیرنگ زندگی کنند، که برای فرار از زمانه بیسروصدا به گوشه و کناری بخزند، که زیرکتر از آن باشند که عَلم بردارند و جلب توجه کنند و به حساب بیایند -آنوقت چه؟ اگر تعداد انگلها بهمراتب بیشتر از میزبانها باشد، آنوقت چه؟ -انگلهای بیکاره و انگلهای پنهانی دیگری در ارتش و پلیس و مدرسهها و کارخانهها و ادارهها، انگلهای قلب انسان؟ آنوقت آیا هنوز هم میتوان انگل را انگل گفت؟ انگلها هم گوشت و ذات دارند؛ انگلها را هم میشود استثمار کرد. شاید در واقع، گفتنِ اینکه اردوگاه انگل شهر است یا شهر انگل اردوگاه بیشتر بستگی به این داشت که کدام یکیشان صدایش را بیشتر به گوش میرساند.
دریافتم که تو پنهانی میگریی، بدون اینکه ضمیر آگاهت بداند (از این واژه پوزش میخواهم)، برای غذای متفاوتی میگریی، غذایی که هیچ اردوگاهی نمیتوانست فراهم کند. ارادهات انعطافپذیر باقی ماند اما جسمت برای غذای خاص خودش میگریست، و فقط آن غذا. به من آموخته بودند که در جسم دوگانگی وجود ندارد. به من آموخته بودند که جسم فقط میخواهد زنده بماند. درک من این بود که خودکشی عملی نیست که جسم علیه خودش انجام دهد بلکه عملی است که اراده علیه جسم مرتکب میشود. در اینجا جسمی را میدیدم که ترجیح میداد بمیرد و ماهیتش را عوض نکند.
من شدم وسیلهی خیریه. هر جا میرم میخوان عمل خیر روم پیاده کنن. بعد از این همه سال هنوز شکل یتیمهام. همه با من مث بچههای یاکالزدریف رفتار میکنن که بهشون غذا میدادن چون هنوز خیلی کوچیکتر از اون بودن که گناهی کرده باشن. از بچهها فقط یک تشکر نوکزبونی توقع داشتن. از من بیشتر توقع دارن، چون بیشتر توی دنیا زندگی کردم. میخوان سفرهی دلمو پهن کنم و قصهی یه عمر زندگی توی قفسها رو براشون تعریف کنم. میخوان همهچیِ قفسهایی رو که توشون زندگی کردم بگم، انگار من مرغ عشقم، موش سفیدم، یا میمونم. اگه توی هائیس نورنیوس بهجای سیبزمینی پوست کندن یا جمع و تفریق یاد گرفته بودم قصه تعریف کنم، اگه هر روز مجبورم میکردن قصهی زندگیمو تعریف کنم و با یه ترکه بالا سرم وایمیستادن تا تپق نزنم، حتما یاد میگرفتم چیکار کنم که خوششون بیاد. واسهشون قصهی یه عمر زندگی توی زندونایی رو تعریف میکردم که هر روز، هر سال، پیشونیمو میچسبوندم به سیمهای حصار و به دور دورها زل میزدم و خواب چیزایی رو میدیدم که هیچوقت نمیتونستم داشته باشم، زندونایی که نگهبانا بهم فحش میدادن و با تیپا میفرستادنم زمینشوری. وقتی قصهم تموم میشد، ملت سرشونو تکون میدادن و دلشون به حالم میسوخت و حرص میخوردن و هی بهم میدادن بخورم؛ زنها میبردنم تو تختشون و توی تاریکی واسهم مادری میکردن. اما حقیقتش اینه که من باغبون بودم، اول واسه شهرداری، بعدش واسه خودم؛ باغبونام بیشتر وقتشون دماغشون توی زمینه.
مشخصات کتاب
- عنوان: زندگی و زمانه مایکل ک
- نویسنده: جی. ام. کوتسیا
- ترجمه: مینو مشیری
- انتشارات: نو
- تعداد صفحات: ۲۲۴
- قیمت چاپ دوم: ۲۳۰۰۰ تومان
👤 این مطلب با همکاری زهرا محبوبی نوشته شده است.
نظر شما در مورد رمان زندگی و زمانه مایکل ک چیست؟ آیا این کتاب را خواندهاید؟ لطفا نظرات خود را با ما در میان بگذارید. برای ثبت نظر خود نیازی به وارد کردن ایمیل نیست.
[ لینک: کانال تلگرام کافه بوک ]
» معرفی چند کتاب دیگر از نشر نو: