در این مطلب از وبسایت معرفی کتاب کافهبوک زندگی و برخی از آثار برجسته نویسنده برنده جایزه نوبل ادبیات، ساموئل بکت بررسی میشود. ممکن است در بررسی برخی از کتابهای بکت بخشهای اصلی و یا ایده کلی کتاب فاش شود بنابراین اگر کتابهای بکت را هنوز نخواندهاید و یا روی افشای مطالب حساس هستید از مطالعه این مطلب خودداری کنید و خواندن آن را به بعد از مطالعه کتابهای او موکول کنید، هرچند میتوانید از این مطلب و نکات پیرامون آن برای فهم بهتر کتابها و فلسفه ساموئل بکت استفاده کنید.
بکت در ایران نویسنده شناختهشدهای است و بسیاری از کارهایش نیز ترجمه شده است. کتابهای بکت را در فهرست صد کتاب برتر تاریخ نیز میتوانید مشاهده کنید. برخی از کتابهای بکت که ترجمه شدهاند عبارتند از:
- فسهها
- دست آخر
- مالوی
- مالوی میمیرد
- ننامیدنی (نام ناپذیر)
- ما ابرها
- متنهایی برای هیچ
- در انتظار گودو
- دوازده قطعه کوتاه
- عشق اول و دیگر نوشتهها
- وات
- آخر بازی
در ابتدا لازم است ارتباط ساموئل بکت نویسنده بزرگ ایرلندی و بازی کریکت بهتر شناخته شود. در دوران دانشجویی در کالج ترینیتی دوبلین بازیکن خوبی بود. حتی در کتاب ویزدن (wisden) هم اسم بکت درج شده است، کتاب مقدس کریکتبازها. تنها برنده نوبل که این افتخار را دارد. یک بار در اواسط دهه ۶۰ بکت از پاریس به لندن رفت تا بازی انگلیس و استرالیا را ببیند. بعدازظهر آفتابی تابستان بود و آسمان آبی و زمین کریکت سبز و باشکوه ورزشگاه. یکی از دوستانش به او گفت: چه روز خوبی است، از آن روزهاست که آدم خوشحال است که زنده است. بکت خیلی خشک جواب داد: «نه دیگه، من اینقدر هم اغراق نمیکنم.»
این ماجرا به زیبایی دو جنبه بکت را به تصویر میکشد. دیدگاه تیره و تار معروفش درباره زندگی و حس طنز زهرآگینش. به قول هوراس والپول اگر دنیا برای آنها که فکر میکنند کمدی باشد و برای آنها که احساس میکنند تراژدی باشد، کتاب «در انتظار گودو» زیر عنوان مناسبی داره: تراژدی کمدی.
در تصاویر نمایشی و نثر نوشتههایش، بکت به این زیبایی مضاعف رسید که رنج انسان را با طنز تلخ و کمدی سیاه هدف بگیرد. شاید خیلی تصادفی به نظر بیاید که این مشهورترین درامنویس ویرانی که آثارش پر از تصاویر کتاب مقدس است، در روز تسلیم مسیح زاده شد. ساموئل بارکلی بکت – Samuel Barclay Beckett – در جمعه نیک به دنیا آمد در سیزده آوریل ۱۹۰۶ در روستای فاکس فراک. در هشت مایلی جنوب دوبلین. به مدرسه سلطنتی پرتورا رفت که الان در ایرلند شمالی است. پرورشگاه یک نمایشنامه نویس دیگر یعنی اسکار وایلد. در درس و ورزش عالی بود از کالج ترینیتی دوبلین در ۱۹۲۷ فارغالتحصیل و چون شاگرد اول شد و مدال صلا گرفت. انگار سرنوشتش یک کار دانشگاهی درخشان بود.
در اکتبر ۱۹۲۸ برای یک بورسیه دو ساله به پاریس رفت. در موسسه مشهور École Normale Supérieure – مدرسه عالی نرمال. ورودش به صحنه ادبی پاریس اثر عمیقی روی این ایرلندی جوان گذاشت. وارد حلقه دوستداران یک حلقه بزرگ نویسنده بزرگ دیگر شد: خالق اولیس که در سال ۱۹۲۲ منتشر شده بود. در ۱۹۲۹ بکت اولین مقاله انتقادی خود را درباره اثر ناتمام جیمز جویس منتشر کرد که بعدها شبزندهداری فینگنها نام گرفت.
در بازگشت به دوبلین از درس دادن در کالج ترینیتی راضی نبود و کمی بعد از یک سال استعفا به همه گفت کارش را رها کرد چون نمیتواند چیزی را به دیگران درس بدهد که خودش نمیداند. اینجا بود که تصمیم گرفت نویسند و مقالهنویس شود. ۱۹۳۱ یک کتاب نقد کوتاه درباره نویسنده بزرگ فرانسوی یعنی پروست نوشت. با ذکاوت تشخیص داد که پروست ی ک فیلسوف است و رمان بلندش – در جستجوی زمان از دست رفته – اساسا پژوهشی درباره معنای زندگی است. معنایی که در نظر پروست در خلق و ستایش از هنر بود و بکت هم با او موافق بود.
با وجود درخشش این مقاله بکت برای جا انداختن خودش در دنیای ادبیات خیلی به در بسته خورد. بازتابی از پی رنگ شکست که در آثارش غالب است. نتوانست اولین تلاشش برای نوشتن رمان را منتشر کند: «از رویای زیبایی تا زنان معمولی». هرچند عمده آن به صورت یک مجموعه داستان کوتاه به نام «بیشتر سیخونک تا اردنگی» بازنویسی شد که در سال ۱۹۳۴ منتشر شد. سال بعد کتاب شعر نازکی نوشت: «استخوانهای اکو و دیگر تهنشینها.» مثل بقیه آثار این دوره پر از بدبینی و فضل فروشی بود. «مورفی» در ۱۹۳۶ در لندن تمام شد. این کمدی عقاید احتمالا آسانترین و غیرتجربیترین کار کامل بکت است. ولی این هم باعث نشد کتاب برای نشر چهل و دو بار رد نشود. قبل از اینکه نهایتا در ۱۹۳۸ منتشر شود.
ساموئل بکت مدتها از حملههای وحشت، اضطراب و افسردگی اغلب با علایم جسمی وحشتناک رنج میبرد. اوایل دهه ۱۹۳۰ به لندن رفت که زیر نظر روانکاو مشهور ویلفرید بایرن روانکاوی شود. علاقهاش به روانشناسی و روانپزشکی مدام در صحنههای تیمارستان در رمان مورفی ظاهر شد و همچنین در رمان «وات» که طی جنگ جهانی دوم در اختفا در روستایی در فرانسه نوشته شد.
تجربه شخصیاش از روانکاوی در کار بعدی او خودش را نشان داد که بیشتر آن یک جور تک گویی بود که گوینده با نوعی هذیان برای شنونده ناپیدا وراجی میکند. بسیار شبیه روانکاوی! هرچند کارهای بکت ارجاعات مشخصی ندارد و به جنگ جهانی دوم یا وقایع تاریخی دیگر اشاره نمیکند اما شکی نیست که ضربههای تاریخی حسابی تصورش را خورده و ساییده بود. منزجر از رفتاری که نازیها با دوستان یهودیاش کردند بکت عمدا به عنوان خبرچین، فعالانه وارد جنبش مقاومت در پاریس شد. تجربهاش از جنگ و ویرانیهایی که در فرانسه به چشم دید مسیر کارش را از اساس عوض کرد.
در سفری به دوبلین در ۱۹۴۶ الهامی از رسالت ادبی به او دست داد که کارهای فخرفروشانه دهه ۳۰ با بیان سوم شخص و دانای کل را از نثر گزیده گو، حیرت زده و اول شخص دوران بلوغش جدا میکند. برخلاف کارهای اولش که تاثیر جویس را با بازی واژهها و تراکم تصاویر آثار ادبی دیگه نشان میدهد، کارهای بعد از جنگش کمتر شعار میدهد و نادانی و رخوت و شکست را تبدیل به مشغله ذهنی اصلی میکند. این تغییر مسیر با تصمیم نوشتن به زبان فرانسه همراه شد: بین ۱۹۴۶ و ۱۹۵۰ دیوانهوار نوشت. شامل بیشتر آثاری که بکت امروز به خاطرش مشهور است. در انتظار گودو و سه گانه مشهورش: مالوی، مالوی می میرد و نامناپدیر.
[ معرفی مطلب مفید: لیست صد کتاب برتر تاریخ ]
در انتظار گودو بین اکتبر ۱۹۴۸ و ژانویه ۱۹۴۹ نوشته شد و هدف از دید ساموئل بکت فرار از کار سختتر تولید نثر انشایی بود. نهایتا در تماشاخانه کوچک پیشرو در پاریس در ژانویه سال ۱۹۵۳ روی پرده رفت. پیروزی بزرگش بحثهای بینالمللی راه انداخت و علاقه عمومی ایجاد کرد. «صحنه خالی به جز یک درخت و یک صخره. دو شخصیت گفت و گویی بی عاقبتی را پیش میبرند. و سر جاده منتظر کسی هستند که نمیآید.» نمایشنامه بکت باعث سردرگمی و جبهه گیری شد. وقتی نسخه انگلیسی در سال ۱۹۵۵ به لندن رسید با تمسخر و هو کردن همراه شد. ولی در انتظار گودو تبدیل شد به رسوایی موفق. احتمالا تأثیرگذارترین نمایشنامه تمام قرن بیستم است.
گودو تصویری تیره از زندگی بشر است. توام با کلی ادا و اطوار و دلقک بازی و کمدی روح. کنش یا بیکنشی در نمایش انگار طرح شرایط وجودی و جهانی انسان است. یکی از شخصیتها میگویند: ولی اینجا و در این لحظه از زمان همه بشریت «ما» هستند چه بخواهیم و چه نخواهیم. منتقدان پرسیدن نیامدن گودو آیا به معنی غیبت خداست یا این نمایش دارد اجساس آرزو به دل بودن یا ناتمام بودن زندگی را بیان میکند.
بالاخره بسیاری از آدمها در حال و هوای انتظار و رو به آینده زندگی میکنند. «وقتی شغل مناسب یا خانه مناسب بگیرم یا عشقم به من بله بگوید یا بازنشسته شوم آن موقع میتوانم خوشحال باشم.» ولی وقتی به خواستهها و آرزوها رسیدیم یک چیز دیگر میخوایم. رضایت نهایی و اغنای کامل که گودو قرار است به ما بدهد هیچوقت از راه نمیرسد.
با همه این تفاسیر فلسفی هیچ چیزی در نوشته ساموئل بکت قطعی نیست. زمانی گفت کلمه کلیدی نمایشنامههای من «شاید» است. ممکن است بزرگترین دستاورد ساموئل بکت تصویر بدبینانه از آینده نباشد بلکه نوعی حیرت و سردرگمی باشد. ترک این دنیا در مقام حیرت پاسخ شایستهای است. ما هم منتظر چیزی هستیم که نمیآید. اطمینان ،شفافیت، معنا و قطعیت حتی به معنای تاریکش وجود ندارد. بکت به طور غریزی استاد صحنه بود.
نمایش بعدیاش یعنی آخر بازی در سال ۱۹۵۷ تصویر ماندگاری از آدمها در سطل آشغال به ما میدهد. بیرون اتاقی که داستان در آن میگذرد همهچیز مرده و رنگ باخته است. ویرانی آخر زمانی که به طور اضطراری دارد بحران زیست محیطی زمانه را به چشم میکشد. هرچند کمدی سیاه ادامه پیدا میکند اما حتی ارزشها و معناهای انسانی میان تهی شده است. یک شخصیت انگار در پاسخ به آنهایی که این را یک اثر صرفا فلسفی میدانند میگوید: معنی داریم. من و تو معنی داریم آره. جون عمهمون.
هرچقدر کار ساموئل بکت بیشتر گرفت، نثر و نمایشنامههایش فشرده و فشرده تر شد. نمایشنامهها اغلب روی یک تصویر قوی متمرکز شدند. «زنی که تا کمر در شن دفن شده است – کتاب روزهای خوب.» «یک مرد و دو زن که در خاکستردونی برزخی گیر کردهاند و درباره مثلث زناکاری وراجی میکنند – کتاب بازی.» «یک دهان زیر نور صحنه به روایت سوم شخص داستان میگوید و از واژه من وحشت دارد. کتاب من نه.»
ساموئل بکت آثار هنریای به ما میدهد که باید تجربه کرد. نه فقط یک ایده یا درس اخلاقی بلکه ما را میبرد تا پیچیدگی شرایط مدرن که در آن تسلیهای سنتی اعتقاد به مشیت الهی یا امید به پیشرفت تمدن با توحش جنگ و نسلکشی نابود شده است، ببینیم. کارهای بکت شداید انسانی را نشان میدهد که لحظههایی از مهر به هم نوع و شفقت و کمدی سیاه در آن هست.
به علاوه نوشتههای او نهایت وجدان، دقت و صحت هستند و نظم و نسقی در آشفتگی متنهای او وجود دارد. چیزی مانند یک جور آرامش زمستانی خودش را نشان میدهد، یک ساختار متین و موزون. این دستاورد هنری ساختارگرا است که اجازه میدهد ما در آثارش این وقار شکننده و ضروری را دوست داشته باشیم.
👤بخش اصلی این مطلب، متن یک ویدیو به نام «ساموئل بکت» است که توسط وبسایت مدرسه زندگی – The School of Life در یوتیوب منتشر شده است. این محتوا توسط ایمان فانی ترجمه و در کانال مدرسه زندگی فارسی نیز قرار داده شده است.
نظر شما در مورد ساموئل بکت چیست؟ چه چیزی در کتابهای او وجود دارد که شما را جذب میکند. لطفا نظرات خود را پیرامون زندگی و آثار ساموئل بکت با ما در میان بگذارید.
» معرفی چند مطلب مرتبط دیگر: