سرگذشت هکلبری فین را شاهکار مارک توین نامیدهاند. کتابی که نویسنده نوشتن آن را در سال ۱۸۷۶ آغاز و نهایتاً در سال ۱۸۸۳ به پایان رساند. این رمان نیز مانند کتاب ماجراهای تام سایر برای رده سنی کودکان و نوجوانان نوشته شده است اما بدون تردید هرکسی آن را بخواند پشیمان نخواهد شد. ما در کافهبوک این کتاب را در لیست کتابهای پیشنهادی خود برای مطالعه قرار دادهایم.
مارک توین نام مستعار نویسندهای به نام سموئل کلمنس است که به اعتقاد بسیارانی مشهورترین چهره ادبی آمریکا و نخستین نماینده توده مردم امریکا است که به مرتبه «نویسنده بزرگ» میرسد. این مرد ژولیده با سبیلهای بلندش دوران کودکی خوشی دقیقاً شبیه سرگذشت تام سایر داشت. (تام سایر در کتاب حاضر نیز در بعضی از بخشها حضور پررنگی دارد.) مارک توین رمانها و کتابهای مهمی نوشت ولی منتقدان بهترین اثر او را رمان سرگذشت هکلبری فین میدانند، کتابی که ماجراهای تام سایر را میتوان مقدمهای برای آن در نظر گرفت. به همین خاطر ما پیشنهاد میکنیم در ابتدا کتاب ماجراهای تام سایر را که خود نیز کتابی شگفتانگیز است مطالعه کنید.
دقت داشته باشید که بیشتر شخصیتهای اصلی کتاب حاضر، در کتاب ماجراهای تام سایر به وجود آمده و شکل گرفتهاند اما اگر یکراست شروع به مطالعه سرگذشت هکلبری فین کنید مشکلی برای شما پیش نمیآید. با این حال پیشنهاد ما این است برای درک بهتر شخصیتها و کارهایی که میکنند ابتدا کتاب ماجراهای تام سایر را بخوانید.
ارنست همینگوی با اینکه از پایانبندی کتاب راضی نیست اما درباره این رمان مینویسد:
[ » معرفی و نقد کتاب: رمان پیرمرد و دریا – اثر ارنست همینگوی ]
کتاب سرگذشت هکلبری فین
کتاب ماجراهای تام سایر یکی از بهترین کتابهایی است که هرکس میتواند بخواند. رمان حاضر نیز دقیقاً از همانجایی آغاز میشود که ماجراهای تام سایر به پایان رسیده بود. بنابراین ما در اینجا به شکل خلاصه به پایان کتاب قبلی اشاره میکنیم و نحوه شکلگیری سرگذشت «هک» و ماجراجوییهایش را تعریف میکنیم. اما قبل از هرچیز شاید بد نباشد جملات ابتدایی کتاب را مرور کنیم. هکلبری فین در ابتدای روایت داستانش مینویسد:
شما مرا نمیشناسید، مگر اینکه کتاب «سرگذشت تام سایر» را خوانده باشید، ولی اشکالی ندارد. آن کتاب را آقای مارک توین نوشته بود و بیشترش هم راست گفتهبود. بعضی چیزها را چاخان کرده بود، ولی بیشترش راست بود. عیبی هم ندارد. همه آدمهایی که من دیدهام بالاخره یک وقت دروغ هم میگویند، غیر از خاله پولی، یا بیوه دو گلاس، یا شاید هم ماری. خاله پولی – یعنی البته خاله تام – و ماری و بیوه دو گلاس، نقلشان تماماً تو آن کتاب آمده، که همانطور که گفتم راست است، منتها بعضی جاهایش را نویسنده چاخان کرده. (کتاب سرگذشت هکلبری فین اثر مارک توین – صفحه ۳۵)
داستان کتاب ماجراهای تام سایر به این شکل به پایان رسید که هک و تام پول زیادی به دست آورده بودند و هک به خانه بیوه دو گلاس رفته بود تا «تربیت» شود و به آدم محترم و آبرومندی تبدیل شود. او باید آن زندگی رها و بیقید و شرط را ترک کند، به مدرسه و کلیسا برود، سر ساعت خاصی غذا بخورد، دعا بخواند و به طور کلی زندگی با قاعده و قانونی را در پیش گیرد. اما هک با این سبک زندگی نمیتواند به راحتی کنار بیاید.
بیوه دو گلاس مرا به فرزندی خودش برداشت و گفت که مرا تربیت میکند، اما زندگی کردن تو خانۀ او مکافات بود، چون که بیوهه بدجوری آبرومند بود و تمام کارهایش نظم و ترتیب داشت. من هم وقتی دیدم دیگر طاقتش را ندارم گذاشتم رفتم. باز همان لباس پارهپوره را پوشیدم و همان کلاه حصیری را گذاشتم سرم و خوش و خرم شدم. (کتاب سرگذشت هکلبری فین اثر مارک توین – صفحه ۳۵)
ولی هک همینطوری نمیتوانست برود. رفتن یعنی ترک تام سایر و جدایی از همه بازیها و نقشههایی که برای ایجاد دسته دزدها کشیده بودند. بنابراین هک فین مدت دیگری هم به این زندگی با نظم و ترتیب ادامه داد تا اینکه سروکله پدرش که یک دایٔمالخمر بود پیدا شد. پدر که بوی پول هم به مشامش رسیده بود، هک را از این زندگی متمدنانه جدا و شرایط سختی را برایش پدید آورد. شرایطی که در نهایت باعث شد هک فین نقشه فرارش را طراحی کند. دیگر وقتش بود از همهچیز زندگی فعلی دست کشید.
هک مشغول اجرای نقشهای شد که در آن راهزنان او را در کلبه کشته و سپس جسدش را به رودخانه میسیسیپی انداختهاند. یک نقشه بینقص که او را دست پدر دایٔمالخمر و عصبانیش راحت میکرد. ضمن اینکه دیگر مجبور نبود نزد بیوه دو گلاس هم برگردد. در اینجاست که «جیم» برده سیاهپوست و فراری با هک فین روبهرو میشود. جیم برده میس واتسون است و هک او را میشناسد. از اینجا به بعد سرنوشت این دو به هم گره میخورد.
هک فین طبیعتاً پسربچه پرجنب و جوش و شیطانی است که طرفدار «ماجرا»ست. از همان نوع ماجراهایی که با تام سایر داشتند. اما داستان برای جیم فرق میکند. او یک برده فراری است که اگر دستگیر شود اتفاقات خوبی در انتظارش نیست. بنابراین وقتی هک فین مثلا قصد داشت وارد یک کشتی شکسته شود تا شاید در اتاق ناخدا چیز باارزشی مانند سیگار برگ پیدا کند، از طرف جیم حمایت چندانی نمیگرفت.
از هیمن رو نقشه جدید این شد که آنها به ایالتهایی بروند که بردهها آزاد و راحت هستند تا جیم بتواند مشغول کار شود و همسر و بچههایش را آزاد کند. اما فعلا باید از رودخانه گذشته و به آخر ایالت برسند. سفر این دو بر روی یک کلک در رودخانه و اتفاقاتی که برای آنها رخ میدهد داستان اصلی کتاب سرگذشت هکلبری فین است. از این رو این کتاب را نوعی سفرنامه نیز دانستهاند.
[ » معرفی و نقد کتاب: رمان جنایت و مکافات – نشر خوارزمی ]
درباره کتاب مارک توین
کتاب ماجراهای تام سایر به شکل سوم شخص نوشته شده بود. نویسنده در آن به هیچکدام از بچهها اجازه نداد که شروع به تعریف داستان کنند و از ماجراجوییهایشان صحبت کنند. اما در کتاب سرگذشت هکلبری فین، نویسنده به هک این اجازه را میدهد. این شاید مهمترین و آشکارترین تفاوت دو کتاب باشد. فقط تصور کنید که اگر نویسنده به تام سایر اجازه میداد داستان را نقل کند! در این صورت احتمالا با یک رمان چندین جلدی روبهرو میشدیم.
تام سایر بچهای ماجراجو و فوقالعاده خیالپرداز بود که بازیهای بینظیری براساس کتابهایی که خوانده بود طراحی میکرد و با هوش بالایی که داشت دیگر بچهها را نیز همدست خود میکرد. اما هکلبری فین بچه فقیری بود که فقط ماجراجویی را دوست داشت، بنابراین همیشه نقش یک سرباز خوب را در قبال فرمانده تام سایر بازی میکرد. در کتاب حاضر هم هر وقت تام سایر وارد داستان میشود، بلافاصله نقش اول به او میرسد و هک به نحوی به حاشیه داستان رانده میشود.
ولی در نبود تام سایر، هک فین به عنوان بچهای ساده و جوانمرد نقش اصلی را برعهده میگیرد و برای خواننده از ماجراجوییهای خودش که رنگ و بویی متفاوت دارد صحبت میکند. مسائل این کتاب دیگر آنقدر در دنیای کودکانه جریان ندارد و بحثهای جدیتری مانند مسائل نژادپرستانه، حقهبازی و دزدی، ظلم و تلاش برای آزادی در سراسر کتاب دیده میشود.
هکلبری فین اما بچهای جوانمرد است که سبک زندگیاش قاعده و برنامهریزی نمیشناسد. او رها بودن را دوست دارد و خیلی زود مشکلات جیم را مشکلات خودش میبیند. احساسات نژادپرستانه در او وجود ندارد و یا اگر وجود دارد صرفاً تحت تاثیر رفتار دیگران است که خیلی هم به آن توجهی نمیکند. به عنوان مثال در جایی که هک، برده سیاهپوست را دست میاندازد بعدش عذاب وجدان شدیدی میگیرد. وجدان هک یکی از مسائل مهم کتاب است. در قسمتی از کتاب چنین میخوانیم:
اما یکی از قسمتهای مهم و جدی داستان آنجاست که هکلبری فین برخلاف آموزشها و رفتارهایی که از دیگران دیده بود، تصمیم میگیرد از جیم سیاهپوست حمایت و او را نجات دهد. تصمیم هک پس از یک کشمکش درونی سخت و طاقتفرسا است که در یک سوی آن کمک به جیم و در سوی دیگر یک کار زشت، یک سرکشی و عصیان در برابر جامعه و حتی رفتن به جهنم قرار دارد.
فکر سفر روی رودخانه را کردم. تمام مدت جیم جلو چشم بود: چه روز و چه شب، گاهی تو مهتاب، گاهی تو توفان؛ ما همینجوری روی آب میرفتیم و حرف میزدیم و آواز میخواندیم و میخندیدیم. اما انگار هیچ چیزی گیر نمیآوردم که دلم را سنگ کند و از جیم ببرد؛ برعکس همهاش یاد جیم بودم. (کتاب سرگذشت هکلبری فین اثر مارک توین – صفحه ۲۸۸)
به طور کلی کتاب را بسیار دوست داشتم اما پیشنهاد میکنم به هیچ وجه از کتاب ماجراهای تام سایر غافل نشوید. اگر این دو کتاب را در کنار هم بخوانید، بدون شک برای همیشه در ذهن شما باقی خواهد ماند. فضای صمیمی و بازیگوشیهای تام سایر بسیار مفرحتر از سرگذشت هکلبری فین بود اما این کتاب به مسائل جدیتر و مهمتری پرداخته است و میتوان آن را نمونه یک کتاب آمریکایی دانست.
نجف دریابندری که ترجمه بسیار خوبی از کتاب ارائه کرده است، یک مقدمه مفصل و جدی هم درباره کتاب نوشته است که همه مسائل آن (مخصوصا پایانبندی کتاب را) زیر ذرهبین قرار میدهد. در قسمتی از این مقدمه چنین میخوانیم:
[ » معرفی و نقد کتاب: رمان آزادی یا مرگ – نشر خوارزمی ]
جملاتی از متن کتاب سرگذشت هکلبری فین
خلاصه بعد از مدتی صدای زنگ ساعت شهر را شنیدم – دنگ، دنگ، دنگ، دوازدهتا زنگ زد، باز همه چیز ساکت شد. ساکتتر از همیشه. کمی بعد صدای شکستن شاخهای را توی تاریکی روی درختها شنیدم – یک چیزی داشت وول میخورد – بیحرکت نشستم و گوش دادم. فوراً صدای «میائو، میائو» به گوشم خورد. چه خوب! من هم خیلی یواش گفتم: «میائو! میائو!» بعد شمع را خاموش کردم و خودم را از پنجره روی سایبان انداختم. از آنجا هم سر خوردم افتادم رو زمین و سینهخیز رفتم میان درختها و دیدم بله، تام سایر منتظر من ایستاده. (کتاب سرگذشت هکلبری فین – صفحه ۳۸)
اول از مدرسه بدم میآمد، اما رفتهرفته عادت کردم. هر وقت خیلی خسته میشدم جیم میشدم و کتک فردایش حالم را جا میآورد. این بود که هر چه بیشتر مدرسه رفتم، مدرسه برایم آسانتر شد. (کتاب سرگذشت هکلبری فین – صفحه ۵۱)
هوا که تاریک شد کنار اجاق نشستم و چپقم را چاق کردم و خوش خوش بودم؛ اما آخرش حوصلهام از تنهایی سر رفت. رفتم لب رودخانه نشستم و به جریان آب که میگذشت گوش دادم و ستارهها و هیزمهای سیلابی را شمردم و بعد هم خوابیدم. وقتی که آدم تنها و دلتنگ است بهترین راه وقت گذرانی خوابیدن است، چون آدم دلتنگ نمیماند، زود یادش میرود. (کتاب سرگذشت هکلبری فین – صفحه ۷۷)
جیم بلند بلند حرف میزند. میگفت وقتی به یک ایالت آزاد رسیدیم اولین کاری که میکنم این است که پولم را پسانداز میکنم و یک شاهی هم ولخرجی نمیکنم؛ وقتی پول جمع کردم زنم را میخرم، که نزدیک خانه میس واتسون برده صاحب یک مزرعه است؛ آن وقت دو نفری کار میکنیم و دو تا بچههامان را میخریم و اگر صاحبهاشان بچهها را نفروختند دست به دامن یک نفر مبارز ضد بردگی میشویم که بچهها را بدزدد. (کتاب سرگذشت هکلبری فین – صفحه ۱۴۸)
آنها رفتند و من به کلک برگشتم. پکر و بد حال بودم، چون میدانستم کار غلطی کردهام، و هیچ فایدهای هم ندارد که بخواهم درستش کنم، آدمی که از همان بچگی تو خط درست نیفتاده باشه درستبشو نیست – پایش که میافتد زه میزند و کار را خراب میکند. آن وقت یک دقیقهای فکر کردم و با خودم گفتم: صبر کن ببینم، اگر کار درست میکردی و جیم را لو میدادی، حالا حالت بهتر بود؟ گفتم نه، حالت بد بود، حالت عین همین حالا بود. گفتم خوب، پس فایدهاش چیه که یاد بگیری کار درست بکنی، وقتی کار درست دردسر دارد و کار غلط دردسر ندارد و نتیجهاش هم یکی است؟ گیر کردم. جوابش را نداشتم. (کتاب سرگذشت هکلبری فین – صفحه ۱۵۱)
همیشه این جوری است، آدم یک کار بدی ازش سر میزند، ولی حاضر نیست نتیجهاش را قبول کند، خیال میکند تا وقتی که میتواند خودش را قایم کند آبرویش سر جاست. (کتاب سرگذشت هکلبری فین – صفحه ۲۸۶)
چه فکر بدی و چه حرف بدی؛ ولی من این حرف را زدم؛ پس هم نگرفتم؛ دیگر هم به فکر اصلاح خود نیفتادم. اصلاً این موضوع را از کله خودم بیرون کردم و گفتم باز بدجنس و گناهکار میشوم، چون من خطم همین است، این جور بزرگ شدهام، آن یکی دیگر خط من نیست، برای شروع بدجنسی میروم جیم را میدزدم و باز از بردگی درمیآورم. (کتاب سرگذشت هکلبری فین – صفحه ۲۸۹)
هیچ فرقی نمیکند که آدم کار خوب بکند یا کار بد؛ وجدان آدمیزاد که شعور ندارد؛ همینجور آدم را آزار میدهد. (کتاب سرگذشت هکلبری فین – صفحه ۳۰۷)
تام هم همین جور هی حرف میزد؛ میگفت بیائید یکی از این شبها سه نفری از اینجا قاچاق بشویم لباس عوضی بپوشیم برویم تو منطقه سرخپوستها دو سه هفتهای برای خودمان شلتاق بکنیم؛ من هم گفتم باشد، من هستم. (کتاب سرگذشت هکلبری فین – صفحه ۳۷۸)
مشخصات کتاب
- عنوان: سرگذشت هکلبری فین
- نویسنده: مارک توین
- ترجمه: نجف دریابندری
- انتشارات: خوارزمی
- تعداد صفحات: ۳۸۰
- قیمت چاپ چهارم: ۵۰۰۰۰ تومان
- مصور
نظر شما در مورد کتاب سرگذشت هکلبری فین چیست؟ لطفا اگر این کتاب را خواندهاید نظرات خود را در مورد آن با ما به اشتراک بگذارید. از میان کتابهای مارک توین کدام را خواندهاید و کدام یک را بیشتر میپسندید؟
[ لینک: کانال تلگرام کافه بوک ]
» معرفی چند کتاب دیگر با ترجمه نجف دریابندری: