نشانک

عقاید یک دلقک

هزار و یک کتاب قبل از مرگ

ایده بوک

عقاید یک دلقک اثر برجسته هاینریش بل است که در سال ۱۹۷۲ به خاطر نوشته‌ هایش که ترکیبی از جهان بینی گستردهٔ زمانهٔ خود و مهارت حساس او در کاراکترسازی است و به تجدید حیات ادبیات آلمان کمک کرده‌ است، توانست جایزه نوبل ادبیات را از آن خود کند.

تقدیم به روان پاک مادرم.

ماجرای رمان عقاید یک دلقک

این کتاب روایت دلقکی به نام “هانس شینر” است. شینر در حین یک اجرا زمین می خورد و همین باعث صدمه دیدن زانویش می شود. او که از دلقکی مشهور و معروف به دلقکی ساده نزول پیدا کرده و عملا در شغلش دچار شکست شده به روایت داستانش می پردازد و به صورت پراکنده از زندگیش می گوید. از دوران کودکیش از خانواده اش از همسرش ماری و…


او داستانش رو به شکل اول شخص در ذهنش مرور می کند که چگونه با همسرش آشنا شده، چه رفتاری در برخورد با نازی ها داشته، چگونه به یک دلقک تبدیل شده و بعد از شکستش چگونه با مشکلات مالی دست و پنجه نرم می کند، به طوری که هیچ پولی در بساط ندارد که حتی سیگاری بخرد و…

رمان عقاید یک دلقک

نقد و بررسی کتاب عقاید یک دلقک

شینر در این کتاب مثل شخصی است که در یک جزیره زندگی می کند و خودش را از مردم اطرافش جدا کرده و تنها پل او به دنیای اطرافش همسرش ماری است. شینر شدیدا عاشق همسرش است ولی به علت اختلافاتی که قسمت عمده ی آن به مذهب ربط داده می شود، یک روز ماری او را ناگهانی ترک می کند که باعث می شود شینر احساس خلا و پوچی شدیدی بکند.

شینر گرچه شغل دلقکی دارد ولی بسیار غمگین و درون گراست و شخصیتی جالبی دارد. او به دور از دورویی و نیرنگ است و داستان را در یک فضای به شدت تنها روایت می کند به طوری که در کتاب فقط یک بار با یک شخص (پدرش) به شکل حضوری به صحبت کردن می پردازد و چند باری با تلفن با اشخاص دیگر و بقیه ی کتاب را فقط با مخاطب می گذراند.

عقاید یک دلقک

اما کتاب عقاید یک دلقک را چگونه باید دید؟ به نظرم شینر در این کتاب از هر طرف به مسائل مهم دنیا حمله کرده است. از خانواده اش که سمبل طبقه ی سرمایه دار است، از تحولات کودکی که با حزب نازی ها و مسئله ی ناسیونالیست ها برخورد می کند و برخوردش با کمونیست ها و حتی از آدم های دوروی جامعه که نان را به نرخ روز می خورند.

ولی مسئله اصلی رمان عقاید یک دلقک نقد کردن جامعه ی کاتولیک است، به طوری که این مسئله باعث جدایی او و همسرش شد و در جای جای کتاب جامعه ی کاتولیک و قوانینش را به چالش می کشد.

رمان عقاید یک دلقک در مورد شخصیتی صحبت می کند که جامعه ش را پذیرا نیست. شخصیتی بسیار عجیب که از هر طرف فقط به موضوعات مختلف حمله می کند.

به نظر من عقاید یک دلقک هر چند مفاهیم جالبی دارد و موضوعاتی زیادی را بررسی می کند، ولی صورت اصلی داستان به علت انشعابات زیادش کمی مخاطب را از کتاب زده می کند.

نقد و بررسی رمان عقاید یک دلقک

قسمت هایی از متن کتاب عقاید یک دلقک

چیزی که شاید آن را بتوان سرنوشت نامید، شغل و وضعیت مرا به خاطرم می آورد: اینکه من یک دلقک هستم. عنوان رسمی این شغل کمدین است؛ موظف به پرداخت مالیات به کلیسا نیستم، بیست و هفت ساله ام و نام یکی از برنامه هایم “ورود و عزیمت” است.

من الکلی نیستم. اما از وقتی ماری مرا ترک کرده است الکل حالم را جا می آورد.

چند ماه پیش وقتی گیتاری به منظور تصنیف و تنظیم سرودهایی که می خواستم بخوانم، خریدم، ماری وحشت زده این اقدام مرا “کسر شان” دانست و من به او گفتم پایین تر از سطح جویبار فقط فاضلاب قرار دارد. اما ماری متوجه مقصود من از این قیاس نشد و من هم از تشریح و توضیح چنین تصویرهایی نفرت دارم. مردم یا متوجه منظور من می شوند یا نمی شوند. من یک مفسر نیستم.

تصور می کنم حتی چشمان شیطان هم به تیزی چشمان همسایگان نیست.

او به آرامی گفت: “به هیچ، من به هیچ فکر می کنم.” گفتم: “اما به هیچ چیز که نمی شود فکر کرد.” و او گفت: “چرا، می شود، من در این لحظات احساس می کنم درونم به طور کامل خالی شده است، مثل یک فرد مست و دلم می خواهد کفش ها و لباس هایم را هم درآورم و به گوشه ای پرتاب کنم_بدون هیچ باری.”

این واقعیت که منتقدان خود قابل انتقاد هستند چیز زیاد بدی نیست، عیب آن است که آنها به برنامه ی خود به دید انتقادی نگاه نمی کنند و خود را عاری از نقص و اشکال می بینند، و این خیلی ناخوشایند است.

این اشتباه خود ما بود که درباره ی این لحظه با دیگران صحبت کردیم و قصد داشتیم آن را به عنوان لحظه ای به یاد ماندنی به ثبت برسانیم. می توانستیم خودمان از این واقعیتی که اتفاق افتاده بود لذت ببریم.

لحظاتی وجود دارند که تکرار آنها ممکن نیست.

هرگز نباید سعی در تکرار لحظات داشت، باید آنها را همان گونه که یک بار اتفاق افتاده اند، فقط تنها به خاطر آورد.

خلاصه کتاب عقاید یک دلقک

مشخصات کتاب

  • رمان عقاید یک دلقک
  • نویسنده: هاینریش بل
  • ترجمه: محمد اسماعیل زاده
  • انتشارات: چشمه
  • تعداد صفحات: ۳۵۳
  • قیمت چاپ سی و چهارم: ۲۷۰۰۰ تومان

این مطلب با همکاری شیرزاد نوشته شده است.

نظر شما در مورد رمان عقاید یک دلقک چیست؟


معرفی چند رمان خارجی دیگر:

فیسبوک توییتر گوگل + لینکداین تلگرام واتس اپ کلوب

امتیاز شما به مطلب

دوست داشتم: 745
دوست نداشتم: 367
میانگین امتیازات: 2.03

چاپ کتاب

182 دیدگاه در “عقاید یک دلقک

رنگ کتاب خاکستری و خارج از هرگونه هیجانه ، ولی این دلیل بر بد بودن کتاب نیست ، اگر توی زندگیت دچار روزمرگی هستی و حالت روحی شادابی رو نداری ، زمان مناسبی برای خواندن کتاب نیست ، چون نمیتونی تمومش کنی و خسته‌ات می‌کنه .
اگر به کامنت ها نگاه کنید می‌بینید خیلی از افراد کتاب رو تموم نکردن

یکی از پیام های کتاب عقاید یک دلقک ، هزینه کردن برای کشف حقیقت و ایستادگی بر سر آن است . هاینریش بل با تشریح عقاید هانس شنیر ، در سراسر کتاب انسان حقیقت یابی رو توصیف می کند که واقع بین و عاشق زن و زندگی است . با وجود از دست دادن ماری و اعتبار هنریش در نزد مخاطب عام ، تن به حقارت ریا و دورویی نمی دهد . هانس با استعداد فراوان ، تشخیص واقعیت زندگی برایش مهیا است و می داند برای کسب درآمد نباید هویت خود را پایمال کند آنجایی که درنهایت فقر و تنگدستی پیشنهاد پدرش و کشیش های کلیسای کاتولیک و … را نمی پذیرد و در نهایت با نواختن گیتار در ایستگاه راه آهن برای ادامه زندگی کسب درآمد می کند.

کتاب جالبیه ولی….
از یک طرف به قضایا نگاه کرده و بیشتر قصد تخریب مذهب کاتولیکو داشته و دلقک توی بیشتر کتاب فقط اه و ناله می کنه که روند داستانو یکم کسل کننده میکنه.من که به شخصه برداشت مفید و خاصی از کتاب نداشتم و صرفا برای پر کردن وقت مناسبه

نام کتاب بسیار زیبا بود من انتظار داشتم این دلقک عقایدمذهبی به سخره بگیره واحساس می کردم خیلی باهاش همزاد پنداری کنم ولی اینطور نبود از فرهنگ ما کمی دور بود اما چیزی که برام سوال بود که جدایی همسرش آیا فقط به خاطر مذهب بود یا بی پولی اون و چیزی برام جالب بود اینکه با تموم بی تعلقی شخصیت داستان ولی اهمیت داشتن پول و نبود اون که موجب خار شدن انسان میشه با تمام مقام بالایی که انسان داره

سلام
بشدت از خواندن کتاب لذت بردم و عاشق شخصیت پردازی هانس شنیر شدم دلقکی که به فلسفه ی عمیقی از زندگی دست پیدا کرده بود و دورویی اطرافیان رو که در پوشش مذهب سعی در مخفی کردنش داشتن به سخره میگرفت و رک و بی پرده فریاد میزد. دلقک به معنای واقعی کلمه پاکباز! که میتونه از تنها داراییش که یک مارک در ته جیبش بوده بگذره و اونو از پنجره پایین پرت کنه. شجاعت از دست دادن تنها سکه ای که براش باقی مونده. چون وقتی ماری رو نداره داشتن و نداشتن آخرین سکه ی ته‌مانده ی جیبش چه فرقی داره؟! دلقکی که داره از ارتفاع به آدم های در سطح نگاه میکنه و رفتاراشون رو میبینه که چطور درگیر ظواهر زندگی و عقاید پوچ و منفعت گرایی هستند تمام چیزهایی که خودش ازشون عبور کرده و انگار تنها شخصیت عاقل بین اطرافیانش هست که صراحت لهجه اش هرگز به مذاق این افراد سطحی خوش نیامده و بین آنها شخصیت محبوبی نیست.
با تک تک سلوهای تنم از خواندن این کتاب لذت بردم…

تا اخر فصل ۱۱ خواندم.
واقعا حوصله ام سر رفت.
اما تا انتها میخوانم تا قضاوت اشتباه نکنم

به نظرم هانس تک تک ما میتونه باشه من شدیدا باهاش همزاد پنداری کردم.
مخصوصا آخر کتاب صورت گریم شده حتی گریه هم نکرد که گریم خراب نشه گیتار دردست و پایی زخمی دوباره برخاست که زندگی رو ادامه بده حتی با روحی مرده.
جالب‌تر نقش پول بود وعواطف که نویسنده واقعبینانه جلو برده بود هانس دستی برای نوازش میخاست والبته پول هم لازم داشت مثل بعضی آثار نبود که در لحظات رمانتیک وعاطفی قید همه چی رو بزنه این همراه بردن مادیات. عواطف کنار هم ودوش به دوش درحالیکه آسیبی به هم نمیزدن زیبا بود اوجش رو در ملاقات با پدرش می‌بینیم به بالاترین نقطه های احساس میرسه ولی نیاز مادی همچنان پابه پا میاد ولحظه ای ازش غافل نمیشه.
من درس گرفتم ازش

کتابو دیروز شروع کردم ‌و‌ تا صفحه ۱۱۴ خوندم داستان قشنگه ولی انقدر اسامی سخت و زیاد داره گیج شدم شخصیتا رو قاطی کردم نمیدونم کی به کیه🤦🏻‍♀️
ترجمه شریف لنکرانی
چندتا کتاب خوب به من معرفی کنید که حوصله سر بر نباشه گیرا باشه پیچیده نباشه اینجوری

اینا رو بخون ارغوان : موش ها و آدم ها ، پیرمرد و دریا ، مردی به نام اوه ، مادربزرگ سلام رساند و گفت متاسف است ، بادبادک باز

کتاب عقاید یک دلقک و ناطور دشت را خواندم اگر کتاب هایی مانند این سبک را میشناسید لطفا معرفی کنید.

کتاب عالی است.👌
چگونه یک شخص می تواند نابهنگام باشد.
با مذهب رسمی بجنگد
با دیکتاتوری حکومت بجنگد
بدتر از همه با کسانی که این عقاید با منافع آنها عجین شده….

سلام. وقت بخیر. کتاب آخر خط آخر حظ کتاب بسیار خوبیه. نویسنده فاطمه فیروزی نیا.
حتما بخونید. ۵ تا داستان داره که خیلی عالیه

رمان تامل برانگیزی بود برای خوندنش باید صبور بود،گاهی توصیف ها تکراری و بیهوده به نظر می رسید،،ماری مذهب و عقد رسمی رو دستاویز کرد، او عاشق هریبرت شده بود،هانس دلقکی ساده و عاشق بود،بی پول و خسته که حواسش به اطرافش نبود(ماری دست در دست هریبرت،،سبد گل هدیه)

من کتابو تا صفحه ۱۲۵ خوندم و بعد به عنوان دکور گذاشتم توی کتابخونم که شاید یک روز تمومش کنم ولی دلیل اصلی ادامه ندادنم این بود که به دلیل شلوغ کردن داستان و استفاده از اسامی زیاد افراد که خواندن انها سخت بود افراد و کاراکتر های داستان رو گم کردم و از کتاب زده شدم. پیشنهاد میکنم که کتاب رو بخرید و بخونید به هرحال شاید منم بعدا تمومش کنم ولی کتاب رو باید خوند 😉

سبک این کتاب بنظرم Slice of life بود . قسمتی از یک زندگی عادی رو توصیف کرد . این نوع کتاب ها هیجان ندارن

من خوندن کتابو تازه تموم کردم و اومدم که تحلیل ها و نقد هاشو بخونم ولی متاسفانه بیشتر دیدگاه ها منفی بود .. ولی برخلاف همه ی اونها من از خوندن این کتاب به شدت لذت بردم و به شدت با هانس همزاد پنداری میکنم و البته کسایی که نتونستن با کتاب ارتباط بگیرن رو هم درک میکنم چون درک شخصیت جامعه گریز و ایده ال گرایی مثل هانس کار هر کسی نیست . و البته این کتاب برای کسایی که فقط دنبال یه رمنس ساده هستن هم به درد بخور نیست چون بیشتر داره درباره ی مساعل روز المان اون دوره مثل کمونیسم و سوسیالیسم و .. با کمی چاشنی دراما حرف میزنه ..

نه کتاب خوبیه از کتاب ترجمه شده انتظار رمان فارسی نباید داشت پلات کلی خیلی جالبه و واقعا آدمو جذب می کنه

من تازه ابن کتاب رو خوندم و فکر می‌کنم این کتاب حرف های زیادی برای گفتن داره اما قلم نویسنده جوری هست که به راحتی نمیشه باهاش ارتباط برقرارکنی و حوصله خواننده رو سر میبره
توصیه می‌کنم اگه تازه کتاب خوان شده اید با این کتاب شروع نکنید .

سلام ، در مورد شخصیت هانس شنیر باید بگم که همه ما اطرافمون حداقل یک چنین شخصیتیو داریم و خیلی هامون ممکنه خودمون با هانس همذات پنداری کنیم ، فضای کتاب بسته و ممکنه خواننده جز زمانیکه از خاطرات کودکیش بیان می‌کنه در مورد بقیه داستان دلسرد بشه ، کتاب به طور متوالی فلش بک میزنه و بیشتر کتاب در مورد خاطرات عاشقانه با ماری هست ، هر کسی این کتاب رو نمیپسنده ، کسانیکه از این کتاب خوششون نیومده پیشنهاد میکنم کتاب ناتور دشت رو هم نخوانند

بد ترین کتابی ک تا الان خوندم

من از هاینریش بل فقط دو تا کتاب خوانده ام. “عقاید یک دلقک” و “بیلیارد در ساعت نه و نیم». از داستانش بدم نیامد اما کتاب هرگز نتوانست کشش یا همدلی واقعی در من ایجاد کند. راوی بسیار شبیه هولدن کالفید در ناتور دشت است. هر دو از عرف مردم جامعه و دورویی و … بیزارند. با این تفاوت که هولدن را می توان به خاطر نوجوانی و پاکدلی و صداقت، آدمی دلنشین و قابل درک دانست، اما راوی عقاید یک دلقک بیشتر شبیه یک هولدن بزرگسال گوشت تلخ است که پیشرفتی نکرده و هنوز از همدلی و درک واقعی آدم هایی و جامعه ای که از آن ابراز بیزاری می کند، ناتوان است و فقط دیگران را محکوم می کند. البته اینها فقط نظر شخصی من است، اما در لحن روایت این کتاب ها نوعی خود مقدس پنداری یا مقدس نمایی احساس می کنم که تا حدودی آزاردهنده است. انگار پیش فرضِ به زبان نیامده ی راوی این است که من بهتر از دیگرانم، من بهتر از همه می فهمم و عمیق تر از همه احساس می کنم. درست مثل یک نوجوان که هنوز نمی تواند درک کند هر آدمی عقل و شعور خودش را بالاتر از دیگران می پندارد. نوجوانی که نمی تواند بپذیرد خودش هم یکی مانند دیگران است. همچنین نثر هاینریش بل و نحوه روایتش تا حدودی دید سیاه و سفیدی نسبت به خوبی و بدی و آدم های خوب و بد دارد. انگار که خط سیاه و ضخیمی این دو را از هم جدا کند. نمی توانم پیش زمینه خانوادگی نویسنده را در این نوع نگاه بی تأثیر بدانم. هاینریش بل در خانواده ای نسبتاً برخوردار (مسلماً به هیچ وجه فقیر نبودند و شک دارم هاینریش در کودکی با اقشار کم درآمدتر برخوردهای مستقیم زیادی داشته بوده) و با تربیت اخلاقی والایی رشد یافته و چنین پیش زمینه ای، البته باز هم فقط به نظر من، باعث شده که قبل از محکوم کردن موافقان جنگ و مقصران (یا به طور کلی کسانی که هاینریش بل آنها را آدمهای بدی می داند) تلاشی برای درک کردن چرایی کارهای آنها و ریز شدن در انگیزه های شخصی آنها نکند. به طور کلی عقاید یک دلقک کتاب خوبی است، اما زیاد به مذاق من خوش نیامد. در زمینه ادبیات جنگ و ادبیات پس از جنگ کتاب هایی مانند سفر به انتهای شب (سلین)، سلاخ خانه ی شماره پنج و شب مادر (هر دو از کورت ونه گات) کتاب های بسیار بهتری هستند. به هر حال این تنها سلیقه شخصی من است که کتاب هایی را که از زبان مقصر ماجرا یا لااقل یک فرد بی ادعا روایت می شوند را همدلانه تر می دانم.

سلام دوست عزیز، متن نسبتا طولانی ای که نوشتید نشان دهنده آنست که ارزش زیادی برای ادبیات و کتاب ها قائل هستید. در پاسخ نقد شما باید چند نکته را عارض شوم!

*** خواندن این دیدگاه بخشی از محتوای دو کتاب ناتور دشت و عقاید یک دلقک را اسپویل می کند. ***

کتاب ناتور دشت و کتاب عقاید دلقک را به هیچ گونه نمی توان با یکدیگر مقایسه کرد. در کتاب ناتور دشت ما با نوجوانی عصیان گر سرکار داریم که دیدگاهش نسبت به جامعه، دیدگاهی بسیار تیره و منفی است! این موضوع از همان ابتدای کتاب که معلم سالخورده اش را توصیف می کند و او را پیرمردی زوار در رفته با روبدوشامرری تمسخر آمیز می بیند که کارش شده است مهمل سرایی و دری وری گفتن برای نوجوانانی همسن وسال او تا بلکه به هر اسبابی که شده او را پای بند به یکسری آداب و رسومِ دست و پا گیر چون درس خواندن و نمره خوب گرفتن و حتی چون همسن و سال هایش عادی بودن، کند!
نقطه عطف این بدبینی آنجاییست که شب را در خانه معلمش سپری می کند و معلمش که بی نوایی او را می بیند، دست نوازشش را بر سر این آدم بیچاره می کشد تا محبت و همدردی اش را مخفیانه نثار او کند؛ بیا و ببین چه افکار خانه مان سوزی در ذهن کوچک او به گردش در می آید، آنطور که او را مجبور می کند گرگ و میش نشده از خانه معلم (منحرفش) بیرون بزند!
دیدگاه او یک دیگاه جامعه ستیزانه (که البته تا حدود زیادی از من درست است) است.
ولی در رمان عقاید یک دلقک، خط روایی داستان، یک بدبینی را به بار نمی آورد بر خلاف حرف شما! بلکه چند نقد بسیار دردناک را نثار قماش دست اندرکار کلیسا می کند. همان کلیسا و آدمهایی که ماری (عشقش را) از او ربودند و دردناک آنجاست آن چیزی که ماری را از او دور کرده است یک ایدئولوژی است! از گوشت و پوست و استخوان ساخته نشده است یا بهتر بگویم مرد دیگری قلب ماری را نربوده است تا بلکه بتوان با روش هایی مثلا هدیه دادن یک شاخه گل رز دوباره قلبش را بدست آورد، یا حتی آن مرد را سربه نیست کرد تا دوباره ماری به او نزدیک شود. چیزی که ماری را از او دلسرد کرده است “کلیسا و مسیحیت” است!
اما قهرمان داستان ما نمی تواند بپذیرد ماری را از دست داده است (من هم بودم نمی توانستم بپذیرم) پس شروع به خودزنی می کند. سردرد های مالیخولیایی اش را با الکل دوا می کند. پایش شکسته است، سردرد های وحشتناک به دلیل افسردگی بی حد و اندازش، گریبان گیرش شده و از نظر مالی ورشکست شده است، اما نای بلند شدن از منجلابی که دمادم او را می درد، ندارد! چون دیگر ماری ای وجو ندارد. در واقع ماری سنبلی از “همه دار و ندار” اوست.
هانریش بل درواقع دارد تاثیر کلیسا بر جامعه و نیز طرز تفکر مضحک یک جامعه فاشیسم را نشان می دهد. می خواهد بگوید شاید هیتلر را توانستیم از بین ببریم و فاشیسم هیتلری را سرنگون کنیم (تازه آنهم تا سالیان سال اثرش می ماند.) اما بسیار دشوار خواهیم توانست کلیسا ها را که فاشیسمی از نوع مذهبی هستند را از جامعه برکنیم!
کلیسا ها عشق را (مهم ترین چیز در زندگی هر انسانی)، سلامتی را، ثروت را، خانواده را، جامعه را از ما خواهند گرفت.

حال می بینید! هیچ بدبینی ای در کار نیست. او تمام زندگی اش را زجر کشیده است. این مشقات و سختی ها هم تماما تقصیر جامعه است. جامعه ای سرشار از فاشیسم! جامعه ای بی فکر و جامعه ای کثیف. اما در رمان ناتور دشت لحظاتی بسیار زیادی وجود دارد که شخصیت اصلی داستان بر اثر بدبینی ای کاذب زجر می کشد.

این رمان بی نظیر است

از نگاه و نقدتون لذت بردم ، درود بر شما که به اشتراک گذاشتید❤

همچنین ممنون از شما که مطالعه کردید ❤

سلام میثاق جان.
نقد بسیار عالی رو برای این کتاب ارائه دادید. ممنون از شما.

سلام
فکر کنم به نکته ی ظریفی دقت نکردی
من احساس می کنم ماری در حقیقت کلیسا رو بهانه کرده تا از هانس جدا بشه
او در حقیقت از بلا تکلیفی هانس و بی مسوولیت بودن ش ( بعد از دو بار سقط جنین ) خسته شده و واقعا از هریبرت خوشش می اومده …..
شاید بیش از آن که جوهره ی مذهب رو هدف قرار داده باشه ، به نوعی ، سوء استفاده ی انسان ها از مذهب رو هدف قرار داده

البته با اصطلاح فاشیزم مذهبی هم موافق نیستم ( آلمان پس از هیتلر اصلا درگیر فاشیزم مذهبی نبود )

این کتاب شاهکاره.. حس عجیب و به شدت آشنایی داره برام.. انزوا… پوچی.. هوای ابری و سرد.. غم…. جدایی از معشوقه…. دنیای اشفتگی و پریشانی…
نمیدونم چطور میشه توصیفش کرد… من بخشی از وجود هانس شدم.. یا هانس تکه ای از من؟… نباید سعی کنم خاطرات رو دوباره تکرار کنم…

من کتاب رو تا انتها خوندم و از نظر من هاینریش بل با رقص قلمش و استفاده از جریان سیال ذهن و شخصیت پردازی های فوق العاده ش مورد پسند هر کسی نیست. اگر به ادبیات آلمان علاقه ندارید و یا کتاب هایی با جریان سیال ذهن حوصلتون رو سر میبره پیشنهاد میکنم نخونید.

نتونستم باهاش ارتباط بگیرم و حسی مثل سبک نوشتاری ناطوردشت برام ایجاد کرد اما این دلیل بد یا خوب بودن کتاب نیست همونطور ک جایزه نوبل بردن هم تایید خوش خوان بودن کتاب نیست کافه بوکی ها خدا قوت

این کتاب بینش، درک و شعور بالای برای فهمیدن و حس کردن نیاز داره، آدم های سطحی درست و به جا نمیفهمن این کتاب چی میگه…اول خودتون رو بسنجید، بعد این شاهکار رو دست بگیرید یا بشنوید.
من خودم همین چند ساعت پیش برای بار دوم تمومش کردم، بار اول که برمیگشت به سه سال پیش، هیچ درکی ازش نکردم و برام حوصله سر بر به نظر اومد… اما جالبه در عرض سه سال فکرکنم پخته گی ایجاد شده در من باعث شد اینبار که خوندمش بفهمم چی بود.

کتاب چاپ جدید ۳۰۰ صفحه است.
چرا کم شده؟
یعنی ۵۳ صفحه سانسور شده؟

تفاوت تعداد صفحات به عوامل مختلفی بستگی داره دوست گرامی و الزاماً به معنی سانسور نیست.

من این کتاب رو یک سال داشتم و نمیدونم چرا جرعت نمیکردم سمتش برم و بالا خره موفق شدم.کتاب من چاپ سوم و مال سال پنجاه و هفت هستش حتی نوع فونتی ک باهاش چاپ کردن هم قدیمیه.یک مقداری سنگینه و تا نصف کتاب که چیزی نظرم رو جلب نکرد مگر اینکه بقیش ی مقدار تکون بخوره.بازم بستگی به سلیقه و روحیات ادما داره.شخصی که فقط عاشقانه کلاسیک یا تو این ژانر ها میخونه فکر نمیکنم بتونه با این کتاب ارتباط بر قرار کنه چون روحیاتش با اونا خو گرفته

نکته اولی که باید بگم اینه که حتما به مترجم کتاب و ناشر وقت داشته باشید چرا که ممکنه نظرتون رو راجبه کتاب عوض کنه
نکته دوم رمان خیلی جالب و روانی بود و من حس همزاد پبداری زیادی با هانس شینر داشتم و واقعا بعضی حسا و قسمتاشو انگار خودم داشتم تجربه میکنم

من تازه تموم کردم و چندتا سوال دارم
ماری چرا به رم نرفت با هانس؟ گف واقعا نمیدونی چرا نمیرم؟
در حالی که با تپسفونر رف
و اینکه اخر سر لئو گف کشیش سابق دیگه کشیش نیستو با یه دختری رفته پیداشون نیس.بعد به هانس گفت چقدر راحت با این مسائل کنار میای
منظورش از دختره ماری بود؟
بعد اینکه آخرش چیشد؟پایانش واقعا بد بود رو هوا موند داستان

ماری با هانس نرفت چون ازدواجشون رسمی نبود و خجالت میکشید اونجا دروغ بگه که واقعا زن و شوهر نیستن، فکر میکنم اینکه با تپسفونر رفته یعنی باهاش ازدواج واقعی کرده، مطمئن نیستم. نه منظور لئو ماری نبود و اون کشیش هم تپسفونر نبود، فکر کنم داره این قانون ازدواج نکردن کشیش هارو نقد میکنه و میگه ضد انسانیته، پایانش تلخه و تلخی قالبا بی پایانه تا تلخیش باقی بمونه اگه پایان بیابه یعنی تلخی پایان یافته و موقع شادیه، در حالیکه اینجا تلخی ناتمامه یعنی هانس تا آخر عمرش به این تلخی دچاره. اینا نظر من بود

ماری با هانس به رم نرفت چون کاتولیک نبود و اصلا قبول نداشت

دلیلش مشخصه دیگه چون ازدواجشون رسمی نبوده و ماری یه جورایی صیغه ی هانس بود و این تو آیین کاتولیک گناهه پس با چه رویی میخواستن پیش پاپ برن برا همین نمیخواست به رم بره

واقعا نشر و ترجمه تاثیر گذاره رو جذابیتش
من از یه نشر با یه ترجمه فوق مزخرف خریدمش
بنظرم خسته کننده و چرت بود
ولی بعد از ترجمه های دیگه که خوندم عالی بود
به ناشر و مترجم دقت زیادی داشته باشین
🤕

در باره اولین سوالت باید بگم هانس مذهبی نبود و دین نداشت درحالی که ماری کاتولیک بود و در رم به دیدن پاپ رفت به خاطر همین دلش نمیخواست با هانش که بی دینه به دیدار پاپ و در محضرش حاضر بشه

من روانی این کتاب شدم
این کتاب کسل کننده نیست
دقت کنید اسم کتاب عقاید…هرکسی عقیده ای داره
و تمام کتاب این موضوع رو تو چهار چوب به رخ میکشه
کاش میشد به عقیده ها احترام گذاشت فارغ از هر فکری

بسیار شبیه به داستان ژوکره برعکس خیلی ها که فکر میکنند اون یه افسانست چنین نیست ژوکر وجود داره ولی این فهمیده نمیشه توسط هیچکسی….

دقیقا من وقتی اینو خوندم و فیلم جوکر رو دیدم میتونستم بکم خیلی باهم شباهت دارن

کتاب خوبی بود ولی اسم های زیادی توش بودن که گیج کننده میشه اگه یادداشت نکنی.آخرش رو ولی کاش ماری رو میاورد تو داستان تا بفهمیم بالاخره ماری بعد از مدت ها چه حسی نسبت به این دوست دلقکمون داره.کتاب سنگینی هم نیس بنظرم چون من ۱۷ سالمه و این کتاب قابل درک بود واسم

سلام وقت به خیر
نشر نگاه و نشر ماهی هم این کتاب رو ترجمه کردن(نشر نگاه از آلمانی ترجمه کرده)
کدوم ترجمه به نظرتون بهتره؟

من نشر ماهی رو خوندم به نظرم خوب بود

این کتاب رو یکسال پیش شروع کردم و به نیمه نرسیده پرتش کردم طرفی.حالا بعد از یکسال ، از دیروز تا حالا حتی یه دقیقه هم از خودم جداش نکردم و حس خوبی دارم از خوندنش. هر کتابی مود و شرایط خاصی برا خوندنش میخواد بنابراین اگه ادم هیجان طلب و منتظر اتفاق خاصی هستید نخونید این کتاب رو .

کاملا با نظرتون موافقم برای خوندن هر کتابی نیاز به شرایط خاصی داریم…

کتاب جذابی نیست که بشینی پاش نتونی بزاریش زمین ولی کتاب فوقالعاده ای برای امثال من که احساس افسردگی میکنن شکست عشقی خوردن کاملا بلاتکلیفن و بعد از سی و خرده ای سال تو این کشور نمیدونن چرا متولد شدن میتونن بشینن پای داستان هانس و دل بدن یجورایی عقده گشایی میکنن پا حرفای این دلقک دوست نداشتنی و یه جاهاییش با بغض شنیر بغض میکنن یه جاهاییش یخرده چشاشون پر آب میشه آخر داستانم که میشه یخرده تخلیه شدن و میرن واسه راند بعدی پوچی و به هیچچچچ فکر کردن خلاصه که خوندنش برا من مثل رفتن پیش روانکاو بود که بگه فقط حرف بزن تا خالی شی همین اگه مثل منید که حتما بخونید اگرم نیستید بازم بخونید تا حال امثال مارو درک کنید ممنون از وقتی که گذاشتید و نظرمو خوندید…..

رمان قشنگی بود.
بجز اینکه واقعا من نفهمیدم آخرش مونیکا زن کی بود؟

چرا این رمان را دوست داریم؟
چون همه چیز سر جایش است. سر جای یک شخصیت ساده و بی آلایش و صد البته ضد اجتماعی. این رمان جذاب است و عمیق ! کار دست یک رمان نویس خام نوجوان و ناپخته نیست، هرگز نمی تواند باشد . یک شخصیت از دیدگاه های مختلف خودش تقریبا نسبت به ” همه چیز”، همه چیز مرتبط با مسیحیت و در لایه زیرین همه چیز مرتبط با حرص و هوس کسی شدن، کسی بودن و خود را تافته جدابافته دانستن نظر می دهد. نظر هایش را دوست داریم و در زندگی مان خودمان و دیگران را در قالب نظر هایش می گذاریم.
چرا برخی این رمان را دوست ندارند؟ چون از صفحه اول دنبال این هستند که در رمان “چیزی اتفاق بیافتد” ! در هر صفحه و با هر دیالوگ شخصیت چیز هایی اتفاق می افتد اما این چیز ها و این اتفاقات و صد البته دید عمیق شخصیت برای آن ها ارضا کننده نیست. گمانم اگر رمان های زیادی نخواندید فعلا این رمان را در قفسه کتابتان نگه دارید تا در آینده به دلتان بچسبد. و یک نکته دیگر هم هست و آن هم آفتی است به نام “شاهکاره” و یا ” نوبل گرفته”، با دید این که قرار است یک” شاهکار” بخوانیم شما هر اثری (نه تنها عقاید یک دلقک ) را بخوانید فاتحه آن اثر را خوانده اید، هر لحظه بدنبال خلق شاهکار از طرف نویسنده هستید در صورتی که کل آن اثر را در نظر نمی گیرید.

زن کسی نبود. مجرد بود و هانس انگار ته دلش میخواست باهاش ارتباط داشته باشه.

به نظر من این کتاب رو باید به طور پیوسته مطالعه کرد تا متوجه شخصیت هاش شد. در غیر این صورت همه شخصیت هارو یا جای کتاب نوشت تا اگه فراموش شد که کی هستن بتونید به یادداشتتون مراجعه کنید

یک راه درمان موقتی وجود دارد و آن الکل است؛یک راه حل دائم و همیشگی وجود دارد و آن ماری است؛ماری مرا ترک کرده، دلقکی که به میخوارگی بیفتد زودتر از یک شیروانی ساز مست سقوط میکند…
هر کسی نمیتونه با این کتاب ارتباط برقرار کنه چون مشکل انزوا و به خصوص ناامید بودن نداره ؛ باید جای هانس شنیر بوده باشی یا اینکه بتونی‌ درکش کنی تا داستان داستان جذاب بشه.

شما آخرش فهمیدید مونیکا سیلوی کی بود؟

مونیکا یه دوختر که تو گروه کاتولیک های شهر بن بود که هانس از طریق ماری با اون آشنا شد و یجورایی شیفته اش شد

سلام دوستان
من چند روزی هست که تحت درمان هستم هم سیگار و هم اینترنت لطفا کمکم کنید با شرایط فعلی چند کتاب تاثیر گذار عالی به من حقیر معرفی کنید تا عاشق کتاب خواندن بشم سپاس گذارم و باعث شرمندگی که در سن ۲۷ سالگی میخام اولین کتاب را بخونم.

سلام، اگر به ژانر جنایی البته نه خشونت زیاد علاقه مند هستید پرونده هری کوپر را پیشنهاد می کنم، اگر نثر قدیم و جدید برایتان تفاوتی ندارد تنها بدنبال کتاب خوب هستید؛ بلندیهای بادگیر را پیشنهاد می کنم. بوران در زمستان، چشم هایت ،سایه درختان افرا ژانر جنایی دارند اما ارزشمند. اگر با سبک نوشتاری گابریل گارسیا مارکز مشکلی ندارید: صدسال تنهایی، عشق سالهای وبا

سلام دوست علاقمند به کتاب.
تمام کتابهای دوستان معرفی کردن جالب بودن.
کتابهای سیدنی شلدون هم جالب و هیجان انگیز وکمی رمانتیکه.
مخصوصا خشم فرشتگان.
اگر فردا بیاید
…..

کتاب سه‌شنبه‌ها با موری گزینه خوبی میتونه براتون باشه.
نثر روونی داره، پیچیده نیست، کشش داره و تا انتها مخاطب رو همراه نگه می‌داره و شخصیت‌ها دچار یاس فلسفی نیستن که بیشتر آدم رو درگیر کنن تا رها. در کل خاطره خوب و دوست داشتنی‌ای میشه برای شروع کردن به کتابخونی.

دوست عزیز
۱- هیچ وقت برای خوندم اولین کتاب دیر نیست
۲- ترک سیگار فقط یه راه حل داره، همین الان که داری مسیج منو می خونی هر چند تا نخی که از سیگارت مونده رو بنداز دور و با پول سیگارت کتاب بخر. این کاریه که من کردم. و بعد از ۱۲ سال تو کمتر از ۱ دقیقه تصمیم گرفتم و گذاشتمش کنار و الان بعد از ۲ سال نه تنها حتی یه پوک هم نزدم، بلکه باورم نمی شه که یه روزی سیگاری بودم.
۳- برای ترک اینترنت اگه گوشیت آیفنه تو قسمت Screen Time برای خودت محدودیت استفاده بزار و اگرم اندروید داری سرچ کن شاید بتونی پیزی پیدا کنی
۴- کتاب “تکه هایی از یک کل منسجم” از پونه مقیمی رو شدیدا بهت پیشنهاد می کنم. من الان دارم “قدرت عادت” رو می خونم اگه خوب و مربوط بود می گم حتما

جنایت و مکافات. غرور و تعصب. کتاب های چارلز دیکنز. پیرمرد و دریا. کتاب های استاد پناهیان. نقاش خیابان چهل و پنجم. من که عاشق اینام .

برای شروع ملت عشق و شازده کچلو عالی هستن

ورونیکا تصمیم میگیرد بمیرد

بسیار کسل کننده و مشوش عاری از جذابیت . درواقع تنها نکته جالب این کتاب فقط و فقط عنوانش هست عقاید یک دلقک که تداعی کننده یک پارادوکس مهیج در ذهن خواننده است . اما ی‌ک رمان متکلن الوحده با تفکراتی غیر قابل اعتنا و ریشه

من کتاب رو تو چند مرحله با فاصله زمانی زیاد خوندم
ولی اگر اسامی رو فاکتور بگیریم راحت میتونیم مسیر داستان رو ادامه بدیم.
به نظرم زیباترین قسمت داستان مکالمات دلقک با تلفنچی مدرسه(حوزه علمیه کاتولیک😁) برادرش بود.البته از ماجرای آشنایی و زندگی تو اتاق ماری هم نمیشه گذشت😜

بهترین ورژن در حال حاضر برای محافظت از خانواده ، یک آیین و یا یک مذهب هست.افرادی مثل هانریش بل هم ، این حقیقت رو می دونن و دنبال یک مسیر دیگه برای حمایت از خانواده ، بدون مذهب می گردند که البته اخلاق را هم رعایت بکنه.

این دیگه چه دیدگاهیه؟ مذهب !!!!!!!!!! از خانواده محافظت می کنه

من کتابو چن شب پیش تموم کردم .اوایلش خوب بود.اما از یه جا به بعد پرش تو داستانا وشخصیتا زیاد بود وآدم گیج میشد.شخصیتی که میتونست به خیلی چیزا برسه تو یه دور باطل گیر کرده بود.رک بودنش تو بیان احساساتشو دوس داشتم اما در کل کتاب جالبی به نظرم نیمد

من به هیچ وجه چیزی را مسخره نمی کنم. این قدرت را دارم که به چیزی که نمی توانم درک کنم احترام بگذارم.

کتاب خیلی خوبیه…
من دوبار شروع کردم و قبل از به پایان رسیدن فصل اول بخاطر اتمسفر تاریکی ک داشت ادامه ندادم ولی اینبار اصلا متوجه نشدم چطور تموم شد!!!!درست از جایی که پای هنریته ،نازی ها و خانواده شنیر به وسط اومد جذبش شدم🙃

برای کسانی که نمی‌توانند با کتاب ارتباط برقرار کنند…
راستش ذات این کتاب طوری هست که چنین حسی را به‌همراه دارد. به نظر من جزو کتاب‌هایی است که در پایان، یک یا دو خاطره، کوتاه و خلاصه اما عمیق، در ذهن خواننده باقی می‌گذارد… خاطره(هایی) که واقعاً در ذهن ماندگار می‌شود و ارزشش را دارد.
برای من این خاطره با بخشی از کتاب است که می‌گوید: «… ما حتی اینکه چه لباسی بر تن دخترمون بکنیم، انتخاب کرده‌بودیم. اینکه باران می‌بارد و بیرون می‌رویم و او در گودال‌های آب بالا و پایین می‌پرد. ما همزمان خوشحالیم از خوشی او و نگران از اینکه زمین نخورد و لباس‌هایش گلی نشود. او (اشاره به عشقش) نباید هرگز بتواند آن لباس را بر تن دخترش کند، یا قهوه برای همسرش بریزد. او این خاطرات را با من ساخته بود.»

این متن دقیق متن کتاب نیست. من آن را سال ۹۴ خوانده‌ام. اما ارزشش را داشت.. حتماً در سال و حتی ماه بارها به یادم می‌آید..

از نویسندگان ایران هم مطالبی برای اهل ادبیات بگذارید . عاشقانه چشمهایش بزرگ علوی و امثالهم

لطفا به قسمت رمان ایرانی مراجعه کنید دوست عزیز

من نتونستم با این کتاب ارتباط برقرار کنم. رفتارهای شخصیت اصلی داستان چندان برام قابل توجیه نیست. شخصیتی که خودشو پشت حصار انزوا حبس کرده، به موقعیت های مناسبی که برای پیشرفت شغلی و مالیش به وجود میاد پشت پا میزنه و بدون کوچکترین تلاشی برای رهایی از وضعیت فعلیش، از دیگران درخواست پول داره.

به نظرم رمان خیلی جالبیه خیلی بی پرده ورک صحبت شده آدمی که خیلی راحت حرفشو میزنه و برخلاف عنوانش که یک دلقک هست ودلقکها دو رو(چهره)دارند فقط یک رو دارد وآن روی واقعیش است که دغدغه ای ازگفتن ایده ها وعقایدش ندارد

من اصلا نتونستم ارتباطی باهاش پیدا کنم و تقریبا بعد از خودن نصف کتاب خسته شدم و دیگه ادامه ندادم

من برا بار ششم دارم میخونمش خیلیییی احساسات نویسنده به احساسات من نزدیکه و من واقعا از خواندن این کتاب لذت میبرم , جدای مسائل سیاسی و مذهبیش , بخش عاشقانه داستان خیلی شیرین و غم انگیزه و میتونم تو مغز استخوانم احساس نویسنده رو حس بکنم …
امروز هم زادروز هانریش بل هست …

اون قدر به این کتاب و شخصیتش عادت کرده بودم که تا مدت ها مثل سبک رمان فکر می کردم.
به همون اندازه که هانس ماری رو دوست داشت، دوستش داشتم و به همون اندازه در جایگاه خود واقعیم، ازش متنفر بودم.
این کتاب فوق العاده بود. خیلی چیزها به من یاد داد. منو درگیر خودش کرد. این و صد سال تنهایی رو تقریبا با هم خوندم و باید بگم
دوره باشکوهی از زندگیم بود.
این کتاب رو همه می تونن بخونن، اما به نظرم برای درک عمیقش احتیاج به تجربه و سابقه کتابخونی دارین. و البته کمی اطلاعات درباره غرب، جنگ جهانی و دین مسیحیت و شاخه هاش.
در ضمن، باید از دست اندرکاران این سایت مهربان (!) که آگاهی هایی که سبب دریافت آگاهی های بیشتری میشه رو به ما میده تشکر کنم.
سایت شما با مطالبش من رو دوباره به کتابخونی برگردوند. البته اگه با قیمت ها بتونم یه کتاب از این لیست بلند بالای جدیدم رو بخرم ؛)

منم دقیقا صدسال تنهایی و عقاید یک دلقکو با هم خوندم ولی انگار در یک مسلخ عمیق گیر افتادم .. با اون جملتونم که گفتید برای درک کتاب نیاز به سابقه کتابخونی هست به شدت موافقم

درود بر همه.
من چند وقتیه که شروع به خواندنش کردم.ولی تا این لحظه نتونستم ارتباطی با کتاب پیدا کنم.و در حین خواندنش،به کتابهای دیگرم پناه بردم.خوندنش خیلی سخته.به علت وجود تعداد شخصیت‌ها و اسمها نمیشه تمرکز کرد.برای من که زیاد جالب نبود.باید دو سه بار دیگه مطالعه کنم.شاید نظرم عوض شد.البته ناگفته نماند که من با ترجمه فوق‌العاده سپاس ریوندی از انتشارات با کیفیت ماهی مطالعه کردم.
موفق و مؤید باشید.

کتابی که ب شدت در جا میزنه.ب نظرم اصلا حذابیت نداشت من تا صفحه آخر منتظر بودم ی تحولی توش صورت بگیره ولی نشد ک نشد.خیلی خوندنش برام کسالت آور بود.دلقکی ک فقط از همه طلبکار بود کمکش کنن همینو بس.بدون اینکه ذره ای تلاش برای حفظ زندگیش و حتی عقایدش بکنه.نمیدونم با معیارای من فرسنگ ها فاصله داشت

سلام عقاید یه دلقک بهترین کتاب …انسان صاف و صادق طبق ذات خودش و عقایدش میخواد زندگی کنه ….بهتر تو زندگی به عقاید دیگران احترام بگذاریم ….مشکلش این بود که همه میخواند یه مذهبی باشی..ایشون انسانی پاک عاری از هرگونه دوز و کلک معیارش پاکی ذاتش بود

به نظر من حرف نداشت عالی بود

به نظر من کتاب خاص و غیر جذابی اومد. خصوصا اینکه به جامعه کاتولیک می پردازد که ما ذهنیتی ازش نداریم همین عدم ذهنیت خوتندن و فهم و جذابیت کتاب را کم اثر میکند

سلام من سه تا کتاب خریدم جین ایر ۱۹۸۴ و‌عقاید یک دلقک…به نظر شما کدوم رو اول شروع کنم کدومش درکش راحت تره

سلام.کتاب عقایدیک دلقک بسیارکتاب خوبیه.من لذت بردم.البته برای نوجوانان عزیز کمی سنگین به نظرمیاد.

من می خواهم این کتاب رو بخونم اما بنظرم برا یک نوجوان خوب نیس این جور ک در نظرات خوندم بخرم اش خیلی وقته می خواهم بخرم ولی دو دلم یه نفر پایان شو بگه مثلا خودکشی چیزی داره اگه داره نمی خرم

دختر نوجوان منم مثل شما نوجوان هستم من که این رمان خوندم درکش نکردم به نظر مناسب ما نیست

من خودم شونزده سالمه و واقعا دیوونه ی این کتاب شدم! کاملا بستگی به روحیت داره. این کتاب ازوناست که یا خیلی ازش خوشت میاد یا دلتو میزنه و اصلا نمیتونی باهاش ارتباط برقرار کنی 🙂 سیر خیلی اروم و کندی داره و اتفاقات اونجوری ای نمیفته و فقط خاطراتش و ماجراهاش و انتقاداش از جامعه رو داری میخونی. تهشم خودکشی و اینا نداره! ولی کلا میتونی بری یه کتاب فروشی کتابو ورق بزنی یه نگا بندازی. اگه حس کردی میتونی باهاش ارتباط برقرار کنی بگیریش بخونیش 🙂

کتابه خوبیه ولی شخصیتاش زیاده ولی بازم از لحاظ کلی عالیه .
شخصیت دلقک تامل برانگیزه

کتاب خوبیه اگه کسی با فکر باز باهاش مواجه بشه. به شدت فصل دهم و البته ده صفحه پایانی کتاب، درخشان تر از حد انتظاره.

آیا بهتره این کتاب را به صورت ترجمه فارسی خواند یا انگلیسی کدام یک مفاهیم رو به خواننده بیشتر انتقال می دهد؟

توی متن چند بار ماری رو همسر هانس معرفی کردید. چرا کتاب رو با تحریف یا سانسور معرفی می‌کنید و باعث می‌شید مخاطب با ذهنیت اشتباه برای انتخاب یه اثر تصمیم بگیره؟

من این کتابو خریدم و‌میخوام شروع کنم…امکانش هست در موزد همین موضوع بیشتر توضیح بدید تا من درچار سردرگمی نشم؟

این کتاب و من با صدای آرمان سلطان زاده گوش دادم،صدایی دلنشین و عالی ،کتابم که فوق العاده ست.

به همه دوستانی که کتاب را برای سرگرمی میخونن شدیدا میگم نخونید چون به فکر نیاز داره.

بی نظیره این کتاب دوستان
حس عجیب و فوق العاده ای هنگام خوندنش پیدا میکنین
حتما بخوانید!!!

این کتاب رو ده سال پیش خوندم خیلی حضور ذهن ازش ندارم ولی یادم هست که این کناب دیوووونم کرد و هنوزم که هنوزه محبوب ترین کتابمه.

بهترین ترجمه برای این کتاب چیه

کتاب کورى چه جور بود لطفاً یکم توضیح بدین؟
ممنون

با سلام. صد صفحه از این کتاب رو خوندم به شدت جذب شدم و البته جذاب بودن یا نبودن کتاب به دیدگاه شخصی هر فرد بستگی داره پس صرف اینکه یکی کتاب رو دوس نداره نمیشه بگیم جذاب نیست… انقدر این کتاب رو دوس داشتم که برای ادامه دادنش دنبال تنهایی محض می گردم…کتاب صدسال تنهایی هم عالی بود طوری که دوس نداشتم تموم بشه… پیشنهاد می کنم به کتابخون های با تجربه بخونن و البته وقتی نیچه گریست رو به مخاطبینی که علاقه و گرایش به فلسفه و روانشناسی دارن. امیدوارم کتاب همراه همیشگیتون باشه📙📘📗📕🎈

میشه لطفا نظراتتون رو در مورد کتاب مردی بنام اوه بگید؟ و اگر بخوام برای بابام یه کتاب خوب و تاثیرگذار بگیرم بین مردی بنام اوه، وقتی نیچه گریست و عقاید یک دلقک کدوم رو پیشنهاد میکنید؟
سپاسگزارم

سلام – معرفی هر سه کتاب داخل سایت موجود است و شما می‌توانید با مقایسه آن‌ها با هم تصمیم بهتری در انتخاب کتاب بگیرید.

به نظر من وقتی نیچه گریست یکی از بهترین و تاثیرگذارترین کتابهاست

سلام فکر کنم کتاب زوربای یونانی برای پدر ها جذابتر باشه مخصوصا با ترجمه محمد قاضی.

از بین کتابایی که گفتین به نظرم وقتی نیچه گریست مناسب تر باشه ولی خب مسلما خودتون شناخت بهتری از پدرتون دارین.

عقاید یک دلقک معرکه بود. فکر کنم همه ی انسان ها با خودشون حرف میزنن و در فکر خودشون با دیگران کلنجار میرن و گاهی این کلنجار ها به خودش شکل واقعیت میگیره. برای من نکته جالبش این بود که نویسنده به شکل افراطی سعی داشت که دلقک زندگی خودش و دیگران رو، که شامل تمام عقاید افراد هم میشه، فقط از دید خود دلقک ببینه و زاویه نگاه دیگران کمترین اهمیتی براش نداشته باشه. و این همون اشتباهی که بیشتر انسان ها انجام میدن. خیلی از انسان ها مانند این دلقک تو خلوت خودشون دیگران رو به خاطر عقاید متفاوتی که دارند، کاملا یک جانبه محکوم میکنن و حتی حکم هم میدن بدون توجه به این موضوع که هر شخصی اجازه داره با عقاید خودش زندگی کنه.

اگه تازه شروع به کتاب خوانی کردید باید بگم کتاب مناسبی براتون نیست، چون اول اینکه داستانش اونقدرا کشش نداره و اینکه یکم لغات و اسم های مشگل داره(به خصوص اسامی مکتب هاوجنبش ها) و خود من گاهی اونا رو تو اینترنت سرچ میکردم. گاهی اوقات داستان از مسیر اصلی خارج میشه و کسل کننده میشه ولی درکل کتاب خوبیه… شخصیت شینر برای من خیلی جذاب بود، یه آدم رک و راست و ساده ک حرف تو گلوش نمیمونه و دورو نیست، به نظرم اون بین این همه شخصیت تو داستان بهترین شغل رو داشت، یک دلقک! 🤡🤡

هانس شنیر نه فقط متفاوت بلکه انقلابیه. چون با وجود پدر و مادر اریستوکرات و اشرافی قبول نکرد زیر بلیط خانواده باشه

عاقا اونجا که واسه گیتار اون مثال پایین تر از جویبار فاضلابه رو میاره منظورش چی بود ؟؟؟

به نظرم خواسته بگه از دلقک پایین تر نیست. و اگه هم باشه دیگه به‌درد بخور نیست. به عبارتی ما خودمون عند کسر شانیم.

به نظر من کتاب فوق العاده کسل کننده ای بود وخیلی یکنواخت بود

این کتاب رو خوندم
عالی بود

این کتاب با شهامتی به نقد فاشیسم و علل اون و پیدایش این دست از رفتار های نژاد پرستانه و دین محورانه یک جامعه در خلال همین افکار میپردازه که تا حدی میتونه باعث تغییر در نظام فکری این جامعه باشه. نقد ها نقدهایی معنایی به ماهیت پدیده هاییه که شنیر براش جوابی پیدا نمی کنه و به همین خاطر به باطل بودنشون ایمان میاره. هینریش بل از فردی حرف میزنه که تو چرخدنده های جامعه ی مدرن خرد شده و یک چرخدنده ی بی ارزش برای نظام کار و یک جا مانده است و از طرفه دیگه جایی هم توی جامعه اش از لحاظ عقیدتی نداره و این موضوع اونو فردی انسان گریز میکنه که به همین دلیل رابطه اش با همین آدم های پیرامونش حول محور پول می چرخه و نه بیشتر. این برداشته منه خواننده بوده. تشکر.

کتاب عقاید یک دلقک به چالش کشیدن مردم کاتولیکی هست که فقط از ترس های خاصی خودشون رو در ظاهر به این مذهب میچسبونن در حالی که باطنا به اون عمل نمیکنن و میشه گفت دقیقا الان جامعه ما هست. من کتاب رو خیلی دوس داشتم. هرچند بعضی اوقات توصیفات زیاد از ماجرا یا شخصی کمی حوصلم رو سر میبرد که اونم البته به روحیه خودم برمیگرده و نمیشه هیچ ایرادی به جناب نویسنده (هاینریش بل) گرفت.
کتاب صد سال تنهایی سبک رءالیسم جادویی داره. محشره و جز بهترین خونده های منه. سه بار تا حالا خوندمش.

سلام سوالی داشتم شما که سه بار صد سال تنهایی رو خوندید میشه توضیحی درموردش بگید من نصفه خوندم و نتونستم درکش کنم

ترجمه مرحوم بهمن فرزانه
انتشارات امیرکبیر رو بخونین ، خیلی خیلی خوبه

افرادی رو دیدم که این کتابو خیلی دوست نداشتن اما از نظر من کتاب عالیه
بیان داستان از زبان شینر و مستقیما مخاطب قرار دادن خواننده منحصر بفرده انگار هانس شینر روبروت نشسته و داره برات تعریف میکنه
شخصیت شینر هم به عنوان یه دلقک بسیار عمیقه که نسبت به عنوانش پارادوکس جالبی داره
ضمن اینکه به نوعی زندگی شینر تماما همخوانی داره با بخش زیادی از زندگی شخصی خودم که بمراتب این اثر رو در یادم نگه داشته

کتاب بسیار عالیی بود، الکی نیست که چهل و هفت بار چاپ شده و جایزه‌ی نوبل گرفته. فقط واسه کسایی که دوسدارن آخر قصه همه چی بخوبیو خوشی تموم بشه شاید جالب نباشه. چون آخر قصه بازه . جالب بود واقعا

کتاب خوبی بود ولی روزی نیست که بد و بیراه نثار اقای هانریش بل نکنم…حتما می پرسید:چرا؟!
چون این کتاب را تو مسیر کار تو مترو میخوندم.اوایل ایستگاهی که باید پیاده می شدم را رد می کردم،چند روزی که گذشت و حواسم به این بود که سر بزنگاه پیاده شم وسایلم تو مترو جا می موند…😊

جمله اشکال تایپی داره من “الکلی” نیستم، به اشتباه من “الکی” نیستم نوشته شده. توی بخش جملات زیبای کتاب های معروف هم به همین صورت نوشته شده.

ممنون از تذکر شما – اصلاح می کنیم

سیمین جان تصرف عدوانی رو بخون از لنا اندرشون

سلام من به تازگى شکست عشقى خوردم بیست و یه سالمه و هر کارى میکنم که باورش نکنم و میخوام امید داشته باشم که درست میشه و دوباره بر میگرده . فکراى جور واجور و گذرا و ضد و نقیضى دارم از بیخیالى و دلتنگى گرفته تا شادى و امید و … میخوام یه کتاب بهم معرفى کنید که بهم کمک کنه . کتاب زندگى خود را طراحى کنید رو تو لیست خریدام گذاشتم نظرتون چیه؟ ممنون میشم کمکم کنید. به نظرتون در شرایط من خوندن کتاب پیش از تو و بعد از تو خوبه یا نه؟

خیلی بهت حال میده،بخونش.من از حال شکست عشقی کاملا در اومدم،چون این کتاب حس همدلی با دلقک رو میده و کاملا از این حس خالیت میکنه.امتحان کن ضرر نداره..

سلام.نه توصیه میکنم این کتابها را در این موقعیت نخوانی

کتاب من اور ا دوست داشتم نوشتم انا گاوالدا شاید موقعیتت رو بر ای خودت قابل درک بکنه و حتی شاید موقعیت آن دیگری رو هم بتونی درک کنی
تازه تو این سن وسال اینقدر فرصت برای زندگی هست که دعا کردن برای کسیکه رفته ساده انگاشتن احساسات خودته رهاش کن ما شایسته بهترنهاییم. نه کسیکه رهات کرده

کتاب راز اثر راندا برن رو بخون.واینکه بنظر من رمانهای عاشقانه تو این حالت روحی ک الان داری نخون.من پیش از تو ومن بعدازتو عاشقانه س

سلام ، شما بهترین کاری که میتونید الان بکنید اینه که به شکستتون فکر نکنید و بهترین راه برای فکر نکردن هم درگیر کردن ذهن به چیزایی هست که علاقه دارید ، ولی چیزایی که میتونه کمکتون کن یکی آفتاب و یکی ورزش و یکی کتاب های خوب هست که جذبتون کنن، بنظرم کتاب های ملت عشق و شازده کوچولو و همینطور کتاب شور زندگی ترجمه محمد علی اسلامی ندوشن کتاب های خوبی میتونن باشن

کتاب عشق ویرانگر خوبه حتمابخونش دوستم

زنانی که با گرگها میدوند فکنم بدردتون بخوره

سلام
بنظر من هم کتاب من او را دوست داشتم بخونید

سلام از توضیحاتتون ممنونم
من رمان کورى رو خوندم الانم دارم ریگ روان و هنر خوب زیستن رو میخونم مطالبتون واقعا مفید بود برام این رمانم به نظر میاد خوب باشه من ازش قطعا خوشم میاد
کتاب مونس تنهاییام شده
🌹

سلام – خوشحالیم که در انتخاب کتاب به شما کمک کردیم – ممنون از انرژی مثبت شما

کتاب خیلی خوبی بود. مخصوصا اگه بتونیم مذهب رو بسط بدیم ب مذهب خودمون یعنی اسلام…من در ببشتر مواقع این کارو کردم و جذابیتش کمی بیشتر شد. اما انتهاش مثل فیلمای اقای فرهادی باز بود… اگه رویاپرداز خوبی باشیم میتونیم یه پایان خوش براش بنویسیم….
الان هم صد سال تنهایی رو شروع کردم. شروعش که خوب بوده و جذاب

صد سال تنهایی فوق العاده است، خیلی حال میده خوندنش

من ک خوشم نیومد از صد سال تنهایی.. همه ی اسم ها شبیه به هم… و قسمتای زیادی غیر قابل فهم!

صفحه ٩٠ هستم
نمیخوام ناتموم بمونه،دنبال یکم جذابیتم
ولی خبری نیست
یک کتاب معرفی می کنم
فووووووق العاده س
بعد اون کتاب دیگه هرکتابی بدلم نمیشینه
(کودک ۴۴)

دقیقا،این رمان با این که موضوع یه خطی جالبی داره ولی اصلا آدم رو جذب نمی کنه، به زور تمومش کردم، داستانی خوبه که یه کم ذهن آدم رو قلقلک بده که بعدش چی میخواد بشه، اما این داستان اصلا این طوری نیست وکسل کننده هست

عالی بود این کتاب خیلی خوب بود عشقش ب ماری فوق العادس،کلی صداقت توشخصیت شنیر هست و یک غرور خیلی خاص و‌دوس داشتنی هم داره ادم سیرنمیشه ازخوندن رمانش هرچن پایان رمان تقربا بازه و همه امیدو‌ارزوهاش انگار در حد یک ارزو‌و رویا می مونه …

راستش من اول کتاب صد سال تنهایی رو جستجو کردم اما در قسمت معرفی رمان های دیگر به این کتاب بر خوردم و بعد از خوندن قسمتی از این کتاب که تو سایتتون بود واقعا شیفتش شدم واقعا جای تشویق داره که یک عده انسان دغدغه مند اینقدر زیبا و دقیق به معرفی کتاب ها میپردازند ممنون

با درود فراوان آیا کتاب مناسبی برای شروع است؟

اگر تا به حال هیچ رمانی مطالعه نکرده اید شاید بهتر باشد با کتاب های دیگری شروع کنید… البته این نظر ماست…

قلم ساده و روان بود. تلخ ولی خب به لحاظ محتوا میتونم بگم ارزش خوندن داشت.
آدمی بود که خود خودش بود جدی و شاید خوب خوب هم نبود ولی به دور از ظاهر سازی و دورویی علی رغم شغلش با ماسکی دروغین و دلقک مانند
وشخصیتی اگاه و متنفر از فریبکاریها و زشتی های جامعه اش چون سیاست، مذهب و…داشت
البته مهمترین قسمت داستان که پایانش بود بهای چنین طرز فکر و زندگی بود مثل بی پولی، ناامیدی، پوچی…و مهمتر از هر چیزی تنهایی و انزوا.
کم نیستن آدمهای طرد شده ای که اینچنین بودند و هستند و خواهند بود.

شاید باعث بشه که کمی کمتر دیگران را قضاوت کنیم ولی زیاد داستانه جذابی ندارد

خیلی باید آدم صبوری باشی تا بتونی این کتاب رو تموم کنی . خیلی کم پیش میاد که کتابی رو نا تموم رها کنم اما واقعا این کتاب من رو جذب نکرد …

یکی از عجیب‌ترین حس‌ها بعد از خواندن این کتاب اینه که یک ٬دلقک٬ چقدر می‌تونه نا امید، تلخ و تنها باشه! و در نتیجه این باور را بشکنه که از روی ظاهر، کارها یا برچسبهای افراد در موردشان قضاوت نکنیم.
بخشی که در مورد عکس‌العمل دیگران به هنر و هنرمندان در اوقات فراغت هنرمند اشاره شده بود از نظر من بسیار جالب بود.
در عین حال خلوص و نداشتن دورویی این دلقک (در زیر نقابش) که باعث میشد دائما زجر بکشد چون حاضر نیست خلاف عقایدش دیگران را بپذیرد (مگر بخاطر تنها عشقش که او هم این را ازش نپذیرفت) بسیار دردناک بود، و جالب اینکه در پایان داستان وقتی صورتش را زیر رنگ سفید پنهان کرد حس خوبی بدست آورد تا دوباره با دنیای بیرون مواجه شود.
در کل کتاب تلخ و جالبی بود.

کتاب خوبی بود دوسش داشتم ولی داستان پرفراز و نشیبی خیلی نداره و باهیجان و داستان غیرمنتظره نبود. ولی قشنگه به نظرم

درود به کسی که میخواند.
غم انسان و دگماتیسم مذهب کاتولیک و انسانهای نان به نرخ روز خور کمر عشق را میشکند. عاشق و انسان تنها است.اگر نشناختی کمک میکنی و اگر بشناسی قضاوت.این کتاب درس انسان شدنه

من چهار تا کتاب هست که خیلی دوست دارم
۱-جنایت و مکافات
۲-گزارش یک مرگ
۳-بیگانه
۴-عقاید یک دلقک

عقاید یک دلقک فوق العاده فوق العادس یه شاهکار تمام عیاره

این کتابو سالهای پیش بعنوان هدیه تولد گرفتم. موضوع جالب و غمگینی داشت و من بشدت امیدوار بودم اخرش یه روزنه امیدی ببینم .یه دیداری با ماری ، یه حمایت از خانواده ….

به کسایی که تم غمگین اذیتشون نمکنه این کتابو توصیه میکنم .

دو بار شروع به خوندنش کردم و متاسفانه هر دو بار ناتمام موند…

کتاب خیلی خوبی بود و به نظر من شنیز یکم خودشو بالاتر از همه میبینه و غرور زیادی داره و همین باعث بدبینی به همه چیز و همه کس میشه و یه جورایی همه رو نادون فرض میکنه و غمناکترین بخشش از نظر من رفتن خواهرش به جنگ هست واقعا غم انگیز بود.

کتاب عقاید یک دلقک رو بتازگی مطالعه کردم، کتاب جالبی بود. عشق شنیر نسبت به ماری فوق العاده هستش و میتوان خالص بودن این عشق رو کاملا حس کرد. کاش بشه خیلی از آدم ها مثل شنیر به اعتقادات و باورهایشان وفادار بمانند.
پایان داستان از نظر من خیلی غم انگیز بود ولی آموزنده بود.

ممنون از سایت قشنگتون. 🙂
به نظر من دلقک یا همون شینر نماد انسانی هست که به خاطر عقاید متفاوتش از جامعه، داره زجر می کشه و کم کم داره تمام زندگیش رو از دست می ده. به خاطر افکارش و زدگی که از دین داشت ابتدا همسرش رو از دست داد و بعدش هم حرفه ای بودن در شغلش رو. به نظر من این جامعه بود که دلقک رو در انزوا نگه می داشت فقط و فقط به خاطر رنگ متفاوتش. جامعه مردم رو یکدست و همرنگ می خواد و توانایی پذیرش افراد با عقاید و افکار جدید رو نداشت. [ همین الآنش هم می تونیم این موضوع رو ببینیم ]
من خودم بار اول نتونستم کتاب رو تموم کنم. برام گیج کننده بود [ هر چند باید بگم من دو نسخه از این کتاب رو دارم که ترجمه ی اول واقعا ضعیف بود ولی ترجمه ی آقای اسماعیل زاده خیلی خیلی خوب بود ] ولی وقتی بعدا از اول شروعش کردم متوجه شدم بعد از تموم کردن کتاب حس همزاد پنداری خوبی با بقیه ی آدم ها پیدا کردم. اینکه قضاوت و نظر من درباره ی بقیه ی مردم چقدر می تونه تاثیر گذار باشه. یاد گرفتم که هرکس با هر عقیده و فکری حق زندگی کردن رو به اندازه من داره و کسی این اجازه رو نداره آدما رو به خاطر عقایدشون طرد کنه.
کتاب قشنگیه و می تونه دید همه ی ما رو نسبت به آدمای دور و برمون تغییر بده :))

سلام شما کتاب رو از کجا آوردید یعنی دانلود کردید یا خریدید این سایت چطوریه میشه توضیح بدین

عقاید یک دلقک به جرات یکی از بهترین کتاب ها در زمینه تاثیرات جنگ جهانی بر ملت آلمان است، هاینریش بل نویسنده این کتاب از زبان هانس، دلقک ماجرا عقاید خود در مورد شاخه های مختلف مسیحیت و به طور کلی مذهب و افرادی که عَلَم مذهب را در دست دارند اما عملا به طور کامل به آن عمل نمیکنند و در مقابل جنایات هیتلر هیچ گونه واکنشی بروز نمی دهند را به خوبی در این کتاب بیان میکند.

کتاب بسیار عالی می باشد.

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *