در صفحه ۲۴ کتاب فاجعه سرخپوستان آمریکا میخوانیم:
همه چیز با ورود کریستف کلمب آغاز شد که مردم بومى را «ایندیوس» نامید.
کتاب فاجعهى سرخپوستان امریکا با عنوان اصلىِ «دلم را در وانددنى به خاک بسپار» به موضوع نسل کشى اقوام بومى امریکا پرداخته است. این کتاب که از سال ۶٧ به بعد تجدید چاپ نشده است و در حال حاضر در بازار کتاب یافت نمىشود و یا به سختی یافت میشود.
نویسندهى کتاب، دى براون، در مقدمهى کتاب مینویسد:
محمد قاضى نیز در مقدمهى مترجم چنین مىنویسد:
[ مطلب مرتبط: کتاب زوربای یونانی – ترجمه محمد قاضی ]
خلاصه کتاب فاجعه سرخپوستان آمریکا
کتاب تاثیرگذار پیش رو، مجموعهاى از اسناد مستند، واقعیات و کلام شاهدانى است که ظلم رفته بر قوم سرخپوست را به گوش جهانیان مىرساند. بىشک در زمان انتشار چنین اسناد و واقعیاتى مىبایست جامعهى بشرى دچار بهتى چنان بزرگ شده باشند که گویى از درون حبال دروغ رسانهها به زمین سقوط کردهاند. قومى که هیچ تاریخ مستند و مکتوبى نداشتند به راحتى در چنگال ظلم دشمن اسیر شدند و این ناآگاهى از زبان گفتار و نوشتار، از دو جهت براى آنها زیان بار بود؛ چه آنکه قراردادهایى را امضا مىکردند که از محتوایشان بىخبر بودند و حرف و گفتهى مترجمان دروغین با آنچه بر کاغذ نگاشته شده بود یکى نبود. از سویى قوم فاتح تا توانستند از موجودات آرام، بى آزار و صاحب فرهنگ و عرفان، چهرهاى شریر، متخاصم، بدوى و به دور از فرهنگ ارائه دادند.
اولین بار کریستف کلمب بود که با این مردم ساده و خونگرم بومى روبرو شد. او در گزارشى که به پادشاه و ملکه اسپانیا مىنویسد چنین مىآورد:
و بهراستى که چنین بود، این قوم آرام، مهربان و صاحب تمدن تا آخرین روزِ پایدارى در وانددنى، طالب صلح بودند و کمترین خواستهى ایشان، جیرهاى براى زنده ماندن، همانند سرزمینشان، حق زندگى و نفس کشیدنشان از آنها دریغ شد. و هرجا که خواستند از حق خود دفاع کنند این حرکت را به پاى توحش و بربریت گذاشتند و با مسموم کردن وجههى آنها سعى در تخریب تاریخ شفاهى و مکتوب داشتند. اما حقیقت از پس تاریخ رخ مىنمایاند و آنجا که فاتحان نگارندهى تاریخ مىشوند، قلم از دستشان مىرباید و از ظلمى مىگوید که بر این مردم رفته است.
[ مطلب مرتبط: رمان قربانی – ترجمه محمد قاضی ]
از آن پس فوج فوج مهاجر سفید پوست به سوى «ینگى دنیا» هجوم آوردند و عرصه را بر مرد سرخپوست تنگ کردند. اینان نه تنها زمین بر حق بومیان را از آنها به بهایى ناچیز ستاندند، بلکه با شروع تب طلا، به کوهستان مقدس این مردم هجوم بردند و زمانى که مردم سرخ به مقاومت پرداختند، زن و مرد و پیر و جوان را غرق به خون بر زمین افکندند و توحش را به سرحد ممکن به منصهى ظهور گذاردند.
سرخپوستان که تا مدتها با تیر و کمان و نیزه مىجنگیدند هم از نظر ادوات جنگى و هم از نظر تعداد در مضیقه بودند. هر قرارداد بخشى از زمینشان را از آن سفیدپوستان مىکرد و «پدرهمه»، رییس جمهور ایالات متحده بر گردآورى آنها در تکه زمینى که قرارگاه مىنامیدند و تقریبا همیشه جزو زمینهاى بایر و لم یزرع بود، تاکید داشت. گرچه بعد از مدتى مقاومت سرخپوستان حاضر شدند در این قرارگاهها زندگى کنند، اما قومى که چنین در پیوند با طبیعت است و ارزاق و پوشاک خود را از شکار گاو وحشى تامین مىکند، چگونه پس از خلع سلاح شدن و اسارت مىتواند به تامین معاش خود بپردازد؟ سفیدپوستان از آنها به عنوان قومى تنبل و تن پرور یاد مىکنند که دائما منتظر جیرهى دولتى بودند و این در حالى است که خود دست و پایشان را بسته بودند و در جریان متمدن کردنشان نه در امور جامعه شریکشان مىکردند و نه حق اشتغال، شکار، کشاورزى یا دامپرورى به آنها اعطا مىکردند. البته که هرگاه سلاح در دست سرخپوستان بود تنها براى شمار و امرارمعاش از آن بهره بردهاند و در جنگ هرگز پیشقدم نبودند.
از سویى دولت ایالت متحده، افسرانی را که با سرخپوستان نرمى نشان مىدادند و احیانا خوشرفتارى مىکردند، به سختى توبیخ مىکرد. علاوه بر آن سرخپوستان همیشه پیشقراولان صلح بودند و در جهت برقرارى آرامش هرآنچه از دستشان ساخته بود، انجام مىدادند. اما در این میان همیشه بودند سنگ اندازانى که در پى منافع خود، گزارش دروغ میدادند و یا سرخپوستان را تحریک به اعمال خشونت بار مىکردند.
نمونهاى از دلایل غیرمنطقى سفیدپوستان براى برپا کردن جنگ علیه سرخپوستان را در سطور زیر ملاحظه فرمایید:
تلاش بزرگ نویسنده، دى براون، از آن جهت قابل تقدیر است که تمام حقایق، نامهها، اسناد و سخنان شاهدان را به صورت مستند و با ذکر ارجاعات به اسناد سنا گردآورى کرده است. در تمام کتب دیگر در رابطه با اقوام سرخپوست که به زبان فارسى ترجمه شدهاند از این کتاب به عنوان کتاب مرجع یاد شده است. باشد که خوانندهى آگاه ایرانى کتاب را بخواند، چرا که هربار دست چپاول تاریخ نظیر آنچه پیش از این به تارج برده، عمل خواهد کرد و قومى که از سرگذشت اقوام دیگر درس نگیرد ناگزیر محکوم به شکست است.
[ مطلب مرتبط: رمان دن کیشوت – ترجمه محمد قاضی ]
جملاتی از متن کتاب فاجعه سرخپوستان آمریکا
ما لخت و عور به دنیا آمده و آموختهایم از گوشت شکار زندگى کنیم. شما به ما مىگویید که باید کشاورزى بیاموزیم، در خانهاى زندگى کنیم و شیوهى گذران سفیدپوستان را بپذیریم. حال فرض کنیم که کسان دیگرى از آن سوى دریاها آمده و به شما گفته باشند که باید از زراعت زمین دست بردارید و چهارپایان خود را بکشید و همان کسان بخواهند خانههاى شما و زمینهاى شما را از دستتان بگیرند. در آن صورت شما چه مىکنید؟ آیا با ایشان نمىجنگید؟
قلب من به من مىگوید که خوب است با ابرها و با باد نیز حرف بزنم، لیکن من مىخواهم به شما یادآور شوم که زندگى ممکن است شیرین باشد و عشق نیرومند. انسان بخاطر نجات جان خود مىجنگد ولى براى برآوردن هوس دل خود آدم مىکشد. و همین خود عشق است. مرگ چیز وحشتناکى است و بزودى ما را غافلگیر خواهد کرد.
وقتى به مقابل اردوگاه سرخپوستان رسیدیم پرچم دولت امریکا را دیدم که با باد سحرى در اهتزاز بود و صداى سیه دیگه را شنیدم که سرخپوستان را به تجمع به دور پرچم امریکا فرامىخواند… وقتى سربازان آتش به روى ایشان گشودند سرخپوستان شروع به دویدن به هرسو کردند و بعضى به طرف کلبههاى خود گریختند که شاید به دنبال اسلحهشان مىرفتند… گمان مىکنم که آن روز جمعا ششصد نفرى بودند. از این عده سى و پنج نفرى جوان جنگجو و چندنفرى پیرمرد و شصت نفرى مرد بودند. بقیه به شکار رفته بودند… پس از تیراندازى اول، جنگجویان زنان و کودکان را جمع کردند و خود دور ایشان را گرفتند تا سپر بلاى ایشان باشند. پنج زن را دیدم که به زیر نیمکتى پناه برده و پنهان شده بودند و وقتى سربازان نزدیک شدند زنها در جلوى پاى ایشان یکدفعه از پناهگاه خود بیرون پریدند تا نشان بدهند که در اردو جز زنان ضعیف کسى نیست و تضرع کنان تقاضاى ترحم کردند اما سربازان هرپنج تن را به ضرب گلوله از پاى درآوردند. زن دیگرى را دیدم که روى نیمکتى دراز کشیده و یک پایش بر اثر اصابت نارنجکى شکسته بود. سربازى شمشیرکش به او نزدیک شد؛ زن یک بازویش را براى حفظ جان خود بالا گرفت ولى سرباز شمشیرش را فرود آورد و بازوى او را شکست؛ زن به زمین درغلتید و بازوى دیگرش را بلند کرد؛ سرباز آن بازو را نیز به ضربهى شمشیر شکست و بى آنکه جان زن را بگیرد و راحتش کند او را به همان حال رها کرد. دختربچهى شش سالهاى را با یک تکه پارچهى سفید که به چوبى بسته بود با پیغام زنهار به نزد سربازان فرستادند اما دختربچهى بینوا هنوز چند قدمى پیش نرفته بود که با گلولهاى از پا درآمد. همهى آن زنان که به آن چاله پناه برده بودند بعد با چهار پنج مردى که مىخواستند از ایشان دفاع کنند کشته شدند. بدبختها هیچ مقاومتى از خود نشان ندادند و پوست سر همهشان را کندند. زن آبستنى را دیدم که شکمش را دریده بودند و بنظرم آمد که بچهاش را لاى روده هایش دیدم. جسد سفید غزال را نیز دیدم که آلت تناسلى او را بریده بودند و از سربازى شنیدم که مىگفت مىخواهد از آن کیسه توتون بسازد. زنى را دیدم که آلت تناسلیش را قاچ قاچ بریده بودند… عدهى زیادى از بچههاى شیرخواره را هم دیدم که در آغوش مادرشان کشته شده بودند.
مشخصات کتاب
- عنوان: فاجعه سرخپوستان آمریکا
- نویسنده: دى براون
- ترجمه: محمد قاضی
- انتشارات: خوارزمی
- تعداد صفحات: ۵۶۰
- قیمت: –
👤 نویسنده مطلب: مهشید موسوی
نظر شما در مورد کتاب فاجعه سرخپوستان آمریکا چیست؟ لطفا اگر این کتاب را خواندهاید، حتما نظرات ارزشمند خود را با ما در میان بگذارید. با نظر دادن در مورد کتابها در انتخاب کتاب به همدیگر کمک میکنیم.
» چند کتاب دیگر مرتبط با سرخپوستان: