در دنیای مدیریت صاحبنظران مختلفی هستند و گاه نگاه آنها کاملاً با یکدیگر متناقض است. هنری مینتزبرگ متفکری در این حوزه است که با ذهنی بینظیر حرفها و آرای خود را براساس سالها مشاهده و تعمق روی بهترین سازمانها ارائه داده است. کتاب قصههای شب برای مدیران نیز حاصل همین رویکرد است.
اما در دنیای مدیریت تنها شناخت سازمان کافی نیست. یک مدیر باید یک عالم هم باشد و در زمینههای مختلف صاحبنظر باشد. مینتزبرگ نیز متفکری است که نهتنها سازمان را میشناسد، انسان و جامعه را نیز میفهمد و دغدغه اصلی او زندگی بهتر برای جامعه است. دیدگاههای او فراتر از زمان خود است و در زمانهای که سازمانهای امروزی حواس ما را از کار انداختهاند، اندیشههای او میتواند راهگشا باشد.
او متفکری است که در دنیای مدرن مدیریت نیز شناختهشده است و مقالههایش در نقد استراتژی و مدیریت استراتژیک بسیار مهم و قابل تحسیناند. مینتزبرگ معتقد است که بهتر است آموزش مدیریت را به جای جوانانی که هنوز شغلی پیدا نکردهاند یا در سالهای اولیهی کار هستند، بر روی مدیرانی تمرکز کنیم که مشغول مدیریت هستند و هم درسها را بهتر درک میکنند و هم میتوانند بلافاصله آنها را در دنیای واقعی به کار بگیرند.
در قسمتی از متن پشت جلد کتاب قصههای شب برای مدیران آمده است:
سازمانهای تحسینبرانگیز و اثربخش، اجتماعی از «انسان»ها هستند و اولین و مهمترین اصل در آنها همین انسانبودن است. در این سازمانها به انسانها بهعنوان مجموعهای از منابع یا سرمایه نگریسته نمیشود که قرار است برای دستیابی به اهداف سازمان از آنها بهرهبرداری شود. این تعریف همان منابع انسانی است که در تفکرات هر مدیری جایگاه ویژهای دارد. در کتاب حاضر نیز بر روی این موضوع تاکید زیاد شده است.
[ » معرفی و نقد کتاب: کتاب کار عمیق – اثر کال نیوپورت ]
کتاب قصههای شب برای مدیران
کتاب پیش رو مجموعه داستانهای مدیریتی است که همگی حاصل سالها تجربه و تلاش نویسنده است. در واقع خواننده در این کتاب با اصول خشک و تعریفی مدیریت روبهرو نیست و آموزشهای این حوزه به صورت خلاصه و مفید، در قالب داستانهای کوتاه که قبل از خواب نیز میتوان آن را مطالعه کرد.
زبان داستانها و نحوه روایت آن، ساده و روان است اما در عین سادگی بیانگر خِرَد و مشاهدات میدانی در محیطهای واقعی است. مطالب که در کتاب قصههای شب برای مدیران بیان میشود درباره سازمان و جامعه است که شما به راحتی آن را حس میکنید و چه بسا هر روزه درگیر مسائلی مشابه در محل کارتان هم باشید.
خود مینتزبرگ اشاره میکند که این کتاب شاید مهمترین کتاب زندگی او در آستانه هشتادسالگیاش باشد. او در این کتاب، با نوشتههای کوتاه و استعارههای بهیادماندنی، بسیاری از شنیدههای مرسوم در دنیای مدیریت را زیرکانه نقد میکند و بسیاری از پیشفرضهای شما را در هم میشکند. از ویژگیهای این کتاب جامعیت آن است؛ موضوعات گستردهای از «آموزش مدیریت» تا «سازماندهی» را از زاویهای متفاوت با آنچه در کتابها و نظریههای مدیریت رایج است، پوشش میدهد. داستانهای این کتاب ساده نوشته شده، اما از خِرَدی برآمده است که نتیجهی مشاهدات عمیق این اندیشمند خوشفکر دربارهی سازمان و جامعه است.
این کتاب در قالب ۴۲ داستان کوتاه نوشته شده است، که خواننده هر داستان را کمتر از ۱۰ دقیقه میتواند بخواند، و در ذهنش تجزیه و تحلیل کند. از این نظر، این کتاب با وجود مطالب غنی و عمیق، برای مدیران پر مشغله سفارشیسازی شده است. هر نوشته، کوتاه با زبان نغز و استعارههای شیرین، ساده و عمیق مطرح شده، که بخش قابل توجهی از آن از مشاهدات خود مینتزبرگ در زندگی ۸۰ سالهاش و زیستن با سازمانهاست و سر بزنگاه به خاطر تداعی میشوند.
درنهایت اینکه از این کتاب انتظار معجزه نداشته باشید. در بهترین حالت این کتاب میتواند به عنوان یک جرقه در ذهن شما عمل کند تا اگر فکر میکنید ایدهای ارزشمند با مطالعه عمیقتر و گستردهتر به دنبال اجرایی کردن آن باشید.
[ » معرفی و نقد کتاب: کتاب دوباره فکر کن – اثر آدام گرنت ]
جملاتی از متن کتاب
خود من که هرگز در زندگیام بهدنبال رقابت با دیگران نبودهام. من هیچوقت برای بهترینبودن برنامهریزی نکردهام؛ این نوع برنامهریزی استانداردی سطح پایین است. من فقط بهدنبال آن بودهام که خوب باشم؛ بهترین کار این است که هر فرد با خودش رقابت کند، نه با دیگران، و سعی کند بهترینِ خودش باشد.
اگر به شوخیها و طنزهای بامزه دنیا دقت کنید، متوجه میشوید گاهی «تغییر و جابهجاییِ» بسیار کوچکی طنزی شیرین ساخته است. در واقع خلاقیتی کاملاً معمولی تغییری کوچک ایجاد کرده است، اما نکتهای مهم در اینجا وجود دارد: اگر ما میتوانیم خلاقیتهای کوچک و معمولی، مانند ساختن یک شوخی یا جوک بامزه، داشته باشیم، پس قادریم تغییراتی کوچک ایجاد کنیم؛ بنابراین ما بهصورت بالقوه میتوانیم با ایجاد تغییراتی کوچک جهان را تغییر دهیم.
هروقت با یک خدمت بد یا یک محصول بد مواجه میشوم، حیرتزده میشوم که آیا واقعاً مدیر شرکتِ ارائهکننده آن در حال انجامدادن شغل مدیریت است یا صرفاً به خواندن صورتهای مالی مشغول است؟ چون تحلیلگران مالی که همیشه در حال بررسی و زیروروکردن صورتهای مالی هستند بهخوبی میتوانند از مشکلات مهم فهرستی تهیه کنند؛ اما شما باور نکنید که همه مشکلات همین باشد که آنها میگویند.
اصلاً «بهترین بودن» یعنی چه؟ آیا چایکوفسکی از بتهوون بهتر بود؟ آیا ادیت پیاف بهترین بازیگر و خواننده بود؟ من که به خود اجازهٔ قضاوت نمیدهم، اما حداقل چیزی که میتوانم بگویم این است که او همیشه خوب بود و بهترینِ خودش بود.
سالهاست به دانشکدههای مختلف مدیریت میروم و درباره نقصهای دورههای امبیاِی سخنرانی میکنم. در همه این سخنرانیها تأکید کردهام که در دورههای امبیاِی به «افراد نامناسب» «با روش نامناسب» «تعلیمات نامناسب» داده میشود که نتیجه همه اینها بروز «نتایج نامناسب» برای سازمانها و جامعه خواهد بود.
ازآنجاکه هیئتمدیره عموماً افرادی در طبقه اجتماعی بالا هستند، اغلب فردی را برای مدیرعاملی انتخاب میکنند که همین ویژگی را داشته باشد؛ از همین رو، معمولاً کسی که بهعنوان مدیرعامل انتخاب میشود از کسانی که قرار است مدیرشان باشد درکی ندارد! چنین مدیرعاملی معمولاً چاپلوس و ثناگوی بالاییها و زورگوی و لگدپران به پایینیها خواهد بود؛ او در معاشرت با بزرگان عالی، اما در کارکردن با افراد معمولی ضعیف و ناتوان است.
چگونه میتوانیم وجود کامیونیتیشیپ در سازمان را تشخیص دهیم؟ پاسخ ساده است؛ شما در چنین سازمانی از درودیوار انرژی خواهید گرفت و تعهد در تکتک افراد سازمان موج میزند. در چنین سازمانی برای انجامشدن کارها به فشارِ رسمی و از بالا به پایین نیازی نیست؛ چون همهٔ افراد واقعاً با کارشان درگیر هستند و به سازمان احساس «تعلق» دارند. آنها به سازمانشان «احترام» میگذارند، چون سازمان نیز به آنها «احترام» میگذارد؛ همچنین هیچ ترسی از اخراجشدن وجود ندارد، زیرا چنین سازمانی از رهبری فردگرا در بالای سلسلهمراتب خود عاری است که دائماً بخواهد با دودوتا چهارتاکردن تعداد افراد لازم در سطح عملیات را تخمین بزند.
مدیران در محل کار خودشان به دور میزهای گردِ کوچک جمع میشوند و بهصورت گروهی و البته تحت هدایت الگوهای خاصی که یکی از متفکران بزرگ نوشته است روی تجاربشان تعمق میکنند. سپس آموختههایشان در طی این جلسات را به واحد خود منتقل میکنند. خودمربیگری سازکاری مؤثر برای توسعهٔ سازمانی است.
درست است که شتاب سرسامآور از ویژگیهای ذاتی شغل مدیریت است، اما وقتی این شتاب بهشدت افزایش مییابد و از حد میگذرد، شما را در خطر قرار میدهد؛ شما، بهعنوان مدیر، کنترل خود را بر امور از دست میدهید و این ممکن است تهدیدی برای سازمان باشد. در این زمان است که فناوریهای جدید و اینترنت شیطانگونه برای فریب شما میآیند و توهمی از کنترل برای شما ایجاد میکنند و شما از این غافلید که درواقع سارق کنترل شما بر امور هستند. بنابراین فراموش نکنید عصر دیجیتال بهشدت در حال تبدیلکردن شغل مدیریت به شغلی سطحی و ازراهدور و توهمزا (توهم کنترل بر امور) است؛ برای همین از شما میخواهم درعینحال که از منافع فناوری دیجیتال بهره میبرید، بههیچوجه اجازه ندهید شما را فریب دهد؛ شما باشید که آنها را مدیریت میکنید. اکنون گوشی و رایانهٔ خود را خاموش کنید و با آرامش بخوابید! رؤیای شیرینی برایتان آرزو میکنم.
مدیر نه رهبر ارکستر است، نه عروسک خیمهشببازی، بلکه او کسی است که اگرچه در محاصره عوامل محدودکننده بسیار قرار دارد، همچنان «سعی» میکند اوضاع را کنترل کند. پس همواره مراقب اغراقهایی باشید که در تعریف شغل مدیریت رخ میدهد.
مشخصات کتاب
- عنوان اصلی: قصههای شب برای مدیران
- عنوان فرعی: درنگی برای تعمق پس از رها شدن از یک روز پر از آشوب مدیربودن
- نویسنده: هنری مینتزبرگ
- ترجمه: محمد حسین نقوی – علی بابایی – حانیه محمدی
- انتشارات: نشر میلکان
- تعداد صفحات: ۱۶۷
- قیمت چاپ بیست و نهم – سال ۱۴۰۳: ۱۹۵۰۰۰ تومان
نظر شما در مورد کتاب قصههای شب برای مدیران چیست؟ لطفا اگر این کتاب را خواندهاید، حتما نظرات ارزشمند خود را با کافهبوک در میان بگذارید. با نظر دادن در مورد کتابها در انتخاب کتاب به همدیگر کمک میکنیم.
[ همراه ما باشید در: کانال تلگرام کافه بوک ]
» معرفی چند کتاب دیگر: