لبه تیغ با عنوان اصلی The Razor’s Edge اثری از نویسنده انگلیسی ویلیام سامرست موام است که در سال ۱۹۴۴ منتشر شد. رمان با وجود سادگی، عمیق نوشته شده و تقریبا میتوان گفت هر خوانندهای را راضی میکند. در این کتاب سامرست موام به سراغ موضوعی رفته که جواب دادن به آن همواره دغدغه انسان بوده. او به مفهوم «زندگی» و «معنا»ی آن پرداخته است.
سامرست موام در سال ۱۸۷۴ به دنیا آمد و در سال ۱۹۶۶ درگذشت. تا ده سالگی در پاریس زندگی کرد و از وقتی به لندن رفت، با اینکه در رشته پزشکی تحصیل میکرد، به کار نوشتن پرداخت. موفقیت کارهای ابتدایی باعث شد او حرفه پزشکی را کنار گذاشته و به ادبیات رو آورد. سامرست موام به اروپا، خاور دور و آمریکا سفر کرد و در جنگ جهانی اول به یک ماموریت مخفی در روسیه رفت. او از این تجربه به شکل گسترده در آثارش استفاده کرده است.
پشت جلد کتاب چنین آمده است:
[ » معرفی کتاب: رمان کشتن مرغ مینا – همراه با اینفوگرافیک کتاب ]
رمان لبه تیغ
راوی این رمان خود نویسنده یعنی سامرست موام است. او در ابتدای کتاب شرح میدهد کتابش شامل خاطراتی از مردی جوان به نام لاری است که در زمانهای مختلف و دراز با او ارتباط داشته. موام اشاره میکند که گاهی مدتهای طولانی از مرد داستانش بیخبر بوده و در کتابش هم قرار نیست از شیوه داستانسازی استفاده و این فضا را پر کند. بنابراین بهتر است به هنگام مطالعه رمان این نکته را مد نظر داشته باشید.
پس از این مقدمه همراه با موام به شیکاگو میرویم و با دوست ثروتمند و اشرافی او یعنی آقای الیوت تمپلتون آشنا میشویم. وضعیت زندگی، روابط گسترده الیوت با بزرگان، هنرمندان و سیاستمداران شرح داده میشود و زندگی بی کم و کاست او توجه ما را به خود جلب میکند. سپس در یک مهمانی با خواهر الیوت و خواهرزاده او یعنی ایزابل آشنا میشویم. ایزابل دختری جوان و زیباست که قرار است در آیندهای نزدیک با لاری – شخصیت اصلی کتاب – ازدواج کند. در همین برخورد اول، لاری توجه سامرست موام را به خود جلب میکند.
لاری جوان ۲۰ سالهای است که در جنگ شرکت کرده و بسیار تحت تاثیر این دوره از زندگیاش قرار گرفته است. دو بار در جنگ زخمی شده و اکنون نمیتواند به زندگی عادی در آمریکا علاقهای نشان دهد. مدام پیشنهادهای مختلف برای رفتن به دانشگاه و یا کار کردن در موسسات مختلف را رد میکند. نظر دکتر لاری درباره وضعیت او چنین است:
اما لاری از آنچه که در جنگ برای او پیش آمده هیچ حرفی نمیزند. تنها میداند که «زندگی» دیگر آن مفهوم سابق را ندارد. تلاش برای سرگرم کردن لاری هم به جایی نمیرسد. دلخوشی لاری فقط ایزابل است. هرچند ایزابل دنبالهروی عقل و لاری دنبالهروی احساسش است اما آنها به شدت عاشق هم هستند. همین عشق باعث شده که ایزابل حتی به پسر ثروتمند و کاربلدی که او را دوست دارد فکر هم نکند.
با این حال شروع زندگی مشترک بدون اینکه لاری کاری داشته باشد ممکن نیست. همه از او انتظار دارند بتواند پاسخگوی نیازهای ایزابل باشد و یک زندگی خوب برای او تدارک ببیند. وقتی لاری همه پیشنهادی کاری را رد میکند از او میپرسند پس در نهایت قصد دارد چه کاری انجام دهد. پاسخ لاری از جلمه عجیبترین پاسخهای ممکن است: دوست دارم ول بگردم!
ول گشتن در نگاه لاری به این معنی است که او میخواهد به سفر برود. جاهای مختلف را ببیند، با پدیدهها و اندیشههای مختلف در زندگی روبهرو شود تا شاید بتواند راه زندگی خود را پیدا کند و به پاسخ مناسبی برای سوالهایش دست پیدا کند. لاری میخواهد به دنبال معنای زندگیاش برود. در قسمتی از کتاب لاری مقصود خود را چنین بیان میکند:
همین حالات فکری و اندیشههای لاری، سامرست موام را نیز کنجکاو میکند و باعث میشود احوالات او را برای ما شرح دهد. در ادامه میبینیم ایزابل همچنان عاشق لاری است اما رابطه آنها به شکلی پیچیده درمیآید و…
[ معرفی کتاب: رمان یادداشتهای شیطان اثر لیانید آندرییِف – نشر علمی فرهنگی ]
درباره رمان سامرست موام
زندگی میتوانست به بهترین شکل ممکن برای لاری رقم بخورد. میتوانست با دختری که عاشقش است ازدواج کند و در یک شرکت خوب بهترین کار ممکن را قبول کند اما در عوض لاری تصمیم میگیرد به دنبال سوالهایی برود که هرکسی آنها را جدی نمیگیرد. جستوجوی لاری برای کشف معنای زندگی آنقدر جذاب است که خواننده را به راحتی به دنبال خود میکشاند. بنابراین پیشنهاد میکنیم اگر به دنبال یک کتاب ساده و خوشخوان هستید که مفاهیم عمیق را هم شامل شود، لبه تیغ را از دست ندهید.
لاری به معنای واقعی کلمه دنبال چیز دیگری است. زرق و برق زندگیای که ایزابل پیش روی قرار میدهد جذابیتی ندارد. در عوض آنچه برای لازی جذابیت دارد یک لحظه آگاهی، کشف حقیقت زندگی و یا حتی یک لحظه آزادی است. قبول مسئولیت، ازدواج کردن و بچهدار شدن، تلاش برای کسب کردن موقعیت شغلی و یا هر کاری دیگری که آدمهای عادی در زندگی انجام میدهند چه فایده دارد اگر ندانی اصولا زندگی یعنی چه و چرا زندگی میکنی؟
در قسمتی از کتاب، هنگامی که لاری به سفر رفته، به هنگام بازگشت ناگهان نظرش عوض میشود و تصمیم میگیرد به گشتی برنگردد. او به هند رفته و میخواهد بازهم در هند بماند. در لحظهای که این تصمیم را میگیرد و به فکر وسایلاش در کشتی میافتد آنچنان غرق زندگی میشود و آنچنان احساس آزادی میکند که بلند بلند میخندد. در ذهن لاری همین یک لحظه که میخندد کافی است. همین تجربه چند ثانیهای برای او ارزشی برابر با کل ارزشی دارد که ایزابل پیشنهاد میکند. شگفتآور بودن کتاب نیز درست در همین موقعیتهاست.
اما در مقابل زندگی برای ایزابل معنای دیگری دارد. او نمیتواند از منطق و عقلی که حاکم وضعیتش است فراتر برود. در هر لحظه به فکر فرداست و اینکه اگر پول کافی در دست نداشته باشد چگونه میتواند زندگی کند. خو گرفتن ایزابل به زندگی اشرافی، مفهوم زندگی را برای او تغییر داده است. در قسمتی از کتاب ایزابل با خود فکر میکند:
درنهایت در کتاب لبه تیغ پی میبریم که یک «حقیقت محض» در زندگی، برای همه وجود ندارد. دغدغههای فکری هر فردی حقیقت او را مشخص میکند. هر فرد میتواند مسیری را که پیش رویش قرار دارد ادامه دهد و یا برای کشف معنای زندگیاش مسیر دیگری را انتخاب کند. با این حال هر کدام از شخصیتهای کتاب معنای زندگی را در یک چیز خاص میبینند. ایزابل اشرافزادهای مرفه است و همین معنای زندگی او راهم شکل داده، بنابراین به زندگیاش ادامه داد اما لاری میدانست مسیری که در آن قرار گرفته برای او مناسب نیست و معنای زندگیاش در این مسیر وجود ندارد، به همین خاطر آن را کنار گذاشت.
البته که کار لاری آسان نیست و در واقع میتوان گفت کار او راه رفتن روی لبه تیغ است. هر لحظه ممکن است به خودش آسیب برساند و به این موضوع پی ببرد که زندگی برای او مفهومی ندارد، پی ببرد آنچه در جنگ رخ داده قرار است تا آخر عمرش او را آزار دهد. اما در مقابل امکان سعادت و رستگاری نیز وجود دارد.
کتاب شاید در ابتدا خستهکننده به نظر آید. وصف مهمانیهای اشرافی و جلوه اجتماعی الیوت ممکن است باعث شود فکر کنید با یک کتاب خشک روبهرو هستید. سامرست موام هم که راوی کتاب است گاهی از موضوع اصلی کتاب فاصله میگیرد (به دلیل کارهای شخصی خودش و دور بودن از شخصیتهای کتاب) و به توصیف حواشی میپردازد اما اگر صبر داشته باشید در آخر کتاب شگفتزده خواهید شد. جان کلام تقریبا در یک سوم پایانی کتاب است.
در آخر به این نکته اشاره کنیم که ترجمه کتاب مناسب بود. کسانی که با مجموعه «ادبیات کلاسیک جهان» از نشر علمی فرهنگی آشنایی داشته باشند میدانند که این کتابها معمولا ویرایش آنچنانی ندارد و اغلب اشتباهاتی در کتاب دیده میشود. با این حال ترجمه کتاب مناسب است و خواننده میتواند بدون مشکل آن را مطالعه کند. اگر هم میتوانید کمی بیشتر هزینه کنید همین کتاب را با ترجمه شهرزاد بیات موحد از نشر ماهی بخوانید. ترجمه نشر ماهی به اصطلاح امروزیتر است و ایرادهای نگارشی در کتابهای نشر ماهی به مراتب از نشر علمی فرهنگی است.
[ معرفی کتاب: رمان خاطرات خانه مردگان – نشر علمی فرهنگی ]
جملاتی از کتاب لبه تیغ
هر انسانی ترکیبی است از بخشی که در آن به جهان چشم گشوده، خانه شهری یا کلبه روستاییای که در آن راهرفتن آموخته، بازیهایی که به کودکی کرده، افسانههایی که از دیگران بازشنیده، غذایی که خورده، مدرسهای که به آن رفته، ورزشهایی که دنبال کرده، شاعرانی که شعر آنان را خوانده و خدایی که در او ایمان نهاده است. اینها همه دست به دست هم داده تا او را آنچه هست، ساخته است و اینها نه چیزی است که انسان از راه شنیدن، به هستی و کیفیت آن پی تواند برد. اینها را تنها هنگامی درک میتوانیم کرد که خود، جزءجزء آن را به تجربه زندگی دیده و آمیغی از آن شده باشیم و چون مردم کشورهای دیگر را که بیگانه ما هستند، جز به ظاهر نمیتوانیم شناخت، آنان را در صفحات کتاب زنده نمیتوانیم کرد. (رمان لبه تیغ – صفحه ۵)
از خودم میپرسم: بهتر نبود من هم راهی را که دیگران رفتهاند، بروم و بگذارم هرچه بر سرم آمدنی است، بیاید؟ و آن وقت به یاد آن یارویی میافتم که یک ساعت پیش پر از شور زندگی بود و اکنون مرده افتاده است. چقدر ظالمانه و بیمعنی است! آدم بیاختیار از خود میپرسد: این زندگی چیست؟ چه معنی دارد؟ آیا راستی از آن منظوری هست یا بودن آن، فقط معلول یک اشتباه کور کورانه تقدیر است؟ (رمان لبه تیغ – صفحه ۶۱)
من جوان هستم و دلم میخواهد از زندگی خودم لذت ببرم. دلم میخواهد همه کارهایی را که دیگران میکنند، بکنم. دلم میخواهد به مهمانی بروم، به مجالس رقص بروم، گلف بازی کنم، اسب سوار بشوم. دلم میخواهد لباسهای قشنگ بپوشم. تو هیچ میتوانی بفهمی وقتی دختر جوانی سرووضعش از دوروبریهایش بدتر است، چقدر سرافکنده میشود؟ (رمان لبه تیغ – صفحه ۹۲)
آدم بیعشق هم میتواند سعادتمند زندگی کند. (رمان لبه تیغ – صفحه ۲۰۷)
آیا در دنیا چیزی عملیتر و مفیدتر از این هست که آدم راه درستزندگیکردن را یاد بگیرد؟ (رمان لبه تیغ – صفحه ۲۶۶)
زندگی رویهمرفته جهنم است، اما اگر آدم تاآنجایی که میتواند از آن لذت نبرد، خیلی احمق است. (رمان لبه تیغ – صفحه ۲۸۲)
کمکم دریافتم که میتوانم به دیگران کمک کنم. نهتنها دردهایشان را از بین ببرم، بلکه ترس را هم در دلشان بکشم. نمیدانید چه تعداد زیادی از مردم دچار این مرض هستند. منظورم تنها ترس از بلندی و ترس از جاهای محدود نیست. عده زیادی از مردم از مرگ و حتی از زندگی هم میترسند و اینها بیشتر، مردمی هستند که در عین سلامتی و راحتی و به ظاهر، بینگرانی خاطر زندگی میکنند و با وجود این، هر لحظه، ترس، جانشان را شکنجه میکند. من بعضیوقتها فکر میکنم ترس بیش از هر احساس دیگر جان آدمی را آزار میکند. (رمان لبه تیغ – صفحه ۳۱۱)
فکر میکردم اگر خدایی به بزرگی آنکه ما فرض میکنیم، وجود داشته باشد، بیشک بهترین ستایش برای او آن خواهد بود که هرکس به مقتضای آنچه میفهمد، بکوشد و خوب باشد. (رمان لبه تیغ – صفحه ۳۲۰)
خیلی زود تصمیم خودم را گرفتم. تصمیم گرفتم دیگر به کشتی برنگردم. جز یک کولهبار کوچک، چیزی در کشتی جا نگذاشته بودم. آرامآرام به راه افتادم تا برای خودم هتلی پیدا کنم. بعد از چند دقیقه، جایی پیدا کردم و اتاقی گرفتم. داراییام عبارت بود از یک دست لباسی که به تنم داشتم، مقداری پول نقد، یک گذرنامه و یک اعتبارنامه بانکی. چنان احساس آزادی میکردم که بلندبلند خندیدم. (رمان لبه تیغ – صفحه ۳۳۰)
شاید در آینده دور، روزی بیاید که بشر بر اثر بینش بیشتری بفهمد که باید تسلا و تشویق را در روح خودش جستوجو کند. (رمان لبه تیغ – صفحه ۳۳۸)
لذتهای این جهانی همه گذران است و تنها «نامحدود» است که میتواند خوشی جاویدان بدهد. اما تاابدبودن، خوب را بهتر، و سفید را سفیدتر نمیکند. اگر گل سرخی آن زیبایی را که سحر داشت، گاه نیمروز از دست داد، آنچه حقیقت دارد، همان زیبایی سحرگاهی آن است. در دنیا هیچچیز پایدار نیست و اگر انسان توقع بقای چیزی را داشته باشد، احمق است. اما اگر از آنچه برای مدت کوتاهیدارد، لذت نبرد، از آنهم احمقتر است. (رمان لبه تیغ – صفحه ۳۴۹)
مشخصات کتاب
- عنوان: لبه تیغ
- نویسنده: ویلیام سامرست موام
- ترجمه: مهرداد نبیلی
- انتشارات: علمی و فرهنگی
- تعداد صفحات: ۳۹۳
- قیمت چاپ یازدهم – ۱۳۹۶: ۱۶۰۰۰ تومان
نظر شما در مورد رمان لبه تیغ چیست؟ لطفا اگر این کتاب را خواندهاید نظرات خود را با ما و همه کاربران کافهبوک در میان بگذارید. با نظر دادن در مورد کتابها در انتخاب کتاب به همدیگر کمک میکنیم.
[ لینک: کانال تلگرام کافه بوک ]
» معرفی چند کتاب دیگر: