لعنت به داستایوسکی رمانی از عتیق رحیمی، نویسنده و کارگردان افغانستانی – فرانسوی است که در کابل بزرگ شد و در زمان جنگهای داخلی از فرانسه درخواست پناهندگی کرد و سپس به پاریس رفت. برادر کمونیست عتیق رحیمی در افغانستان کشته شد اما خودش یک سال بعد از این واقعه آگاه شد. بنابراین این نویسنده خوشقلم با فضای جنگ و ایدئولوژی کمونیسم به خوبی آگاه است و در همین رمانش نیز به آن میپردازد.
از جمله دیگر کتابهای عتیق رحیمی میتوان به خاکستر و خاک، تصویر بازگشت، هزارتوی خواب و هرس و سنگ صبور اشاره کرد که خودش نیز بر اساس کتاب سنگ صبور فیلمی ساخته است. اما در مطلب بر روی کتاب لعنت به داستایوسکی که مهدی غبرائی ترجمه کرده است خواهیم پرداخت.
در قسمتی از متن پشت جلد کتاب میخوانیم:
لعنت به داستایوسکی تا حدودی بازنویسی رمان جنایت و مکافات داستایوسکی، این بار نه در پترزبورگ بلکه در کابل است. رسول، شخصیت اصلی رمان میخواهد پا جای پای راسکلنیکف بگذارد.
در ادامه به این سوال نیز خواهیم پرداخت که آیا خواندن این رمان بدون مطالعه کتاب جنایت و مکافات کار درستی است. اما فعلا برای آشنایی بیشتر با کتاب جنایت و مکافات میتوانید دو مطلب زیر را در کافهبوک بخوانید:
کتاب لعنت به داستایوسکی
همانطور که اشاره شد، داستان این کتاب در کابل اتفاق میافتد. درست در زمانی که افغانستان درگیر جنگهای داخلی است و هر روز در گوشهای از شهر صدای انفجار به گوش میرسد. جنگ و خون ریزی یکی از عناصر اصلی این رمان محسوب میشود.
شخصیت اصلی کتاب فردی به نام «رسول» است که به اصرار پدرِ کمونیست خود به شوروی میرود تا در آنجا تحصیل کند. رسول به هنگام تحصیل شیفته شخصیت داستایوسکی میشود و کتابهای او را میخواند. از همه بیشتر نیز تحت تاثیر رمان جنایت و مکافات قرار میگیرد. اما رسول پس از بازگشت به کشورش از همه ایدئولوژیها و جنگهای به بار آمده متنفر است و حتی هنگامی که به او پیشنهاد میشود به واسطه زبان خارجی که میداند کار پردرآمدی در این جنگ قبول کند، خیلی سریع آن را رد میکند.
اما بپردازیم به اتفاقاتی که باعث میشود این رمان را نسخه بازنویسی شدهی رمان جنایت و مکافات بدانند. برای این منظور بهتر است ابتدا جملات آغازین رمان را در نظر بگیریم:
رسول این پیرزن را که «ننهعالیه» نام دارد و اتفاقا نزولخوار نیز میباشد به قتل میرساند اما هیچ پولی نمیدزدد و علی رغم کینهای که از او در دل دارد – این پیرزن نامزدش یعنی سوفیا را به فحشا کشانده است – داستایوسکی و جنایت و مکافاتش را برای این قتل سرزنش میکند. البته حقیقت ماجرا اینجاست که داستایوسکی در واقع نجاتدهنده است. اما مشکل از آنجایی آغاز میشود که کسی به این جنایت توجهی ندارد. هیچکس ذرهای به مرگ یک پیرزن در وسط روزهای جنگی اهمیتی نمیدهد.
رسول پس از مرتکب شدن این جنایت دچار یک رنج اخلاقی شدید میشود و خود را بزدل میداند که حتی نتوانسته به درستی پا جای پای قهرمان جنایت و مکافات یعنی راسکلنیکف بگذارد. در رمان لعنت به داستایوسکی کسی هم وجود ندارد که پیگیر این قتل باشد. در واقع شخصیت پارفیری در جنایت و مکافات که یک بازرس جدی بود در اینجا به چشم نمیخورد که با توجه به شرایط کشور طبیعی به نظر میرسد. از این رو خود رسول به فکر میافتد که معنایی به جنایتش بدهد. از این رو معنا بخشیدن به این قتل موضوع اصلی رمان است.
آه، جوان، جنایتهایی خیلی مسخرهتر از مال تو هم دیدهام. همچنین دیدهام که کشتن زنی شر و پلیدی را از دنیا نمیزداید. به خصوص در این سال و زمانه. همانطور که گفتی، در این مملکت کشتن بیاهمیتترین عمل است. (کتاب لعنت به داستایوسکی اثر عتیق رحیمی – صفحه ۱۷۴)
در رمان پرشهای زمانی و گاهگاه جریان سیال ذهن نیز به چشم میخورد که باعث میشود داستان کتاب از نظر روایت نیز جذاب باشد اما به درستی میتوان به پایان کتاب ایرادهایی وارد کرد که در ادامه درباره آن صحبت خواهیم کرد.
[ » معرفی و نقد کتاب: رمان برادران کارامازوف – اثری از داستایفسکی ]
درباره کتاب عتیق رحیمی
این رمان فراتر از چیزی بود که تصور میکردم. داستان کشش بسیار زیادی دارد و اگر پایان کتاب را در نظر نگیریم میتوانیم آن را یک رمان موفق دانست که شرایط و فرهنگ افغانستان به هنگام جنگ داخلی را نیز به خوبی نشان میدهد. اگر رمان جنایت و مکافات را خواندهاید و از عاشقان داستایوسکی محسوب میشوید پیشنهاد میکنیم حتما این رمان را در لیست مطالعه خود قرار دهید.
اما آیا خواندن این رمان بدون خواندن جنایت و مکافات امکانپذیر است و میتوانیم از کتاب نهایت لذت را ببریم؟ به عقیده ما پاسخ به این سوال «خیر» است. برای درک بهتر فلسفه کتاب و عمیقتر شدن در مفاهیم آن بهتر است که حتما جنایت و مکافات را مطالعه کرده باشید. ضمن اینکه اگر کسی جنایت و مکافات را نخوانده باشد بعید است در درجه اول به سراغ این کتاب برود. کتاب در مقیاس وسیعی شخصیتها و اتفاقات رمان جنایت و مکافات را پوشش میدهد که ممکن است بعد از خواندنش دیگر عطشی برای رفتن به سراغ کتاب داستایوسکی را نداشته باشید.
در جنایت و مکافات، داستایوسکی دغدغه یک وجدان بیدار را به زیبایی هرچه تمامتر بیان میکند، بنابراین تکرار دوباره این داستان هرچقدر هم خوب باشد موضوعی تکراری است اما در کتاب لعنت به داستایوسکی، رسول این بار چیز دیگهای بیان میکند. در این کتاب، عتیق رحیمی و شخصیت اصلی داستانش به نجات جامعه افغانستان از جنگ میپردازند و میتوان گفت همه کارهای رسول در خدمت این هدف والاست. باید در نظر داشت که رسول خود یک فرد آگاه است که کتابهای زیادی خوانده و از رنج دیگران به شدت ناراحت میشود.
تقریبا در همه قسمتهای رمان میبینم که رسول چقدر با کارهای درست خودش فرماندهان جنگ را تحت تاثیر قرار میدهد و اگر هم شده حتی برای یک لحظه آنها را از خیانت کردن (جنگیدن به مثابه خیانت) به آب و خاک کشورش بازدارد. از نظر رسول هیچ گناهی بالاتر از خیانت نیست و خودش هم ترجیح میدهد که قاتل باشد تا خائن.
تنها ایراد کتاب را میتوان پایان آن دانست. در اینجا پایان کتاب را فاش نمیکنیم اما نمیشود به آن ایراد نگرفت. نویسنده خیلی سریع در یک صحنه و تنها در قالب چند جمله پایان کتاب را شکل میدهد و کاری میکند که من به عنوان خواننده کاملا سردرگم شوم. شخصاً مدام میگفتم ای کاش که این پایان بهتر پرداخته میشد. به عقیده من خواننده به معماها و اتفاقات عجیب با این پایان بندی نمیتواند پاسخ دهد.
[ » معرفی و نقد کتاب: رمان دریاس و جسدها – نشر ثالث ]
جملاتی از کتاب لعنت به داستایوسکی
خم میشود. انگشتهایش با تردید به طرف دست پیرزن میرود تا به پول نقد چنگ بزند. اما پیرزن چنان سفت به چنگشان گرفته که انگار زنده است و حاضر نیست از اسکناسها دل بکند. رسول میکشد. بیهوده. دلواپس به چشمهای بیجان زن نگاه میکند و عکس صورت خود را در آنها میبیند. چشمهای ورقلنبیده به او یادآوری میکند که آخرین نگاه قربانی به قاتلش در مردمکهای او ثابت میماند. سیلاب ترس در برش میگیرد. (کتاب لعنت به داستایوسکی – صفحه ۸)
دلش میخواست برای صدمین بار انگیزه آن قتل را توضیح دهد: فقط برای سرقت نبود – برای راسکولنیکف رباخوار جانور خبیثی است که آنهایی را که در تنگنا افتادهاند غارت میکند و بنابراین کشتن او عین عدالت است؛ راسکولنیکف با انجام دادن این کار ادعا میکند جزو نژاد موجودات برتری است که «فراتر از خوب و بدند». (کتاب لعنت به داستایوسکی – صفحه ۴۹)
کابوس، زندگی اوست. رحمت رویایی بیش نیست. شاید علتش همین باشد که میل ندارد چشمها را وا کند، بستر را ترک کند، به خورشید سیاه، به بوی سولفور جنگ تهنیت بگوید، صدایش را به دست آورد، یا به قتل فکر کند. زیر ملافه بیشتر به خود میپیچد. چشمها بسته. در بسته. (کتاب لعنت به داستایوسکی – صفحه ۹۷)
به او احتیاج دارم، نه کس دیگری. به او احتیاج دارم که مرا به پاکی اشکهایش، به صراحت لبخندش، به فضای بین نفسهایش ببرد… تا در معصومیت او بمیرم. (کتاب لعنت به داستایوسکی – صفحه ۱۰۳)
بله، همهچیز را میشود ویران کرد، اما هرگز حافظه یا حافظهها را نمیشود. هرگز. (کتاب لعنت به داستایوسکی – صفحه ۱۵۶)
روزگاری برادری داشتم. بازیگر تئاتر ننداریِ کابل بود. همیشه شاد بود و هر چیز خوبِ زندگی را دوست داشت. او درس مهمی به من داد: با زندگی طوری رفتار کن که انگار صحنه نمایش است. با هر اجرایی چنان برخورد کن که انگار اولینبار است آن نقش را بازی میکنی. از این راه به اعمالت معنای تازهای میدهی. (کتاب لعنت به داستایوسکی – صفحه ۱۸۱)
چیزی بدتر از این نیست که دیگر به دنیای خودت تعلق نداشته باشی. (کتاب لعنت به داستایوسکی – صفحه ۲۱۰)
رسول در گوش سوفیا نجوا میکند: «تو خوشگلی!» سوفیا سرخ میشود. رسول خود را به پایش میاندازد که سرآخر بگوید: «نه فقط در برابر زیبایی معصومت، بلکه در برابر رنجهایت سر تعظیم فرود میآورم.» سوفیا یکه میخورد، اما به خود مسلط میشود. فقط دستش پاسخ میدهد که لای موهای رسول میلغزد و آنجا گم میشود. «مدتهاست که اینطور محبتآمیز با من حرف نزدی.» (کتاب لعنت به داستایوسکی – صفحه ۲۳۷)
مشخصات کتاب
- عنوان: لعنت به داستایوسکی
- نویسنده: عتیق رحیمی
- ترجمه: مهدی غبرائی
- انتشارات: ثالث
- تعداد صفحات: ۲۴۰
- قیمت چاپ دوم – سال ۱۳۹۶: ۲۰۰۰۰ تومان
نظر شما در مورد کتاب لعنت به داستایوسکی چیست؟ لطفا اگر این کتاب را مطالعه کردهاید، حتما نظرات ارزشمند خود را با ما در میان بگذارید. با نظر دادن در مورد کتابها در انتخاب کتاب به همدیگر کمک میکنیم.
[ لینک: کانال تلگرام کافه بوک ]
» معرفی چند کتاب دیگر از داستایفسکی: