انتشارات متخصصان

مردی که خواب است

https://www.iranketab.ir/

پاراگرافی از کافکا، در مقدمه کتاب مردی که خواب است آمده و تمام داستانْ اداى احترامى به همین چند جمله است. جهانی که فارغ از موجودیت و کنشِ ما، در جریان است و خودش را به شانه‌های ما تحمیل می‌کند.

لازم نیست از خانه بیرون بیایی. سرِ میز بمان و گوش بده. گوش هم نده، فقط منتظر بمان. منتظر هم نمان، یکسر ساکت و تنها بمان. جهان خواهد آمد تا خود را به تو عرضه کند تا نقاب از رویش کنار بزنی. کار دیگری از او ساخته نیست، بی‌خویش پیش رویت دوتا خواهد شد.

مردی که خواب است با زبانی شاعرانه و روایتی سیال میان خواب و بیداری، به بیان تجربه‌ای از بیخ‌وبن فلسفی می‌پردازد و سوال‌های مهمی مطرح می‌کند که در پشت جلد کتاب آمده است:

تا کجا می‌توان به همگان «نه» گفت؟ تا کی می‌توان خود را از دنیا و مافیها برکنار داشت؟ و تبعات چنین انزوای سرسختانه‌ای چیست؟ جمله‌ای از فریدریش نیچه را شاید بتوان پاسخی دانست به این پرسش‌ها و تفسیری موجز بر این داستان، آنجا که فیلسوف آلمانی می‌گوید: «اگر دیرزمانی به مغاک نگاه کنی، مغاک نیز به تو نگاه می‌کند.»

[ » معرفی و نقد کتاب: کتاب گفتگو با کافکا – نشر خوارزمی ]

مردی که خواب است

داستان کتاب، ماجراى مردی است که یک‌روز به ناگاه تصمیم می‌گیر سر جلسه امتحان حاضر نشود، و از آن به بعد مطلقاً هیچ کار نکند! و در انفعال کامل، صرفاً وجود داشته باشد. او پیوندش را کامل با جهان می‌بُرد. تمام مدت روی مبل نشسته، به جریان زندگى همسایه‌اش گوش می‌دهد و به واسطه صداى سوتِ کتری اوست که موجودیتش را حس می‌کند.

شمایل زیست این مرد مانند همان جورابى است که روزهاى متمادی انداخته در تشتى صورتى که خیس بخورد! همانقدر معلق و بلاتکلیف. همانقدر سنگین. او در خلاء زیست می‌کند. در پرانتزی باز میان دیگر جملات. موجودیتی رو به تقلیل که امکان‌های وجودی‌اش را تعمداً کم می‌کند تا دایره اختیارش تنگ‌تر شود. این سر حدِ نوعى وانهادگی‌ست! به قول خودش مانند موشى آزمایشگاهی که یک پژوهشگر او را فراموش کرده و به حال خود گذاشته است.

شخصیت کتاب در این مسیر از دیگر شخصیت‌هاى غریبِ داستان‌هاى معروف هم وام می‌گیرد. مورسو در کتاب بیگانه، روکانتنِ در کتاب تهوع، لورکونِ در کتاب دکتر فاستوس و یوزف ک در کتاب‌های کافکا.

مشخصاً او شخصیتى برخاسته از دل این افراد است و دارد سرگشتگىی آن‌ها را ادامه می‌دهد. در بخشى از داستان به بارتلبى محرر هم اشاره می‌شود و گویی این شخصیت همان بارتلبى است که در هر کنش، «نه» را ترجیح می‌دهد!‌ اما ژرژ پرک اینجا ما را با همان سوالی که اشاره کردیم مواجه می‌کند که:

تا کجا میتوان «نه» گفت؟ تا کجا میتوان به جهان و زندگى پشت کرد؟

او درواقع کسی است که می‌خواهد پیوندش با جهان بریده شود. و تا مرز جنون این انفعال و دایره پوچ را ادامه می‌دهد. اما جهان وسیع‌تر از آن است که پیوند با او را به‌طور کامل بتوان گسست. و زندگی وحشیانه‌تر از دفاع و امتناعِ تو به سمتت هجوم می‌آورد.

بنابراین در انتها ما به آغاز داستان و جمله کافکا بازمی‌گردیم. با این دریافت که بی‌اعتنایی به جهان نتیجه‌اى در پى ندارد. جهان آنجاست، زندگى در جریان است و هیچ اهمیتی به اینکه تو می‌خواهس‌اش یا نمی‌خواهى، همسو می‌شوى یا نمس‌شوى نمی‌دهد. زمانْ بی‌اعتنایی‌ات را به هیچ می‌گیرد. و درواقع می‌فهمی که تو به عنوان یک انسان در این جهان، زیادى خودت را جدى گرفته‌اى.

به قول نویسنده کتاب، ژرژ پرک:

خنثى بودنت بی‌معناست. و لَختى‌ات همان قدر بیهوده است که خشمت.

[ مطلب مرتبط: زندگی و آثار فرانتس کافکا ]

مردی که خواب است

جملاتی از متن کتاب

توزیع و تقسیم ظلمت به روشی یکسان صورت نمی‌پذیرد.

فقط وقتى بیرون مى‌روى که شب فرا رسیده باشد، مثل موش‌ها و گربه‌ها و هیولاها.

چندان نزیسته‌اى و با این حال همه‌چیز گفته شده و سر آمده. بیست و پنج سال بیشتر ندارى، اما مسیر زندگى‌ات به تمامى مشخص است. نقش‌ها آماده‌اند و برچسب‌ها: از لگن عنفوان کودکى تا ویلچر روزگار پیرى، همه و نشستگاه‌ها اینجایند و نوبت خود را انتظار مى‌کشند.

به چیزی نیاز نداری مگر این آرامش و این خواب، مگر این سکوت، مگر این رخوت. چه بهتر که روزها آغاز شوند و به پایان برسند، زمان به جریان بیفتد، دهانت بسته شود، عضلات گردن و آرواره و چانه‌ات آرام بگیرند و تنها خیزش‌هاى قفسه سینه‌ات و تپش‌هاى قلبت همچنان گوه بقای شکیبایت باشند.

همه‌چیز را باید یاد بگیرى. هرآنچه را که نمى‌شود آموخت: تنهایى و بى‌اعتنایى و شکیبایى و سکوت.

فراموش می‌کنی که یاد گرفتی فراموش کنى، که روزى فراموشى را به خودت تکلیف کردى.

هر روزی که در دفتر ایام ورق خورد، هیچ نکرد مگر فرسودن شکیبایی‌ات، مگر تند و تیز کردن ریاکاری تلاش‌های مضحکت. زمان می‌بایست یکسر بایستد، اما هیچ‌کس آن‌قدر قوی نیست که بتواند با زمان دربیفتد.

هیچ نیاموخته‌ای، جز اینکه تنهایی چیزی نمی‌آموزد، که بی‌اعتنایی چیزی نمی‌آموزد: همه‌اش فریب بود، وهمی افسونگر و به‌دام‌افتاده. تنها بودی، همه‌اش همین، و می‌خواستی از خودت محافظت کنی؛ تا میان جهان و تو پل‌ها تا ابد خراب شوند. اما تو چه اندکی و جهان چه کلمه بزرگی است: کاری نکردی مگر پرسه زدن در شهری بزرگ و کیلومترها رفتن کنار نماها و ویترین‌ها و پارک‌ها و سکوها.

حالا در نامتنهای زندگی می‌کنی. هر روز از سکوت‌ها و صداها ساخته شده، از نورها و سیاهی‌ها، از ضخامت‌ها و انتظارها و لرزه‌ها. مسئله تو فقط گم شدن است، یک بار دیگر، تا ابد، هر بار بیشتر، سرگشتگی بی‌پایان و یافتن خواب، نوعی آرامش در تن: وانهادگی، درماندگی، خواب‌آلودگی، قیقاج. می‌سُری، می‌گذاری جریان بیابی و زهوارت در برود: جستن خلا، گریز از آن، راه رفتن، ایستادن، نشستن، نشستن سر میز، از آرنج تکیه‌گاه ساختن، دراز کشیدن.

نمی‌توانی به سگ بی‌اعتنا باشی، همچنان که نمی‌توانی به آدم بی‌اعتنا باشی. اما هرگز با هیچ درختی حرف نخواهی زد. نمی‌توانی پیش چشم سگ زندگی کنی، چون هر لحظه از اتو خواهد خواست زندگی‌اش را تامین کنی، غذایش بدهی، نازش را بکشی و برایش آدم باشی، ارباب و خدایی که اسمش را بغرد و وادارش کند فوری دراز بکشد. اما درخت از تو هیچ نمی‌خواهد. می‌توانی خدای سگ‎ها و گربه‌ها و تهیدستان باشی، یک قلاده کافی است و قدری آسان‌گیری و مقداری پول و پله، اما هرگز ارباب درخت نخواهی بود. فقط خواهی توانست درخت شدن خودت را بخواهی.

هیچ‌وقت نمى‌گویى: لطفا، سلام، ممنون، خداحافظ. عذر نمى‌خواهى. آدرس نمی‌پرسى.

مشخصات کتاب
  • عنوان: مردی که خواب است
  • نویسنده: ژرژ پرک
  • ترجمه: ناصر نبوی
  • انتشارات: نو
  • تعداد صفحات: ۱۲۷
  • قیمت چاپ دوم – سال ۱۴۰۲: ۸۰۰۰۰ تومان

👤 نویسنده مطلب: نگار نوشادی 

نظر شما در مورد کتاب مردی که خواب است چیست؟ لطفا اگر این کتاب را خوانده‌اید، حتما نظرات ارزشمند خود را با کافه‌بوک در میان بگذارید. با نظر دادن در مورد کتاب‌ها در انتخاب کتاب به همدیگر کمک می‌کنیم.

[ همراه ما باشید در: کانال تلگرام کافه بوک ]


» معرفی چند کتاب دیگر از نشر نو:

  1. رمان زندگی جای دیگری است
  2. رمان ژاک قضا و قدری و اربابش
  3. رمان چنان ناکام که خالی از آرزو