کتاب میخائیل باکونین شورشی سودایی زندگینامهای دیگر از اردوارد هلتکار، مورخ، دیپلمات و روزنامهنگار انگلیسی است که در آن زندگی میخائیل باکونین، آنارشیست انقلابی روس که یکی از بانفوذترین چهرههای آنارشیسم بود مورد بررسی قرار میگیرد.
ادوارد هلتکار صرف نظر از اینکه مورخ دقیقی است، نویسنده زبردستی هم هست و به هنگام مطالعه کتاب زندگینامه باکونین به این موضوع پی خواهید برد. این کتاب به حدی خوب نوشته شده که درست مانند یک رمان میتوانید آن را بدون خستگی مطالعه کنید. البته با رعایت انصاف باید اشاره کنیم که این زندگینامه از قسمتی به بعد خستهکننده و به طریقی تکراری به نظر میرسد که البته این به سبک زندگی خود میخاییل باکونین نیز بازمیگردد.
هلتکار به واسطه خدمتش در وزارت امور خارجه انگلیس و بهخصوص دوران ماموریتش در مرکز دیپلماتیک انگلیس در ریگا در دهه ۱۹۲۰ به شدت شیفته فرهنگ روس بود که حاصل آن چهار زندگینامه درباره سه شخصیت تاثیرگذار روس است که نقش مهمی در شکلگیری فرهنگ کنونی غرب داشتهاند: فیودور داستایفسکی، الکساندر هرتسن و میخاییل باکونین. آخری نیز درباره کارل مارکس است که هرچند خودش روس نیست اما نظریاتش در شوروی منشا تاثیرات عظیمی شد. ما در کافهبوک کتاب زندگینامه داستایفسکی را قبلا مورد بررسی قرار دادهایم. در اینجا نیز به بررسی کتاب زندگینامه باکونین خواهیم پرداخت.
مترجم کتاب – که ترجمه خوبی از کتاب ارائه داده است – درباره کتاب حاضر در مقدمه خود مینویسد: «یکی از ویژگیهای بارز این زندگینامهها که آنها را از آثار مشابه متمایز میکند، فضای سایهروشنی است که در پرتو آن زندگی این افراد به تصویر کشیده شده است، آرمانگرایی که دچار دوپارگی شخصیتیاند، سرشان در عالم سوداست اما پایشان در بند واقعیات زندگی. شاید همین کشمکش بین سودا و واقعیت است که شرح زندگی آنها را چنین دلنشین و به تعبیری دیگر واقعی کرده است.»
در قسمتی از متن پشت جلد کتاب میخائیل باکونین شورشی سودایی نیز آمده است:
[ معرفی و نقد کتاب: کتاب ادبیات علیه استبداد – روایتی مستند از زندگی بوریس پاسترناک ]
میخائیل باکونین شورشی سودایی
میخائیل باکونین یکی از بنیانگذاران سنت آنارشیسم اجتماعی بهشمار میرود. اما بهترین راه برای پاسخ به اینکه «آنارشیسم چیست؟» خواندن زندگینامه اوست. سبک زندگی و تفکرات این اشرافی روس به معنای واقعی آنارشیسم را منعکس میکند.
باکونین در روسیه به دنیا آمد و تقریبا در تمام عمرش در هیچ چارچوبی قرار نگرفت و همانطور که خودش نیز میگوید علاقهاش فقط رها شدن در دست تقدیر است. عصیانگری و شورش در ذات این آدم است اما در عین حال بسیار وابسته زادگاه و خانوادهاش بود. او هر بار که ماجرایی را از سر میگذراند میبایست نزد خانواده خود برگردد – البته تا زمانی که در روسیه زندگی میکرد – و به نحوی تجدید قوا کند. سبک زندگی باکونین و معیارهایی که بر اساس آن زندگی خود را تنظیم میکرد بسیار شگفتانگیز است و بعید است خواننده کتاب شیفته او نشود.
اما این شیفتگی ممکن است خیلی سریع از بین برود. باکونین بعد از اینکه جوانیاش را به عنوان یک افسر تازهکار در ارتش گذراند و سپس از ارتش کنارهگیری کرد به آدم بسیار متفاوتی تبدیل شد. عطش او برای رهبری دیگران، برای تسخیر آنان و برای برانگیختن خشم دیگران از این زمان بود که آغاز شد و تقریبا تا پایان عمرش ادامه داشت. او همواره تلاش میکرد دیگران را تشویق کند که عصیانگر و انقلابی باشند و در اروپا هرجا که شورشی در کار بود، بدون تردید میخائیل باکونین نیز حضور داشت.
بلینسکی، صادقترین و باهوشترین دوست دوران جوانی باکونین، که خود یکی از افراد سرشناس در روسیه بود، درباره باکونین میگوید:
انسانی خارقالعاده با سرشتی عمیق، اصیل و بیپروا – این ویژگی او را نمیتوان انکار کرد. اما توقعِ زیاد، بچهبازی و رجزخوانی، رذالت و دورویی امکان دوستی را با او محال میسازد. او عاشق اندیشههاست نه انسانها. او شخصیتش را برای تسلط یافتن میخواهد و نه برای عشق ورزیدن. (کتاب میخائیل باکونین شورشی سودایی – صفحه ۹۸)
کتاب حاضر زندگی میخاییل باکونین، مطرحترین چهره آنارشیست دنیا را در شش بخش اصلی بازگو میکند:
- رمانتیک جوان
- ماجراجوی انقلابی
- زنده به گور
- جانیافته
- باکونین و مارکس
- سالهای واپسین
شروع کتاب طوفانی است و به خوبی نشان میدهد که زندگی باکونین سرشار از آرمانگرایی است. عشق به زندگی و تجربه آن در سراسر زندگی باکونین قابل مشاهده است و به وضوح از همان سالهای اول که باکونین با خانوادهاش در «پرموخینو» زندگی میکند میتوان نشانههای عصیانگری و سنتشکنی را مشاهده کرد. او هرگز در قید و بند قوانین و چیزهایی نبود که شاید از آن به عنوان عرف و سنت یاد کنند. خود در اعتراف نزد تزار میگوید: «در شخصیت من نقصی بنیادی وجود دارد: عشق به ماجراهای شگفت و نادیده؛ عشق به حوادثی که افق بیانتهایی را پیش روی انسان میگشایند و پایانی نامعلوم دارند.»
[ » معرفی و نقد کتاب: کتاب سرانجام انسان طراز نوین – کتابی درخشان اثر سوتلانا الکسیویچ درباره وضعیت مردم عادی در زمان شوروی و روسیه ]
درباره کتاب ادوارد هلتکار
اگر به کتابهای زندگینامه و مخصوصاً زندگینامه افراد برجسته تاریخی علاقه دارید، کتاب حاضر میتواند برای شما بسیار جالب و مفید باشد. میخائیل باکونین از عینیترین تجسمات تاریخی روح آزادی است. البته آزادیای که نه افسارگسیختگی را رد میکند و نه هوسبازی را، آزادیای که هیچ نهاد انسانی را برنمیتابد و همچنان یک آرمان محققنشده و محققنشدنی باقی میماند، اما با وجود این تقریباً در سراسر جهان همچنان بخشی جدانشدنی از والاترین جلوهها و آرمانهای بشریت تلقی میشود.
میخائیل باکونین ستایشگر آزادیهای فردی بود و همین موضوع اساس تفکر او و همچنین مشکل اساسی او با سایر افراد از جمله مارکس نیز در همین نقص آزادیهای فردی است. باکونین در کنگره دوم «اتحادیه صلح و آزادی» در سال ۱۸۶۸ در سویس چند سخنرانی انجام داد که در آن دیدگاههای اصلی خود را منعکس کرد. او در یکی از این سخنرانیها از اصول اعتقادی خود سخن میگوید و در همینجا بود علائم قابل توجه از اختلاف جدی او با مارکس بروز پیدا کرد. باکونین در یکی از سخنرانیهای خود میگوید:
اما سبک زندگی خصوصی باکونین بسیار بد بود. میتوان گفت او هیچ برنامهای برای زندگی خصوصی خود نداشت. باکونین تقریبا از زمانی که به اروپا آمده بود مدام با بحرانهای مالی روبهرو بود و کمتر زمانی پیش میآمد که دغدغه مالی نداشته باشد.
در حقیقت زندگی باکونین بسیار عجیب بود. او که یک اشرافزاده بود، ارتزاق از طریق نوشتن (مانند کتاب نوشتن) را دور از شان خود میدانست و هرگز حاضر به این کار نمیشد. حتی در سختترین لحظات زندگیاش هم هرچند گاهی دست به نوشتن میبرد اما هرگز نوشتههای خود را کامل نمیکرد. همین موضوع باعث شد که آثار مکتوب باکونین بسیار کم باشند. از جمله نوشتههای مهمی که باکونین تمام و کمال نوشت «اعتراف نزد تزار» است که اگر مجبور نبود احتمالا آن را هم به پایان نمیرساند.
کتاب میخائیل باکونین شورشی سودایی بسیار ساده و روان است و در قسمتهای مختلف با آوردن نامههای باکونین دیدگاههای او مورد بررسی قرار میگیرد. هرچند این کتاب درباره نقد نظریات باکونین نیست اما با مطالعه آن اصول اساسی آنارشیسم را درک خواهید کرد.
در کتاب ادوارد هلتکار علاوه بر خواندن زندگینامه باکونین با بخشی از تاریخ اروپا در نیمه قرن نوزدهم نیز آشنا میشویم. با شخصیتهای مهم دیگری برخورد میکنیم و ارتباط این شخصیتها با یکدیگر را نیز مطالعه میکنیم. به عنوان مثال در یک برهه زمانی رابطه باکونین و نچایف زیر ذرهبین قرار میگیرد. نچایف یک جوان شورشی اهل روسیه بود که در ابتدا بسیار به باکونین نزدیک شد اما این جواب روس به معنای واقعی کلمه یک یاغی بود و از هیچ جنایتی فروگذار نبود. قتلی که نچایف انجام داد باعث شد که داستایفسکی به فکر نوشتن کتاب شیاطین بیفتد.
همراه شدن با باکونین در اروپا برای تحقق عدالت و آزادی و برابری یک تجربه جالب برای خواننده خواهد بود. در این مسیر ما هم همراه باکونین از سختیهای او ناراحت میشویم و در شادیهای اندکش با او شاد خواهیم شد اما به احتمال بسیار زیاد از کارهای او شاکی خواهیم بود. برای درک بهتر سبک کتاب و همچنین آشنا شدن با زندگی و شخصیت باکونین در ادامه قسمتهای مختلفی از کتاب را نقل میکنیم.
[ معرفی و نقد کتاب: کتاب اگر این نیز انسان است – زندگینامه ]
جملاتی از کتاب میخائیل باکونین شورشی سودایی
میخاییل هیچ برنامهای برای آینده خود نداشت اما از یک کار بسیار لذت میبرد: سپردن کامل خود به دست تقدیر. (کتاب میخائیل باکونین شورشی سودایی – صفحه ۲۸)
در دسامبر ۱۸۴۴ تزار حکم محکومیت باکونین را امضا کرد. براساس این حکم، باکونین غیاباً از نسب اشرافی خویش محروم و برای مدتی نامعلوم به حبس با اعمال شاقه در سیبری محکوم شد. علاوه بر این، تمام داراییهایش نیز در روسیه توقیف شد. (کتاب میخائیل باکونین شورشی سودایی – صفحه ۱۶۴)
مشهور است که باکونین یک روز غروب کار تشریح تبعات انقلابی فلسفه هگل را برای دوستش آغاز کرد و تا سپیدهدم که خاکستر آتش داشت سرد میشد او هنوز داشت از هگل میگفت. دیالکتیک هگلی که پرودن ولو بهصورت غلط در تناقضات اقتصاد (۱۸۴۶) طرح میکند و همچنین عنوان شعار معروف او، (نابود میکنم تا بسازم) یادآور این جمله معروف باکونین است که «شور ویرانگری، نیرویی سازنده است». (کتاب میخائیل باکونین شورشی سودایی – صفحه ۱۷۳)
باکونین یکی از آن شخصیتهایی است که نمیتوان با عباراتی عقلانی وصفش کرد. اهداف او در زندگی مبهم و موهوم بودند. نوشتههایش هرچند پرشور اما نامنسجم بود و در نوشتهها و فعالیتهایش بهندرت پیش میآمد کاری را که آغاز کرده بود به پایان برساند. در زندگی پرفراز و نشیب او هیچ دستاورد مشخصی به چشم نمیخورد. اما او در اطرافیان خود شور عجیبی برمیانگیخت و قدرت خاصی برای نفوذ بر دیگران داشت. (کتاب میخائیل باکونین شورشی سودایی – صفحه ۱۸۸)
معدودند افرادی مثل میخاییل باکونین که با وجود تاثیر نیرومندی که در جهان گذاشتند آثاری که از آنها برجا مانده تا این حد پراکنده و ناقص است. باکونین نویسندهای فعال اما پراکندهکار بود. طبع باکونین او را به تاملات لحظهای سوق میداد؛ به کلمات شفاهی تا کتبی. وی در یکی از نامههایش مینویسد: «هیچ نظریه، نظام فکری و دیدگاهی تاکنون قادر به نجات جهان نبوده و نیست. من به هیچ نظامی اعتقاد ندارم، من یک جستجوگر راستینام.» (کتاب میخائیل باکونین شورشی سودایی – صفحه ۲۱۸)
باکونین کاملاً مجذوب این دهقان روسی شریف و ساده شده بود. دیدار با هر آدمی مثل مارتیانوف که هنوز بوی وطن میداد تارهای قلب باکونین را به لرزه درمیآورد، اما بر روشنفکرانی مثل هرتسن یا تورگنیف چنین تاثیری نداشت. این بخشی از همان سادگی ذاتی بود که باکونین را از دیگر رادیکالها و انقلابیون عصر او متمایز میکرد. هرتسن به مردم روسیه صورتی آرمانی بخشید و مارکس نیز به پرولتاریا، اما سخت بتوان باور کرد که هرتسن آرمانهایش را از یک کشاورز یا مارکس از یک کارگر کارخانه میگرفت. در میان آنها فقط باکونین، این اشرافزاده روس بود که کاملاً رها از آگاهی طبقاتی خود میتوانست راحت با یک سرفِ سابق نشست و برخاست کند و برایش کاملاً طبیعی باشد که همانطور که مارتیانوف ممکن است از او تاثیر بگیرد او نیز از مارتیانوف تاثیر بپذیرد. (کتاب میخائیل باکونین شورشی سودایی – صفحه ۳۳۹)
لهستان نقشی مهم در زندگی باکونین ایفا میکرد. آرمان استقلال لهستان اولین مجال برای بروز شور خودمختاری ملی باکونین بود. این آرمان در پاییز ۱۸۴۷ منشا الهام اولین سخنرانی عمومی او بود و حتی منجر به اخراج او از پاریس نیز شد. (کتاب میخائیل باکونین شورشی سودایی – صفحه ۳۴۶)
در سال ۱۸۶۷، باکونین انجمن برادری بینالمللی را با وجود تغییر اکثریت اعضای آن به سویس منتقل کرد که تا انحلال رسمی در اوایل ۱۸۶۹ همچنان فعالیت داشت. در این بین، باکونین بعد از جدایی از «اتحادیه صلح و آزادی» در پاییز ۱۸۶۸ «ائتلاف سوسیال – دموکرات» را تاسیس کرد، که قرار بود در چاچوب انترناسیونال فعالیت کند. او دوست داشت این ائتلاف را به یک انجمن مخفی تبدیل کند، اما در مقابل پافشاری هوادارانش ناگزیر پذیرفت آن را علنی کند. (کتاب میخائیل باکونین شورشی سودایی – صفحه ۵۲۷)
فردگرایی، جوهر نظام سیاسی و اجتماعی باکونین و دلیل مخالفت او با مارکس است. تفکر او حتی در سالهای بعد از ۱۸۶۷ که تغییر چندانی نداشت هرگز رنگ انسجام به خود ندید. در یکجا او اراده آزاد را نفی میکند و مینویسد: «خیر و شر، محصول نهایی عمل مشترک طبیعت و جامعه هستند». در کل، او فرضیه روسو را میپذیرد که انسان ذاتاً خوب است اما تحتتاثیر حاکمیت سیاسی و اجتماعی به انحراف کشیده میشود. (کتاب میخائیل باکونین شورشی سودایی – صفحه ۵۴۳)
باکونین آدمی بصیر و یک پیامبر بود. دغدغه او نه توده بلکه فرد، نه نهادهای اجتماعی بلکه اخلاقیات بود. زندگی او دستاورد خاصی نداشت. ویوربوف یکی از دوستانش درباره او میگوید: «او کل زندگی خود را مثل سیزیف زیست، او همیشه در تدارک انقلابهای اجتماعی و سیاسیای بود که مدام از روی شانههایش فرو میغلطیدند.» اما مشکل بتوان در مورد او از شکست سخن گفت وقتی موفقیت در شخصیت و اهداف او جایی نداشت. (کتاب میخائیل باکونین شورشی سودایی – صفحه ۵۴۹)
باکونین هروقت فرصتی مییافت اصول آنارشیسم را برای دوستان کارگر جدید خود تشریح میکرد یا در اتاق پذیرایی آنتونیا از کارهای بزرگ و مشقات بزرگترش سخن میگفت. اما او هیچ قدرت و میلی به سیاست نداشت و خوشبینی همیشگیاش هم کمکم فروکش کرده بود. او در همین روزها در نامهای به الیزه رکلو نوشت: «من در اوج یاس و نومیدی این حقیقت را کشف کردهام و روزی هم نیست که آن را کشف نکنم که در توده مردم، نظریه یا امید یا شور انقلابی جایی ندارند. در نبود این عوامل، میتوانیم هرقدر بخواهیم کار کنیم اما نتیجهای نخواهیم گرفت.» (کتاب میخائیل باکونین شورشی سودایی – صفحه ۵۹۵)
او فقط یک خواهش از آخرین و جوانترین دوست خود داشت و آن این که وقتی او دارد میمیرد، «فراموش نکنی که یک سیگار در دهان من بگذاری تا قبل از مرگ یک پک دیگر بزنم.» (کتاب میخائیل باکونین شورشی سودایی – صفحه ۶۰۵)
مشخصات کتاب
- عنوان اصلی: میخائیل باکونین
- عنوان فرعی: شورشی سودایی
- نویسنده: ادوارد هلتکار
- ترجمه: محمود حبیبی
- انتشارات: نو
- تعداد صفحات: ۶۳۲
- قیمت چاپ اول – ۱۳۹۹: ۱۱۸۰۰۰ تومان
- جلد گالینگور
نظر شما در مورد کتاب میخائیل باکونین شورشی سودایی چیست؟ لطفا اگر این کتاب را خواندهاید، حتما نظرات ارزشمند خود را با ما در میان بگذارید.
[ لینک: کانال تلگرام کافه بوک ]
» معرفی چند کتاب دیگر از نشر نو: