انتشارات متخصصان

نقد رمان ظلمت در نیمروز

هزار و یک کتاب قبل از مرگ

کتاب ظلمت در نیمروز اثر به یاد ماندنی و بسیار مهمی از آرتور کوستلر است که زندگی‌اش دست‌خوش اتفاقات بسیار زیادی بود. نویسنده‌ای که پس از پشت سر گذاشتن بسیاری از اتفاقات، از پیوستن به حزب کمونیست تا روزنامه‌نگاری در جنگ و محکوم شدن به اعدام، تصمیم گرفت همراه با همسرش به زندگی خود پایان دهند. در این مطلب قصد داریم به نقد رمان ظلمت در نیمروز بپردازیم.

*توجه: در این مطلب به نقد رمان ظلمت در نیمروز می‌پردازیم و هسته اصلی داستان را زیر ذره‌بین قرار می‌دهیم. بنابراین اگر هنوز این رمان را نخوانده‌اید و یا روی افشاء شدن داستان حساس هستید، پیشنهاد می‌کنیم مطالعه این مطلب را به بعد از خواندن رمان موکول کنید. برای آشنایی بیشتر با این رمان، می‌توانید معرفی کافه‌بوک را مطالعه کنید:

» کتاب ظلمت در نیمروز

همان‌طور که اشاره کردیم ظلمت در نیمروز از جمله کتاب‌های مهمی است که در کنار رمان ۱۹۸۴ از آن یاد می‌کنند. کتابی که به شکل جدی به نقد کمونیسم و رژیم استالین می‌پردازد. داستان این کتاب درباره روباشف، کهنه بلشویکی است که در متن انقلاب روسیه حضور داشته و از سران حزب کمونیسم در تشکیل اتحاد جماهیر شوروی بوده است. او که زمانی در هستهٔ قدرت حضور داشته حالا به زندان افتاده و به پیشگاه قاضی می‌رود تا در همان سیستمی که خود ساخته به گناه‌های ناکردهٔ خود در خیانت به خلق، شوروی و شخص استالین اعتراف کند. آنچه ظلمت در نیمروز را از دیگر آثار ادبیات سیاسی قرن بیستم متمایز می‌کند آن است که در این کتاب نه به روسیه و نه به اتحاد جماهیر شوروی، اشاره مستقیمی نمی‌شود.

[ » معرفی کتاب: کتاب گفتگو با مرگ | اثر آرتور کوستلر ]

نقد رمان ظلمت در نیمروز

روباشوف یک سازمان دهنده زیرزمینی، فرمانده حزبی، فرمانده نظامی، کمیسری سیاسی و عضوی از کمیته مرکزی حزب کمونیست شوروی بود. عکس او در کنار عکس شخص اول (اشاره کردیم که اسمی از استالین به میان نمی‌آید و فقط با عنوان شخص اول از او یاد می‌شود) روی دیوارها نصب شده بود، اما یک روز صبح می‌آیند که او را دستگیر کنند.

در زندان خودش را برای شکنجه‌های سخت جسمی آماده می‌کند، اما خودش را در دوئلی ذهنی با بازجوهایش می‌یابد، همکارش ایوانوف و گتکین که مردی جوان‌تر است از او بازجویی می‌کنند. روباشوف با یکی از زندانی‌های سلول کناری‌اش با ضربه‌های رمزی صحبت می‌کند که یک مرتجع (در علوم سیاسی به کسی گفته می‌شود که شدیدا مخالف تغییر و پیشرفت است و برای حفظ نظام و افکار کهنه تلاش می‌کند) سلطنتی است. روباشوف مورد هجمه خاطرات زندگی‌اش قرار می‌گیرد، به ویژه خاطرات مربوط به کسانی که خودش در دایره قوانین حزبی قربانی‌شان کرده است.

این وضعیت به جایی می‌رسد که روباشوف تا حدی تحت تاثیر و ترغیب بازجویانش، خودش را متقاعد می‌کند که دستورات و استدلال‌های تاریخی و وفاداری حزبی خواستار قربانی شدن او هستند. او حتی به سمتی سوق داده می‌شود که در برابر عموم مردم حتی به جنایاتی که مرتکب نشده است هم اقرار کند.

با اینکه از کشور مورد نظر در رمان اسمی به میان نمی‌آید و رهبر آن هم تنها با اسم «شخص اول» شناخته می‌شود، فضای رمان ظلمت در نیمروز واضح است که دوران استالین و جریان محاکمات و دادگاهی‌های فرمایشی‌اش را نشان می‌دهد که برای بولشویک‌های قدیمی در سال‌های ۱۹۳۸ برگزار می‌کرد. آرتور کوستلر تا سال ۱۹۳۸ که تصمیم به تغییر عقیده می‌گیرد، یک کمونیست بود، کسی که از اتحاد جماهیر شوروی دیدن کرده بود و برخی از رهبرانش را می‌شناخت، او در شرایطی قرار گرفته بود که به خوبی این وضعیت و شرایط را درک کند، با داشتن درکی از تئوری مارکسیسم و همچنین اعمال و اقدامات استالین. او همچنین تجربه شخصی از زندانی شدن هم داشت، توسط فاشیست‌ها در اسپانیا زندانی شد و جزئیات این روزها را در کتابش با عنوان وصیت‌نامه اسپانیایی (بخش زندانی شدن در اسپانیا از این مجموعه در کتاب گفتگو با مرگ آمده است) در زندان نوشت.

دلش راضی نمی‌شد آن‌طور که باید از شماره‌یک متنفر باشد. بارها به عکس رنگی شماره‌یک بالای تختش روی دیوار نگاه کرده‌بود و سعی کرده‌بود از آن متنفر باشد. بین خودشان اسامی زیادی روی او گذاشته بودند، ولی دست آخر همان شماره‌یک رویش مانده بود. هراسی که شماره‌یک در دل‌ها می‌انداخت، بیش از هر چیز مبتنی بر این احتمال بود که حق با اوست؛ و همه کسانی که کشته بود، حتی با آن گلوله‌ای که پِس سرشان جا خوش کرده بود، ناگزیر بودند اذعان کنند که به احتمال زیاد حق باید با او باشد. (رمان ظلمت در نیمروز – آرتور کوستلر – ترجمه مژده دقیقی – صفحه ۲۹)

نقد رمان ظلمت در نیمروز

آرتور کوستلر در رمان ظلمت در نیمروز نه تنها می‌خواست خشونت و جنایات رژیم استالین را نشان دهد، بلکه می‌خواست اساس ایدئولوژی آن را هم نفی کند. به این منظور چند عبارت از تفکرات و تئوری‌های سیاسی را مطرح می‌کند که در آن روباشوف سعی دارد با استفاده از دیالکتیکش وضعیت و موقعیتش را به تصویر بکشد و نیاز درونی‌اش به استدلال را نشان می‌دهد.

ضروری نیست اما اگر خواننده اطلاعاتی پایه‌ای از تئوری مارکسیسم، تاریخ انقلاب روسیه، ترور شخصیت‌های حزبی و دادگاه‌های مسکو داشته باشد، این آگاهی‌ها در خواندن رمان مفید واقع می‌شود. ظلمت در نیمروز به وضوح مشخص است که تاثیرگذاری زیادی روی آثاری همچون ۱۹۸۴ و گورخانه‌ای برای بوریس داویدویچ داشته است. آثاری که آن‌ها هم به مساله تمامیت‌خواهی اشاره دارند و نشان می‌دهند که انقلاب چگونه «خودش را می‌خورد». این اثر به عنوان یکی از آثار اصلی و محوری در میان رمان‌های سیاسی قرن بیستم شناخته می‌شود.


یکی از مضامین اصلی و محوری که آرتور کوستلر در رمانش به آن می‌پردازد، این است که فرد در مقایسه با جمع بی‌اهمیت و حتی ناچیز است و کلا ارزش وجودی ندارد، تفکری که ایدئولوژی محوری کمونیست‌ها در اتحاد جماهیر شوروری بود. همین تفکر و باور است که به مقامات حزبی همچون روباشوف، ایوانوف و گلتکین (دو بازجوی روباشوف) اجازه می‌دهد اعضای حزبی همچون ریچارد، لیتل لویی، آرلوا، بوگروف، هار لیپ و خود روباشوف را هم قربانی کنند بدون اینکه هیچ حس ترحم یا پشیمانی داشته باشند.

البته در زندان روباشوف شروع به پرسشگری در مورد تصمیماتی می‌کند که در گذشته گرفته است و افرادی را به خاطر منافع حزب محکوم و اخراج کرده است. بعد از اینکه می‌بیند بوگروف دوست قدیمی‌اش را از پشت سلولش بیرون می‌کشند و او اسم روباشوف را صدا می‌زند، روباشوف متوجه می‌شود که دیگر نمی‌تواند این منطق قدیمی را بپذیرد که هنوز ایوانوف فرمانده قبلی‌اش به کار می‌گیرد، ایوانوف که اعدام شدن بوگروف را اینگونه توجیه می‌کند که اعدام شدن او به خاطر منافع جمعی امری ضروری بوده است. ایوانوف می‌گوید که دو نوع اخلاق مجزا وجود دارند:

فقط دو نظر وجود دارد، و این نظرها در دو قطب مخالف‌اند. یکی از آن‌ها مسیحی و شفقت‌آمیز است؛ می‌گوید احترام فرد واجب است و تاکید می‌کند که در مورد انسان‌ها نباید از قوانین ریاضی استفاده کرد. آن یکی مبتنی بر این اصل اساسی است که هدفِ مشترک، همه وسیله‌ها را توجیه می‌کند، و نه‌تنها این کار را مجاز می‌داند، بلکه می‌خواهد فرد به هر طریق تابع جامعه باشد و برای جامعه قربانی شود – و جامعه می‌تواند او را به عنوان موش آزمایشگاهی یا گوسفندِ قربانی سربه‌نیست کند. اسم نظر اول را می‌توانیم اخلاقیات مخالف زنده‌شکافی بگذاریم، و اسم دومی را اخلاقیات طرفدار زنده‌شکافی. (رمان ظلمت در نیمروز – آرتور کوستلر – ترجمه مژده دقیقی – صفحه ۱۵۲)

در نهایت پیشنهاد ما این است قبل از مطالعه رمان ظلمت در نیمروز حتما کتاب جنایت و مکافات اثر داستایفسکی را مطالعه کنید. در قسمت‌های مختلف رمان آرتور کوستلر به جنایت و مکافات و فلسفه پیشت آن اشاره می‌شود و خواننده اگر این رمان را نخوانده باشد از درک عمیق کتاب ظلمت در نیمروز باز می‌ماند. برای آشنایی بهتر با کتاب جنایت و مکافات می‌توانید از مطالب زیر استفاده کنید:

👤 بخش عمده‌ای از مطلبی که تحت عنوان نقد رمان ظلمت در نیمروز مطالعه کردید ترجمه‌ای از نقد سایت‌های Danny Reviews / Enotes بود که توسط سایت نقد روز انجام شده است. نظر شما در مورد کتاب ظلمت در نیمروز چیست؟ لطفا اگر این رمان را خوانده‌اید حتما نظرات خود را پیرامون کتاب با ما در میان بگذارید.

[ لینک: کانال تلگرام کافه بوک ]