رمان مادام بوواری با عنوان اصلی madame bovary اثر نویسنده سرشناس، گوستاو فلوبر است. نوع نگارش فلوبر که خود نیز از سبک و موضوعات بالزاک الهام میگرفت، الهامبخش نویسندههای بزرگ دیگری مانند گیدو موپاسان، امیل زولا و آلفونس دوده بود. امیل زولا درباره کارهای فلوبر میگوید: «همه کتابهایی که ما مینویسیم و به نظرمان واقعی میآیند در مقایسه با اثر فلوبر کارهایی سطحی و احساساتیاند و به درد تماشاخانه میخورند.» در این مطلب به نقد رمان مادام بوواری میپردازیم.
رمان مادام بوواری شاید مشهورترین و برجستهترین کتاب گوستاو فلوبر باشد که اولین بار در سال ۱۸۵۶ منتشر شد و در زمان انتشار افراد زیادی را بهتزده کرد. مسائل مطرح شده در این رمان در فرانسه آن زمان به هیچوجه عادی نبود. امروزه شخصیت اصلی رمان مادام بوواری یکی از مهمترین و شناختهشدهترین چهرههای دنیای ادبیات است. اگر رمانها و کتابهای زیادی خوانده باشید بعید است از مادام بوواری چیزی نشنیده باشید.
این اثر برجسته در ایران نیز سه ترجمه شاخص دارد که عبارتند از: ترجمه مهدی سحابی / نشر مرکز – ترجمه محمد قاضی / نشر جاویدان – ترجمه مهستی بحرینی / نشر نیلوفر. ما این کتاب را با ترجمه مهدی سحابی معرفی کردهایم که معرفی کامل آن را همراه با اینفوگرافیک میتوانید از طریق لینک زیر در کافهبوک بخوانید.
*توجه: در ادامه این مطلب نقد رمان مادام بوواری منتشر خواهد شد و قسمتهای اصلی و مختلف رمان مورد بررسی قرار میگیرد که این به معنای فاش شدن داستان اصلی کتاب است. بنابراین اگر این رمان را نخواندهاید و یا روی افشای داستان حساس هستید، خواندن نقد رمان مادام بوواری را بعد از مطالعه کتاب پیشنهاد میکنیم.
[ معرفی مطلب مرتبط: نقد کتاب بیگانه ]
نقد رمان مادام بوواری اثر فلوبر
گاهی زندگی بر وفق مراد نیست و آزاردهنده میشود، این یک حقیقت است و چون قوانین زندگی را ما ننوشتهایم، چارهای هم جز قبول آن نداریم. با این حال زندگی شامل مجموعهای از فراز و نشیبها است. زندگی «اِما بوواری» (شخصیت اصلی رمان مادام بوواری که با نام مادام بوواری در کتاب معروف میشود) هم از این قاعده مستثنی نیست. البته بیشتر اوقات او در نشیب زندگی قرار دارد و هیچگاه از داشتههایش خوشحال نیست. همیشه زندگی نسبت به او ناعادلانه به نظر میرسد و در این فکر است که چگونه زندگیاش میتواند بهتر شود. او تنها نیست و اکثر شخصیتهای جذاب رمان هم نمیتوانند به سادگی با جریان زندگی پیش بروند. آنها از زندگیشان راضی نیستند و نمیتوانند آن را آن گونه که هست قبول کنند.
در قسمتی از رمان، درباره زندگی یک اشرافی و زندگی واقعی مادام بوواری آمده است:
در شهر، با سر و صدای خیابانها، با جنب و جوش تئاترها و روشنایی تالارهای رقص، زندگیهایی میکردند که دل را باز و احساسها را شکوفا میکرد. اما او زندگیاش سرد بود، به سردی بالاخانهای که پنجره رو به شمال داشته باشد و ملال، عنکبوت خاموش، در همه زوایای دلش تار میتنید. (رمان مادام بوواری – ترجمه مهدی سحابی – صفحه ۵۲)
در طول رمان مادام بوواری گوستاو فلوبر مداوم به خواننده یادآور میشود که زنان در این دوره میخواهند خودشان را بشناسانند اما در این دوره اصولا زنان در زندگیشان از دیدگاه مردان تعریف میشوند، آن هم به عنوان موجوداتی که قدرتشان محدود است و نمیتوانند مستقل زندگی کنند یا به دنبال علایق و اهداف خودشان بروند. از لحاظی، کل رمان کشمکشی برای اثبات آزادی و قدرت است، اگرچه شیوههایی که «اِما» استفاده می کند، از آن ارزش و شایستگی لازم دور میشود اما سعی دارد زندگی جذابتر و مهیجتری داشته باشد، زندگیای که ابتدا توسط همسرش و سپس معشوقههایی که اعتمادشان را از دست میدهد، با شکست و ناکامی مواجه میشود.
«اِما» در خانه با شارل (همسر «اِما» که دکتری ساده و بیاستعداد است)، بیشتر وقتش را با نگاه کردن بیرون از پنجره میگذراند، به صورتی که بیشتر زندگیاش را به عنوان یک تماشاچی سپری میکند. اما برای تراژدی که برایش اتفاق میافتد، تا حد زیادی خودش مقصر است. او در تلاشهایش برای نمایش چیزی فراتر از توانش در خود، دچار ناامیدی و دلسردی روزافزون میشود.
سپتامبر هم گذشت و نه نامهای رسید و نه کسی به دیدنش آمد. بعد از ملال حاصل از این سرخوردگی دوباره در دلش احساس خلاء کرد، سپس رشته دیگری از روزهای مشابه ادامه یافت. (رمان مادام بوواری – ترجمه مهدی سحابی – صفحه ۷۱)
[ معرفی مطلب مرتبط: نقد رمان ناتور دشت – اثر جروم دیوید سلینجر ]
قهرمان داستان خودش را محصور در ازدواجی نافرجام میبیند، در جامعهای محدود، زندگی خستهکننده و همراه با روزمرگی طی میکند. حاضر است هر کاری کند تا از این وضعیت رهایی یابد. او در مورد رهایی از این زندگی، رویا میبیند، رویای روزی که به زندگی جدیدی سرشار از هیجان و پر از شادی دست یافته باشد. با این حال هربار تلاش میکند زندگیاش را تغییر دهد باز هم به همان زندگی قبلی و خسته کننده قبلی برمیگردد. از این نظر مادام بوواری رمان چندان خوشبینانهای نیست.
او از همان کودکی عشقی کامل را در رویاهایش میبیند، عشق کاملی که یک زندگی سرشار از شادی را به او ببخشد. به وضوح مشخص است که این شادیها در ذهن او تنها در صورت بودن مردی در کنارش دست یافتنی است. وقتی که «اِما» در مایوسترین وضعیت زندگیاش قرار دارد، در پایان رمان کمی قبل از این که اقدام به خودکشی کند، دوباره برای کمک، نگاهش به سوی مردان است. اغلب اوقات که از مردان درخواست کمک می کند، دست او را رد میکنند، حتی وقتی که برای رسیدن به پول لازم برای تسویه بدهیهایش، حاضر است تنش را بفروشد. «اِما» به این باور نزدیک میشود که تنها منبع قدرت او جنسیتش و مسائل جنسی است. ولی حتی این راه هم نمیتواند او را از نابودی برهاند، و نهایتا پسری که عاشقش شده است برایش آرسنیک فراهم میکند.
«اِما» پیش از ازدواج پنداشته بود که به عشق رسیده است؛ امّا از آنجا که به آن خوشبختی که باید از این عشق حاصل میشد دست نیافته بود پیش خود میگفت که پس باید اشتباه کرده باشد. و میکوشید بفهمد که در زندگی مفهوم واژههای سعادت، شور، سرمستی که در کتابها به نظرش بسیار زیبا بود دقیقا چیست. (رمان مادام بوواری – ترجمه مهدی سحابی – صفحه ۴۰)
مادام بوواری با انعکاس افکار و احساسات و آرزوهایش، تصور موجود از زن کامل و ایدهآل قرن نوزدهم را ارائه میدهد. قهرمان داستان همزمان هم زنی کامل و هم زنی ترسناک برای این دوره است. او زیباست، خانهدار خوبی است و از دور، یک زن فرمانبردار به نظر میآید، ولی در واقع او یک زناکار است، ولخرج و حتی فریبنده است. فلوبر از طریق زندگی مادام بوواری میخواهد نگاهی صمیمی و هدفمند به سختیهای زن بودن در طول دورههای سرشار از محدودیتها را به ما نشان دهد.
فلوبر داستان زن بورژوای متعلق به طبقه متوسط جامعه را به تصویر میکشد که از زندگی خودش راضی نیست و به دنبال یافتن چیز بزرگتری است. خیالها و رویاهایش درمورد زندگی افراد طبقه بالای جامعه همچون جشنی که او و چارلز در آن حاضر میشوند، در جنبههای غیرواقعی بودنش تا حدی طنزآمیز به نظر میرسد. در این مراسم هیچکس به «اِما» توجهی نمیکند اما او تا ماهها پس از جشن هم میتواند تمامی جزئیات آن روز را در ذهنش تصویر کند.
آقای اومه (داروساز شهر که بیآبرو کردن شارل نقش دارد) به درستی احساسات بورژوازی مد نظر فلوبر را به تصویر میکشد. آقای اومه عاشق این است که در مورد مسائلی که به نظرش خیلی از آنها سر در میآورد (که اینگونه هم نیست) اظهار فضل کند. برای نمونه این آقای اومه است که مقالهای درباره جراحی پا میخواند و شارل را متقاعد میکند که با هم میتوانند مشکل یکی از افراد را حل کنند. بعدا بر بالین «اِما»، آقای اومه با دکتر متخصصی که از شهر «روان» آمده است صحبت میکند و شرح میدهد که چگونه تلاش کرده تا دهان «اِما» را با وارد کردن لولهای با دقت بررسی کند. خواننده میتواند به خوبی نگاه بیزار دکتر را مجسم کند وقتی جواب میدهد که بهتر بود این کار را با وارد کردن انگشتانش در دهان «اِما» انجام دهد. فلوبر با اینکه به وضوح از طبقه بورژواها متنفر است، ولی قبول کرده است که بورژواها اغلب موفق میشوند. در پایان رمان هم، آقای اومه به عنوان کسی که نشان لژیون دونور – صلیب افتخار (بالاترین نشان افتخار در فرانسه) به او تعلق گرفته معرفی میشود.
👤 مطلبی که تحت عنوان نقد رمان مادام بوواری مطالعه کردید ترجمهای از نقد سایتهای Grade Saver و Shmoop بود که توسط سایت نقد روز انجام شده است.
نظر شما در مورد نقد رمان مادام بوواری چیست؟ لطفا اگر این رمان را خواندهاید حتما نظرات خود را با ما در میان بگذارید.
» معرفی چند مطلب مفید دیگر: