نشانک

نقد رمان کشتن مرغ مینا

هزار و یک کتاب قبل از مرگ

رمان کشتن مرغ مینا با عنوان انگلیسی to kill a mockingbird اثر برجسته و بسیار معروف از خانم هارپر لی است که در سراسر جهان و مخصوصا در آمریکا شهرت دارد. رمانی که با وجود سادگی، حرف‌های بسیار مهمی برای گفتن دارد. در این رمان ساده و خوش‌خوان که از زبان یک دختربچه روایت می‌شود ما با موضوع نژادپرستی روبه‌رو هستیم. در این مطلب قصد داریم به نقد رمان کشتن مرغ مینا بپردازیم.

*توجه: در این مطلب به نقد رمان کشتن مرغ مینا و درون‌مایه آن می‌پردازیم و هسته اصلی داستان را زیر ذره‌بین قرار می‌دهیم. بنابراین اگر هنوز این رمان را نخوانده‌اید و یا روی افشاء شدن داستان حساس هستید، پیشنهاد می‌کنیم مطالعه این مطلب را به بعد از خواندن رمان موکول کنید. برای آشنایی بیشتر با این کتاب، می‌توانید معرفی کافه‌بوک را که همراه با اینفوگرافیک رمان است، مطالعه کنید:

» کتاب کشتن مرغ مینا

این اثر نخستین بار در ۱۹۶۰ منتشر شد و در سال ۱۹۶۱ جایزه پولیتزر را کسب کرد. از اولین سال انتشار تاکنون، میلیون‌ها نسخه از این کتاب به فروش رفته و به بیش از چهل زبان دیگر ترجمه شده است. بر اساس این رمان، در سال ۱۹۶۲ فیلمی به کارگردانی رابرت مالگین و نقش‌آفرینی گریگوری پک ساخته شد که از شاهکارهای سینمایی محسوب می‌شود.

[ » معرفی و نقد کتاب: نقد رمان ظلمت در نیمروز – اثر آرتور کوستلر ]

نقد رمان کشتن مرغ مینا

موضوع خیر و شر هیچوقت از هم جدا نبوده‌اند. رابطه خیر و شر را می‌توان در متون مقدس، از داستان‌های آدم و حوا، هابیل و قابیل و تا افسانه‌ها و داستان‌های تاریخی، ادبیات و رسانه‌های امروزی مشاهده کرد. خیر و شر هیچ کدام بدون دیگری نمی‌توانند وجود داشته باشند. همزیستی و باهم بودن خیر و شر را در رمان کشتار مرغ مینا نیز می‌توان به وضوح مشاهده کرد. به عنوان مثال آن هنگام که شخصیت‌های جیم، دیل و اسکاوت در جامعه «مایکام» درگیر مساله خیر و شر می‌شوند. جیم در شرایطی قرار می‌گیرد که همزمان با خیر و شر مواجه می‌شود. در نقد رمان کشتن مرغ مینا بر روی همین موضوع متمرکز خواهیم شد.

این مساله وقتی به تصویر کشیده می‌شود که جیم با خیر و شر از طریق انسداد حفره درون درختی، قضاوت ناروای جری، و خانم دوباس روبه‌رو می‌شود. جیم به عنوان کاراکتری بالغ‌تر و پخته‌تری معرفی می‌شود گرچه در بسیاری مواقع در مایکام در برخوردش با شر از خود جهل و ناآگاهی نشان می‌دهد. زمانی که ناتان رادلی حفره درخت را با سیمان پر می‌کند، جیم با شر روبه‌رو می‌شود. جیم این را حس می‌کند که ناتان رادلی تنها راه موجود برای ارتباط بین «بو رادلی» و بچه‌ها را قطع می‌کند. خواننده متوجه می‌شود که بستن حفره درخت، جیم را به شدت متاثر کرده همان‌طور که در این جمله می‌بینیم: وقتی بچه‌ها به خانه اسکاوت رفتند، دیدند که جیم گریه کرده است.

با مسدود کردن حفره درخت شاید برای اولین بار جیم می‌فهمد که مایکام آن شهر فوق‌العاده و رویایی نیست که همیشه فکر می‌کرده است، چرا که در آن هم خوبی وجود دارد هم بدی.

جیم کم‌کم می‌فهمد که چیزهای دیگری خیلی بیشتر از آنچه در محیط بیرون دیده می‌شود در مایکام برای اتفاق افتادن وجود دارد. نمونه‌ای دیگر از رویارویی جیم با خوبی و بدی در جامعه ی مایکام آن زمانی رخ می‌دهد که هیئت ژوری تام رابینسون را محکوم اعلام می‌کند. این مساله بازخورد جیم احساسات درونی‌اش را آشکار می‌کند.

حرکات و سکنات جیم افکار و احساسات او را نسبت به نظر و قضاوت جری نشان می‌دهد. جیم اعتماد زیادی به جری دارد، به خیالش آنان قضاوت منصفانه‌ای به نسبت او خواهند داشت، اما وقتی همه‌شان او را گناه کار می‌خوانند از آنان دلسرد می‌شود، حتی کانینگام هم که از اول مخالف دیگر اعضای هیئت ژوری بود هم با آنان همراه شده است. این هم بخش دیگری است که جیم با هردوی بدی و خوبی در مایکام روبه‌رو می‌شود.

در پایان جیم خوبی و بدی را در قالب خانم دوباس می‌بیند. اولین بازخوردی که در جواب بی‌حرمتی خانم دوباس از خود نشان می‌دهد عصبانیت است. «جیم  خشمگین شد. آنچه جیم در چهره‌ی خانم دوباس می‌بیند یک پیرزن شیطان صفت است. چیزی بیشتر از شیطان در او می‌بیند وقتی از اتیکوس می‌شنود که خانم دوباس یک معتاد مرفینی است.» این‌ها دیدش را به نسبت خانم دوباس تغییر می‌دهد. جیم لایه دیگری از خانم دوباس را می‌بیند که قبلا ندیده است. جیم می‌بیند که گرچه او بدخلق و بد اخلاق است، اما دارای شجاعتی است که در جای خود صفتی خوب و قابل تحسین است. با اتفاقی که در مورد حفره درختی و رای هیئت ژوری می‌افتد، به این درک می‌رسد که هیچ چیز مطلق خوب یا مطلق بد نیست.

[ » معرفی و نقد کتاب: نقد رمان پیرمرد و دریا – اثر ارنست همینگ‌وی ]

نقد رمان کشتن مرغ مینا

دیل در جایی می‌گوید که «آنجه می‌خواهم بگویم این است که آن‌ها بدون من خیلی راحت‌ترند. برایم هر چیزی که بخواهم می‌خرند اما می‌گویند حالا که اونو داری دیگه برو و باهاشون بازی کن.» دیل شرح می‌دهد که چرا از خانه فرار می‌کند و در توصیف رفتار والدینش رابطه‌ای بین خوبی و بدی می‌بینیم. اینکه والدین او هرچیزی که بخواهد را برایش می‌خرند را می‌توان به عنوان خوبی در نظر آورد. دیل خود را بی‌اهمیت و رها شده از طرف والدینش می‌بیند چون وقتی برایش اسباب بازی می‌خرند او را تنها می‌گذارند. در ارتباطش با والدینش حس می‌کند که هم نیکی وجود دارد هم بدی. نهایتا، دیل وقتی با آقای دولوف رایموند  ملاقات می‌کند هر دو جنبه نیکی و بدی را در او می‌بیند، لایه شیطانی‌اش را در مجمع در مایکام و انسانیتش را وقتی از دیل در گردششان مراقبت می‌کند می‌بیند. از طریق آقای رایموند است که دیل متوجه می‌شود همیشه بیش از آن چه در ظاهر می‌بینیم، در واقعیت وجود دارد. با اینکه جامعه مایکام به آقای رایموند به چشم فردی مست با خلقیات شیطانی نگاه می‌کند، دیل و اسکاوت شاهد نیکی و خوبی در او هستند.

از نگاهی آقای رایموند بیشتر از اکثریت مردم مایکام دارای فضایل است چرا که او درک می‌کند هرچیزی چگونه باید باشد. این مساله دیل را متاثر می‌سازد چون می‌فهمد که حتی اگر به عنوان یک شیطان به آقای رایموند نگاه می‌شود، در حقیقت او آدم خوبی است. در این رمان شخصی که بیشترین برخورد را با خوبی و بدی جامعه دارد اسکاوت است. اسکاوت با خوبی و بدی از طریق  عامه مردم، آتش سوزی و بو رادلی مواجه می‌شود.

اسکاوت خوب و بد را در انبوه مردم از هم جدا می‌کند. در مایکام شایعه‌ها و پیش داوری‌های زیادی وجود دارد. اسکاوت با فکر آتیکوس که همه مردم برابرند روبه‌رو می‌شود، و این در دید اسکاوت فضیلت بوده و پیش داوری‌های مردم مایکام ر‌ذیلت است. در طول آتش سوزی اسکاوت متوجه می‌شود گرچه مردمی در مایکام هستند که دیدگاه‌ها و افکاری اشتباه دارند، با این حال در حین آتش سوزی به دیگران کمک می‌کردند. گرچه قتل باب امری بد و شر است، با این حال بو رادلی کار نیک هم انجام می‌دهد، مثلا وقتی که از بچه‌ها محافظت می‌کند.

اسکاوت به این نتیجه می‌رسد که حتی در رذل‌ترین اعمال هم گاهی فضیلتی وجود دارد. اسکاوت در پایان به این باور می‌رسد که بو رادلی به هر حال انسان است گرچه همیشه به عنوان هیولایی به او نگاه شده است، با این همه خوبی‌هایی هم در وجود او می‌توان یافت.

با نگاه به مردم، آتش سوزی و بو رادلی، اسکاوت می‌فهمد که همیشه جایی که بدی هست خوبی هم می‌توان پیدا کرد و خالی از خوبی نیست و بالعکس. مضمون همراه بودن خوبی و بدی در طول رمان کشتار مرغ مینا دیده می‌شود. شخصیت‌ها با اتفاقات مختلفی مواجه می‌شوند که روی دید آنان نسبت به خوبی و بدی تاثیر می‌گذارد. حضور همزمان خوبی و بدی را هر روز و همه جا در جامعه و ارتباطات روزمره‌مان می‌توانیم ببینیم.


👤 بخش عمده‌ای از مطلبی که تحت عنوان نقد رمان کشتن مرغ مینا مطالعه کردید ترجمه‌ای از نقد سایت studymoose بود که توسط سایت نقد روز انجام شده است. نظر شما در مورد کتاب کشتن مرغ مینا چیست؟ لطفا اگر این رمان را خوانده‌اید حتما نظرات خود را پیرامون کتاب با ما در میان بگذارید.

[ لینک: کانال تلگرام کافه بوک ]

» معرفی چند مطلب مفید دیگر:

  1. نقد کتاب مادام بوواری
  2. نقد رمان کوری
  3. نقد رمان ناتور دشت
فیسبوک توییتر گوگل + لینکداین تلگرام واتس اپ کلوب

امتیاز شما به مطلب

دوست داشتم: 59
دوست نداشتم: 44
میانگین امتیازات: 1.34

چاپ کتاب

2 دیدگاه در “نقد رمان کشتن مرغ مینا

بهرحال رمانیست خواندنی .اما انقدر که ادعا شده به مساله نژادپرستی نپرداخته.ما در این رمان نژادپرستی و یا خودبرتر بینی را از نگاه کسانیکه نژرادپرست هستند یا درنهایت بیطرف هستند میبینیم و نه از دید مظلوم واقع شدگان(دراین داستان رنگین پوستها)بنابر این با زشتی و بدی نژاد پرستی اشنا نمیشویم بلکه فقط بذای ماطرح سوال میشود که چرا باید میان انسانها براساس نژادشان فرق گذاشت و البته در همین داستان گناه این تفاوت تا حدی بر گردن خوده سیاه پوستان گذاشته شده وتا حده زیادی بر گردن سنتها و اعتقادات پیشینیان و اشاراتی هم به تناقضات رفتار و اعتقاد افراد در سطح جامعه میشود که از نظر من پیام اصلی و نکته قابل توجه داستان همین تناقضات هست.مثلا مذهبی بودن و اعتقاد داشتن به دین مسیحیت اما پست شمردن انسانی فقط با توجه به نژادش یا ادعا زندگی در کشوری دمکراتیک اما رفتار دیکتاتوری در تمام جنبه های زندگی از قوانین خانوادگی گرفته تا شیوه مدیریت مدرسه ودرنهایت اجرای قوانین جزایی.
در نهایت از نظر من کتاب در سالهای دور بیشتر برای مخاطب جذابیت داشته است تا در دنیای امروز و انهم برای نسل جدید.یعنی جزئه کتابهایی است که به نوعی تاریخ مصرف دارند(تاریخ مصرف کمتری دارند)

این رمان صرفا به موضوع نژادپرستی و محاکمه تام رابینسون نمی پردازه بلکه به نوعی زندگی نامه اسکاوت فینچ و برادرش هست که از قول یک کودک (اسکاوت) روایت شده. نکته مثبت صمیمیتی هست که در بیان راوی وجود داره و مخاطب رو به دوران کودکی خودش می باشه و احساسات و عواطف اون دوران رو به نحو نوستالژی گونه ای زنده میکنه.
یک نکته جالب اینه که رمان با این جمله راوی شروع میشه که برادرم وقتی کوچک بود دستش طی اتفاقی شکست… و خواننده منتظره تا علت این موضوع رو بفهمه، اما راوی انگار این حرف رو فراموش میکنه و وارد موضوعات دیگه میشه و در نهایت در صفحات آخر رمان علت این حادثه رو می فهمیم.

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *