داستان نویسی

نقد کتاب هرگز رهایم مکن

https://www.iranketab.ir/

کتاب هرگز رهایم مکن با عنوان اصلی Never Let Me Go اثر کازوئو ایشی‌گورو است که در سال ۲۰۰۵ در ژانر علمی – تخیلی منتشر شد. در این رمان عنصر عشق نیز جایگاه ویژه‌ای دارد اما مهم‌ترین مسئله پیرامون «مفهوم هویت» می‌چرخد. ایشی‌گورو در ناکازاکی – ژاپن – به دنیا آمد اما وقتی ۵ ساله بود خانواده‌اش به انگلستان مهاجرت کردند. کتاب‌های ایشی‌گورو شباهتی به ادبیات ژاپن ندارد و او رمان‌هایش را به زبان انگلیسی چاپ می‌کند. خودش هم اعتراف می‌کند که آشنایی چندانی با ادبیات ژاپن ندارد. همچنین در سال ۲۰۱۷ کازوئو ایشی‌گورو توانست موفق به دریافت جایزه نوبل شود. موسسه نوبل در وصف کارهای ایشی‌گورو می‌نویسد: «کسی که در رمان‌هایش با بار عاطفی زیاد، پرتگاهی را زیر احساس غیر واقعی ما در رابطه با کنش‌هایی با دنیای خارج کشف کرده است.» در این مطلب قصد داریم به نقد کتاب هرگز رهایم مکن بپردازیم.

*توجه: همان‌طور که اشاره شد، در این مطلب به نقد کتاب هرگز رهایم مکن و درون‌مایه آن می‌پردازیم و هسته اصلی داستان را زیر ذره‌بین قرار می‌دهیم. بنابراین اگر هنوز این رمان را نخوانده‌اید و یا روی افشاء شدن داستان حساس هستید، پیشنهاد می‌کنیم مطالعه این مطلب را به بعد از خواندن رمان موکول کنید. برای آشنایی بیشتر با کتاب هرگز رهایم مکن، می‌توانید معرفی کافه‌بوک از این رمان را مطالعه کنید:

» رمان هرگز رهایم مکن

داستان رمان هرگز رهایم مکن در اواخر دهه ۱۹۹۰ در انگلستان از زبان یک دانش‌آموزان روایت می‌شود که با هدف خاصی در مدرسه‌ای خاص به نام «هیلشم» بزرگ می‌شوند. راوی پس از مدتی هنگامی که با دوستانش روبه‌رو می‌شود، شروع به مرور خاطرات می‌کند و از روزهایی می‌گوید که در مدرسه بوده‌اند. زمانی که هم می‌دانستند چه چیزی در انتظارشان است و هم نمی‌دانستند.

هدف خاصی که در مدرسه هیلشم دنبال می‌شود این است که بچه‌ها برای اهدا اعضا بدنشان رشد می‌یابند. همه آن‌ها باید دیر یا زود اعضای بدشان را اهدا کنند و اگر خیلی شانس داشته باشند تا اهدا کردن سومین یا چهارمین عضو زنده می‌مانند. این دانش‌آموزان در واقع شبیه‌سازهایی هستند که برای همین منظور پرورش می‌یابند اما بسیار هم شبیه انسان هستند و تقریبا هرچیزی را احساس می‌کنند.

[ » معرفی و نقد کتاب: نقد رمان کشتن مرغ مینا – اثر هارپر لی ]

نقد کتاب هرگز رهایم مکن

شخصیت‌های رمان هرگز رهایم مکن، وضعیتی فرهنگی و اجتماعی بر اساس یک سری هنجارهای خاص را ارائه می‌دهند: برای نمونه «کتی» (یکی از دانش‌آموزان و راوی کتاب) بارها روی این مساله تاکید می‌کند که چقدر او فردی عادی و معمولی است، و «روث» هم بسیار واضح و مشخص به تقلید دانش‌آموزان بزرگ‌تر حاضر در کلبه‌ها می‌پردازد.

سازمان اهدای عضو نسبتا به آرامی پیش می‌رود، چون همه می‌خواهند به شکلی رام شده و تحت آموزش، سرنوشت‌شان را به عنوان یک اهداگر عضو بپذیرند. هم‌نوایی مساله‌ای معمول در رمان‌های علمی – تخیلی پادآرمان شهری همچون هرگز رهایم مکن است، اما تفاوت  ایشی‌گورو در این است که او جایگزین بهتری برای این هم‌نوایی پیشنهاد نمی‌دهد. به جز عصبانیت و خشونت مختصر «تامی»، هیچ یک از دیگر شخصیت‌ها مقاومت و شورشی از خود نشان نمی‌دهند. دنیای این رمان جهانی است که در آن هم‌نوایی، یک ویژگی تغییر ناپذیر از طبیعت انسان است.

ایشی‌گورو اشکال مختلفی از ناآگاهی تعمدی را برجسته می‌کند، از مسائل اجتماعی (همچون اهدای عضو) گرفته تا مسائل شخصی (همچون ارتباط جنسی و باکرگی). اغلب شخصیت‌های او از دریافت اطلاعات هراس دارند و فاقد اعتمادبه‌نفس کافی برای رسیدن به آگاهی بیشتر هستند. وقتی نمی‌خواهند پاسخ پرسش‌هایشان را بدانند، نویسنده این را نشان می‌دهد که ناآگاهی تعمدی سازوکاری است که بر اساس آن ناعدالتی‌های اجتماعی تداوم می‌یابد.

چرا سکوت کردیم؟ به گمانم دلیلش این بود که حتی در آن سن و سال – نه یا ده ساله بودیم – نیز آن قدر می‌دانستیم که در مورد کل آن قلمرو محتاط و بیمناک باشیم. حال درست یادم نیست که در آن دوره دقیقاً چقدر می‌دانستیم – هرچند نه به شکلی عمیق – که با سرپرست‌ها و تمام آدم‌های معمولی بیرون از هیلشم فرق داریم؛ شاید حتی می‌دانستیم که ته خط اهدایی‌ها انتظارمان را می‌کشید. اما دقیقاً معنایش را نمی‌دانستیم. اگر همیشه حواسمان جمع بود که از بعضی موضوعات پرهیز کنیم، احتمالاً دلیلش این بود که این موضوعات ناراحتمان می‌کرد. (کتاب هرگز رهایم مکن اثر ایشی‌گورو – ترجمه سهیل سمی – صفحه ۹۵)

افراد شبیه‌سازی شده به عنوان اهداکنندگان عضو، توانایی تغییر سرنوشت خود را ندارند، اما فقدان داشتن سرنوشتی آزاد، عناصر دیگری در زندگی‌شان را هم تحت‌تاثیر قرار می‌دهد. برای نمونه، «روث» هیچگاه به آرزویش که کار کردن در یک دفتر است نمی‌رسد، و «کتی» هم زمان بسیار کمی برای بودن با «تام» دارد. کتاب ایشی‌گورو در ابهام قرار دارد که منشاء این کمبود آزادی سرنوشت دقیقاً از کجاست. «روث» هیچ‌گاه برای کار در دفتری تلاش نمی‌کند، به همین خاطر هیچ‌وقت نمی‌فهمیم زندگی غمگین او به خاطر سیستم موجود است یا کمبود ابتکار خودش.

بخشی از پایان غم‌انگیز و دلخراش رمان را هم می‌تواند به خاطر ضعف و نقص شخصیت‌ها در برقراری ارتباط باشد. ناکامی شخصیت‌ها در ایجاد ارتباط، عاملی موثر در بخش‌های اساسی داستان است، همچون وقتی که روث نقاشی‌های تامی را به سخره می‌گیرد. بازهم موانعی برای ارتباط شخصیت‌ها هست که فراتر از توان و کنترل آن‌ها است، برای نمونه «روث» هیچ‌وقت نمی‌فهمد آیا نقشه‌اش برای به هم رساندن دوباره «کتی» و «تامی» عملی شده است یا نه.

چشم‌انداز ایشی‌گورو در مورد امید، بسیار پیچیده است. امید ممکن است حال مردم را بهتر کند و باعث شود زندگی بهتری را زندگی کنند. شبیه‌سازی شدگان، در کلبه‌ها خوش‌حال‌تر هستند، چون این باور را دارند که اگر بخواهند می‌توانند درخواست تعویق بدهند (شایعه‌ای که خانم امیلی ایجاد می‌کند چون این باور به مردم امید می‌دهد). در جهان رمان، منشاء امید تنها دروغ و سراب است، از امید «کتی» برای قطع رابطه «روث» با «تامی» گرفته تا امید واهی که از برنامه تعویق اهدای عضو در آن‌ها ایجاد شده است.

پی حرفش را گرفت و گفت: »چیزی که اونا می‌گفتن این بود که اگه شما پسر و دختر بودین، و اگه عاشق هم بودین، واقعاً، درست و حسابی عاشق، و اگه می‌تونستین عشقتون رو ثابت کنین، اون وقت کسایی که هیلشم رو اداره می‌کردن، ترتیب قضیه رو براتون می‌دادن. ترتیبی می‌دادن که قبل از شروع اهداهاتون، بتونین یه چند سالی رو با هم باشین.» (کتاب هرگز رهایم مکن اثر ایشی‌گورو – ترجمه سهیل سمی – صفحه ۲۰۲)

[ » معرفی و نقد کتاب: نقد رمان پیرمرد و دریا – اثر ارنست همینگ‌وی ]

نقد کتاب هرگز رهایم مکن

برنامه اهدای عضو بر اساس این فرضیه بنا شده است که شبیه‌سازی شدگان زندگی‌شان را به جامعه بدهکارند و باید برای قربانی شدن آماده شوند. این قاعده (نه خود برنامه اهدای عضو) است که مساله مورد بررسی و پرسش واقعی رمان را تشکیل می‌دهد. مادام به کاوش در این تفکر می‌پردازد وقتی که می‌خواهد برای «تامی» و «کتی» توضیح دهد آن‌ها باید خوشحال باشند از این که توانسته‌اند زندگی خوشحال و شادی داشته باشند، چیزی که خیلی از شبیه‌سازی شدگان از آن محروم‌اند.

معمول‌ترین مخالفتی که در برابر شبیه‌سازی  و مهندسی ژنتیک اوج می‌گیرد چه در کتاب هرگز رهایم مکن و چه به صورت کلی که هر وقت این مبحث ارائه شود، این است که این موضوع بازی کردن نقش خدا را به همراه دارد. در رمان، ایشی‌گورو راه‌های دیگری که ممکن است افراد نقش خدا را بازی کنند را می‌کاود: مثلا شبیه‌سازی شدگانی که می‌خواهند سرنوشتشان را تغییر دهند به اندازه دانشمندانی که آن‌ها را ساخته‌اند نقش خدا را بازی می‌کنند.

پرسشی وجود دارد که در زندگی هر کسی مطرح می‌شود:

من که هستم؟

همه ما این پرسش را از خود پرسیده‌ایم. اما «کتی» و دوستانش پرسش دیگری هم دارند که باید به پاسخش برسند:

من چه هستم؟

درک اینکه شبیه‌ساز بودن چه معنی می‌دهد بخش بزرگی از درک و فهم «کتی» را از چیستی به خود تخصیص می‌دهد. او باید تصمیم بگیرد که آیا هویتش مرتبط با کسی است که از روی او مدل سازی شده است یا نه. کتی بخش زیادی از رمان را به تعمق در این می‌پردازد که او کیست و چه ارتباطی با انسان‌های طبیعی دارد. در پایان هم این شمایید که باید تصمیم بگیرید آیا کتی هویتش را یافته است یا نه.

بذار ساده‌ترین جواب رو بدیم، و شاید جواب همه سوالای دیگه هم باشه. چرا کارای هنریتون رو برمی‌داشتیم؟ چرا این کار رو می‌کردیم؟ قبلاً حرف جالبی زدی، تومی، همون موقع که در این مورد با مری کلود بحث می‌کردی. گفتی دلیلش این بود که کارای هنریتون نشون می‌داد که چطور آدمایی هستین، درونتون چطوره. همین رو گفتی نه؟ خوب، پر بیراه هم نمی‌گفتی. ما کارای هنریتون رو می‌بردیم، چون فکر می‌کردیم روح شما رو آشکار می‌کنه. یا بهتره بگم، اون کار رو می‌کردیم تا ثابت کنیم شما روح دارین. (کتاب هرگز رهایم مکن اثر ایشی‌گورو – ترجمه سهیل سمی – صفحه ۳۳۴)

رویاها می‌توانند خطرناک باشند. در کتاب هرگز رهایم مکن، «کتی» و دوستانش به نسبت انسان‌های عادی، زمان کمتری برای زندگی کردن دارند. پس فرصت کمتری هم برای تکمیل اهدافشان در اختیار دارند. به علاوه آینده آن‌ها از قبل تعیین شده است: همه آن‌ها به پرستار و سپس اهداکننده تبدیل می‌شوند و تمام.

این موضوع دیگر فرصتی نمی‌گذارد تا به دنبال کردن رویاها بپردازند یا به سفر و ماجراجویی بروند. با این همه کسی نمی‌تواند کتی و دوستانش را از داشتن هدف باز دارد. آن‌ها می‌توانند به رویاپردازی درمورد تمام چیزهایی که می‌خواهند بپردازند و اگر درست برنامه‌ریزی کنند، با وجود سرنوشت مهیبشان هم ممکن است بتوانند به برخی از رویاهایشان دست یابند.

ما در کنار همدیگه یه جنبش کوچیک، اما هماهنگ پدید آوردیم و با کل روال انجام اهدایی‌ها مخالفت کردیم. از همه مهم‌تر، ما به جهان ثابت کردیم که اگر دانش‌آموزا تو شرایط انسانی‌تر و غنی‌تری پرورش پیدا کنن، می‌تونن مثل آدمای معمولی حساس و باهوش باشن. (کتاب هرگز رهایم مکن اثر ایشی‌گورو – ترجمه سهیل سمی – صفحه ۳۳۵)

[ » معرفی و نقد کتاب: نقد رمان ناتور دشت – اثر سلینجر ]


👤 مطلی که تحت عنوان نقد کتاب هرگز رهایم مکن مطالعه کردید ترجمه‌ای از نقد سایت‌های Grade Saver و Shmoop بود که توسط سایت نقد روز انجام شده است. قسمت‌هایی که از متن کتاب نیز در متن مشاهده کردید از کتاب نشر ققنوس بود. لطفا اگر شما این رمان را خوانده‌اید حتما نظرات خود را پیرامون نقد کتاب هرگز رهایم مکن با ما در میان بگذارید.

[ لینک: کانال تلگرام کافه بوک ]

» معرفی دو کتاب دیگر از کازوئو ایشی‌گورو:

  1. رمان بازمانده روز
  2. رمان تسلی ناپذیر
فیسبوک توییتر گوگل + لینکداین تلگرام واتس اپ کلوب

امتیاز شما به مطلب

دوست داشتم: 101
دوست نداشتم: 82
میانگین امتیازات: 1.23

انتشارات متخصصان

7 دیدگاه در “نقد کتاب هرگز رهایم مکن

من این کتاب رو خوندم به نظرم با تعمیم دادن این کتاب به یک جامعه بسته وایدئولوژیک میتوان درد ورنجی را که یک نسل بعد از رسیدن به بلوغ فکری و تجسم اینکه چه چیز هایی را از اول کودکی به چه اهدافی در ذهن ومغز او کاشته اند پی برد

من کتاب رو خوندم ولی متوجه نشدم چرا کاتی، اعضاشو اهدا نکرد؟ چرا ۱۱ سال به پرستاری مشغول بود؟

دفعات متعددی خواندن این کتاب رو به تعویق انداختم. نامعلومی اوضاع رو دوست نداشتم و فکراینکه شخصی مجبور به تجربه زندگی ای باشه که من حتی از خواندنش رنج می برم آزاردهنده بود الان که کتاب رو تموم کردم به این فکر می کنم که همه ما آدمها درنهایت نیستی رو تجربه می کنیم و روزی باید دنیا رو ترک کنیم اما چیزی که بهمون امید و انگیزه میده شاید تنوع انتخاب و اختیارمون هست. اینکه بتونیم راه های مختلفی رو انتخاب کنیم شاید سرنوشت رو به گونه ای دیگر رقم بزنه

این رمان را خواندم و نقد شما هم کمک خوبی بود اما همچنان رمان برایم گنگ است .من فکر کنم اشاره نویسنده به همان علم زدگی است . و امیدهای واهی هم زیر سوال است هیچ انسانی در دنیای امروزی خودش نیست . همه ی ما در یک فرایند غیر مهمولی و رشد میکنیم .

این دانش آموز ها واقعا انسان بودند نه شبیه سازی.

بله انسان بودند ولی انسان هایی تک والدی که از طریق شبیه سازی ژنتیکی در آزمایشگاه به دنیا آمده بودند.نکته ی جالبی که هست این است که هم اکنون نیز انسان توانایی به وجود آوردن انسان هایی این چنین رو داره اما تا به حالا از نظر اخلاق زیستی به دانشمندان چنین اجازه ای داده نشده است اما خوب شاید خیلی طول نکشه که بشر، پاش رو از محدوده ی اخلاق فراتر بگذاره(همونطور که قبلا در خیلی زمینه ها اخلاق رو به تدریج نادیده گرفته و دچار علم زدگی شده)به نظر من یکی از قشنگ ترین قسمت های این رمان دیدار کتی و تام با میس امیلی بعد از سالهاست که میس ایمیلی دیدگاه مردم علم زده ی جامعه رو در باره ی این بچه ها شرح میده.

این کتاب با تعریف صحیحی از چیستی و چرایی زندگی در عین مرور روابط بین انسانها ، برای انسان های واقعی این سوال رو مطرح میکنه ، که الان که فرصت رسیدن به ارزوهاتون رو دارید چقدر براش تلاش کردین و چقدر براش هزینه دادین و اینکه زندگی یک کتاب نوشته شده نیست و خودت باید نوشتن صفحات بعد رو شروع کنی جوری که دلت میخواد و این فرصت همیشگی نیست

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *