انتشارات متخصصان

نقد کتاب پیرمرد و دریا

هزار و یک کتاب قبل از مرگ

پیرمرد و دریا اثر جاودانه ارنست همینگ‌وی است. اثری به اعقتاد ویلیام فاکنر «زمان ممکن است نشان دهد که پیرمرد و دریا بهترین نوشته همه ما است.» این رمان کوتاه که نویسنده‌اش آن را عصاره همه زندگی و هنرش می‌داند، مفهوم تازه‌ای از شکست و موفقیت پیش چشمان شما باز می‌کند. در این مطلب قصد داریم به نقد کتاب پیرمرد و دریا بپردازیم.

*توجه: در این مطلب به نقد کتاب پیرمرد و دریا می‌پردازیم و هسته اصلی داستان را زیر ذره‌بین قرار می‌دهیم. بنابراین اگر هنوز این رمان را نخوانده‌اید و یا روی افشاء شدن داستان حساس هستید، پیشنهاد می‌کنیم مطالعه این مطلب را به بعد از خواندن رمان موکول کنید. برای آشنایی بیشتر با این رمان، می‌توانید معرفی کافه‌بوک را که همراه با اینفوگرافیک رمان است، مطالعه کنید:

» رمان پیرمرد و دریا

ارنست همینگ‌وی زندگی پر فراز و نشیبی داشت. او در همان دوران نوجوانی می‌خواست نویسنده شود و می‌دانست که با چنته خالی نمی‌توان نویسنده شد و چیزی که لازم دارد کوله‌باری از تجربه است. بنابراین در ۱۶ سالگی داوطلب شد که در جنگ جهانی اول به صحنه نبرد برود اما به سبب آسیبی که چشمش در مشت‌زنی دیده بود در معاینه پزشکی رد شد. اما به هر ترتیب توانست از سوی صلیب سرخ به عنوان راننده آمبولانس به ایتالیا برود. حاصل حضور در جبهه این بود که دو گلوله به پایش می‌خورد و لنگ‌لنگان به خانه بازمی‌گردد. پس از مدتی خانه پدری‌اش را که یک محیط بورژوای امریکایی است رها می‌کند و به عنوان روزنامه‌نگار مشغول به کار می‌شود. ازدواج می‌کند، به اروپا سفر می‌کند و همچنان مشغول تجربه‌کردن است. کتاب‌هایی می‌نویسد و روی نویسندگان بزرگ تاثیر می‌گذارد و در نهایت در سال ۱۹۶۱ در خانه‌اش با دو گلوله تفنگ شکاری مغز خود را پریشان می‌کند.

[ » معرفی کتاب: نقد رمان ظلمت در نیمروز | اثر آرتور کوستلر ]

نقد کتاب پیرمرد و دریا

کتاب پیرمرد و دریا از ارنست همینگ‌وی در نگاه اول، به شکل فریب‌آمیزی یک داستان ساده به نظر می‌آید. داستان معمولی یک ماهی‌گیر کوبایی که وارد دشوارترین چالش زندگی خود می‌شود. (او ۸۴ روز است که هیچ ماهی‌ای نگرفته است.) این رمان کوتاه اگرچه حجم نسبتا کمی دارد، اما سرشار از درام است و به شکلی تمثیلی، استقامت انسان در سخت‌ترین دوران زندگی را به نمایش می‌گذارد. همینگ‌وی با خلق سانتیاگو، شخصیت اصلی داستان، یکی از متمایزترین شخصیت‌های ادبیات آمریکا را به تصویر می‌کشد. سانتیاگو شخصیتی است که تلاش می‌کند شجاعت لازم برای عبور از شادی‌ها  و غم‌هایی را به دست بیاورد که زندگی (دریای داستان) پیش روی او می‌گذارد.

امید و اطمینانش هرگز وانرفته‌بود. اما حالا امید و اطمینانش جان تازه‌ای گرفت، مانند وقتی که نسیم می‌آید. (کتاب پیرمرد و دریا – اثر ارنست همینگ‌وی – ترجمه نجف دریابندری – صفحه ۱۰۱)

تنها در دریا، سانتیاگو بارها و در چندین موقعیت به ظاهر ناامیدکننده، تلاش می‌کند روحیه امیدوارانه خود را حفظ کند. شخصیت پیرمرد به شکل ایده‌آلی، نماینده همان تعریف «زیبایی تحت فشار» است که همینگ‌وی همیشه در سر می‌پروراند. سانتیاگو نمی‌خواهد تسلیم موانعی شود که دریا پیش رویش قرار می‌دهد. به نظر می‌رسد به طور کلی سانتیاگو معتقد است اگرچه با یک تراژدی مواجه شده است (مساله‌ای که هرکسی دیر یا زود با آن رو‌به‌رو می‌شود)، اما نباید دست از تلاش بردارد. او با به یادآوردن خاطرات جوانی خود مثل خبر سلامت دوباره «دی‌ماجیو» بزرگ و هم‌چنین آشنایی با تفکراتی که پسر (این پسر مدتی با او به دریا می‌آید اما پس از شکست‌های متوالی، پدر و ماددر پسر مانع از رفتن او با پیرمرد شدند) در سر می‌پروراند، توان فیزیکی و احساسی لازم برای ایستادگی کردن و طی کردن ادامه ماجرا را به دست می‌آورد.

برای آنکه به خودش دل داده‌باشد. بیادآورد که در میخانه‌ای در کازابلانکا با آن سیاه‌پوست بزرگ اهل سین‌فوئگوس که زورمندترین مرد بندر بود مچ انداخته بود. یک روز و یک شب بود که آرنجهاشان را روی یک خط گچی روی میز گذاشته‌بودند و ساعدهاشان راست ایستاده‌بود و دستها در هم قفل بود… او مسابقه را به نتیجه رساند… از آن پس مدتها او را پهلوان می‌نامیدند. (کتاب پیرمرد و دریا – اثر ارنست همینگ‌وی – ترجمه نجف دریابندری – صفحه ۱۶۰)

بعد از این که نیزه‌ماهی بزرگ طعمه را می‌بلعد، سانتیاگو متوجه می‌شود که قادر به کشتن آنی این ماهی نیست. ماهی او را به دنبال خود می‌کشاند. در طول آزمون مقاومتی که میان مرد و ماهی برقرار می‌شود، ارتباطی قوی میان این دو به وجود می‌آید. پیرمرد بارها ماهی را با عنوان برادر خطاب می‌کند. او در جایی به ماهی می‌گوید: «حال من و تو به هم پیوسته‌ایم، از ظهر با هم بوده‌ایم، و کسی قرار نیست به هیچ کدام از ما کمک کند.» در آن دریا با آن جریان هوای گرمسیری، ماهی و پیرمرد ساکنان بازمانده‌ای هستند که به حیات خود ادامه می‌دهند. آن‌ها این حقیقت را نمی‌توانند انکار کنند که مورد مرحمت دریا قرار گرفته‌اند، دریایی که نماد زندگی است.

به این ترتیب، ماهی از یک طعمه صرف برای سانتیاگو خارج شده و به استعاره‌ای از وضعیت احساسی و فیزیکی پیرمرد تبدیل می‌شود. کوسه‌ها نیزه‌ماهی مرده را پاره‌پاره می‌کنند. سانتیاگو حین بازگشت به خانه تلاش می‌کند مانع خورده شدن ماهی توسط کوسه‌ها شود. گویی کوسه‌ها مشغول مبارزه با او هستند. تنها زمانی که تمام گوشت و پوست نیزه ماهی از میان می‌رود و اسکلت او باقی می‌ماند، سانتیاگو تسلیم می‌شود. چرا که می‌داند «بالاخره شکست خورده و راه خلاصی وجود ندارد.»

گفت: می‌جنگم. تا جون دارم می‌جنگم. (کتاب پیرمرد و دریا – اثر ارنست همینگ‌وی – ترجمه نجف دریابندری – صفحه ۲۰۶)

نقد کتاب پیرمرد و دریا

کوسه‌ها ماهی باارزش را از میان برمی‌دارند و پیرمرد یک فرد شکست‌خورده به نظر می‌رسد. اما هیچ‌کس نمی‌تواند این حقیقت را انکار کند که سانتیاگو (که همیشه مورد تمسخر یا ترحم بقیه ماهیگیرها قرار می‌گرفته است)، با مقاومت کردن و گرفتن ماهی به این بزرگی، کاری غیرقابل تصور انجام داده است. طبق کدهایی که همینگوی مشخص کرده است و با در نظر گرفتن اصول شجاعت و پایداری، پیرمرد را علی‌رغم شکستی که خورده است باید برنده این بازی بدانیم.

سانتیاگو اگرچه نتوانسته ماهی را با موفقیت به ساحل برساند، اما مبارزه‌ای شرافتمندانه انجام داده است. چرا که هم نیزه‌ماهی را به ساحل رسانده است و هم سعی کرده از ماهی در برابر کوسه‌ها محافظت کند. با انجام این کار، پیرمرد انسانیت خود را به اثبات می‌رساند. سانتیاگو در برابر عظیم‌ترین مصیبت زندگی خود مقاومت کرده و به سلامت از سد آن عبور می‌کند. مصیبت زندگی سانتیاگو، همان نبرد همیشگی و بی‌پایان انسان با سرنوشت است. پیرمرد با مقاومت خود و عبور از ماجرایی مملو از غم و شادی، حقانیت خود را اثبات می‌کند.

من از گناه سردرنمی‌آورم و گمان نکنم که اعتقادی هم به گناه داشته‌باشم. شاید کشتن ماهی گناه بود. گمان می‌کنم گناه بود، هر چند این کار را برای آن کردم که زنده بمانم و خوراک مردم را بدهم. اگر این گناه است، پس همه کارها گناه است. (کتاب پیرمرد و دریا – اثر ارنست همینگ‌وی – ترجمه نجف دریابندری – صفحه ۱۹۶)

این داستان تصویری کامل از زندگی را ارائه می‌دهد. پیرمرد برای شکار ماهی و بردن آن به خانه هر کاری انجام می‌دهد. او هیچ اشتباهی نمی‌کند و تمام کارها را به درستی انجام می‌دهد، ولی باز هم کافی نیست. سانتیاگو به منظور حفظ غنیمت باارزشی که با سخت کوشی به دست آورده است، به تلاش خود ادامه می‌دهد و حتی با کوسه‌ها هم مبارزه می‌کند.

در زندگی همه ما پیش آمده است که برای دست یافتن به یک هدف؛ همه کار انجام می‌دهیم، تمام کارها را به درستی به سرانجام می‌رسانیم، اما به یک باره تمام رویاها و امیدهای‌مان بر باد می‌رود. با این وجود اما همینگ‌وی می‌خواهد درباره مساله دیگری صحبت کند، او می‌خواهد بر اهمیت همین تلاش‌ها تاکید کند.

زندگی هرقدر هم سخت و ناعادلانه باشد، اما باز هم امکان دستیابی به امیدها و رویاها وجود دارد. پیرمرد و دریا می‌تواند یک رمان الهام‌بخش برای هرکسی باشد. وقتی یک پیرمرد ساده همچون سانتیاگو می‌تواند به چنین موفقیت بزرگی دست پیدا کند، چه چیزی می‌تواند مانع دستیابی بقیه افراد به رویاهایشان شود؟


👤 بخش عمده‌ای از مطلبی که تحت عنوان نقد کتاب پیرمرد و دریا مطالعه کردید ترجمه‌ای از نقد سایت‌های Novel Guide / Hemingway Ernest Weebly بود که توسط سایت نقد روز انجام شده است. نظر شما در مورد کتاب پیرمرد و دریا چیست؟ لطفا اگر این رمان را خوانده‌اید حتما نظرات خود را پیرامون کتاب با ما در میان بگذارید.

فیسبوک توییتر گوگل + لینکداین تلگرام واتس اپ کلوب

امتیاز شما به مطلب

دوست داشتم: 179
دوست نداشتم: 81
میانگین امتیازات: 2.21

چاپ کتاب

25 دیدگاه در “نقد کتاب پیرمرد و دریا

این کتاب خیلی ضعف های منطقی داره، مثلا اینکه وقتی که بخشی از ماهی خورده شد و سبک شد، چرا پیر مرد اون را داخل قایق نیاورد که حداقل ما بقی اش را بتونه ببره و بفروشه؟ 😐

از طرفی بر خلاف تصور عام که می گن این کتاب اشاره به استقامت داره، به نظر من بیشتر اشاره به حماقت داره! شما این کتاب را به صورت تمثیل و استعاره ای از حکمرانان فعلی ببینید. یک مشت پیر مرد خرفت که هیچ زوری هم ندارن و فقط ادعا دارن و دل را به دریا می زنن و یک عده بچه هم گول شون رو می خورن و قراره برای بچه ها ماهی های بزرگ بیارن ولی حتی اگه پیدا کنن، در نهایت از بی عرضگی، هیچ چیزی نمی تونن بیارن به جز زخم و خستگی و درد بیشتر. یک تکه استخوان به درد نخور! آیا بهتر نبود پیر مرد به همون ماهی های معمولی و متوسط اکتفا می کرد و جون اون ماهی بزرگ را هم به قول خودش تلف نمی کرد؟ آدمی که ندونه حد و توانایی اش چیه و چه کاری از دستش بر می آد، فقط منابع را هدر می ده! مثال بارز این کتاب و حکومت های فعلی!

فکر میکنم،پیام اصلی همینگوی در داستان بظاهر ساده ولی پر از فلسفه زندگی،این است که میخواهدتنهایی وبی همزبانی
در پایان زندگی انسانها را بتصویر بکشد:اولن. این پیر مرد تنهای تنها است فقط یک پسری در کذشته نه چندان دور با هاش بدریا میآمده،وهمینگوی د ر داستان به زبان پیر مردمرتب تکرار میکند:(خوب بود پسرک اینجا بود )
کریم یوسفی

سلام
میخواستم در مورد اون قسمت از کتاب که نیزشو از دست میده و میگه کاش فلان چیزو برداشته بودم کاش نمک برداشته بودم کاش سنگ برداشته بودم و کلی از این ای کاش ها
در واقع اینا همون آگاهی هست که هر کسی در مسیر زندگیش کسب میکنه تا برای امیدوار بودن به آینده در هر لحظه که نیاز به تلنگر هست ازشون استفاده کنه تا هر وقت دلش خواست خواب شیرهارو ببینه
انسان باید در مسیر زندگی توشه ای جمع کنه که در لحظه سختی بلافاصله بتونه ازش استفاده کنه
برای کوهنوردی لوازم مخصوص کوه لازمه نه آچار فرانسه یا سیخ کباب
البته این ی مثال ساده بود

اصلی ترین و عمیق ترین قسمتش احساس میکنم اونجایی که به ماهی میگه “حال من و تو به هم پیوسته‌ایم، از ظهر با هم بوده‌ایم، و کسی قرار نیست به هیچ کدام از ما کمک کند.”

کتاب خوبیه ولی اون توضیحاتش در مورد همینگ وی که نصف کتا را پر کرده فقط کسل‌کننده و اعصاب خورد کنه. قشنگ معلومه که اون توضیحات اضافه صرفا برای حجیم کردن رمانه متأسفانه

سلام
آخر کتاب که دو نفر با هم صحبت میکنند میگن تا حالا کوسه به این بزرگى ندیده بودند در صورتیکه نیزه ماهی شکار سانتیاگو بود. لطفا یه نفر منو راهنمایی کنه✋

خیر شکار سانتیاگو کوسه دندان نیزه ای بوده که تیغ تیزی روی دندان هاش داشته شکار نیزه ماهی نبوده ساننیاگو درباره نیزه ماهی صحبت میکنه اما شکارش کوسه دندان نیزه ی بوده

سلام
کتاب خوب و شسته رفته ای است بدون آن توضیحات و توصیفات خسته کننده
همانطور که جناب دریابندری گفته اند واقعا تراشیده و پیکرتراشی شده بود
قسمت هایی چون کافه کازابلانکا و قسمت هایی پایانی اش مرا مجذوب خود کرد بخصوص همان جمله آدم را برای شکست نساخته اند ممکنه آدم از بین بره ولی شکست نمی خوره
در واقع نفس عمل مهم است نه نتیجه که امری گذرا است
خواب شیرها در پایان به نظر من یعنی رسیدن به آرامش ابدی و خواسته شده بعد آن همه مبارزه و تحمل رنج ها

کتابیه که حتما نیازه حداقل یکیار خونده بشه

این کتاب در عین سادگی بسیار عمیق و فلسفیست.توصیه می کنم که حتما فیلم رو هم با بازی اسپنسر تریسی ببینید

سوال من هم هست. چرا پیرمرد خواب شیر هارو می‌دید؟

تا قبل از اینکه این نقدو بخونم فکر میکردم مزخرف ترین چیزی که خوندم همین کتابه
حالا هم خیلی نظرم عوض نشد
متاسفانه نتونستم خیلی با این کتاب ارتباط بگیرم

سلام
خواهشمندم که کتاب جین ایر اثر شارلوت برونته را همنقد کنید. همچنین بکویید کدام ترجمه اش بهتر است.
اگر در‌ معرفی و نقد کتاب ها، بکویید کدام ترجمههر کتاب بهتر است، دیگر سایتی تمام عیار خواهید شد.
موفق باشید.

سلام. ما معمولا ترجمه‌ای که معرفی میشه و عکس‌ش رو هم قرار می‌دیم برای مطالعه پیشنهاد می‌کنیم.

چرا سانتیاگو همش خواب شیر ها را می‌دیدی؟
نویسنده با این خواب چه می‌خواست به خواننده بگوید؟
با تشکر.

میتونه نماد چیزهای مختلفی باشه خواب شیرهاش.
مثلا یاداور دوران جوانیش، و شیر را آورده که بگه در جوانی هم قوی بوده و …

شیر در خواب نشانه قدرت و جایگاه و احترام و مقام است
که شخصیت اصلی داستان مدت ها اینها رو از دست داده بود و با گرفتن اون ماهی رویای رسیدن به اون جایگاه رو میدید
و همینطور شیر ها در خواب آرام و در حال بازی بودند که نشانه ی سعی و تلاش پیر مرد برای ابراز خود به دیگران است که تمرکز را باید روی بهتر کردن زندگی خود میگذاشت

پیر مرد و دریا داستان زندگی خیلی از ماهاست به مرور که آدم پا به سن میگذاره و از اون توانایی ها و قدرت جوانیش کاسته میشه هی به خودش یادآوری می‌کنه که زمانی فلان کار رو کرده و اطرافیان دائماً شکست های دوران ناتوانی رو بهش تلقین میکنن که در آدم احساس تحقیر و مسخره شدن رو بوجود میاره که اگر اون روحیه شکست ناپذیری رو تقویت کرده باشی به دنبال صید ارّه ماهی زندگیت خواهی رفت

کتاب رو میخوندم به مرور بیشتر جذبم کرد. داستانشو از قبل به صورت تقریبی میدونستم و انتظار داشتم پیرمرد زمانی که با خودش توی دریا تنها میشه، کلی دیالوگ های عجیب غریب با خودش داشته باشه. با خودش دیالوگ داره، ولی عجیب غریب نیست. خیلی ساده و دم دستی با خودش شروع به حرف زدن میکنه و همینش اتفاقا خوبه. به جای اینکه وارد یه فضای سنگین بشه و با حرفای قلمبه سلمبه به هر موضوعی ناخونک بزنه، روی یه موضوع ساده تمرکز میکنه و خیلی ساده ازش حرف میزنه.
قسمتای آخر کتاب با کوسه ها درگیر میشه خیلی جالب بود، پیرمرد میدونه که نهایتا چیزی از کوسه نمیمونه، ولی باز برای دل خودش مجبوره با کوسه ها بجنگه. پایانش هم همراه با پیرمرد که خسته و کوفته پا روی ساحل میذاره، ما هم خسته ایم ولی راضی.

این کتاب بسیار مفهومیه و البته باید بگم که دنبال هیجان و ماجراجویی توی کتاب نباشید .

سلام خسته نباشید لطفا یک نقد کلی درباره کار های همینگوی و معرفی بهترین ترجمه ها انجام بدید.

سلام – برای مطالعه نقد کارهای همینگ‌وی مطلب بسیار خوب نجف دریابندری رو در کتاب پیرمرد و دریا (با ترجمه خود آقای دریابندری) مطالعه کنید.

سلام امکانش نیس که توی سایتتون فضای ذخیره کردن یا نشان دار کردن ایجاد بشه؟
دلم میخواد خیلیاشو سیو کنم

سلام – متاسفانه این امکان در سایت وجود ندارد.

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *