انتشارات متخصصان

هزاران فرسنگ تا آزادی

https://www.iranketab.ir/

کره شمالی تا سال‌های سال سرزمینی ناشناخته بود که هیچ اطلاعاتی از آن به دنیای خارج مخابره نمی‌شد. بعد از جنگ کره و تبدیل آن به کره شمالی و کره جنوبی، دیگر کسی از جزییات درونی کشور کره شمالی خبر نداشت. اخبار این کشور بسیار ترسناک به نظر می‌رسید. در سال‌های اخیر که فرارها از کره شمالی بیشتر و بیشتر شد، کتاب‌های بیشتری نیز درباره وضعیت این کشور روانه بازار شد و حقایق بسیاری را آشکار کرد. کتاب هزاران فرسنگ تا آزادی یکی دیگر از این کتاب‌هاست که فرار از کره شمالی را روایت می‌کند.

‎زندگی هرکس داستان منحصربه‌فردی دارد و شاید همین است که «اتوبیوگرافی» یا همان زندگی‌نامه را به یکی از ژانرهای پرمخاطب تبدیل کرده است. خواندن خاطرات کسی که قهرمان زندگی خودش است و توانسته از کره شمالی فرار کند، همواره و به خودی خود تحسین‌آمیز است.

در قسمتی از متن پشت جلد کتاب هزاران فرسنگ تا آزادی آمده است:

در سئول، اغلب درباره پناهندگانی می‌شنوی که آن‌ها هم مثل من فرار کرده‌اند. حال فهمیده‌ام که کشور ما در واقع زندانی بزرگ است، جایی که بازداشت‌شدگان از بدبختیشان بی‌خبرند، زیرا اولین اولویت آن‌ها همیشه جنگیدن برای زندگیشان بوده است.

‎کره شمالی همواره دوران سختی را پشت سر می‌گذارد اما در سال‌های ۱۹۹۰ این سختی‌ها بی‌اندازه و فلج‌کننده بود. آن زمان، شوروی کمک‌های زیادی به این کشور می‌کرد. رفته رفته این کمک‌ها از بین رفت و قحطی به سراغ مردم آمد. شعار اصلی مردم الان دیگر این بود که «بیایید در روز دو وعده غذا بخوریم» و هرکس هم باید غذای خود را تامین کند. کتابِ هزار فرسنگ تا آزادی روایت‌گر همین روزهای کره‌ی شمالی است.

[ معرفی کتاب: کتاب روایت بازگشت روایت تبعید و تسلی یافتن در هنر ]

هزاران فرسنگ تا آزادی

این کتاب ماجرای فرار موفقیت‌آمیز یون سون کیم است که در هنگام نوشتن خاطراتش ۲۵ سال دارد و در دانشگاه سوگانگ، از بهترین دانشگاه‌های کره جنوبی، درس می‌خواند. تحول شگرفی است که شما در کره شمالی زندگی کنید، با سختی‌های فراتر از حد تصور دست و پنجه نرم کنید، فرار کنید و سپس از در دانشگاه کره جنوبی مشغول درس خواندن شوید.

یون سون کیم در این کتاب از کودکی‌ای می‌گوید که به همراه پدر، مادر و خواهرش در خانه‌شان در کره شمالی پشت سر گذاشته است. از مرگ پدرش و نقشه فرار مادرش که بارها با شکست مواجه شده می‌نویسد و از زندگی در چین، از کمپ پناهندگان و بازجویی‌های مداوم و نهایتاً موفقیتی که به خاطر پشتکارشان به دست می‌آورند. او در اواسط خاطراتش، فقر عجیبی را توصیف می‌کند که پس از مرگ پدر به سراغشان آمده بود:

«بعد از مرگ پدرم، زندگی ما به یک جهنم واقعی تبدیل شد که تنها هدفمان بقا بود. حتی بیمارستان هیچ چیزی نداشت که به بیمارانش بدهد و هیچ کس دیگر از طرف دولت خواربار نمی‌گرفت. من و کئومسان دیگر به مدرسه نرفتیم، زیرا لباس مناسب نداشتیم. از سوی دیگر وقت نداشتیم تا به درس خواندن اختصاص دهیم؛ کل روزمان صرف پیدا کردن چیزی برای خوردن می‌شد. ما سه نفر، من، مادرم و کئومسان، در آپارتمان گوشه عزلت گزیده خودمان را از بقیه قایم کرده بودیم. هر شب، دزدکی به زمین‌ها می‌رفتیم تا برنج و ذرت بدزدیم و بعد به جای دورتری در کوه می‌رفتیم تا دور از چشمان ارتش و مقامات دولتی دانه‌ها را جدا کنیم.

فقر شدید خانواده‌اش بعد از فوت پدر، حتی امکان تحصیل در کره شمالی را برای او غیرممکن می‌کند. آن‌ها حتی دیگر توان تهیه لباس ندارند و حتی گاهی چندین روز بدون غذا می‌ماندند. نویسنده توضیح می‌دهد طبقات محروم‌تر جامعه تا حدی راه پول در آوردن را بلد بودند اما آن‌ها که یکباره دچار ورشکستگی شده بودند برای زنده ماندن، به سختی و مشکلات زیادی دچار می‌شوند. عاقبت برای فرار از گرسنگی، با ریسک بر روی جان و تحمل مشقت فراوان به چین فرار می‌کنند اما در آنجا هم زندگی ساده‌ای در انتظارشان نیست و سال‌ها بدون هویت در خانه کشاورزی زندگی می‌کنند.

درنهایت پس از زمانی طولانی، به این فکر می‌افتند هویتی جعلی فراهم کنند و چندین سال در شانگهای مخفیانه کار می‌کنند و روزگار می‌گذرانند، هر چند همچنان از حق تحصیل و سایر حقوق شهروندی محرومند، تا اینکه مجددا ریسک فرار را به جان می‌خرند و این بار از چین به مغولستان و نهایتاً به کره جنوبی پناهنده می‌شوند.

فرار از کره شمالی، فعالیتی ضد حکومتی بوده و حکمش اعدام است. بنابراین می‌توانید تصور کنید که فشار روانی فرار چقدر زیاد است. اما سون کیم از این کشور فرار کرد تا درباره زندگی در زندانی بزرگ بنوسید. زندانی که اکثر مردمان آن از وضعیت بیرون مرزها و آنچه در دنیای خارج می‌گذرد بی‌خبر هستند. زندانی که زندانیان برای بقا دست به هر کار ممکنی می‌زنند.

گرفتاری ۹ ساله در چین، اسارت مادر در چنگال قاچاقچیان چینی، تحمل گرسنگی و سایر سختی‌هایی که می‌توانید حدس بزنید از جمله موارد این سرگذشت واقعی هستند. اما پس از تحمل این سختی‌ها، دختر جوان وقتی به سئول ‌می‌رسد، تازه از اردوگاه‌های وحشتناک کار کشورش خبردار می‌شود و تصمیم می‌گیرد کتابی در این باره بنویسد تا تمام دنیا از وضعیت مردم در کشور کره شمالی آگاه شوند.

کتاب حاضر نیز تقریباً مانند سایر کتاب‌ها در زمینه کشور کره شمالی است و اگر قبلاً کتاب‌های دیگری در این زمینه خوانده باشید، نکته‌ای خاص درباره آن وجود ندارد. هزاران فرسنگ تا آزادی زندگی‌نامه‌ای معمولی است که در کنار سایر کتاب‌ها می‌تواند گزینه مناسبی برای مطالعه باشد.

[ » معرفی و نقد کتاب: کتاب دختری با هفت اسم – فرار از کره شمالی ]

هزاران فرسنگ تا آزادی

جملاتی از متن کتاب

مهاجرت به من اجازه داد تا بعضی از پروپاگانداهایی را که به خورد ما داده بودند از یاد ببرم و توانستم واقعیت را با چشمان خودم ببینم و قضاوت کنم: سرزمینم زیر سلطهٔ سلسله‌ای خونخوار است. کیم، پدر دوست‌داشتنی ما نیست، او یک ظالم و ستمگر است، گرچه اغلب هموطنانم در کره شمالی راهی برای دیدن واقعیت ندارند. مردم من، کاملاً در دنیایی بسته در انزوا زندگی می‌کنند. نمی‌شود آن‌ها را به خاطر طغیان نکردن سرزنش کرد، زیرا نمی‌دانند چطور عقایدشان را شکل دهند و کاملاً محدوده واقعی بدبختی‌شان را درک نمی‌کنند.

برای من این‌گونه است که خود را اهل تمام سرزمین کره می‌دانم. هر وقت کسی از من می‌پرسد اهل کجا هستم جواب می‌دهم: «اهل کره‌ام.» و اگر بپرسند: «شمال یا جنوب؟» جواب می‌دهم: «هر دو!» فکر می‌کنم این بهترین جواب ممکن است.

بعضی از کره جنوبی‌ها دوست ندارند ما پناهندگان از کمک‌های دولتی و سیستم بهره‌مند شویم. من پاسپورت کره جنوبی و حق رأی دارم. به اندازه هر فرد دیگری این‌جا یک شهروند هستم. اما بعضی افراد،‌ هم جوانان و هم افراد مسن به چشم برابر و مساوی به من نگاه نمی‌کنند. آن‌ها مثل مهاجران جنوب شرق، آسیا، فیلیپینی‌ها یا کامبوجی‌ها، «افراد فقیری» که آن‌ها را بسیار خوار می‌شمارند،‌ با من رفتار می‌کنند.

دسترسی به اینترنت بسیار محدود است و فقط برای اعضای درجه بالای حزب کارگر قابل دسترس است. نگاه کردن برنامه‌های تلویزیون‌های خارجی، تماس با خارج از کشور یا رد و بدل کردن ایمیل با خارجی‌ها به شدت ممنوع است و اگر کسی این کار را انجام دهد مجازاتش زندانی شدن در یکی از اردوگاه‌های کار اجباری بدنام کشور است.

هیچ‌چیز مرا بیش‌تر از این خوشحال نمی‌کرد که پدرم بعد از مدرسه دنبالم می‌آمد. با بلیت‌هایی که به خاطر ارتباطاتی که سر کار داشت گرفته بود، بعضی روزها مرا به سینما می‌برد. او در کارخانهٔ اسلحه‌سازی «بیستم ژانویه» کار می‌کرد؛ کارخانه‌ای که به خاطر یادبود روزی که کیم ایل‌سونگ، پایه‌گذار کره شمالی، از این کارخانه دیدن کرده بود به این اسم نامیده شد. در کره شمالی، نام اغلب ساختمان‌ها تاریخ بودند که به افتخار بازدید رهبران کره شمالی در آن تاریخ نامگذاری شده بودند. سیاست نامگذاری چیزها بعد از تاریخ‌ها، در واقع یکی از شیوه‌های حفظ مکتب فکری پروپاگاندایی بود که سران دولت ما را احاطه کرده بود، اما این موضوعی بود که من خیلی بعدتر فهمیدم.

وقتی برای زنده ماندن می‌جنگی، سخت است دلسوز و مهربان باشی.

این‌جا، احساس می‌کنم اگر به چیزی باور دارم، می‌توانم آن را انجام دهم. این امیدواری بدون پرداخت هیچ هزینه‌ای است. هدف اولیه‌ام گرفتن مدرک کالج و بعد گرفتن فوق‌لیسانس است، گرچه هنوز مطمئن نیستم چه رشته‌ای بخوانم. اما قبل از آن، یک سال در تحصیلم وقفه می‌دهم تا انگلیسی‌ام را قوی کنم. شاید هم با سفر، دنیا را کشف کنم. همچنین در تلاشم بورسیه‌ای برای تحصیل در آمریکا بگیرم. این فرصت بی‌نظیری خواهد بود و خیلی آرزویش را دارم.

به خاطر برادران و خواهران اهل کره‌شمالی‌ام که توانایی صحبت کردن در باره خودشان را ندارند می‌نویسم؛ من به جای آن‌ها می‌نویسم. یک روز مطمئنم که دو کره به هم ملحق خواهد شد. این موضوع فرایندی طولانی و پیچیده خواهد بود. اما اتفاق می‌افتد. برای الحاق شبه‌جزیره کره، ما به کمک کل دنیا نیاز داریم. اما برای یافتن راه‌حل، ابتدا باید ریشه‌های مشکل را درک کنیم.

مشخصات کتاب
  • عنوان: هزاران فرسنگ تا آزادی
  • نویسنده: یون سون کیم
  • ترجمه: زینب کاظم خواه
  • انتشارات: نشر ثالث
  • تعداد صفحات: ۲۰۲
  • قیمت چاپ دوازدهم – سال ۱۴۰۲: ۱۲۰۰۰۰ تومان

نظر شما در مورد کتاب هزاران فرسنگ تا آزادی چیست؟ لطفا اگر این کتاب را خوانده‌اید، حتما نظرات ارزشمند خود را با کافه‌بوک در میان بگذارید. با نظر دادن در مورد کتاب‌ها در انتخاب کتاب به همدیگر کمک می‌کنیم.

[ همراه ما باشید در: کانال تلگرام کافه بوک ]


» معرفی چند کتاب دیگر از نشر ثالث:

  1. کتاب دختر استالین
  2. کتاب رودخانه مه‌آلود
  3. کتاب دریاس و جسدها