کتاب پروژهی خونین او مدارک مرتبط با پروندهى رودریک مکرى، خاطرات کشاورزى هفده ساله است که صبح روز دهم اوت ١٨٩۶ به دلیل ارتکاب به قتل وحشیانه در روستاى کولدوى واقع در بخش راس شایر دستگیر شد.
پشت جلد کتاب پروژهی خونین او چنین آمده است:
گرم مکرى برنت، نویسندهى اسکاتلندى، اولین کتابش، ناپدید شدن آدل بودو را در سال ٢٠١٣ منتشر کرد و جایزهى نویسندهى تازه وارد بنیاد کتاب اسکاتلند را دریافت کرد. دومین کتابش، پروژهی خونین او در سال ٢٠١۶ نامزد نهایى جایزهى بوکر شد و بین پنج نامزد نهایى، پرفروشترین کتاب بود. و بالاخره آخرین رمانش، تصادف در جاده ى آ٣۵، در سال ٢٠١٧ منتشر شد. برنت در نویسندگى شیوهاى خاص خود دارد. در رمان اول و سومش خود را مترجمِ رمانى فرانسوى معرفى کرده و در رمانى که در دست دارید، گردآورندهى یک سرى مدرکِ از پیش موجود. در هیچ کدام از آثارش خود را مولف نخوانده.
پیمان خاکسار – مترجم کتاب – در اکثریت موارد کتابهای خوبی برای ترجمه انتخاب میکند و رمان پروژهی خونین او نیز یک انتخاب عالی است. معرفی چند کتاب دیگر با ترجمه پیمان خاکسار:
کتاب پروژهی خونین او
مکرىِ – نویسنده کتاب -در پیشگفتارى که براى کتاب نوشته است چنین مىگوید:
در بهار ٢٠١۴ پروژهاى را آغاز کردم براى شناخت پدربزرگم، دونالد «ترمپ» مکرى که در سال ١٨٩٠ در اپل کراس متولد شده بود، چند کیلومترى شمال کولدوى. طى تحقیقاتم در بایگانى مرکز هایلندِ اینورنس به چند بریده روزنامه برخوردم که شرح دادگاه رودریک مکرى درشان چاپ شده بود و به کمک آن اُهانلون، مسئول بایگانى آنجا، دست نوشتهاى یافتم که بخش اعظم این کتاب را تشکیل مىدهد.
اشارهى مکرى به بخش اول کتاب است که شرح ماوقع حادثه و اتفاقات پیش از آن به قلمِ قاتل است. خاطراتى که موجب شد پروندهى مک رى بر سر زبان ها بیفتد و از او چهرهاى منفور در اذهان عمومى ساخت.
بخش عظیمى از این خاطرات که سبب شکل گیرى عداوتى میانِ پدر رودریک مکرى و کدخداى روستا، لاکلان مکنزى شد، اشاراتى گسترده به بىعدالتىهاى دوران فئودالیسم دارد، از همین رو به جهت بررسى وضعیت اجتماعىِ مردم اسکاتلند در اواخر قرن هجده نیز مىتواند مفید باشد.
اظهاراتِ کتاب در چندین بخش ارائه شده است:
- اظهاریهها؛ شامل اظهاراتِ جمعى از ساکنین روستا، و پلیس محلى.
- روایت رودریک مکرى؛ در قالب دست نوشتهى او که در سلولش به نگارش درآمده است.
- گزارشهاى پزشکى؛ شرح گزارش پزشکى قانونى و جراحات وارده بر مقتولین.
- سفرهایى در سرزمینهاى مرزى جنون؛ شواهد جمعآورى شده توسط جِى بروس تامسون، جراح مقبم زندان عمومى اسکاتلند در پرث.
- محاکمه؛ اظهارات مظنون و شاهدین، دفاعیه و گزارشى از دادگاه و روند محاکمهى مکرى.
- موخره.
[ لینک: کتاب مارمولک سیاه ]
درباره رمان پروژهی خونین او
رودریک مکرى هفده ساله با آن دانش اندک و ذهنى که هرگز جنون آن براى کسى به اثبات نرسید، خاطراتى را در سلولش به نگارش درآورد که جداى از بُعد مجرمانهاش به شدت بدیع و پرکشش بودند. اگرچه بعدها این دست نوشته به صورت پراکنده و با حذف کلیاتِ پراهمیتش بین مردم اسکاتلند پخش شد و از رودریک غولى منفور ساخت اما جزییاتى که سبب شکل گیرى کینهاى میام دو خانواده و نهایتا انتقامى خونین شد، بخش مهم این دست نوشته را تشکیل میدهد.
دکتر تامسون دراین باره مىگوید:
تنها چالش پیشِ روى مخاطب، دست و پا زدن در میانِ اسامى خاصِ اسکاتلندى بود، که مترجم مىتوانست با نگارشِ به جاى این لغات در پاورقى لذتِ روانتر شدن خوانش کتاب را به خواننده ارزانى دارد.
در انتها مىتوان از این کتاب به عنوان متنى پرکشش یاد کرد. اگر خواهانِ لذتِ به چالش کشیدنِ قوهى قضاوت خود هستید حتما این کتاب را بخوانید.
[ لینک: رمان پشت درهای بسته ]
جملاتی از متن کتاب پروژهی خونین او
مطمئنم پدرم و لاکلان مکنزى مدتها قبل از تولد من با هم دشمنى داشتهاند. از منشا خصومتشان بىاطلاعم چون پدرم هیچ وقت دربارهاش حرف نزده است. این را هم نمىدانم که کدام شان آغازگر این دشمنى بوده، یا این که آیا این کدورت در زمان حیات خودشان شکل گرفته یا ریشه در کینهاى دیرینه داشته. در این نواحى اصلا عجیب نیست که دشمنىها باقى بمانند در حالى که علتشان مدتها پیش از یاد همه رفته. (پروژهی خونین او – صفحه ۲۵)
آقاى گیلیس انسان بسیار درس خواندهاى بود، تحصیلاتش را در گلاسگو تمام کرده بود. به جز خواندن و نوشتن و ریاضیات به ما علوم و تاریخ هم درس مىداد و گاهى بعدازظهرها براىمان قصههایى مىگفت از خدایان و هیولاهاى اساطیر یونان. هرکدام از خدایان اسم داشتند و متاهل بودند و بچههایى داشتند که آن ها هم خدا بودند. یک روز از آقاى گیلیس پرسیدم چه طور ممکن است بیشتر از یک خدا وجود داشته باشد و او در جوابم گفت خدایان یونانى شبیه خداى ما نبودهاند. آنها فقط موجوداتى بودهاند فناناپذیر. وقتى کلمهى اسطوره را به کار مىبریم یعنى چیزى که دربارهاش حرف مىزنیم واقعیت ندارد، قصهاى است براى سرگرمى. (پروژهی خونین او – صفحه ۳۱)
مىدانستم گناهان پدرم، مادر را از ما نگرفته بود، تقصیر گناهان من بود. روى خاک خاکسترى ایستاده بودم و به وعظ آقاى گالبرایت فکر مىکردم و فورا به این نتیجه رسیدم که باید به محض محیا شدن شرایط، منجى پدرم شوم و او را از وضع هولناکى که گناهکارى من باعثش بود نجات بدهم. (پروژهی خونین او – صفحه ۳۵)
در غیاب هرچیزى که حواس را پرت مىکند، آدم حیرت مىکند از این که تماشاى تغییرات اندک در بخش کوچکى از آسمان تا چه حد سرگرم کننده است. (پروژهی خونین او – صفحه ۴۷)
دیدگاه مردم منطقهى ما این است که اگر بداقبالى به سراغ کسى بیاید، هیچ راهى براى فرار از آن وجود ندارد. مثلا اگر یک دسته ماهىگیر از زدن به دل دریا صرف نظر کنند، همان روز تیر سقف خانهى یکى شان کنده مىشود و مىخورد به سرش. به هیچ وجه نمىشود فهمید که بداقبالى به چه شکل بر شانهى آدم مىنشیند و بنابراین هرتلاشى براى مقابله بت تقدیرِ در نظر گرفته شدهى آدم ها بیهوده است. (پروژهی خونین او – صفحه ۷۱)
به نظر من هرکس که اتفاق بدى برایش مىافتد راحت مىتواند یک کلاغ را به خاطر بیاورد که صبح روى پشت بام خانهاش نشسته بوده، ارتباط دادن این دو به هم به هیچ عنوان منطقى نیست. (پروژهی خونین او – صفحه ۷۱)
“اگر گفته بشه چیزى که تو مطمئن بودى اون زمان توى ذهن داشتى واقعا توى ذهنت نبوده چى؟”
با گستاخى به این حماقت خندیدم. “اگر چیز دیگهاى توى ذهنم بوده پس حتما ازش خبر داشتم. وگرنه نمىتوانست توى ذهنم باشه.” (پروژهی خونین او – صفحه ۸۵)
“این یکى از چیزهاییه که خدا براى امتحان ما مىفرسته.”
گفتم: “فکر کنم خدا کارهاى مهم ترى از امتحان کردن ما داره.”
گفت: “پس چرا همچین اتفاقاتى مىافتن؟”
گفتم: “کدوم اتفاقات؟”
“اتفاقات بد.”
گفتم: “کشیش مىگه براى تنبیه ما به خاطر ذات خرابمون.”
پرسید: “نظر تو چیه؟”
چند لحظه مکث کردم و گفتم: “به نظر من هیچ دلیلى پشت این اتفاقات نیست.” (پروژهی خونین او – صفحه ۸۸)
“به نظر من تنها قصد کسى که مىخواد با قوانین آشنا باشه اینه که ببینه حد و حدودشون کجاست و چه طور مىتونه مرتکب خلاف بشه بدون اینکه گیر بیفته.” (پروژهی خونین او – صفحه ۹۹)
متاسفانه مشکل تو برداشتِ غلطه، اگر تو محصول زمین همسایهت رو برداشت نمىکنى به این خاطر نیست که قانون جلوت رو مىگیره. تو محصول اون رو نمىدزدى چون این کار اشتباهه. قوانین رو «نمىبینى» به این دلیل که قانونى وجود نداره، دست کم نه به اون شکلى که تو فکر مىکنى. مثل این مىمونه که بخواى هوایى رو که تنفس مىکنیم ببینى. البته که قانون وجود داره، ولى نمىتونى اون رو ببینى. قوانین وجود دارن چون همگى قبول داریم وجود دارن و بدون اونها هرج و مرج میشه. وظیفهى کدخداى دهکده اینه که این قوانین رو به صلاح دید خودش تفسیر و اجرا کنه. (پروژهی خونین او – صفحه ۱۰۱)
مشخصات کتاب
- رمان پروژهی خونین او
- نویسنده: گرم مکرى برنت
- ترجمه: پیمان خاکسار
- انتشارات: چشمه
- تعداد صفحات: ۲۷۷
- قیمت: ۲۴۰۰۰ تومان
نویسنده مطلب: مهشید موسوی
نظر شما درمورد کتاب پروژهی خونین او چیست؟ آیا شما هم ترجمههای پیمان خاکسار را میپسندید؟ لطفا نظرات خود را در این باره با ما به اشتراک بگذارید.
چند رمان دیگر از نشر چشمه: