موضوع کتاب کتابخانه نیمهشب با عنوان اصلی – The Midnight Library با زبانی ساده و داستانی جذاب سعی میکند ما رو با کتابهای زندگی خودمان روبهرو کند! این روبهرو شدن با کتابهای زندگی خودمان چه معنایی دارد و ما قرار است در این داستان به چه چیزی درگیر شویم؟ مت هیگ در این رمان، روایتگر داستان زندگی نورا در بین مرگ و زندگی است، جایی که او میتواند زندگیهای نزیستهای که در آرزوهای آنها بوده را زندگی کند.
مت هیگ در کتابخان نیمهشب تاثیر دیگران بر زندگی ما، اهمیت چیزهای کوچک در زندگی و یک مسئله مهم پیرامون خودشناسی را در قالب داستان بیان کرده است. داستانی که البته با کتابها سر و کار دارد و خواننده را تشویق میکند به سراغ کتاب و کتاب خواندن برود.
درونمایه و هدف اصلی نویسنده از نوشتن کتاب کتابخانه نیمهشب این است که خواننده با خود فکر کند، اگر در مراحل زندگیاش، در بین دو راهیهایش و انتخابهای حساس، اگر چیز متفاوتی را انتخاب کرده بود چه بر سرش میآمد؟ آیا ما همین میشدیم که هستیم و یا به فرد دیگری بدل میشدیم. در واقع مت هیگ اعتقاد دارد که بین مرگ و زندگی یه کتابخانهست، و در آن کتابخانه، قفسههای کتاب تا ابد ادامه دارند. هر کتاب شانس امتحان کردن یکی از زندگیهایی را به ما میدهد که میتوانستیم تجربه کنیم. تا ببینیم اگر انتخاب دیگهای کرده بودیم، چی میشد… اگر شانس این را داشتیم که حسرتهای زندگی خود را از بین ببریم و کار متفاوتی انجام بدهیم، چه اتفاقی میفتاد.
مت هیگ – Matt Haig نویسنده و روزنامهنگار انگلیسی است که در سال ۱۹۷۵ در شفیلد به دنیا آمد. او وقتی ۲۴ سال داشت به بیماری افسردگی مبتلا شد اما خوشبختانه پس از سالها مبارزه توانست آن را شکست دهد. مت از نحوه مقابله با این بیماری در کتاب حاضر نیز سخن میگوید. او نویسنده کتب برجستهای با عناوین «چگونه زمان را متوقف کنیم؟» و «انسانها» است و یکی از پرفروشترین و موفقترین مؤلفان نیویورک تایمز و آمازون محسوب میشود. اما چیزی که او را متمایز میکند، نحوه برقرار کردن ارتباط عمیق با خوانندگانش است.
در قسمتی از متن پشت جلد کتاب کتابخانه نیمهشب آمده است:
[ » معرفی و نقد کتاب: کتاب انسانها – اثر مت هیگ ]
کتاب کتابخانه نیمهشب
اگر شانس این را داشته باشید که به کتابخانهای بروید و خودتان تمام زندگیهای دیگرتان را ببینید چه اتفاقی خواهد افتاد؟ امکان دارد هر کدام از این زندگیها بهتر از زندگی حال حاضر شما باشند؟ نورا – شخصیت اصلی کتاب – با سوالی این چنینی به سراغ کتابخانهای مرموز میرود که بداند قصه زندگیاش چطور میشد اگر در جایی از زندگی، انتخاب دیگری میکرد و مسیر متفاوتی را طی میکرد. او زندگیای پر از بدبختی و پشیمانی داشته اما در این کتابخانه فرصتی برایش فراهم میشود تا اوضاعش را روبهراه کند.
رمان حاضر، داستانی فانتزی درباره سرگذشت دختری به نام نورا است که از زندگی ناامید و خسته شده و قصد خودکشی دارد. احساس پوچی و بیمصرف بودن نورا را به ستوه آورده است. برادرش جواب تماسهایش را نمیدهد، پدر و مادرش مردهاندو حتی بهترین دوستش مهاجرت کرده است! در چنین شرایطی افکار منفی و ویرانگر سراسر وجود نورا را دربرمیگیرد که نتیجه آن فکر کردن به مرگ و خودکشی است.
اما دقیقاً در جایی میان زندگی و مرگ، روزنهی امیدی را میبیند که با کمک آن میتواند سرنوشتش را تغییر دهد. او به کما میرود و در این عالم با وارد شدن به مکانی تحت عنوان کتابخانه نیمهشب این فرصت را پیدا میکند تا تمام زندگیهایی که میتوانست داشته باشد را مشاهده کند. فرصت خارقالعادهای که برای او پیش میآید این است که میتواند به این سوال پاسخ دهد که «بهترین راه برای زندگی کردن کدام است»؟
نورا که دختری افسرده است احساس میکند در همه دو راهیهای زندگیاش، راه را اشتباه انتخاب کرده است. او حس میکند نتوانسته نه تنها برای خودش بلکه برای هیچکس دیگری هم مفید باشد؛ ماجرا آنقدر ادامه پیدا میکند که نورا شکست را در تقدیر و سرنوشت خود میبیند و تنها راه فرار پیش روی او، رفتن از این دنیا و خودکشی است.
شما با خواندن این رمان به نوعی افسون خواهید شد تا به دنیای دیگری فرار کنید. نویسنده با داستانش این نکته مهم را گوشزد میکند که نباید آثاری را که دیگران بر زندگی ما میگذارند، نادیده بگیریم. همه چیز در زندگی مهم است حتی اگر خیلی کوچک و ناچیز باشد. باید همواره به لحظه لحظه زندگیمان فکر کنیم و آن را تحلیل کنیم و همه احساسات خود را در نظر بگیریم تا مانع خوشبختی خود نشویم.
به هر حال، نورا زندگیهای متفاوتش را در پیش میگیرد و هر کدام را ادامه میدهد. یک بار با پسری که دوستش داشت ازدواج میکند تا ببیند آیا واقعا خوشبخت خواهد شد و بار دیگر محقق میشود و درباره یخچالها تحقیق میکند و زندگی به کل متفاوتی را تجربه میکند. از میان این زندگیهای متفاوت، نتیجه اما یکسان است! نتیجه این است که ما با کتاب زندگی خودمان روبهرو هستیم و باید آن را بنویسیم! زندگی به هر شکلی که باشد ما باید نقشآفرینی آن را برعهده بگیریم و با تمام تصمیمات و فراز و نشیبهایش به راه خود ادامه دهیم.
یک نکته نهایی اینکه، نتیجه و مفهوم کتاب حاضر شاید همان چیزی باشد که از کتاب خواندن انتظار داریم! قبلاً در مطلبی تحت عنوان «چرا باید کتاب بخوانیم؟» پیرامون کتاب و کتابخوانی صحبت کردیم و اشاره کردیم که ما کتاب نمیخوانیم که حرف زدن یا جوابهایمان با بقیه تفاوت داشته باشد، ما کتاب میخوانیم که زندگی و دریافتمان از زندگی با بقیه تفاوت داشته باشد. در واقع دید ما پس از کتاب خواندن گستردهتر و متفاوتتر از سایر افرادی خواهد بود که کتاب نمیخوانند. نویسنده نیز در کتاب کتابخانه نیمهشب میخواهد به همین موضوع برسد؛ به تفاوت دیدگاه و پذیرش این موضوع که زندگی مهم نیست که به چه شکل باشد، مهم این است که ما چطور آن را تفسیر میکنیم.
در این میان فراموش نکنید که رمان از لحاظ ادبی و فرم چندان قوی نیست و شما نباید از کتاب انتظار زیادی داشته باشید. همچنین در بخشهای مختلف کتاب، خواننده احساس میکند با یک کتاب انگیزشی روبهرو است که تکرار حرفهای کلیشهاست اما جذابیت کتاب حاضر شاید برای جوانان و نوجوانان بیشتر باشد و این گروه از خوانندگان احتمالاً ارتباط بیشتری با کتاب برقرار خواهند کرد. همچنین به دلیل محبوبیت کتاب در بازار ایران، چیزی حدود ده ترجمه مختلف از کتاب روانه بازار شده است که فقط باعث تعجب و تاسف است.
[ » معرفی و نقد کتاب: کتاب تولستوی و مبل بنفش – رمانی درباره کتابها ]
جملاتی از متن رمان
حسرت خوردن برای زندگیهایی که تجربهشان نکردهایم ساده است. گفتن اینکه کاش مهارتهای متفاوتی به دست آورده بودیم یا به پیشنهادهای دیگری جواب مثبت داده بودیم آسان است. راحت است آرزو کنیم کاش قبلا بیشتر تلاش میکردیم، اطرافیانمان را بیشتر دوست میداشتیم، در مسایٔل مالی دقت بیشتری به خرج میدادیم، محبوبتر میشدیم، در گروه موسیقیمان میماندیم، به استرالیا میرفتیم، به پیشنهاد قهوه خوردن با کسی جواب مثبت میدادیم یا بیشتر یوگا کار میکردیم. دلتنگی برای دوستانی که نداشتهایم و کارهایی که نکردهایم و کسی که با او ازدواج نکردهایم و فرزندی که به دنیا نیاوردهایم تلاش زیادی نمیخواهد. خیلی سخت نیست که خودمان را از دریچه چشم دیگران ببینیم و آرزو کنیم به همان شکلی بودیم که آنها ما را میبینند. حسرت خوردن و تا ابد در حسرت غرق شدن آسان است.
اگه هدفت رسیدن به چیزی باشه که با ذاتت در تضاده، همیشه شکست میخوری. هدفت باید این باشه که خودت باشی، که مثل خودت رفتار کنی و بهنظر برسی و فکر کنی، که حقیقیترین نسخه خودت باشی. از خودت بودن استقبال کنی. تشویقش کنی. دوستش داشته باشی. برای رسیدن بهش سخت تلاش کنی. وقتی هم کسی مسخرهش میکنه یا بهش دهنکجی میکنه، محل نذاری. شایعات بیشترشون در واقع حسادتن و فقط ظاهرشون رو تغییر دادن. سرت رو بنداز پایین. استقامتت رو حفظ کن.
چیزی که باید درکش کنی اینه: بازی ادامه داره تا وقتی که واقعاً تموم بشه. حتی اگه یه مهره سرباز روی صفحه باشه، هنوز بازی تموم نشده. اگه یکی از بازیکنها فقط یه سرباز و شاه داشته باشه و بازیکن دوم تمام مهرههاش رو داشته باشه، باز هم بازی هنوز ادامه داره. حتی اگه تو اون سرباز باشی – که همهمون همینیم – باید این رو بهخاطر بسپری که مهره سرباز جادوییترین مهره شطرنجه. ممکنه کوچیک و معمولی بهنظر برسه، اما اینطور نیست؛ چون یه سرباز هیچوقت فقط سرباز نیست، مهرهایه که میتونه وزیر بشه. تنها کاری که باید بکنی اینه که به راهت ادامه بدی و بری جلو. خونه به خونه. وقتی هم به سمت دیگه برسی، هر قدرتی که بخوای بهدست میآری.
هیچ زندگیای وجود نداره که توش بتونیم تا ابد غرق شادی محض باشیم. تصور اینکه چنین زندگیای وجود داره، فقط باعث میشه توی زندگی فعلیمون بیشتر احساس غم کنیم.
آدمها هم مثل شهرند. نمیشود بهخاطر چند بخش کمتر جذابشان، بهکل آنها را کنار گذاشت. شاید جاهایی دارند که آدم خیلی ازشان خوشش نمیآید، مثلاً حومه شهر و کوچههای فرعی تاریک و خطرناک، اما بخشهای خوبی هم دارند که حضور در آنها را ارزشمند میکند.
دلتنگی برای دوستانی که نداشتهایم و کارهایی که نکردهایم و کسی که با او ازدواج نکردهایم و فرزندی که بهدنیا نیاوردهایم تلاش زیادی نمیخواهد. خیلی سخت نیست که خودمان را از دریچهٔ چشم دیگران ببینیم و آرزو کنیم به همان شکلی بودیم که آنها ما را میبینند. حسرت خوردن و تا ابد در حسرت غرق شدن آسان است. مشکل اصلی حسرتِ زندگیهایی نیست که تجربهشان نکردهایم. مشکل اصلی خود حسرت است. حسرت است که باعث میشود درخودچروکیده و پژمرده شویم و حس کنیم بزرگترین دشمن خودمان و دیگران هستیم. ما نمیدانیم اگر زندگیمان را به شکل دیگری پیش برده بودیم، وضعیت بهتر میشد یا بدتر. بله، زندگیهای متفاوت هم وجود دارند، اما زندگی ما هم در جریان است و همین جریان زندگی است که باید رویش تمرکز کنیم.
برتراند راسل مینویسد: «ترس از عشق همان ترس از زندگی است و کسی که از زندگی بترسد مردهای بیش نیست.»
زندگی الگوهای متفاوتی داره. ریتم داره. وقتی توی یه زندگی گیر افتاده باشیم، خیلی راحت ممکنه توی خیالاتمون تصور کنیم که زمانهای غمانگیز یا ناراحتکننده یا شکست یا ترسمون نتیجهٔ بودن توی اون زندگی خاصه، که فکر کنیم همهٔ اتفاقات نتیجهٔ اون شیوهٔ خاص زندگی کردنه، نه نتیجهٔ صرفاً زندگی کردن. منظورم اینه که اگه میفهمیدیم هیچ شیوهٔ زندگیای نیست که بتونه ما رو در برابر غم ایمن کنه، همهچیز خیلی سادهتر میشد. فقط باید بفهمیم که غم هم در عمل بخشی از ذاتِ شادیه. نمیشه شادی رو داشت و غم رو نداشت. البته هر دوی اینها برای خودشون حد و اندازهای دارن، اما هیچ زندگیای وجود نداره که توش بتونیم تا ابد غرق شادی محض باشیم. تصور اینکه چنین زندگیای وجود داره، فقط باعث میشه توی زندگی فعلیمون بیشتر احساس غم کنیم.
آدمهای بااستقامت نسبت به بقیه تفاوت ذاتی خاصی ندارن. تنها تفاوتشون اینه که هدف مشخصی توی ذهنشون دارن و میخوان که به اون هدف برسن. توی دنیایی که سرتاسر پر شده از عوامل حواسپرتی، داشتن استقامت ضروریه. این توانایی باعث میشه وقتی بدن و ذهنت به منتهای تحملشون رسیدن، طاقت بیاری، سرت رو پایین بندازی و توی خط خودت شنا کنی؛ بدون اینکه اطرافت رو نگاه کنی و نگران این باشی که چه کسی ممکنه ازت جلو بزنه.
کسی گفت: «شاد باش، عزیزم. ممکنه هیچوقت اتفاق نیفته.» نورا با خود فکر کرد. هیچوقت هیچ اتفاقی نیفتاد. اصل مشکل همین بود.
میتوانی در بهترین رستورانها غذا بخوری، هر کار لذتبخشی را تجربه کنی، در سائوپائولو جلوی بیستهزار نفر آهنگ بخوانی، هزاران نفر تشویقت کنند، به آن سر زمین سفر کنی، میلیونها نفر در اینترنت دنبالت کنند، حتی در المپیک مدال ببری، اما تمام اینها بدون عشق کوچکترین معنایی ندارد.
مشخصات کتاب
- عنوان اصلی: کتابخانه نیمهشب
- عنوان فرعی: یک کتابخانه، بینهایت زندگی
- نویسنده: مت هیگ
- ترجمه: محمد صالح نورانی زاده
- انتشارات: کتاب کوله پشتی
- تعداد صفحات: ۳۵۲
- قیمت: ۲۴۹۰۰۰ تومان
نظر شما در مورد کتاب کتابخانه نیمهشب چیست؟ آیا از کتابهایی که موضوع آنها نیز کتاب و کتابخواندن است استقبال میکنید؟ لطفا نظرات خود را با در میان بگذارید. با نظر دادن در مورد کتابها در انتخاب کتاب به همدیگر کمک میکنیم.
[ همراه ما باشید در: کانال تلگرام کافه بوک ]
» معرفی چند کتاب دیگر از نشر کتاب کوله پشتی: