داستان نویسی

کتاب بازی دروغ

https://www.iranketab.ir/

داستان کتاب بازی دروغ با موضوعی اسراسرآمیز و هیجانی، سرشار از چالش و اتفاقات غیرمنتظره است که خواننده را بسیار سرگرم می‌کند. نکته جالب اینکه داستان با یک راز شروع می‌شود و ما باید تا صفحه پایانی کتاب صبوری به حرج دهیم و آن را کشف کنیم.

در بازی دروغ وارد دنیای دختران نوجوان می‌شویم و با آن‌ها در بازی‌های خطرناک، دوستی و رازهایشان شریک می‌شویم. قوانین این دختران برای بازی که ساخته‌اند ساده اما در عین حال چالشی است. اگر شما هم می‌توانید این سه قانون را به درستی رعایت کنید، در بازی دروغ موفق خواهید شد، در غیر این صورت گرفتار می‌شوید.

بازی دروغ در چند قانون ساده خلاصه می‌شود:

قانون اول: دروغ بگو!
قانون دوم: حرفت را دو تا نکن!
قانون سوم: گیر نیفت!
قانون چهارم: هیچ‌وقت به همدیگر دروغ نمی‌گوییم!

قانون پنجم: بدان کِی باید از دروغ گفتن دست بکشی.

ماجرای رمان، از همان خط اول، مهیج شروع می‌شود اما حفظ این هیجان در سراسر کتاب، کاری بس دشوار است. با این حال نویسنده تمام تلاش خود را کرده تا هم در جاهای مختلف به داستانش هیجان تزریق کند و هم از عنصر غافلگیری استفاده کند تا خواننده را راضی نگاه دارد. در ادامه با معرفی کتاب با ما همراه شوید تا ببینیم آیا داستان کتاب جذابیت لازم را برای جذب خواننده دارد؟

[ » معرفی و نقد کتاب: رمان بخش دی – نشر نون ]

کتاب بازی دروغ

کل داستان کتاب درباره زندگی دروغگوهای کوچکی به اسم کیا، کیت، فاطیما، و آیسا است. دوستانی که همگی در مدرسه شبانه‌روزی تحصیل می‌کنند و با خودشان قرار می‌بندند که آدمای قدرتمند مدرسه را دست بندازند و به اصطلاح شکست بدهند. کتاب با جریان رازآلود پیدا کردن استخوان جسدی توسط سگ شروع می‌شود. در ابتدای کار خواننده به شدت درگیر داستان می‌شود و طبیعتاً سوالات زیادی در ذهن او شکل می‌گیرد.

در ابتدای کتاب بازی دروغ می‌خوانیم:

سگ چیزی را با چنان شدتی از زمین بیرون می‌کشد که به عقب تلوتلو می‌خورد و پیروزمندانه با سمت صاحبش می‌شتابد و آن را جلوی پایش می‌اندازد. زن مبهوت به سگ از نفس افتاده‌اش خیره می‌شود و سکوت چون مد دریا به ساحل برمی‌گردد.

این دخترها طبق قراری که گذشته‌اند هر یکشنبه شب با همدیگر بدون اطلاع به کسی دیگر، به گشت و گذار در شهر میل می‌روند تا آخر هفته قشنگی برای خودشتان ترتیب دهند. در همین گشت و گذار آخر هفت است که اتفاقاتی چالش‌برانگیز برای آن‌ها رخ می‌دهد.

حالا ۱۷ سال از آن زمان گذشته و هر کدام از این چهار نفر زندگی خودشان را دارند. مثلا آیسا که ازدواج کرده، صاحب بچه شش ماهه شده و یا فاطیما که مسلمان شده و اعتقاداتِ خاصِ خودش را دارد. کیت نیز هنوز در شهر میل زندگی می‌کند، جایی که اتفاقات بدی افتاده و روابطی که بخاطر مسائل پیش آمده و رازهایی که نباید افشا شود هر لحظه ممکن است از هم بپاشد.

ناگهان یک شب، به صورت همزمان به گوشی آیسا، تیا و فاطیما پیامی ارسال می‌شود که بسیار ترسناک است!  متن پیام که سحرگاه به دست آن‌ها می‌رسد چنین است: «بهت نیاز دارم.»‌ و مشخص است اتفاق بدی رخ داده که این چهار دوست در آن نقش داشته‌اند.

ا‌ین پیام شوخی‌بردار نیست، بنابراین ایسا همه‌چیز را رها می‌کند، نوزاد دخترش را برمی‌دارد و یک‌راست به سمت سالتن به راه می‌افتد. او مهم‌ترین روزهای زندگی‌اش را در مدرسه شبانه‌روزی‌ای که اطراف آن‌جا بود، گذرانده است؛ روزهایی که هنوز هم سایه‌شان بر دوش او سنگینی می‌کند.‌ ایسا و سه تن از بهترین دوستانش عادت به بازی دروغ داشتند. آن‌ها برای این که دیگران داستان‌های عجیب‌شان را باور کنند، با هم رقابت می‌کردند. اما پس از ۱۷ سال این بازی خطرناک گریبانگیر آن‌ها شده است.

جمع شدن دوباره آن‌ها آن‌طور که فکر می‌کنیم نیست. شعف و شادمانی در کار نیست و فقط ترس و نگرانی است که در فضا موج می‌زند. جسدی پیدا شده که به نحوی به این ۴ نفر ربط دارد و آن‌ها باید این مسئله را حل کنند. اما چطور؟ بعد از بازی دروغ و گفتن هزارن دروغ دیگر چطور می‌توان حقیقت را تشخیص داد؟ اصلاً آیا جسد کشف شده به آن‌ها و مرگ مرموز معلم مدرسه و در ادامه داستان اخراج از مدرسه ربط دارد؟ برای پاسخ دادن به این سوالات باید کتاب بازی دروغ را تا انتها بخوانیم.

[ » معرفی و نقد کتاب: رمان پرده – آخرین پرونده هرکول پوآرو ]

کتاب بازی دروغ

رفتار شخصیت‌های کتاب که اکنون در دهه سوم زندگی‌شان هستند و هر کدام زندگی مستقلی دارند بسیار کودکانه و حتی عجیب است. اما داستان کتاب خوش‌خوان است و حاشیه کمی دارد. مثلاً به غیر از چهار شخصیت اصلی، با تعدادی از شخصیت‌های فرعی هم سر و کار داریم که همه به نوعی در پیشبرد داستان دخیلند و نقش اضافی‌ای در کتاب نمی‌بینیم. البته از این نکته نیز نمی‌توان گذشت که کتاب بی‌اندازه کشدار روایت می‌شود که به صبر زیادی نیاز دار.

اگر بخواهیم درباره کتاب حاضر نظر دهیم، باید قبول کنیم که در بهترین حالت ممکن کتاب متوسطی است. جذابیت داستان و استعاره‌ها و چالش‌های فکری نویسنده در بیشتر مواقع خنده‌دار است. اما به هر حال برای قشر نوجوان که این کتاب در واقع روی آن‌ها تمرکز دارد، می‌توان رمان جذابی باشد. ولی برای کسی که در ژانر جنایی، معمایی، پلیسی کتاب‌های زیادی خوانده جذابیتی در داستان وجود ندارد. با این حال پیشنهاد می‌کنیم اگر به این ژانر علاقه دارید و می‌خواهید داستان روانی بخوانید، گوشه چشمی به کتاب حاضر داشته باشید.

جملاتی از متن کتاب

قفل صفحه را باز می‌کنم، پیام سه کلمه است: بهت احتیاج دارم. ساعت سه صبح است و من بیدار بیدار هستم، روی زمین سر آشپزخانه قدم‌رو می‌روم، ناخن‌هایم را می‌جوم و سعی می‌کنم هوس سیگار کشیدن را از سر بیرون کنم، ده سالی هست که حتی یک نخ هم نکشیده‌ام، اما بعضی مواقع که مضطرب می‌شوم و یا می‌ترسم، فکرش مثل خوره به جانم می‌افتد.

موهای بلندش را از روی صورتش عقب زده، استخوان‌بندی صورتش دقیق معلوم است و خطوط کنار چشمش رد سی‌ودو سال باد و موج دریاست. نوک انگشتانش، کناره‌ها و زیر ناخن‌هایش آغشته به رنگ‌روغن است و چشمانش خیره به آبی تیره مات دست‌نیافتنی و عمیق دریاست. منتظر جواب ماست. اما خوب می‌داند چه جوابی به او می‌دهیم – جوابی که تا این پیام را از او گرفته‌ایم، داده‌ایم. جواب ما دو کلمه است: دارم می‌آیم.

در نهایت هر دوی ما آرام گرفته‌ایم؛ من با کتاب و قهوه‌ام، فریا با خواب و پتویش که تا زیر چانه‌اش بالا کشیده‌ام. صورتش، در نور درخشان ماه ژوئن خیلی‌ معصوم است و من غرق در عشق جوشان‌وخروشان فریا هستم، دردآور و متعجب انگار قهوه‌ام را تماماً روی قلبم ریخته باشند. می‌نشینم و برای لحظه‌ای هیچ‌‌کس نیستم به‌جز مادرش و در این دنیای پر از روشنایی‌ و عشق به‌جز من و فریا هیچ کس دیگری‌ نیست.

زمان می‌تواند هر چیزی را درون خودش حل کند و دوباره به حالت طبیعی‌اش برگرداند.

با دور شدن صدای قطار، آرامش به حومه شهر دوباره برمی‌گردد و می‌توانم دوباره صداهای سالتن را بشنوم – جیرجیرِ جیرجیرک‌ها، صدای پرنده‌ها، صداهای کمباین‌ها که از مزارع اطراف به گوش می‌رسید. همیشه وقتی می‌رسیدم، مینی‌بوس‌های مخصوص مدرسه سالتن با خطوط آبی تیره و روشن، اینجا منتظر ایستاده بودند. حالا همه آن‌ها خالی، گوشه‌ای پارک شده‌اند و خاک می‌خورند. هیچ‌کس اینجا نیست، حتی کیت.

داشتن دوست‌هایی که تا پای مرگ باهم باشید خیلی خوب و عالیه، اما شانس شناختن آدم‌های دیگه رو از خودت می‌گیری. و در آخر ممکنه برات گرون تموم شه.»

خیلی خوشحال بودم که دوست پیدا کرده‌ام، خیلی خوشحال بودم که بینشان جایگاه خودم را دارم و نمی‌دانستم که هر وقت با کیت، تیا و فاطیما هستم در حقیقت در جبهه‌ی دشمن هستم و خیلی زود همه در مقابلم می‌ایستند. و با همه‌ی این‌ها دیوار فقط برای بیرون نگه‌داشتن آن‌طرفی‌ها نیست‌. می‌تواند برای آدم‌های این‌طرف دیوار حکم زندان را داشته باشد.

از دروغ گفتن متنفرم. بچه که بودم از دروغ گفتن لذت می‌بردم تا زمانی‌ که مجبور شدم دروغ بگویم. الان دیگر خیلی‌ به دروغ‌هایم فکر نمی‌کنم، شاید چون خیلی‌ وقت است که نوک زبانم هستند، اما همیشه وجود داشته‌اند، مثل دندانی‌ است که مدام درد می‌کند اما در کنار این درد، هر از گاهی هم تیر می‌کشد.

مشخصات کتاب
  • عنوان: کتاب بازی دروغ
  • نویسنده: روث ور
  • ترجمه: آناهیتا شجاعی
  • انتشارات: نون
  • تعداد صفحات: ۳۹۲
  • قیمت چاپ هشتم – سال ۱۴۰۲: ۲۴۹۰۰۰ تومان

نظر شما در مورد کتاب بازی دروغ چیست؟ لطفا اگر این کتاب را خوانده‌اید، حتما نظرات ارزشمند خود را با کافه‌بوک در میان بگذارید. با نظر دادن در مورد کتاب‌ها در انتخاب کتاب به همدیگر کمک می‌کنیم.

[ همراه ما باشید در: کانال تلگرام کافه بوک ]


» معرفی چند کتاب دیگر با ژانر جنایی – معمایی:

  1. رمان سایه باد
  2. رمان عدالت
  3. رمان جزیره شاتر