کتاب بهترین داستان های کوتاه شامل ۳۴ داستان کوتاه از آنتوان پاولوویچ چخوف است. داستان هایی که بعضی از آن ها بلند و بعضی دیگر بسیار کوتاه هستند. داستان هایی که بین سال ها ۱۸۸۴ تا ۱۹۰۳ توسط این نویسنده بزرگ روسی نوشته شده است.
احمد گلشیری در مقدمه کتاب داستان زندگی چخوف را به صورت خلاصه و بسیار زیبا آورده است که ما را با زندگی و نوع نوشته های این نویسنده بزرگ آشنا می کند. در قسمتی از مقدمه می خوانیم:
چخوف اصولا از همان ابتدای آشنایی با تولستوی، شیفته او بود و آثارش را تحسین می کرد. او تولستوی را ابرمرد می دانست و می گفت تولستوی هیچ گاه پیر نمی شود.
اما چخوف بعد از سفر به جهنم ساخالین نظرش در مورد تولستوی تغییر پیدا کرد به نحوی که در مورد خطاب به سوورین می نویسد:
شما چقدر در اشتباه بودید که به من اندرز می دادید از سفر به ساخالین خودداری کنم. چنانچه در خانه مانده بودم چقدر ناآگاه بودم. پیش از سفر، انتشار سونات کروتز ( اثر تولستوی ) را حادثه ای در ادب روسیه می دانستم اما اکنون برایم مضحک و فاقد ارزش است.
درباره کتاب
همان طور که قبلا اشاره شد این کتاب شامل ۳۴ داستان کوتاه از آثار چخوف است. داستان هایی مثل هزار رنگ، صدف، سالشمار زنده، شکارچی، سوگواری و…
سوگورای ماجرای مرد پیر درشکه رانی است که آخر سر مجبور می شود ماجرای پسرش را برای اسب خود تعریف کند.
یکی از این داستان ها داستان گریشا است که دنیا را از دید یک پسر بچه تپل نقل می کند.
داستانی دیگر، شوخی کوچک است که ماجرای دوستت دارم گفتن به نادنکا حین سورتمه سواری را نقل می کند.
و یا داستان در خانه که در آن پدری تلاش می کند به پسرش بفماند که سیگار کشیدن کار درستی نیست.
در کتاب بهترین داستان های کوتاه یک داستان سه گانه هم وجود دارد که به تریتب : مردی لای جلد، انگور فرنگی و دباره عشق نام دارند.
دل کل این ۳۴ داستان بعضی از داستان بسیار خواندنی و جذاب هستند و بعضی دیگر بسیار خسته کننده هستند. در بعضی داستان های کوتاه اینقد اسم های روسی طولانی به کار برده شده که باید مدام به عقب برگشت و آن ها را مرور کرد. اما به شخصه فکر می کنم داستان های کوتاه جذابیت بیشتری نسب به رمان دارند. البته نه همه رمان ها!! هر کدام از این داستان های کوتاه چخوف را می توان توسعه داد و چه بسا تبدیل به یک رمان خوب کرد. ولی خوبی آن ها این است که داستان کوتاه هستند. توصیه می کنم اگر حوصله خواندن رمان های طولانی و طاقت فرسا را ندارید حتما این کتاب را مطالعه کنید.
قسمت هایی از کتاب
از داستان شکارچی می خوانیم:
اگه تفنگو ازم می گرفتن، می رفتم سراغ قلاب ماهیگیری، اگه ماهیگیری رو ازم می گرفتن، دست هامو به کار می انداختم. تو کار اسب هم بوده ام. وقتی پولی به جیب می زدم راه می افتادم می رفتم تو نمایشگاه اسب. اینو بدون که اگه یه دهاتی ورزشکار شد یا از خرید و فروش اسب سر درآورد دیگه دور شخم زدنو خط می کشه.
از داستان سوگواری می خوانیم:
ایونا کمی جلوتر می رود، خم می شود و خودش را به دست غم می دهد. می بیند که رو کردن به آدم ها و انتظار کمک از آن ها بی حاصل است. کمتر از پنج دقیقه بعد راست می نشیند و مثل کسی که دردی به جانش افتاده باشد سرش را بالا میگیرد و تکانی به افسار می دهد. تحملش دیگر تمام شده. به یاد اصطبل می افتد و اسب کوچک، که گویی منظورش را درک کرده، چهار نعل به راه می افتد.
از داستان شوخی کوچک می خوانیم:
سورتمه مانند تیری که رها شده باشد به حرکت درآمد. باد به سر و صورت مان تازیانه می زد. در گوش هامان می خروشید، پوست مان را خشماگین چنگ می زد و درصدد بود سر از تن مان جدا کند. باد چندان سرعتی داشت که نفس در سینه هامان بند آمده بود. احساس می کردیم شیطان ما را در چنگال خود گرفته و صفیرکشان به طرف دوزخ می برد. چیزهای دور و اطراف مان به نواری طویل و شتابزده تبدیل شده بود… احساس می کردیم دیگر چیزی نمانده که با سر به پایین سقوط کنیم و درست در همین لحظه در گوش نادنکا با نجوا گفتم: دوستت دارم، نادیا!
اطلاعات کتاب
- کتاب بهترین داستان های کوتاه
- نویسنده: آنتوان پاولوویچ چخوف
- مترجم: احمد گلشیری
- انتشارات: نگاه
- تعداد صفحات: ۵۸۴
- قیمت چاپ نهم (۱۳۹۴): ۳۳۰۰۰ تومان