کتاب ترز راکن در مورد زنی به همین نام است که به اجبار با پسرعمهاش ازدواج میکند اما دیگر این شرایط را نمیخواهد و با دوست شوهرش، لارن رابطه برقرار میکند. زولا در پیشگفتار خود توضیح میدهد که هدف او در این رمان «مطالعه خوی و حالتها و نه شخصیتها» بوده است.
حال اینکه منظور ار مطالعه خلق و خوی و حالتها دقیقاً از دیدگاه زولا به چه معناست، باید به مطالعه کتاب و نوشته او بپردازیم. اما به دلیل همین رویکرد جدا و علمی است که ترز راکن را نمونهای از ناتورالیسم میدانند. ترز راکن برای نخستین بار به عنوان نمایشنامهای در سال ۱۸۷۳ توسط شخص زولا اقتباس شد. از آن به بعد بارها به صورت فیلم، مینی سریال تلویزیونی، نمایشهای موزیکال و اپرا اقتباس شدهاست.
ترز راکن را کلید ورود به دنیای امیل زولا و درک آثار او دانستهاند و بسیارانی برای شروع خواندن کتابهای امیل زولا، آن را پیشنهاد دادهاند. خود امیل زولا در مقدمه چاپ دوم این رمان برای نخستین بار کلمه ناتورالیسم را در ساخت ادبیات به کار میبرد و به نوعی مانیفست این مکتب را ارائه میدهد. او مینویسد:
در ترز راکن قصد من مطالعه طبع انسانها بوده و نه منش شخصیت آنها. من شخصیتهایی را انتخاب کردهام که تا بیشترین حد ممکن در سلطه اعصاب و خونشان باشند و هر عمل زندگیشان را، تهی از اختیار، بنابر جبر تنشان انجام دهند. ترز و لوران حیواناتی انسان گونهاند و نه بیشتر. کوشیدم تا جزء به جزء، فعالیت ناملموس امیال استیلای غریزه و اختلالات ذهنیای را که در پی تشنجی عصبی روی میدهد، در این حیوانات بررسی کنم.
در قسمت دیگری از متن پشت جلد کتاب آمده است:
معرفی رمان بزرگ و به یاد ماندنی امیل زولا، کتاب ژرمینال و همچنین کتاب شاهکار را نیز میتوانید در کافهبوک مطالعه کنید.
کتاب ترز راکن
همانطور که اشاره شد، کتاب ترز راکن احوالات زن جوانی است که با پسر عموی خود ازدواج میکند. کامیل، همسر ترز، بیمار و خودخواه است و وقتی فرصتی پیش میآید، ترز با یکی از دوستان کامیل، لوران، وارد رابطهای آشفته و وحشتناک میشود. این رابطه و روایت آن در کتاب زولا بحثهای زیادی به همراه داشت. در سراسر کتاب نیز به زنجیر، قفس، مقبره و گودال اشاره شده که این تصور را ایجاد میکنند که لوران و ترز هر در حالت پشیمانی به سر برده و دچار گناه شدهاند. اما آیا میتوان کاری کرد؟
ترز، دختر یکی از افسران ارتش فرانسه است که پدرش او را به خواهر خود، راکن، میسپارد. او که از کودکی زندگی کسل و یکنواختی با خانم راکن و کامی داشته و تن به ازدواجی داده که شوقی برای او ندارد، خیلی سریع دچار خمودگی و روزمرگی میشود اما ورود لوران رنگ تازهای به زندگی میدهد و با دامن زدن به چنین رابطهای، موجی از عواطف و احساسات مختلف از جمله وحشت، دیوانگی، توهم، هزیان، ندامت، جنون، رنج و عذاب را مرحله به مرحله تجربه میکند.
نویسنده با بیرحمی تمام شرایط اسفباری را برای ترز به تصویر میکشد که تن دادن به این حد از جنون در جهت ارضای نیازهایش کاری غیرممکن به نظر میرسد. در واقع نویسنده همه شرایط را برای تباهی فراهم میکند و بعد نظارهگر تمام تلخی و سیاهی بازیگران این صحنه میشود، تا حدی که دیگر راهی برای رستگاری شخصیتها باقی نمیگذارد. شاید پیام اصلی کتاب ترز راکن چنین باشد:
لازم است بدانیم ترز راکن در محیطی عبوس و مریض احوال رشد یافت. سرکشی دوران کودکی در او رام و کشته شده و او را به فردی مطیع و بیاختیار تبدیل کرد. تا آن زمان که لوران را میبیند و عقدههای درونی و خوی حیوانیاش افسار پاره میکند. نویسنده، ترز و لوران را تابع اعصابشان نشان میدهد که به مانند عروسکان خیمهشببازی بندهای متصل به اعصاب و روان، آنها را به سمتی سوق میدهد که راه بازگشتی از آن وجود ندارد. شهوت در آنها زبانه میکشد و قدرت عقل را زایل کرده است.
** در ادامه مطلب، بخشهای مهمی از داستان کتاب فاش خواهد شد. **
پس از اینکه بین ترز و لوران رابطهای مبتنی بر شور شهوانی افسار گسیختهای شکل میگیرد، این دو در نهایت بیش از پیش گرفتار عرایض حیوانی شده و تصمیم میگیرند برای این که راحت درکنار هم باشند دست به عمل وحشتناکی بزنند. آنها تصمیم میگیرند کامی را به قتل برسانند و لوران مامور انجام این کار میشود. درست از همین نقطه است که تمامی نقشههای آن دو برای خوشبختی، نقشبرآب میشود. از اینجا به بعد است که کتاب ترز راکن یادآور کتابی مانند جنایت و مکافات اثر داستایفسکی است.
اما بعد از قتل به یک باره شور و شهوت آن دو نسبت به هم فروکش میکند و نسبت به هم به شدت سرد میشوند. حال دیگر نفرت جای آن احساسات را میگیرد و از اینجا تا پایان داستان، شرح درخشان شکنجهها و عذابهای این دو گناهکار و جانی بیان میشود. مکافات آنها تمامی ندارد و دنیا به جهنمی تبدیل میشود که در نهایت به جنون و خودکشی آن دو در مقابل دیدگان عمه پیر و زمینگیر، میانجامد.
درنهایت اینکه، امیل زولا هدف خود را از خلق کتاب ترز راکن چنین بیان کرده است:
[ » معرفی و نقد کتاب: رمان ژاک قضا و قدری و اربابش – ادبیات فرانسه ]
جملاتی از متن کتاب
روزهای دلانگیز تابستان، وقتی خورشید با تمام توان خیابانها را تفت میدهد، نوری سفیدرنگ از این شیشههای چرک میگدرد و با بیحالی وارد گذر میشود. روزهای دلگیر زمستان، در صبحهای مهگرفته، شیشهها فقط سایهای تیره بر سنگفرشهای چسبناک میافکنند، سایهای که چرکین و نفرتانگیز است.
شبهنگام، سه چراغ گازی که هر یک درون فانوسی یغور و مربعی قرار دارند گذر را روشن میکنند. این چراغهای گازی از سقف شیشهای آویزاناند و رویش لکههایی به رنگ زنگار بهوجود میآورند که دورشان دایرههای کمنوری سوسو میزند، طوری که هر آن ممکن است محو شوند. در این موقع، گذر چنان هراسانگیز میشود که انگار کمینگاه قدارهبندان است. سایههای بلندی روی سنگفرش گسترده میشوند و دَمی نمناک از خیابان به درون میوزد، گویی دالانی زیرزمینی است که با کورسوی سه شمع مزار روشن شده است.
کشتن موجب ارضای هوسهای پرحرارت و سیریناپذیری شده بود که آن دو، هرچه یکدیگر را تنگ در آغوش میکشیدند، قادر به اقناعش نبودند. گویی جنایت چنان حظ وافری به آنان چشانده بود که دیگر به هم بیمیل و از هم آغوشی یکدیگر متنفر گشته بودند.
وقتی آینده خالی از امید باشد، حالْ تلخی بیزارکنندهای دارد.
زندگی با سستی ملالآوری روال عادیاش را بازیافت و با خمودگی یکنواختی همراه شد که پس از تلاطمهای هولناک سر میرسد.
تندبادها و سیلابهای قدرتمندی در وجودش کاشته شدند که بعدها به شکل طوفانهایی سهمگین سر برآوردند.
خراز پیر، روی بستر مینشست، به چند بالش تکیه میداد و با چشمانی گیجوویج روبهرویش را مینگریست و در هپروت سیر میکرد. مرگ پسرش همچون ضربهای سهمگین بر فرقش فرود آمده بود و انگار هوش از سرش پرانده بود. غرق در ورطۀ دل شکستگی، ساعتهای متمادی، آرام و کرخت، در آن حال میماند. گاهی نیز دچار تشنج میشد و میگریست، شیون میکرد یا هذیان میگفت.
قلباش با هولناکی بیشتری رو به ویرانی میرفت. در وجودش نیرویی منهدمکننده احساس میکرد که او را خُرد میکرد. زندگانیاش یکسر تباه شده بود. تمام محبتها، آن همه دلسوزاندن و تمام جانفشانیهایاش، همگی به طرز موحشی پست و پایمال شده بود. او که تمام زندگیاش را توام با عطوفت و مهرورزی گذرانده بود، در واپسین ساعات، وقتی قرار بود با این باور سرش را زمین بگذارد که با خوشبختی آسودهای زندگی کرده، صدایی بر او بانگ میزد که همه چیز دروغ بوده، همه چیز بزهکارانه بوده. در پس پردهای که دریده شده بود و ورای عشقها و دوستیهایی که خیال میکرد حقیقت دارند، منظری مهیب از خون و فضاحت میدید.
با او همچون دختربچهای مهرورز و نازکدل رفتار کرده بود و چشماناش را مجذوب صحنههایی دروغین کرده بود که شادکامیِ آسودهای را مینمایاندند. او کودک مانده بود، هزاران چیز ابلهانه را با سادهلوحی باور کرده بود، غافل از اینکه حقیقت زندگی غرقه در منجلاب خونین شهوات است. خدا سنگدل بود. باید واقعیت را زودتر به او میفهماند یا میگذاشت با جهالتاش از جهان رخت بربندد. اکنون در حالی میمرد که عشق و دوستی و فداکاری در نظرش خوار شده بود. زندگی جز کُشتن و هرزگی چیزی نبود.
مشخصات کتاب
- عنوان: کتاب ترز راکن
- نویسنده: امیل زولا
- ترجمه: محمد نجابتی
- انتشارات: فرهنگ معاصر
- تعداد صفحات: ۳۱۸
- قیمت چاپ سوم – سال ۱۴۰۲: ۳۵۰۰۰۰ تومان
نظر شما در مورد کتاب ترز راکن چیست؟ لطفا اگر این کتاب را خواندهاید، حتما نظرات ارزشمند خود را با کافهبوک در میان بگذارید. با نظر دادن در مورد کتابها در انتخاب کتاب به همدیگر کمک میکنیم.
[ همراه ما باشید در: کانال تلگرام کافه بوک ]
» معرفی چند کتاب دیگر از ادبیات فرانسه: