کتاب تفریحگاه خانوادگی داستان مشکلات خانوادهای است که در جامعه امروز ترکیه زندگی می کنند. یکتا کوپان، نویسنده کتاب، به کیفیت روابط اعضای یک خانواده با یکدیگر پرداخته و با نگاهی روانشناسانه، مسائل این خانواده و تأثیر مسائل مختلف بر اعضای خانواده و روابط میان آنها را تشریح میکند.
روای این داستان دختری به نام «مزین» است که در کودکی مادرش را در حادثهای از دست داده، از پدر خانواده نیز دل خوشی ندارد و خواهر کوچکش را مسبب مرگ مادر میداند. اما سرانجام در پی بیماری پدر، فرصتی برای پیوند و بهبود روابط خواهران فراهم میگردد اما این فقط داستان سطحی کتاب است و اتفاقات و احساسات بسیار بیشتری در لایههای زیرین داستان در جریان است.
یکتا کوپان، روزنامهنگار و نویسندهی اهل ترکیه، در سال ۱۹۶۸ متولد شد. از او تاکنون چند رمان و داستان کوتاه منتشر شده است. رمان تفریحگاه خانوادگی و مجموعه داستان میان دو شعر. کوپان در جراید ترکیه با نوشتن مقالات ادبی و نقدهای سینمایی فعال است. آثار او تاکنون به زبانهای آلمانی، روسی، بلغاری، عربی، یونانی و فارسی منتشر شده است.
در قسمتی از متن پشت جلد کتاب آمده است:
[ » معرفی و نقد کتاب: رمان زنی با موهای قرمز – اورهان پاموک – ادبیات ترکیه ]
کتاب تفریحگاه خانوادگی
کتاب تفریحگاه خانوادگی روایت دختری به نام مزین، دختر بزرگ یک خانواده ساکن ترکیه است که در کودکی مادرش را از دست میدهد و خواهر کوچکترش را مقصر این موضوع میداند و به همین خاطر از او متنفر است! این رمان تمام عناصر احساسی لازم برای خلق یک کتاب فوقالعاده را دارد: نفرت، حسرت، مادر و مادربزرگی مهربان، پدری فاسد و دختری که از بهشدت از خواهر خودش متنفر است تا اینکه مرگ پدر بهانهای میشود برای رویاروییش با خواهری که به شدت با او در تضاد است.
مزین که در کودکی، دختری سختکوش، منظم و عاشق نقاشی بود، به یکباره با اتفاقی مسیر زندگیاش تغییر میکند. این اتفاق چیزی نیست جز تولد چیدم، خواهر کوچکترش، که از نظر مزین، آمدنش خیانتی است به او. همین اتفاق آغازگر بحران بزرگی در خانوادهی مزین میشود.
در قسمتی از متن کتاب آمده است:
رمان حاضر را میتوان یک اثر روانشناسانه به حساب آورد. از دید مزین، پدر با خیانتهای مکررش به مادر، زندگی را به کام او تلخ کرده است و چیدم نیز مسبب مستقیم مرگ مادر است. از این رو مزین در اولین فرصت خانه را ترک میکند و به شهری دیگر میرود تا برای خود زندگی جدیدی بسازد. پس از سالها که برای مزین سرشار از نفرت و کینه میگذرد، بیماری لاعلاج پدر باعث میشود یک بار دیگر مزین و چیدم در کنار یکدیگر قرار بگیرند و پدر که حالا در بستر بیماری است دیگر نفود و قدرتی بر فرزندانش ندارد. این کنار هم قرار گرفتن اجتنابناپذیز برای مزین و چیدم خاطرات تلخ کودکی را زنده میکند و با گذر زمان حقیقت روابط بین اعضای خانواده در گذشته و حال را آشکار میکند.
در کتاب تفریحگاه خانوادگی حتی وقتی تمام اعضای خانواده و گذشتهای که از آن فرار میکردند، در یک شهرک جمع شدند باز هم درد و رنجشان که به وسعت زندگی است، دست از دامن آنها برنداشته بود. خانواده جان داستان است اما خسته و بیمار، پدر و مادر، مادربزرگ و دوست و دو خواهر و بقیه در هر نقشی که بودند و از هر زاویهای که به زندگیشان نگاه میشد دچار رنج بودند، آنها با رنج خو گرفتهاند.
تفریحگاه خانوادگی، ساده و به دور تکلف، هم بیان رنجهای خودخواسته این خانواده است و هم تصویر تقدیرشان است. ما «با ترسمان زمان را میکشیم. اما ثانیهشمار، بدون ترس، به دویدن ادامه میدهد.»، ترس از دست دادن، ترس تحمل رنج و بار هستی، ترس بیرون آمدن از باور روزها و تغییر، ترس از هدف و حرف زدن. کتاب تفریحگاه خانوادگی داستانی بیپایان است، همانطور که بخش اول و آخرش تکرار شده است.
در درس زندگی مردود شدهایم. آن همه دور خودمان چرخیدیم و بالاخره باز به هم رسیدیم، به کودکیمان، به خاطراتمان، به اینجا.
به طور کلی داستان کتاب ساده و روان است اما متاسفانه شخصیتپردازی شخصیتهای داستان چندان قوی پرداخته نشده است. به عنوان مثال شخصیت مزین و دلیلی که او برای نفرت از خواهرش چیدم دارد آنقدر که باید و شاید دقیق و قابل قبول بیان نمیشود و خواننده مدام با خود فکر میکند این حجم از تنفر قابل قبول نیست. کتاب بسیار پرقدرت شروع میشود و شما منتظر یک پایان بینظیر هستید اما از اواسط کتاب ضعیف میشود.
[ » معرفی و نقد کتاب: رمان موزه معصومیت – ادبیات ترکیه ]
جملاتی از متن رمان
دیرزمانی است گذر کسی به آنجا نیفتاده است. لابهلای کاکتوسهای بنفش، پر بود از علفهای هرز و برگهای خشک. نگهبان دستبهکار شد. علفها را کند و برگها را کناری جمع کرد. گفتم: «نوشتههای روی سنگ محو شده.» آب دبّه را روی سنگ قبر ریخت و جواب داد: «پیش میآید. دفعهٔ بعد که اوستا بیاید، میگویم دستی به سروروی این سنگ بکشد. زمان نوشتهها را پاک میکند. انگار نمیخواهد کسی بفهمد کی زیر این سنگ خوابیده است. شاید هم از سر احترام این کار را میکند.»
صدای کسی را میشنوی که چهرهاش را از یاد بردهای و چهره کسی را به یاد میآوری که صدایش را فراموش کردهای.
زندگی آدم را در کنجی گیر میاندازد. درختی سرشار از اسرار برگهایش را فرومیریزد. کار پیشپاافتادهای که انجام دادهای به جادویی خارقالعاده بدل میشود.
حقیقتی وجود دارد که در روزهای روشن زندگیام نادیدهاش گرفتهام: اگر آدم در زندگی، حتی فقط یک بار، شبی چنان تاریک را تجربه کند، هرگز در باقی زندگیاش نخواهد توانست خود را از چنگال آن تاریکی برهاند.
نفرت زخم عمیقی بود در درونم که هرگز التیام نمییافت. اما دلم نمیخواست به کسی نشانش دهم. ترسو بودم. در خلوتترین جای داستانم پنهان میشدم تا از گزند آن زخم و از بوی مهوعش در امان بمانم.
اُزلم یک دل نه صد دل عاشق سوغوت شده بود. دو سال بعد ازدواج کردند. دو سال دعوا کردند. دو سال هم با هزار بدبختی ادامه دادند و آخرسر هم جدا شدند. تلفنی خبر جداییشان را داد. داشتم میرفتم سر کار. توی ایستگاه اتوبوس بودم. عصبانی بودم که چرا این خبر را تلفنی به من میدهد. داشت گریه میکرد. دلم برایش میسوخت؛ البته نه برای اینکه طلاق گرفته بود، برای اینکه داشت گریه میکرد. سوار اتوبوس نشدم و پیاده رفتم سر کار. ظرف دو روز خودش را جمعوجور کرد. گفت: «جناب بید را فرستادم کارخانه چوببری!» زدیم زیر خنده. گفت: «میشود مدتی پیش تو بمانم؟»
بچه که بودم، از رگبارهایی که یکی دوساعت طول میکشید ذوق میکردم. راههای گلآلود، گودالهای پرآب، حلزونهای راهگمکرده و کرمهایی که از خاک زیروروشده بیرون میزدند بازیچههای خوبی بودند. مادران باقی بچههای شهرک از گلبازی آنها عصبانی میشدند. اما مادربزرگ اعتراضی نمیکرد. میگفت: «بازی با خاک مفید است! کسی که خاک را دوست داشته باشد، انسان را هم دوست دارد!»
اما حقیقتی وجود دارد که در روزهای روشن زندگیام نادیدهاش گرفتهام: اگر آدم در زندگی، حتی فقط یک بار، شبی چنان تاریک را تجربه کند، هرگز در باقی زندگیاش نخواهد توانست خود را از چنگال آن تاریکی برهاند.
اما نمیداند آن حس رهایی را که خیسشدن زیر باران به آدم میدهد نمیتوان جور دیگری تجربه کرد. در آن لحظات احساس میکنی از انسانبودنت خجل نیستی، چرا که تو هم مثل درختان، گلها، سگها، پرندگان، گربهها و مثل همهٔ حیواناتی که میشناسی یا نمیشناسی خیس میشوی. حس میکنی تو هم جزئی از طبیعتی. برخلاف آن دسته از انسانها که با تکبر از پشت پنجره به منظره مینگرند، تو بخشی از آن منظره میشوی. خودپسندی نژاد خود را فراموش میکنی و آزاد همچون یک حشره خودت را در دل طبیعت رها میسازی.
مشخصات کتاب
- عنوان: کتاب تفریحگاه خانوادگی
- نویسنده: یکتا کوپان
- ترجمه: فرهاد سخا
- انتشارات: نشر ماهی
- تعداد صفحات: ۱۷۶
- قیمت چاپ چهارم – سال ۱۴۰۲ : ۹۰۰۰۰ تومان
نظر شما در مورد کتاب تفریحگاه خانوادگی چیست؟ لطفا اگر این کتاب را خواندهاید، حتما نظرات ارزشمند خود را با کافهبوک در میان بگذارید. با نظر دادن در مورد کتابها در انتخاب کتاب به همدیگر کمک میکنیم.
[ همراه ما باشید در: کانال تلگرام کافه بوک ]
» معرفی چند کتاب دیگر از نشر ماهی: