تامس هاردی، داستاننویس و شاعر اهل انگلستان در عصر ویکتوریایی، متاثر از مکتب رمانتیسیسم بود. بسیاری از رمانهای او مربوط به شخصیتهای تراژدیک است که با احساسات و شرایط اجتماعی خود مبارزه میکنند. درست مانند جک دوربیفیلد که در کتاب مشهور هاردی یعنی رمان تس دوربرویل سعی داشت از طبقه اجتماعی خود فراتر رود. کتاب جود گمنان نیز یکی دیگر از آثار غمانگیز تامس هاردی است که در آن سرنوشت افراد توسط نیروهای خارج از کنترلشان رقم میخورد.
تامس هاردی در کتاب جود گمنام به این سوال اساسی میپردازد که آیا میتوان «سرنوشت» فردی را تغییر داد؟ آیا میتوان با چیزی که برای انسان مقدر شده است جنگید و سرنوشت دیگری برای خود رقم زد؟ در این کتاب سرگذشت، پسری به اسم جود را میخونیم که تمام تلاشش را میکند تا با تغییر عوامل موثر در زندگیاش، به جایگاهی برسد که فکر میکند لایقش است.
کتاب جود گمنام در طی یک قرن گذشته بارها تفسیر شده است و بحثهای ادبی و اجتماعی زیادی برانگیخته است. این رمان را میشود واجد تمام خصوصیات یک رمان کلاسیک دانست. رمانی که نسل به نسل خوانندگان بیشتری را به سمت خود کشانده و طرفداران خود را حفظ کرده است.
میگویند دی. اچ لارنس – یکی از تحسینکنندگان همیشگی تامس هاردی – در برخورد با کاراکترهای کتاب «جود گمنام» چنان متحیر شد که در «پژوهشی درباره تامس هاردی» کوشید تا امیال این کاراکترها را بررسی کند. تری ایگلتون، منتقد و نظریهپرداز مارکسیست، بعدها در مقدمه خود بر ویراست سال ۱۹۷۴ این رمان، خوانش ساده و سنتی لارنس از این رمان بهمنزلۀ «تراژدی یک پسر منحرف روستایی» را رد کرد و در عوض واکاوی پسزمینه اجتماعی آن را توصیه کرد. زیرا که بهزعم او این خوانش از رمان قادر بود که ستیز بین آرمانگرایی و واقعگرایی حاضر در اثر هاردی را حل و فصل کند.
[ » معرفی و نقد کتاب: کتاب درک یک پایان – ادبیات انگلستان ]
کتاب جود گمنام
داستان رمان در قرن نوزدهم جریان دارد، یعنی درست زمانی که اروپا در میانهٔ انقلاب صنعتی بود، اما این دوره، همچنین دورهایست همراه با تسلط فرهنگ و سنتهای قدیمی و دست و پاگیر و مهمتر از همه، دورهٔ تسلط کلیسا و باورهای شدید مذهبی بر افکار و زندگیهای مردم است. جود فاولی شخصیت اصلی کتاب، یتیم خردسالی است که با عمهاش زندگی میکند و آرزوی بزرگش رفتن به شهر خیالانگیزش – کرایست مینستر – و دنبال کردن الهیات در این دانشگاه است. این رویای کودکانه تا جوانی همراه جود است.
حضور آموزگاری موقت در زندگی جود، باعث ایجاد این رویای شیرین و بزرگ در ذهن او میشود. کرایستمینستر برای جود، فقط یک شهر معمولی نیست، این شهر معدن دانش و تاریخ و تمدن است. به طوری که جود تمام نوجوانی را با این آرزو زندگی میکند که روزی به کرایستمینستر برود و درس بخواند اما مانعی مثل پول سر راهش قرار دارد.
صحنه ابتدایی کتاب درباره رفتن آموزگار جود است. یعنی درست لحظهای که در آن آموزگار از تحصیلات عالی و در ادامه به خدمت کلیسا درآمدن برای جود صحبت میکند. جود شاید این صحبتها را خوب درک نکند، اما از رفتن آموزگارش بسیار ناراحت است. در قسمتی از متن کتاب جود گمنام آمده است:
آموزگار بهلحنی مهربان پرسید: «جود، ناراحتی از اینجا میرم؟» اشک در چشمان پسرک حلقه زد، چون از جمله شاگردان روزانه نبود که به شیوهای خالی از احساس و با تصورات خیالانگیز به زندگی آموزگار نزدیک میشوند؛ از کسانی بود که در طی خدمت او در کلاسهای شبانه حضور یافته بود. حقیقت را باید گفت: شاگردان عادی در این لحظه مانند بعضی از حواریون تاریخی، دورادور ایستاده بودند و هیچ شوق و رغبتی به عرض خدمت نشان نمیدادند. پسرک با ناشیگری کتابی را که در دست داشت و آقای فیلوتسن آن را به عنوان یادگاری به او داده بود گشود، و گفت که از رفتنش متاسف است.
حال که رفتن به دانشگاه به تعویق افتاده، جود، درگیر دختری به نام آرابلا میشود که ادعا میکند از جود حامله شده است. زیبایی و اغواگری آرابلا باعث میشود، شخصیت اصلی داستان درگیر گرفتاریهای ریز و درشت شود و رفتن به دانشگاه را از یاد ببرد. آرابلا با اینکه جود را فریب داده بود تا با او زندگی کند، بعد از مدتی او را ترک میکند. رویای تحصیلات عالی دوباره در جود زنده میشود اما خیلی زود، جود عاشق دخترعموی خود، سو میشود. عشقی اثیری که سراسر وجودش را دربرمیگیرد. حال دو راهی سخت زندگی شخصیت اصلی داستان، عشق جسمانی به آرابلا و یا عشق به سو که بسیار روشنفکر و آزادیخواه است.
متن پشت جلد کتاب، داستان کتاب را به شکل خلاصه چنین بیان کرده است:
جود فاولی، مردی که تلاشهای بیشمارش برای پیشرفت و ادامه تحصیلات در دانشگاه با شکست روبهرو شده، دیگر با خود فکر میکند آرزویی ندارد جز اینکه «سرمشقی شود برای مردم تا بدانند که چکار نباید بکنند.» او دیر میفهمد «کسی که میخواهد شانس این را داشته باشد که در زمرهی بزرگان قوم درآید باید آدمی سرد و بیاحساس باشد و جز به منافع خود به چیزی نیندیشد.» شاید در پایان کتاب با خود بگوییم انگار آدمهای خودخواه، موفقتر و آسودهترند.
اما جود از این جهت گمنام است که خاستگاهش نامعلوم است. بدون توجه به فهم خواستههایش تقلا میکند و بدون اینکه هیچ اثری بر جهان بگذارد گرفتار بازی سرنوشت میشود. کشمکش درونی شدیدی او را گرفتار خود کرده و نمیتواند یا تمام و کمال آدم خوبی باشد و یا برعکس، غرق در لذت دنیوی و آغوش آرابلا شود. جود گمنام است چون هم درگیر دنیا و هم درگیر آینده رویایی خود و خدمت به کلیسا است.
تامس هاردی در رمان جود گمنام تصویری انتقادی از جامعه طبقاتی انگلستان قرن نوزدهم به دست میدهد. جامعهای که نظام تبعیضآمیز حاکم بر آن آدمی از جنس و طبقه جود را در خود اسیر میکند و به چنین قشری اجازه پیشرفت نمیدهد. جود در این رمان هم قربانی غریزه است و هم قربانی فرهنگ حاکم و چارچوبهای سفت و سخت آن و اینها همه جود را در موقعیتی تراژدیک و فاجعهبار قرار میدهد.
[ » معرفی و نقد کتاب: رمان عقل و احساس – ادبیات انگلستان ]
جملاتی از متن رمان
اما این احساس چیزی گذرا بود و چندی که گذشت آرابلا در روحش اظهار وجود کرد. چنان راه میرفت که گویی احساس میکند با جود دیروزی فرق دارد.
اما افسوس که میل به تصنع در خمیره و سرشت بعضیهاست، و به اولین نگاه شیفته تقلید میشوند. بههرحال، شاید هم این عیب بزرگی نباشد که زنی بخواهد گیسوانش را بیشتر از آنچه هستند جلوه دهد، و تصمیم گرفت دیگر به این موضوع نیندیشد.
جود، جداً لحظهای که تو خواسته باشی بهموجب یک مهر دولتی دوستم بداری و من اجازه بیابم که مثل یک وسیله شخصی مورد عشق و علاقهات باشم، احساس دلزدگی خواهم کرد… اوف، چقدر وحشتناک و حقیر! هرچند که آزاد هستی.
اما آوردن بچه به این دنیا فاجعه وحشتناکی است! آنقدر وحشتناک که من گاهی اوقات شک میکنم در اینکه حق داشته باشم این کار را بکنم!
من واقعاً برایش میمردم، ولی حاضر نبودم به نام قانون به او زور بگویم. آنطور که میفهمم، خیال میکنم رفت پیش معشوقش. نمیدانم چه میخواهند بکنند. ولی هرچه باشد، به هر حال، از موافقت کامل من برخوردار است.
صاحبخانه که قصه احوالشان را شنیده بود شک داشت در اینکه اصولاً ازدواج کرده باشند، بخصوص که غروب روزی آرابلا را دیده بود که در حال مستی جود را بوسیده بود؛ و میخواست به آنها اخطار کند که خانه را تخلیه کنند، تا اینکه تصادفاً صدایش را درحالی شنید که با الفاظی رشت به جود میپرید و متعاقب آن لنگه کفشی را دید که برایش پرتاب کرد، و نشان ازدواج درست و معتبر را در این طرز رفتار دید و به این نتیجه رسید که نه، مردم محترمی هستند، و دیگر چیزی نگفت.
کمکم میدید که حیات شهر همچون کتابی است درباره بشریت؛ چیزی بسیار تپندهتر و متنوعتر و مجملتر از حیات روحانی.
این جوانان هنگامی که از او میگذشتند حتی او را نمیدیدند، یا سخنانش را نمیشنیدند. از او طوری میگذشتند که انگار از کنار جام پنجرهای میگذرند و از پشت شیشه اشیاءِ آشنا را میبینند. آنها در نظر او هر چه بودند، او در نظر آنها و برای آنها وجود نداشت.
جود در پرتو روشنایی بامدادی، درحالی که یار را در کنار خویش احساس می کرد راهی را که چند ساعت پیش در تاریکی پیموده بود در پیش گرفت و به پای تپه رسید. در اینجا از آهنگ گامها کاست، و سپس ایستاد. اینک در نقطهای بود که نخستین نگاه را از او ربود. آفتاب تازه برآمده بود و احتمال نداشت که کسی پیشتر از آنجا گذشته باشد. زمین را نگاه کرد، و آه کشید. از نزدیک که نگاه کرد جای پاهاشان را آنگاه که ایستاده و شانه به شانه هم بودند، دید. اکنون آرابلا اینجا نبود و قلم خیال بر این بافته طبیعت چنان تصویری از حضور گذشته او پرداخت که خلئی در درونش دهن گشود که با هیچ چیز پرشدنی نبود. بید هرس شدهای در همان نزدیکی بود، و این بید اکنون با هر بید دیگری در جهان فرق داشت. اکنون منتهای آرزوش این بود که بتواند این شش روزی را که در میان آمده بودند از سر راه بردارد و نابود کند تا از نو با او دیدار کند، حتی اگر بنا بود که هفتهای بیش زنده نماند.
مشخصات کتاب
- عنوان: کتاب جود گمنام
- نویسنده: تامس هاردی
- ترجمه: ابراهیم یونسی
- انتشارات: فرهنگ نشر نو
- تعداد صفحات: ۵۲۴
- قیمت چاپ هشتم – سال ۱۴۰۲: ۳۶۰۰۰۰ تومان
شما در مورد کتاب جود گمنام چه فکری میکنید؟ لطفا اگر این کتاب را خواندهاید، حتما نظرات ارزشمند خود را با کافهبوک در میان بگذارید. با نظر دادن در مورد کتابها در انتخاب کتاب به همدیگر کمک میکنیم.
[ همراه ما باشید در: کانال تلگرام کافه بوک ]
» معرفی چند کتاب دیگر: