داستان نویسی

کتاب خاطرات پس از مرگ

https://www.iranketab.ir/

کتاب خاطرات پس از مرگ براس کوباس که در سال ۱۸۸۰ منتشر شد اثر ماشادو د آسیس نویسنده برزیلی است که در سال ۱۹۰۸ درگذشت. در خانواده‌ای فقیر به دنیا آمد خیلی زود قلم به دست گرفت و کتاب‌های زیادی از خود به جا گذاشت. ماشادو از سال که ۱۸۹۷ که فرهنگستان برزیل تاسیس شد تا زمان مرگش ریاست این موسسه را بر عهده داشت.

«من نویسنده ای فقید هستم اما نه به معنای آدمی که چیزی نوشته و حالا مرده بلکه به معنای آدمی که مرده و حالا دارد می‌نویسد.»

ماشادو د آسیس با این تمهید هشیارانه و بی‌مانند راوی این زندگی‌نامه را آزاد می‌گذارد تا فارغ از دغدغه‌های آدمی زنده زندگی خود را روایت کند و روایت این زندگی فرصتی می‌شود تا نویسنده تیزبین و متفکر با زبانی آمیخته به طنزی شکاکانه زیر و بم وجود آدمی عواطف و هیجانات بلندپروازی‌ها و شکست‌ها و پیروزی‌های او را از کودکی تا دم مرگ پیش روی ما بگذارد و پرسش‌هایی ناگزیر را در ذهنمان بیدار کند.

در قسمتی از پشت جلد کتاب آمده است:

کتاب خاطرات پس از مرگ بعد از انتشار به زبان انگلیسی در شمار صد رمان بزرگ جهان جای گرفت و نویسنده آن امروز بزرگ‌ترین نویسنده امریکای لاتین در قرن نوزدهم و به عقیده برخی منتقدان، مثل سوزان سانتاگ، بزرگ‌ترین نویسنده این قاره در دو قرن اخیر به شمار می‌رود.

ترجمه خوب این کتاب توسط عبدالله کوثری انجام شده است که کتاب‌های بسیار زیاد و تاثیرگذاری از ادبیات لاتین ترجمه کرده است. از جمله دیگر ترجمه‌های کوثری می‌توان به این موارد اشاره کرد:

کتاب خاطرات پس از مرگ

اولین جملاتی که کتاب خاطرات پس از مرگ براس کوباس با آن آغاز می‌شود چنین است:

این، نوشته آدمی‌ست که دیگر مرده. من این کتاب را با قلم نشاط و مرکب مالیخولیا نوشتم و خودتان می‌توانید حدس بزنید که از این پیوند چه معجونی به بار می‌آید. علاوه بر این، آدم‌های جدی و متین در این کتاب به جنبه‌ای از رومانس ناب می‌رسند، حال آنکه جماعت سبکسر و کله‌پوک از رومانس معهود خودشان اثری در آن نخواهند یافت.

بعید می‌دانم تا حالا با کاراکتر رمانی مواجه شده باشید که بعد از مرگش، داستان زندگی‌اش را تعریف کند. در دنیای ادبیات ما دانته را داریم که به جهان پس از مرگ سفر می‌کند اما دانته به عنوان یک آدم زنده این سفر را انجام می‌دهد ولی در این کتاب شخصیت اصلی مرده است و به قول خودش حال که مرده است، هیچ شرمی از بیان کردن آنچه کارهایش ندارد. بنابراین راوی این کتاب فارغ از داوری زندگان و فراتر از جایگاه آن‌ها، داستان زندگی خودش را روایت می‌کند. روایتی طنزآمیز، آکنده از کنایه، با رگه‌هایی از فلسفه و سیاست و ادبیات؛ و درعین حال، روایتی ساده و دوست‌داشتنی.

بیشتر از هرچیزی، انتخاب راوی که از قضا بسیار هم شوخ‌طبع و طناز است و همچنین فرم و ساختار داستان است که خواننده را تحت تأثیر قرار می‌دهد. در واقع می‌توان این‌طور گفت که فرم این داستان بر محتوای آن ارجحیت دارد. در کنار همه این مسائل سراسر کتاب آکنده از مرگ است اما به شکلی متفاوت زندگی هم در آن دیده می‌شود!

کتاب خاطرات پس از مرگ در فصل‌های کوتاه نوشته شد است. نویسنده گاهی به خواننده دستور می‌دهد که به فصل‌های قبل بازگردد و مثلا فلان چیز را دوباره بخواند، حتی گاهی دستور می‌دهد بین دو جمله‌ی اول فلان فصل این را هم اضافه کند. در واقع راوی نه‌تنها سعی ندارد خواننده را راضی نگه دارد، بلکه از او ایراد هم می‌گیرد و قضاوتش می‌کند.

ماشادو د آسیس این کتاب را در حالی که بیمار بود برای همسرش می‌خواند و او یادداشت می‌کرد اما لحن و ساختار کتاب به شکلی مدرن و به روز است که فکر می‌کنید از مشغول مطالعه کتابی معاصر هستید! می‌توان گفت کتاب یکی از جذاب‌ترین‌ها در سبک اتوبیوگرافی است (به قول سوزان سانتاگ، این کتاب در ذات خود بی‌داستان است)، چون کسی تا نمیرد بعید است بتواند راجع به زندگی‌اش به جمع‌بندی برسد اما این کتاب خاطرات پس از مرگ است! لحن کتاب با افزایش سن نویسنده از لحن شوخ و شنگ و سرعت جوانی فاصله می‌گیرد و به مرور به لحنی کند و آرام تبدیل می‌شود که هوشمندی خاصی در آن دیده می‌شود! نحوه ارتباط گرفتن نویسنده با مخاطب کتاب بسیار پست مدرن است که در زمان خودش بسیار جالب توجه است. از تمام مسائلی که در زندگی برای راوی اتفاق افتاده یک تکه کوچک وجود دارد و البته با بیانات و توصیفات و زاویه دید بسیار جالب و خلاقانه روایت شده است.

همان‌طور که احتمالا می‌دانید رئالیسم جادویی سبکی است که از ادبیات آمریکای لاتین آمده است و بیشتر کتاب‌های آن‌ها با همین سبک نوشته شده است اما در این کتاب خبری از جادو نیست و در واقع سبک این کتاب را می‌توان رئالیسم روانشناختی در نظر گرفت.

[ معرفی کتاب: کتاب گزارش محرمانه – نشر مروارید ]

کتاب خاطرات پس از مرگ

جملاتی از کتاب خاطرات پس از مرگ

یکی از عموهایم، کشیشی برخوردار از همه‌ی مزایای آن لباس، اغلب می‌گفت عشق به افتخار دوروزه‌ی دنیا مایه‌ی تباهی روح آدمی می‌شود، روح آدم باید مشتاق افتخار ابدی باشد. و عموی دیگرم که افسر هنگ پیاده نظام بود در جوابش می‌گفت: عشق به افتخار چیزی کاملا انسانی، و بنابراین اصیل‌ترین خصلت آدم است.

باور کنید، به یاد آوردن مکافاتش کمتر است. مبادا به خوشبختی دَم دل خوش کنید، قطره‌ای زرداب تلخ در این خوشبختی هست. وقتی زمان گذشت و آن جوش و خروش تمام شد، آن وقت است که آدم از ماجرا لذت می‌برد، چرا که از این دو توهم، توهمی که دچار شدن به آن عذاب کمتری دارد، بهتر است.

چند سال درست مثل یک لحظه است! چرا می‌خواهی باز زنده بمانی؟ تا همین‌طور ببلعی و بلعیده بشوی؟ از این نمایش، از این تقلا سیر نشدی؟ تو بارها و بارها هدیه‌هایی از من گرفته‌ای که زشتی و عذابشان از همه‌ی هدایا کمتر بوده: روشنی صبح، اوهام دلپذیر تاریکی، آرامش شب، چهره‌ی زمین و آخر از همه خواب، بزرگترین هدیه‌ی من به انسان. ابله بیچاره، دیگر چه می‌خواهی؟

اولین بار بود که مردن آدمی را می‌دیدم. مرگ را فقط از گفته‌های این و آن می‌شناختم. فوق فوقش آن را در چهره‌ی سنگ شده‌ی جسدی در راه گورستان دیده بودم، یا پیچیده در آرایه‌هایی که آموزگاران تاریخ باستان بر آن پوشانده بودند، مرگ خدعه‌آمیز قیصر، مرگ پاکبازانه‌ی سقراط، مرگ سرافرازانه‌ی کاتو. اما این ستیز نهایی میان بودن و نبودن، نفس مرگ است در کنشی دردناک، فشارنده و تشنج‌آور و بی‌بهره از هر آرایه‌ی سیاسی و فلسفی، مرگ کسی که دوست می‌داری. هیچ‌وقت با چنین چیزی روبرو نشده بودم. گریه نکردم. خوب یادم هست که اصلا گریه نکردم. چشمهام بی‌حالت بود و بُلْه، گلویم گرفته، ذهن‌ام گیج و حیران. چی؟ موجودی به آن نجابت، به آن سربراهی، به آن پاکی، کسی که هیچ‌وقت اشک رنجیدگی به چشم کسی نیاورده بود، مادری سراپا محبت، همسری بی‌غل و غش، می‌بایست این‌جور بمیرد، تباه‌شده، جویده شده زیر دندان تیز مرضی بی‌شفقت؟ این همه به نظرم نابه‌جا و نامعقول می‌آمد.

صراحت فضیلتی است که بیش از هرکس برازنده‌ی آدم مرده است. در دوران حیات، چشم‌های فضولِ افکار عمومی، تعارض منافع، جدال بی‌امان حرص و آز ، آدم را ناچار می‌کند ژنده پاره‌های کهنه‌اش را مخفی کند، وصله‌ها و شکاف‌ها را از این و آن بپوشاند، و افشاگری‌هایی را که پیش وجدان خودش می‌کند، از عالم و آدم پنهان نگاه دارد. بزرگترین امتیاز این کار وقتی معلوم می‌شود که آدم در عین فریب دادن دیگران خود را هم فریب می‌دهد و به این ترتیب خودش را از شرمساری، که وضعیت بسیار عذاب‌آوری است و همچنین از ریاکاری که از معایب بسیار زشت است، معاف می‌کند. اما در عالم مرگ، چقدر چیزها متفاوت است، چقدر آدم آسوده است! چه آزادیی! چه شکوهی دارد آن دم که خرقه را دور می‌اندازی، پیرهن پر زرق و برق را به مزبله پرت می‌کنی، خودت را لایه به لایه باز می‌کنی، رنگ و بزک را می‌شویی، و رک و راست اعتراف می‌کنی که چه بودی و چه نتوانستی باشی. آخر، از همه چیز گذشته، نه همسایه‌ای داری، نه دوستی، نه دشمنی، نه آشنایی، نه غریبه‌ای نه مخاطبی، مطلقا هیچ. همین که پا به قلمرو مرگ می‌گذاری نگاه نافذ و قضاوتگر افکار عمومی قدرتش را از دست می‌دهد. البته انکار نمی‌کنم که این نگاه گاهی اوقات به این‌طرف هم سر می‌کشد و داوری خودش را می‌کند، اما ما آدم‌های مرده، چندان اهمیتی به این داوری‌ها نمی‌دهیم. شما که زنده‌اید باور کنید، در این دنیا هیچ‌چیز به وسعت بی‌اعتنایی ما نیست.

مشخصات کتاب
  • کتاب خاطرات پس از مرگ براس کوباس
  • نویسنده: ماشادو د آسیس
  • ترجمه: عبدالله کوثری
  • انتشارات: مروارید
  • تعداد صفحات: ۲۹۵
  • قیمت چاپ دوم: ۳۹۰۰۰ تومان

👤 نویسنده مطلب: زهرا محبوبی – نگار نظری

نظر شما در مورد کتاب خاطرات پس از مرگ براس کوباس چیست؟ اگر این کتاب را خوانده‌اید، آیا آن را به دوستان خود پیشنهاد می‌کنید؟ لطفا نظرات خود را با ما در میان بگذارید.

[ لینک: اینستاگرام کافه‌بوک ]


» معرفی چند کتاب خوب دیگر:

  1. کتاب خانواده‌ی پاسکوآل دوآرته
  2. کتاب خاطرات سوگواری
  3. کتاب آئورا