کتاب خروس داستان بلندی از ابراهیم گلستان است که ابتدا در سال ۱۳۷۴ در انتشارات روزن در نیوجرسی و لندن و سپس در سال ۱۳۸۴ در انتشارات اخترانِ تهران منتشر شد. گلستان این کتاب را پیش از انقلاب نوشته بود اما گویا بعد از انقلاب متوجه میشود که داستانش را بدونِ اجازهی او و با حذف و سانسورِ بخشهای زیادی از آن در مجله لوح منتشر کردهاند. او در دو نامه شکایت خود را مینویسد و سپس برای چاپ و انتشار کتاب به طور کامل اقدام میکند.
بهتر است این جریانات، نحوه شکلگیری و انتشار این اثر را از زبانِ خود ابراهیم گلستان که در ابتدای همین کتاب، دربارهاش برای مخاطب توضیح داده است بخوانید:
این داستان؛ «خروس»، در روزهای آخرِ سال ۱۳۴۸ و تابستان ۱۳۴۹ نوشته شد. بعد از آنکه داستان درازتری را به نام «هارهار» نوشته بودم. در هر دو این داستانها قصدم نمودن دید و شناختم از روزگار حاضر و حاکم بود. اما برای نمایاندن تمام آنچه دیده بودم، و میدیدم نشان دادنش ضروری بود، در این دو قصه گسترشی درخورند نمیشد داد هرچند روزگار را در آنها فشردهتر مینمایاندی. تنوع مردم، تنوع برداشتها و خواستها و جهتهاشان حاجت به هیئت و به قالب دیگر داشت. فیلم «گنج» و بعد، قصه نوشتن آن را درآوردم. و از این قرار، بعد آن دو تا نوشته دیگر را کنار گذاشتم تا چند سال بعدتر نشریهای که طی چندین سال تنها چهار پنج شماره بیرون داد، شاید هم کمتر، چند تکه از کتاب خروس را پیش از دوباره خواندنی که نویسنده کرده باشد به چاپ آورد – با تاکید بر همین نکته، و با قید اینکه آن نوشته نهایی نیست. بعد، دستی را که میخواستم در آن ببرم بردم اما قصدی برای نشر آن و هر نوشته دیگر نداشتم. و قصه دور رفت از ذهنم. و سالهای سال هم رفت، تا چند روز پیش که یک نسخه از مجموعهای به دست من آمد که در ایران به تازگی درآوردهاند از چند قصه کوتاه به عنوان حاصل ده سال دوران انقلاب. در آن میان کتاب خروس هم بود. داستانی که نه محصول سالهای پس از انقلاب بود و نه کوتاه. اما در آن میانه منقلب شده، با جملهها و کلمههای دگرگون شده، از میان برده، بی ذکر اینکه چنین کردهاند و نویسندهاش، اگر منم، آن را ندیده است و از آن بی خبر بوده است. اینها هم تمام با نقطه گذاری غلط ولی مرسوم، با خط نویسی غلط ولی به تازگی زیادتر مرسوم، و در آخر، با صفحههای فراوان – نزدیک سی صفحه – از پایان قصه به کلی بریده، افتاده، شاید چون قصه در اصلش بلندتر از قصههای دیگر مجموعهشان میشده ست و با عنوان آن کتاب نمیخوانده است – که با وجود این همه سلاخی، باز هم شده ست و هنوز هم نمیخواند. این مرا واداشت تا قصه را به صورت اصلیاش به چاپ دربیاورم، که میبینید.
کتاب خروس از ابراهیم گلستان بیشک یک اثرِ نمادین است. اما نمادپردازی در آن به حدی نرسیده که ما را از بطنِ ماجرا دور کند. و با یک کتابِ غیرقابل درک روبرو باشیم. بلکه کاملا واقعی و ملموس است.
باید ابتدا این را بدانیم که ابراهیم گلستان علاوه بر اینکه صرفا یک نویسندهی عادی است، همیشه توجه ویژهای به معضلهای سیاسی و روشنفکری، آزادی بیان، و آگاهی سازی و بسطِ وسعتِ دید در شرایط حاضر داشته است. و این کتاب هم در همان بحبوحهها و شرایط پیش از انقلاب به رشتهی تحریر درآمده و طبیعتا از این قاعده مستثنا نیست. اما نثر بسیار ساده و خودمانی است و به راحتی میشود با آن احساس نزدیکی کرد. بخصوص که استفاده از لهجهی محلی ، شیرینیِ بخصوصی به آن بخشیده است.
[ معرفی کتاب: رمان کوچه ابرهای گمشده – اثر کورش اسدی ]
خلاصه کتاب خروس
داستان از جایی شروع میشود که دو کارمند برای ماموریت وارد روستایی در بندر میشوند و به دلیل جا ماندن از ماشین اداره و نداشتن وسیله نقلیه برای برگشت، به ناچار مجبور میشوند شب را در روستا، پیش حاجی الذوافقار، کدخدای ده سر کنند. حال ما به واسطه آن دو، با حاجی معاشرت میکنیم و از نزدیک شاهد سبک زندگی، منش و طرز تفکر او و اطرافیانش میشویم.
اینجا ما شاهد خروسی هستیم که وقت و بیوقت میخواند، یاغیتر از هر موجودی بالای هر منبری میرود و بیپروا آواز سر میدهد. خروس به نوعی سعی در «آگاه سازی» دارد. و دائما در حال جدال و فضله ریختن روی سر بزی است که میتوان آن را نمادی از سنتهای قدیمی یا هرچیز دیگری که ریشه در مغز انسانها دوانده است بدانیم.
اما حاجی، نمونه بارز انسانِ زورگوی خشک مغز، و مردمی از همین دست، این خروس را نحس و حرامزاده میدانند و میخواهند سرش را ببرند. میخواهند خفهاش کنند تا دیگر صدایش درنیاید. مردم دائما هراس دارند که این خروس روی مرغهای دیران بپرد و دو روز دیگر جوجههایی از همین نطفه نحس سر از تخم بیرون بیاورند.
میخواهم بگویم اینجا بحث نه تنها خفه کردنِ آگاهی و هشدار در نطفه، بلکه هراس از انتشار و تکثیرِ نطفه آگاهی است! در این کتاب به جای شخصیتپردازیهای زیاد و اضافی برای افراد، آنچنان تمرکز روی خروس است، که خروس به عنوان یک شخصیت محوری و اصلی تمام توجه مخاطب را از آنِ خود کرده. البته باید هم شخصیتِ محوری باشد. تنها شخصیتی که گلوی خود را پاره میکند تا مردم را از یک تغییر بزرگ آگاه کند.
و حالا اگر فردا به ناگهان یک انسان از جایش برخیزد و فریاد برآورد. این آگاهی و زنگی خطرِ هر چند کوچک، پیش از رشد و تکثیر، به دستِ چه کسی سریعا خاموش و خفه می شود؟ به دستِ خودِ انسان. اما به هر روی، همانطور که کتا اشاره میکند:
بی خواندنِ خروس هم صبح می آید، اما خروس این هنر را دارد که میداند صبح می آید.
[ معرفی کتاب: رمان بیرون در – اثر محمود دولتآبادی ]
جملاتی از کتاب خروس
من فکر میکردم چه فایده دارد حرف – یا سکوت هم، حتی؟ (کتاب خروس – صفحه ۵۵)
«حساب باید تو کار باشه نه احساسات.»
گفتم: «از هم جدا نیسن، الگوی هر دو پیش هرکسی به عینه فقط یکیه. هر حساب از حسّه. از هم جدا نیسن.» (کتاب خروس – صفحه ۶۰)
شر این جوریه که خرده خرده میشه عادت. شر این جوریه به راه میفته. (کتاب خروس – صفحه ۱۰۵)
مشخصات کتاب
- عنوان: خروس
- نویسنده: ابراهیم گلستان
- انتشارات: اختران
- تعداد صفحات: ۱۱۰
- قیمت کتاب چاپ اول سال ۱۳۸۴: ۵۰۰۰ تومان
👤 نویسنده مطلب: نگار نوشادی
نظر شما در مورد کتاب خروس چیست؟ لطفا اگر این کتاب را خواندهاید، حتما نظرات ارزشمند خود را با ما در میان بگذارید.
» معرفی چند کتاب دیگر: