کتاب دیروز نوشته هاروکی موراکامی، که داستانی بلند (بین رمان و داستان کوتاه) است. شرح حال مختصریست از پسری که به تازگی وارد دانشگاه شده است و درحال گذراندن بخشی از دوران زندگی بههمراه درگیریهای روحی و ذهنیاش است. ما شاهد برشی خیلی کوتاه از خاطرات جوانیاش در آن دوران هستیم.
در پشت جلد کتاب آمده است:
داستان دیروز درباره دو دوست به نامهای تانیمورا و کیتارو است که پس از چند سال در کافی شاپ یکدیگر را ملاقات میکنند. راوی داستان در حال تحصیل رشتهی ادبیات در دانشگاه است و کیتارو برای شرکت دوباره در کنکور دانشگاه تلاش میکند. موراکامی این داستان را براساس ترجمهی ژاپنی ترانهی دیروز بیتلها به نگارش درآورده است.
[ معرفی کتاب: رمان کافکا در کرانه اثر هاروکی موراکامی ]
کتاب دیروز
«دیروز دو روز قبل از فرداست و یک روز بعد از دو روز قبل است.»
این جمله ساده، بر اساس ترانه بیتلز، آغاز و پایان کتاب بود. اگر با هاروکی موراکامی آشنایید، یقینا تا به حال متوجه ارتباط عمیق و عجیب او و تاثیرپذیریاش از گروه موسیقی بیتلز شدهاید.
موراکامی این داستان را با الهام از قطعه «دیروز» اثر گروه بیتلز آغاز کرده است. درست مثل کتاب جنگل نروژی که باز هم نگارشش تحت تاثیر آلبوم موسیقی بیتلز با همین نام بود. و این موضوع را در اکثر کاراهای موراکامی دیدهایم. انگار که موسیقی و تاثیرگذاری آن، بخش جدایی ناپذیری از ادبیات خاص موراکامی است. و گویی که قلمش همیشه به نوعی با موسیقی پیوند خورده باشد.
شاید حتی بتوان بخشی از قلم موراکامی را نوعی ارائه تصویر از موسیقیهای متفاوت دانست. به طور کلی علاوه بر اینکه مدتهاست فهمیدهام موراکامی توجه ویژهای به گروه بیتلز دارد، عمیقا نشانم داده که مقوله هنر تا چه انداره میتواند بیمرز باشد. مثل یک چرخه بیانتها، هنر به هنر ربط پیدا میکند، به آن گره میخورد، و با لمس بخشی از آن، هنر دیگری متولد میشود. بهنوعی میشود گفت هنر همیشه نیرو محرکهای بوده برای زایش هنری دیگر.
در این داستان راوی با به یاد آوردن بخشی از آهنگ دیروز، غرق گذشته و خاطرات جوانی میشود و برشی از آنها را برایمان بازگو میکند. از دوستیهای عجیبش در آستانهی ورود به دانشگاه، درگیریها و آشفتگیهای ذهنیشان، خواستههای نامتعارف، کششهای نوجوانیشان، تجربه فقدان و تنهایی که به گفته خودش لازمه رشد یک انسان است.
سختیها و طوفانهای وخیمی که ریشههای فرو رفتهی انسان در خاک را با قوامتر میکند. درست مانند درختی که میداند، باید، باید زمستان را تاب بیاورد.
مثل همیشه قلم موراکامی چنان گرم و صمیمی است که از همان ابتدا خودمان را مثل رفیق نزدیکی با او میدانیم که دلمان میخواهد به درد دلهایش گوش بدهیم. و خاطرات این جوان، ذره ذره بهواسطه یک موسیقی در ابتدا به ذهن راوی و بعد به ذهن ما هجوم میآورند. خاطراتی که بعضا تلخ هم هستند و هرچند که عمیق هم نباشند، یاز هم در پایان داستان مزه تلخیشان را زیر زبانمان حس خواهیم کرد.
این کتاب جدا از داستان و روایتش، به من از قدرت موسیقی برای وادار کردن ذهن انسان به پرواز و تخیل و یادآوری گفت. توانایی عجیب موسیقی و قدرتش برای چنگ انداختن به هرانچه که از گذشته تو دلش میخواهد. چنگ زدنش به خاطراتت و پرت کردن ناگهانی تو در باتلاق عمیق گذشته. چرا که این دقیقا تمام موضوعیست که در این کتاب اتفاق میافتد و ما شاهدش هستیم.
همانطور که داستایفسکی در کتاب بیچارگان میگوید: «خاطرات، چه شیرین و چه تلخ، همیشه مایه عذاب هستند.» پس حالا اگر مقوله یادآوری خاطرات و یادآوری گذشته را مقولهای دردناک و بیرحمانه بدانیم باید بپذیریم که موسیقی به عنوان پلی برای اتصال ما به این گذشته، بغایت بیرحمتر است.
همانطور که میبینیم در بخشی از کتاب، راوی چقدر دردمندانه اقرار میکند:
این کتاب آنقدر طولانی و عمیق نیست که تو را غرق دنیای خودش کند و یا بهنوعی حتی ذهنت را درگیر کند و در خاطرت بماند. ولی داستان کوتاهیست که میتوانی لحظهای به دنیایش سرک بکشی، حرفهایش را بشنوی و بعد از آن گذر کنی. دیروزِ زیبایی که میتواند تو را از امروزت جدا کند. به قدر فرصتی کوتاه و گذرا.
پیشنهاد میکنم این کتاب را با گوش دادن به موسیقی دیروز از بیتلز بخوانید. درست همانطور که نوشته شده است. تا بهتر وارد دنیایش شوید و عمیقا درک کنید که هنرها چه زیبا به هم گره میخورند. موراکامی قطعهای از بیتلز را میشوند و این موسیقی او را وادار به نوشتن کتابی میکند. و ما در این لحظه، موراکامی را میخوانیم و وادارمان میکند که برویم آهنگ بیتلز را پلی کنیم و بشنویم… و این چرخه، به شدت زیباست.
گفتنی است که ترجمه کتاب آنچنان خوب نبود و در بخشهایی از کتاب هم غلطهای نگارشی دیده میشد.
[ معرفی کتاب: کجا ممکن است پیدایش کنم اثر هاروکی موراکامی ]
جملاتی از متن کتاب دیروز
هجده سال زندگیام را تمام و کمال مرور کردم و دیدم محض نمونه حتا یک اتفاق در آن نیست که مایهی شرمساری نباشد. نمیخواهم مبالغه کنم، اما دوست نداشتم چیزی از گذشته را به خاطر بیاورم. هرچه بود رقتانگیز بود. هرچه بیشتر وارد بحر زندگیام میشدم، بیشتر از خودم متنفر میشدم. (کتاب دیروز – صفحه ۹)
اگر از خودم میپرسیدم که زندگی من چطور بوده، یا نگاهم به زندگی چیست، نتیجه هرچه بود مبتذل و قدیمی و سرشار از نکبت و ادبار بود. عجب آدم پست و دون مایهای بودم. اگر به من بود دوست داشتم کل زندگیام را در یک جعبه بچپانم و بعد دور بیاندازمش، جعبه زندگیام را پرت کنم وسط شعلههای آتش و بایستم به تماشای سوختن و دود شدنش (البته نوع دودی را که از زندگی نکبت بار من بلند میشد، نمیدانم.) بگذریم. (کتاب دیروز – صفحه ۹)
ببین پسر خوب، یه درس ساده تو این قضیه هست. تک تک آدمای بد شبیه آدم بدا نیستن و همهی آدمای خوب هم دقیقا شکل آدم خوبا نیستن. (کتاب دیروز – صفحه ۱۰)
راستش خودم با دستای خودم وجودم رو دو تیکه کردم. (کتاب دیروز – صفحه ۱۶)
دووم آوردن تو زمستونای سخت باعث میشه یه درخت قویتر بشه و حلقههای رشدش فشردهتر بشن. (کتاب دیروز – صفحه ۲۴)
روانشناسا نظری درست میگن، اما خیلی براشون مهم نیست. اونا یه جوری به تو نگاه میکنن که انگار میدونن چه اتفاقی داره میافته. بعد تو رو به حرف میآرن و گوش میکنن و گوش میکنن. خب بابا منم این کارو میتونم بکنم. (کتاب دیروز – صفحه ۳۲)
مشخصات کتاب
- عنوان: دیروز
- نویسنده: هاروکی موراکامی
- ترجمه: مونا حسینی
- انتشارات: بوتیمار
- تعداد صفحات: ۴۴ صفحه
- قیمت چاپ اول – ۱۳۹۴ : ۵۵۰۰ تومان
👤 نویسنده مطلب: نگار نوشادی
نظر شما در مورد کتاب دیروز چیست؟ لطفا اگر این کتاب را خواندهاید، حتما نظرات ارزشمند خود را با ما در میان بگذارید. از میان کتابهای هاروکی موراکامی کدام یک را خواندهاید؟
» معرفی چند کتاب دیگر: