نام بزرگ لئو تالستوی – لیو تولستوی و یا آن طور که بر روی جلد کتاب حاضر نوشته شده است، لییو تالستوی عموماً با رمان عظیم جنگ و صلح گره خورده است. هرچند رمان آنا کارنینا نیز رمانی مهم در دنیای ادبیات است و کتاب مرگ ایوان ایلیچ نیز از جمله برترین آثار تالستوی است. با این حال نام تالستوی مترادف شده است با کتاب جنگ و صلح. در این میان کتاب رستاخیز کمتر از سایر نوشتههای این نویسنده روس محبوبیت و خواننده دارد.
کتاب رستاخیز که در سال ۱۸۹۹ به چاپ رسید، به شرح داستان نجیبزادهای بنام پرنس نخلیودوف میپردازد که سعی دارد رنج و مشقتی را که سالها قبل بر دخترک رعیتی بهنام ماسلاوا که هم اکنون بیگناه به اتهام قتل در دادگاه محاکمه میشود، جبران کند.
همسر تولستوی در مورد کتاب رستاخیز میگوید: «رستاخیز حاصل زندگی و در واقع زندگینامهی خود تولستوی است.» تولستوی این اثر را برای نشان دادن ناعادلانه بودن قوانین نهادینهشده توسط بشر و ریاکاریهای کلیسا نوشته است. این کتاب همچنین فلسفهی اقتصادی را مورد بررسی قرار میدهد.
در قسمتی از متن پشت جلد کتاب رستاخیز آمده است:
از جمله آثار لئو تالستوی که در کافهبوک معرفی شده است، میتوان به این کتابها اشاره کرد:
- رمان جنگ و صلح – همراه با اینفوگرافیک
- رمان آنا کارنینا – همراه با اینفوگرافیک
- کتاب مرگ ایوان ایلیج
- کتاب اعتراف
درباره تالستوی و شخصیت او شاید بد نباشد بدانید که او خریدار باور هنر برای هنر نبود. عمیقا پایبند بود به اینکه هنر خوب باید از خشک مقدسی و قضاوت ما کم کند و مکملی برای مذهب در پروردن مهربانی و کردار نیک باشد. این جنبه مهمی از او است و کارهایش بدون در نظر گرفتن آن قابل فهم نیست. درک این موضوع برای درک کتاب رستاخیز بسیار مهم است.
کتاب رستاخیز
طرح این داستان از سوی یکی از دوستان تالستوی که وکیل بود شکل میگیرد. دوست وکیل تالستوی به وی میگوید: شاهد آن بودم که در دادگاهی میخواستند زنی را محاکمه کنند. در هیأت منصفه شخصی نشسته بود که باعث بدبختی آن زن بود. دوست وکیل تالستوی جزئیات ماجرا را برای او تعریف میکند و به او پیشنهاد میدهد موضوع را دستمایه نوشتن یک داستان قرار دهد.
در قسمتی از کتاب عدالت – که معرفی آن را در کافهبوک میتوانید بخوانید – تالستوی مینویسد:
«هرگز مثل امروز درنیافته بودم که چقدر بیعدالتی هست؛ و مردم زحمتکش چقدر رنج میبرند. باید این مطلب را روی کاغذ بیاورم.»
کتاب رستاخیز داستانی تمام عیار از نمایش وجدان انسان و تقابل خوبی و بدی است. انسانی که ثروت خود را فدای انسانیت میکند و برای آزادی و رستگاری روح خود و دیگر روحهای اسیر بیعدالتی ار هیچ تلاشی فروگذار نیست. تالستوی در این اثر خود به ما میگوید که اگر بنده نفس شیطانی و شهوانی شویم، در پی یک لذت زودگذر آسیبهای شدیدی بر پیکره جامعه میگذاریم.
داستان کتاب رستاخیز با نمایی از فضای طبقاتی و ترسیم دادگاههای آشفته در روسیه تزاری آغاز میشود. ما با اشرافزادهای خوشگذران که هماکنون در جایگاه هیئت منصفه قرار گرفته روبهرو هستیم که همانطور که اشاره کردیم، دچار عذاب وجدان است. متهم، کسی است که پرنس نخلیودوف – اشرافزاده عضو هیئت منصفه – سالها قبل برای ارضای هوای نفس خود به سراغ او میرود و همین موضوع ابتدای تباهی زنی است که هماکنون به اتهام قتل در دادگاه حاضر شده و منتظر حکم است. فکر گذشته و رنجی که پرنس نخلیودوف بر او وارد کرده باعث تغییرات عمیقی بر روح عدالتخواهش شده و حال درصدد جبران است.
تولستوی در این رمان داستان زندگی انسانی را روایت میکند که به ناگاه بخشی از گذشتهاش از زیر «خاکستر فراموشیِ» ضمیرش سر برون میآورد و سایهای بر اینجا و اکنون وی و پیرامونش میافکند. وی به تبع آن درمییابد که در گذشته عملی مرتکب شده است که در گذر زمان پیامد و تبعاتش در زندگی انسانی دیگر فاجعهبار بوده است. وی به ناگاه درمییابد که «گناهکار منم و اوست که مجازات شده» و این دریافت ناگهانی، طوفانی در درون این انسان به پا میکند و به تبع آن نبردی درونی آغاز میشود.
در روز بعد از تحول پرنس داستان، اقدام برای فرجامخواهی کاتیوشا آغاز میشود. رمان رستاخیز مملو از تلنگر به انسان و جامعه است. مملو از مفاهیم ریز جامعه شناختی است. شاهزاده نخلیدف در تک تک قدمهایی که برای مسافرت به سیبری به همراه کاتیوشا و سایر زندانیان برمیدارد، انسان و انسانیت را بهتر به نمایش میگذارد. در انتهای رمان، رستگاریای نصیب شاهزاده نخلیدف میشود که در کمتر اثر ادبیای شاهدش هستیم.
همهگیر شدن و در همه اثر گذاشتن و همه را به دنبال کشیدن، از مشخصات این کتاب است. ضمن اینکه تالستوی در هفتاد سالگی رستاخیز را مینویسد، یعنی زمانی که دیگر جوان نیست که داستان وسوسههای جوانیاش را بنویسد. او در کمال پختگی است و عصاره عقاید و افکارش را در کتاب رستاخیز آورده است و به یاری ستمدیدگان میشتاد و ستمگران و دستگاه قضایی تزار را محکوم میکند.
احتمالاً شما هم میدانید و یا به هنگام مطالعه آثار او فهمیدهاید که تالستوی یک نویسنده نصیحتگر است. در هر جای کتابش که فرصت میکند، خواننده را از پند و اندرز اخلاقی بینصیب نمیگذارد. در این اثر هم روی سخن تالستوی با مردم روسیه و یا دستگاه تزاری نیست، تالستوی با انسان حرف میزند و به بشریت پیام میدهد. در رمان هم، قهرمان داستان اشرافزاده باوجدان و یا دخترک رنجکشیده نیست، قهرمان اصلی داستان زندانیان و مردم کوچه بازار هستند. مردمی که رنج میبرند و روحشان پر از درد و کینه و عصیان است اما فریادرسی ندارند. تالستوی در کتاب رستاخیز با ارائه تصویری سیاه و هولناک از نابرابری و فساد سیاسی دوران تزار، جامعه روسیه را به نقد کشیده و آن را به بازگشت به آموزههای مسیح دعوت میکند.
در قسمت دیگری از متن پشت جلد کتاب رستاخیز آمده است:
درنهایت اینکه اگر قصد خواندن آثار تالستوی را دارید، شاید بهتر باشد با کتاب مرگ ایوان ایلیچ آغاز کنید، سپس سراغ آنا کارنینا، جنگ و صلح و در نهایت به سراغ این رمان بروید. انتخاب این رمان به عنوان اولین کتابی که میخواهید از تالستوی بخوانید احتمالاً کار درستی نیست. چون همانطور که اشاره کردیم، تالستوی در این رمان رویکرد بسیار متفاوتی با سایر آثار بزرگ خود در پیش گرفته است.
[ » معرفی کتاب: کتاب ارباب و بنده – اثر تالستوی ]
جملاتی از متن رمان
ماسلاوا، که بار نگاههای مردم را بر خود احساس میکرد بی آنکه سر برگرداند و با این حرکت توجه کسی را به خود جلب کند، از گوشهی چشم چپچپ به آنها باز مینگریست و از اینکه طرف توجه آنها شده بود خوشش میآمد.
ساعت شش بعدازظهر بود که ماسلاوا به زندان، به بند زنان، یعنی به خانهاش برگشت. بعد از پانزده ورست راه پیمایی، روی قلوه سنگهای کوچهها، سخت کوفته بود، و پاهایش که دیگر عادت به راه رفتن نداشت دردناک بود. به ویژه محکومیتی که هیچ گمانش نمیرسید جانش را گرفته بود. از اینها گذشته از صبح هیچ نخورده بود و سخت گرسنه بود.
یکى از فکرهاى باطلى که از همه شناختهتر است و کموبیش در همه کس یافت مىشود، این است که همه گمان مىکنند هر فردى داراى خصلتهایى مشخص و قطعى است: آدمهایى خوبند و آدمهایى بد، تیزهوش یا خنگ و احمق، پرشور و شوق یا بىتفاوت و بىاحساس و از این قبیل. آدمها اینگونه ساخته نشدهاند. مىتوانیم این را دربارهى یک نفر بگوییم که خود را خوب یا بد نشان مىدهد، بیشتر وقتها باهوش است یا خنگ، پرشور و شوق یا بىتفاوت و بىاحساس و یا برعکس، اما درست نیست بگوییم یک نفر خوشنیت یا هوشمند است و دیگرى بدجنس یا خنگ. بااینهمه به این صورت دربارهشان قضاوت مىکنیم. این کار غلط است.
آدمها شبیه رودخانهها هستند: همگى از یک عنصر ساخته شدهاند، اما گاهى باریک یا پهن هستند، گلآلود یا زلال، سرد یا ولرم. آدمها هم اینگونهاند. هر کس بذر همهى ویژگىهاى انسانى را در خودش دارد و گاه این سوى سرشتش را نشان مىدهد و گاه سوى دیگر را، حتا خیلى وقتها هم ضمن حفظ سرشت واقعىاش، کاملاً متفاوت با آنچه هست بهنظر مىرسد.
اگر در برابر زنبوران عسل احتیاط به خرج ندهی باعث آزار آنها و آسیب به خود میگردی. آدمها نیز همینطور، غیر از این نمیتواند باشد، زیرا الفت و محبت متقابل بین مردم اساس زندگی بشری است.
نمیتوانست میان خود و مفهوم محکوم به کار اجباری نسبتی بیابد. اما چون چهرهی قضات و اعضای هیات منصفه را دید که آرام بودند و جدی، و انگاری در این حکم چیزی که غیرعادی باشد نمیدیدند، برآشوبید و فریاد بیگناهی کشید. فغان اعماق دلش را به آسمان فرستاد. اما وقتی دید که شیون جانخراشش نیز طبیعی تلقی شد و همان چیزی بود که همه انتظارش را داشتند، و نمیتوانست چیزی را عوض کند، به گریه افتاد، زیرا احساس کرد که باید به جور وحشتناک و بیرحمانهای که بر او رفته است، چنان اسباب حیرتش شده است، گردن بگذارد. به ویژه تعجب کرد از اینکه این حکم ظالمانه را مردانی علیه او صادر کرده بودند که اغلب جوان بودند، نه پیر، از همانهایی که نگاهشان به او غالبا خوشرویانه و خواهنده بود.
فقط با اشیاء بیجان است که انکار عشق و همدردی جایز است. میتوان درخت را برید و از خاک آجر ساخت یا آهن را گداخت و کوبید. اما رفتار بیعشق و همدردی با افراد آدمی، جایز نیست.
مشخصات کتاب
- عنوان: کتاب رستاخیز
- نویسنده: لییو تالستوی
- ترجمه: سروش حبیبی
- انتشارات: نیلوفر
- تعداد صفحات: ۵۶۷
- قیمت چاپ دوم – سال ۱۴۰۲: ۳۷۵۰۰۰ تومان
- جلد شومیز
شما در مورد کتاب رستاخیز چه فکری میکنید؟ لطفا اگر این کتاب را خواندهاید، حتما نظرات ارزشمند خود را با کافهبوک در میان بگذارید. با نظر دادن در مورد کتابها در انتخاب کتاب به همدیگر کمک میکنیم.
[ همراه ما باشید در: کانال تلگرام کافه بوک ]
» معرفی چند کتاب دیگر با ترجمه سروش حبیبی: