کتاب رودین سرگذشت جوانیست تحصیلکرده بهنام دمیتری نیکلایویچ رودین که به تازگی از شهر مسکو به یکی از استانهای اطراف آن رفته و مدتی را در ملک یکی از اشرافزادگانِ آنجا اقامت میکند. نخست همگان مفتونِ سواد و خوشصحبتی رودین میشوند اما بهتدریج و طی اتفاقاتی، ابعاد و وجوه رفتاریِ دیگری از رودین بر اطرافیانش آشکار میشود؛ و موقعیتهایی پیش میآید تا رودین و گفتههایش را محک بزند.
رودین اولین رمان ایوان تورگنیف است که در سال سال ۱۸۵۲ میلادی منتشر شد. داستان مردی که مشابهاش بارها در داستانهای دیگر تورگنیف تکرار میشود؛ مردی ناتوان از عمل کردن، با ارادهای ضعیف و مالامال از غمی مبهم اما همچنان درگیر ایدهآلها. رودین نمونهی ایدهآل چنین شخصیتی است که در ادبیات روسی از پوشکین تا گنچارف و لرمانتف تکرار شده است.
پیش از این کتاب پدران و پسران از این نویسنده روس را معرفی کردیم که در آن تورگنیف برای اولین بار یک شخصیت نیهیلیست را به دنیای ادبیات روس معرفی میکند.
پشت جلد کتاب رودین آمده است:
ایوان تورگنیف در سال ۱۸۱۸ به دنیا آمد. پدر او از خانوادههای بسیار قدیمی و اصیل روسیه محسوب میشد و مادر وی نیز بسیار ثروتمند بود. او در سال ۱۸۳۳ به دانشگاه مسکو وارد شد و در کنار علاقه زیاد به ادبیات تحت تاثیر فلسفه آلمان، مخصوصا گوته و هگل، قرار گرفت. پس از اتمام دانشکده ادبیات در پترزبورگ به برلین عازم شد و به تحصیل فلسفه هگل که در آن زمان شهرت زیادی داشت مشغول شد. پس از چهار سال تحصیل در برلین به مملکت خویش بازگشت و تقریباً در تمام عمر خویش به هیچ شغلی نپرداخت.
[ » معرفی و نقد کتاب: رمان مرشد و مارگاریتا – ادبیات روسیه ]
کتاب رودین
رودین بسیار خوشصحبت است. او با سواد و بسیار بااستعداد است و افکار متجددانهای دارد. در محافل به زیبایی سخنرانی میکند و در هر بحث و جدلی، رقیبان و مخالفان را مغلوب میسازد و مورد تشویق همگان قرار میگیرد. و تمامی اینها باعث میشود تا سوی دیگر شخصیت وی در سایه، پنهان بماند و هیچکس جز یکی از دوستان قدیمیش که وی را بیشتر و بهتر میشناسد، از آن با خبر نشود.
اما رودین حقیقتاً کیست؟ پیش از هرچیز باید گفت که رودین نه فریبکار است، نه بدطینت است، نه خبیث است و نه دروغگو. او به راستی فهیم است، خوشقریحه است، استعداهای فراوانی دارد و در خیلی از مسائل صاحب نظر است و از درک و هوشی بالا برخوردار است؛ ولی تمام اینها بدین معنا نیست که او عاری از هر خطا و کاستی است. رودین نیز معایب بیشماری دارد.
افکار رودین هرگز از حد حرف و سخن، فراتر نمیرود و به عرصهٔ عمل نمیرسد. او فاقد هرگونه عملگرایی و حس مسئولیتپذیری است گویی تنها در بحثهای نظری تبحر دارد و در زندگیاش هیچکار خاصی انجام نمیدهد. او بسیار خودشیفته است و میل دارد تا دیگران را تحتتأثیر قرار دهد. بحثهای فلسفی برای او فقط نوعی اقناع و ارضاء کلامیست. رودین سعی دارد تا با خوشبیانی و قدرت کلامش، همگان را شیفتهٔ خود سازد و از این طریق حس خودستایی خویش را ارضا کند. از آزادی داد سخن میدهد اما به هنگام بحران تسلیم میشود. دربارهٔ خویش سخت متوهم است [فیالمثل در جایی از کتاب خود را با دنکیشوت قیاس میکند] و هر جا که خود را در مخمصه حس میکند، شرایط را به نفع و دلخواه خود، وارونه تفسیر میکند.
تورگنیف در این کتاب به نقدِ قشرِ روشنفکر و جوان آن دوران روسیه پرداخته است و قصد داشته تا برخی کاستیها و ضعفهای این طبقه از افراد جامعه را به تصویر بکشد. در واقع رودین، نمایندهٔ تیپ تحصیلکرده و نخبهایست که دانش و آگاهیاش در حد نظری و تئوریک باقی میماند و هرگز به نیرویی سازنده و کنشگر بدل نمیشود؛ زیرا نهتنها درک صریحی از واقعیت عصر خویش ندارد بلکه فاقد اراده و توانایی لازم برای عملی کردن افکارش و ایجاد تغییرات و اصلاحات است.
نکتهٔ دیگر آن که نگاه راوی به شخصیتِ رودین نگاهی یکجانبه و محکومکننده نیست. رودین در نهایت با پشت سرگذاشتنِ وقایعی تلخ و ناگوار، متحمل رنجهایی میشود که وی را بهتدریج به سمت خودآگاهی سوق میدهد تا تصویر دروغینی که از خویش ساخته است فرو بریزد.
او در مسیر محقق ساختن آرمانهایش گام برمیدارد اما هربار شکست میخورد؛ در اینجا انگشت اتهام دیگر نه بهسوی رودین که بهسوی جامعهای دراز است که با سنگاندازیهایش مانع تحقق اهداف خیرخواهانهٔ رودین میشود.
آری، رودین «آدم زیادی»ست! نه به این دلیل که منفعل و سربار جامعه است بلکه بالعکس به این دلیل که فراتر و بزرگتر از جامعهٔ خویش میاندیشد؛ او قوارهٔ جامعهاش نیست پس جامعه وی را پس میزند. «آدم زیادی» نمیتواند به مناسبات و قواعد غلطِ جامعهٔ خویش تن دهد و از سویی هر نوع تلاشش برای ایجاد تغییر نیز نافرجام میماند، لذا طرد میشود و برچسبِ «آدم زیادی» بر پیشانیاش میخورد. گویی هیچکجا برایش جایی نیست و آرمانخواهیاش به جایی نمیرسد. در انتها او فقط و فقط یک قربانیست.
[ » معرفی و نقد کتاب: رمان یک اتفاق مسخره – ادبیات روسیه ]
جملاتی از متن کتاب
شعر زبان خدایان است. من هم شعر را دوست دارم. ولی شعر تنها منظومه نیست؛ شعر در همهجا هست، دور و بر ما همه شعر است… به این درختها و این آسمان نگاه کنید. زندگی و زیبایی از هر طرف به چشم میخورد. هرجا زندگی و زیبایی وجود دارد شعر هم آنجا هست. (کتاب رودین – صفحه ۵۹)
عشق! همهچیزش مرموز است: از بهوجودآمدن و بسطیافتنش گرفته تا از بینرفتنش. یا بهوضوح مثل یک بامداد نشاطانگیز ناگهان تجلی میکند، یا مدتی مثل آتش زیر خاکستر سوسو میزند و همین که همهچیز تمام شد تازه راه خودش را در روح آدمی باز میکند؛ گاهی مثل ماری در قلب آدمی میخزد و گاهی دفعتاً آن را رها میکند و بیرون میرود… بله، بله، این مسئله مسئلهی مهمی است. در روزگار ما کیست که عاشق شود و کیست که یارای عاشقی داشته باشد؟ (کتاب رودین – صفحه ۷۱)
در ایام اقامتم در مسکو شبها به ملاقاتهایی میرفتم… فکر میکنید به ملاقات که؟ نهال زیرفونی که در انتهای باغم بود! ساقهی نازک و موزون آن را بغل میکردم و به نظرم میآمد تمام طبیعت را در آغوش دارم. دلم باز میشد و همهچیز را دوست میداشتم. در واقع، گویی تمام طبیعت درون قلب من جاری بود… من اینطور آدمی بودم!… (کتاب رودین – صفحه ۸۱)
رودین برخاست. گفتوگوی داریا میخایلوونا و او شکل خاصی داشت: هنرپیشهها هم نقش خود را به همین شکل بازی میکنند و سیاستمدارها نیز در کنفرانسها از همین جملات از پیشآمادهشده رد و بدل میکنند. رودین بیرون میآمد. حالا به تجربه آموخته بود که مردم طبقات بالا وقتی به کسی احتیاج نداشته باشند نهتنها ترکش میکنند، بلکه اصلا دورش میاندازند؛ مثل دستکش بعد از رقص، مثل کاغذ شکلات و مثل بلیت لاتاری که برنده نشده باشد. (کتاب رودین – صفحه ۱۲۷)
بله، طبیعت بسیاری چیزها را در وجود من به ودیعه گذارده است. ولی من خواهم مُرد بدون اینکه کار شایستهای کرده باشم، بدون اینکه اثر نیکی از خود بهجا گذارده باشم. تمام ثروت معنوی من بیهوده از بین میرود، بیآنکه ثمرهای از آنچه کاشتهام برگیرم. میدانم که چیزی کسر دارم… ولی نمیتوانم بگویم آن چیز چیست… قطعاً آن چیزی را کسر دارم که بدون آن نمیتوان دلها را لرزاند و قلب زنها را تسخیر کرد. فرمانروایی صرف بر عقل آدمها بیدوام و بیهوده است. (کتاب رودین – صفحه ۱۳۰)
بیحرکت نشسته بود. بهنظرش میآمد امواجی تیره و بیصدا بالای سرش به هم برآمدهاند و او در حالیکه یخ میزد و بیحس میشد به ته امواج فرو میرفت. نخستین ناکامی و سرخوردگی برای هرکس دشوار است؛ ولی برای روحهای صدیقی که نمیخواهند خود را فریب دهند و با سبکسری و مبالغه بیگانهاند تقریباً تحملناپذیر است. (کتاب رودین – صفحه ۱۳۲)
همیشه هم اشکها مایهی خیر نمیشوند. آنها وقتی شفابخش و سرورانگیزند که قبل از فروریختن مدت زیادی در سینه بجوشند و سپس فرو ریزند. اول بسیار شدیدند، ولی رفتهرفته آرامتر و شیرینتر میشوند و خستگی گنگ و ملالآور ما را میزدایند… ولی هستند اشکهایی که سردند، اشکهایی که با خسّت فرومیریزند و قطرهقطره مثل بار گرانی بیحرکت بر قلب سنگینی میکنند و از دل به بیرون میتراوند، بیآنکه نشاطی ببخشند یا تسکین بدهند. اینها اشکهای نیازند. کسی که آنها را فرو نریخته بدبخت نبوده است. (کتاب رودین – صفحه ۱۳۲)
همهی ما فوقالعاده و بهطور غیر قابل تحملی حسابگر، بیاعتنا و بیحال شدهایم؛ خوابرفته و یخ زدهایم. اگر کسی برای لحظهای هم شده ما را تکان بدهد و گرم کند، باید از او سپاسگزار باشیم! (کتاب رودین – صفحه ۱۴۳)
رودین با تلخخند محزونی گفت: «من قاصدک به دنیا آمدهام، نمیتوانم یکجا بمانم.» (کتاب رودین – صفحه ۱۶۴)
مشخصات کتاب
- عنوان: رودین
- نویسنده: ایوان سرگییویچ تورگنیف
- ترجمه: محمد هادی شفیعی ها
- انتشارات: ماهی
- تعداد صفحات: ۱۶۸
- قیمت چاپ پنجم: ۴۷۰۰۰ تومان
- جلد شومیز
👤 نویسنده مطلب: بهروز بهراد
نظر شما در مورد کتاب رودین چیست؟ لطفا اگر این کتاب را خواندهاید حتما نظرات ارزشمند خود را با ما در میان بگذارید. با نظر دادن درباره کتابها در انتخاب کتاب به همدیگر کمک میکنیم.
[ لینک: کانال تلگرام کافه بوک ]
» معرفی چند کتاب دیگر از ادبیات روسیه: